درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
88/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در بارهی کسانی است که میگویند نماز جماعت بر آنها واجب است،مثلاً کسی که نذر کرده که نماز واجب خود را با جماعت بخواند، تفصیل این مسئله را خواندیم، دو مورد دیگر یا سه مورد دیگر باقی است که در آنها میگویند خواندن نماز با جماعت واجب است، مورد دیگر انسان وسواس است که اگر بخواهد یک نماز ظهری را بخواند،یک ساعت طول میدهد و تکرار میکند و چه بسا از حالت نمازی بیرون بیاید،أدمی که دچار وسوس است،باید نمازش را با جماعت بخواند، در اطراف این مطلب عرض میکنیم که اگر واقعاً وسواس است و آنقدر تکرار میکند که این تکرار اضافی در نماز حساب میشود، مثلاً آنقدر «غیر المغضوب علیه» را تکرار میکند که از نظر عرف این آدم «زاد فی صلاته» نماز خودش را باطل میکند و اگر بگوییم نماز خودش را باطل هم نمیکند، ولی با این سبکی که نماز میخواند خودش را به حرج و زحمت میاندازد و حرج هم برای انسان حرام است، فلذا در این دو صورت میتوانیم بگوییم که حتماً باید نمازش را با جماعت بخواند،یا وسواسش به گونهای است که نماز را باطل میکند، یا اگر باطل هم نکند،اما این عمل، عمل حرجی است و در اسلام جایز نیست. اگر این دوتا را قائل بشویم،حتماً باید نمازش را با جماعت بخواند ولی حتماً عقلیاً لا حتماً شرعیاً، یعنی حکم عقل است،عقل میگوید برای اینکه نمازت را فاسد نکنی،برو با جماعت بخوان، یا عقل میگوید برای اینکه خود را به زحمت نیفکنی، برو با جماعت بخوان،وجوبش وجوب عقلی است.
اما اگر هردو را قائل نشدیم و گفتیم نماز را باطل نمیکند واین حرج هم حرج امکان پذیری است. آن یک مسئلهی دیگر است.
اگر آمدیم نمازش را باطل میکند یا خودش اتلاف وقت میکند و حرام است، این وجوبش واجب عقلی است.
تظهر الثمرة، که در نذر گفتیم اگر نذر کند که با جماعت بخواند و بعداً فرادی بخواند، فرادایش باطل است. چرا؟ لأنّه مفوّت للعمل بالنذر، ولی در اینجا نمازش درست است، حال آگر آمدیم نماز کاملی خواند و باطل نکرد و خود را به زحمت انداخت، نمازش درست است، فرق اینجا با مسئلهی پیش این است که در مسئلهی پیش اگر فرادا میخواند،حکم شرعی را از بین میبرد، حکم شرعی کدام بود؟ حکم شرعی عبارت بود از:«ولیوفوا نذورهم»، ولی در اینجا ما حکم شرعی نداریم بلکه حکم عقلی داریم. حکم عقل را زیر پا نهاده است، اما نمازش نماز درستی نیست. ولذا کسانی که میخواهند حاشیه بر عروه بزنند، باید بین اینجا و آنجا فرق بگذارند،در فرع قبلی «تبطل لو صلّی فرادی لأنّه مفوّت لإطاعة الأمر النذری - النقلی -»،ولی در اینجا نماز درست است چون مفوت امر شرعی نیست بلکه مفوت امر عقلی است، یعنی عقل میگوید برای اینکه خود را به زحمت نیفکنی، عقل میگوید برای اینکه نمازت باطل نباشد. حال اگر فرض کنیم که نماز صحیحی خواند و آنقدر هم تکرار نکرده که نمازش باطل بشود،ولی خود را به زحمت انداخت، نمازش درست است.
بر خلاف حکم عقل رفتار کرده و شاید بگوییم که گناه هم کرده، زیرا خودش را به زحمت انداخته است. اما نمازش درست است.
الفرع السابع: إذا ضاق الوقت عن إدراک الرکعة.
ما روایت داریم که : «من أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت جمیعاً»:
یعنی اگر انسانی یک رکعت از وقت را درک کند گویا همهی وقت را درک کرده است،حتی آقایان میگویند این اداء حساب میشود، مرحوم سید بحر العلوم یک منظومهای در فقه دارد، ایشان در آنجا این مسئله را مطرح میکند و میفرماید:
و هو أداء، لا أداء و قضاء.
و لا قضاء کما ارتضاه المرتضی
یعنی در اینجا سه نظر است، یک نظر این است که اداء است، نظر دوم این است که ملفق است، نظر سوم هم این است که قضاست. ولی ایشان میفرماید:
هو أداء، لا أداء و قضاء.
و لا قضاء کما ارتضاه المرتضی
در هر صورت قاعده این است که:«من أدرک رکعة من الوقت فقد ادرک الوقت جمیعاً».
فرض کنید کسی نمازش را به اندازهای تاخیر انداخته است که فقط به اندازهی یک رکعت به وقت باقی است. اگر این یک رکعت را خودش بخواند،وقت را درک نمیکند،ولی امامی دارد که در رکوع است، فوراً باید اقتدا کند و به رکوع برود. چرا؟ چون اگر اقتدا کند، حمد و سوره از او ساقط میشود، در این صورت یک رکعت را
درک میکند،اما اگر اقتدا نکند حتی یک رکعت را هم درک نمیکند. در اینجا عقل میگوید اقتدا کن. چرا؟ چرا؟ تا فضیلت وقت را درک کنی، منتها و هذا الوجوب عقلیّ، حال اگر اقتدا نکند و خودش فرادا بخواند، البته نمازش قضا است چون وقت را درک نمیکند حتی یک رکعت را. ولی نمازش درست است.
اینجاست که انسان باید در پاورقی حاشیه بنویسد که چرا در جایی که نذر کند، فرادا بخواند،گفتید باطل است،اما در فرع قبلی مانند وسواس یا در این فرع اگر مخالفت کند، میگویید: صحیح است. چرا؟ چون در اولی امر شرعی را تفویت میکند،اجازه نمیدهد که امر نذری اطاعت بشود،مفوت امر نذری است ولذا باطل است.
اما دراینجا ها چه وسواس باشد و چه این آدمی که اگر اقتدا نکند حتی یک رکعت را هم درک نمیکند، این یخالف الحکم العقلی و لا یخالف الشرعی.
الفرع الثامن:إذا کان بطیئاً فی القراءة فی ضیق الوقت
فرع هشتم این است که «شخص» بطیء در قرائت است،هرچند وسواس نیست،منتها بطیء در قرائت است به گونهای که اگر فرادی بخواند،بخشی از نمازش قضا میشود.
اینجا باز عقل میگوید برای درک فضیلت وقت، برو اقتدا کن. یعنی یک امامی است که به سرعت نماز را میخواند باید به او کند. حال اگر این آدم اقتدا نکرد و خودش آرام آرام نماز را خواند و بخشی از نمازش در خارج وقت افتاد و قضا شد، نمازش صحیح است.
چرا؟ چون اینجا مخالفت با حکم عقل نکرده است، بلکه مخالفت با ارشاد عقل کرده، عقل ارشاد میکرد بر اینکه برو اقتدا کن. ارشاد عقل را گوش نکرد و خودش را به زحمت انداخت، نمازش صحیح است،البته گناه کرده. چرا؟ چون بخشی از نمازش را در غیر وقت خوانده است.
خلاصهی درس
در سه مورد باید به حکم عقل اقتدا کند.
مورد اول
مورد اول وسواس است، یعنی وسواسی که خودش را به زحمت میاندازد،برای رهایی از زحمت عقل میگوید برو اقتدا کن، ولی اگر اقتدا نکرد،نمازش درست است. چرا؟ «لأنّه لم یخالف الحکم الشرعی بل خالف ارشاد العقل»
مورد دوم
مورد دوم جایی است که وقت تنگ است،یعنی به اندازهی خواندن یک رکعت به آخر وقت نمانده، اگر فرادی و مستقل بخواند، یک رکعت را درک نمیکند، اما امام در رکوع است،اگر به او اقتدا کند، یک رکعت را درک میکند.عقل میگوید برای اینکه نماز اداء بشود حکماً، به او اقتدا کن. حال اگر او اقتدا نکرد، آیا نمازش درست است یا نه؟ نمازش درست است. چرا؟
چون «لم یخالف الحکم الشرعی بل خالف ارشاد العقل».
مورد سوم
مورد سوم در جایی که «شخص» بطیء در قرائت است، یعنی هم وقت کم است و هم این آدم بطیء در قرائت است، فلذا اگر خودش فرادی بخواند،بخشی از نمازش به خارج از وقت میافتد و قضاست، اما اگر اقتدا کند، همهی نمازش اداء است، عقل در اینجا ارشاد میکند که برو اقتدا کن. حال آگر این آدم اقتدا نکرد و نمازش را فرادی خواند و قسمتی از نمازش به خارج از وقت افتاد، باز هم نمازش درست است.چرا؟ «لأنّه لم یخالف الحکم الشرعی بل خالف إرشاد العقل»
فظهر الفرق بین هذه الفروع الثلاثة و الفرع السابق. یعنی اگر نذر کند که نمازش را به جماعت بخواند، ولی نمازش را فرادی بخواند،نمازش باطل است. چرا؟ لأنّه مفوّت للأمر النذری،دیگر نمیتواند امر نذری را اطاعت کند فلذا نمازش میشود باطل. لأنّه مبغوض و المبغوض لا یکون مقرّباً.
الفرع التاسع: وجوب الجماعة إذا أمر أحد الوالدین بها
حال اگر پدر یا مادر فرزدش را امر کند که نماز مغرب و عشا را به جماعت بخواند،آیا نماز جماعت بر این پسر واجب می شود یا نه؟
یکی از بحثهای که فقها کمتر آن را بحث کردهاند،مسئلهی اطاعت والدین است،آیا اطاعت والدین لازم است یا حسن معاشرت واجب است یا عقوق حرام است؟ فقها کمتر این مسئله را بحث کردهاند، در میان فقها فقط مرحوم آیة الله حکیم در مبحث حج این مسئله را بحث نموده و فرموده: آیا اطاعت واجب است یا حسن معاشرت واجب است یا عقوق واجب است؟
در اذهان مردم این گونه است که هر چه پدر و مادر میگوید اطاعتش واجب است.یعنی بر هر شغلی که آنان فرزندان شان را امر کرد، باید اطاعت کنند حتی اگر آهنگری و امثالش باشد، آیا بر فرزند لازم است که اطاعت نماید و برود آهنگری کند؟ اگر گفتیم اطاعت پدر و مادر لازم است، حتما باید مطیع بشود.
اما اگر بگوییم اطاعت پدر و مادر لازم نیست بلکه حسن معاشرت واجب است که من در کتاب صوم همین را انتخاب کردهام، قرآن میفرماید:
«و صاحبهما فی الدنیا معروفاً» لقمان:15.
یعنی حسن معاشرت داشته باشید و بر سر شان داد نزنید و در مقابل آنان مؤدب باشید، اگر این نظریه را قبول کردیم، در این صورت اطاعت شان لازم نیست.
نظریهی مرحوم آیة الله حکیم
آیة الله حکیم سومی را انتخاب کرده و فرموده عقوق والدین حرام است،ایشان حواله به یک امر مجهولی کرده،و آن اینکه عقوق چیه؟ چون خود کلمهی «عاق» احتیاج به شکافتن دارد.
ولی من دومی را انتخاب کردهام.
اگر گفتیم اطاعت شان واجب است، در اینجا خواندن نماز جماعت بر پسر واجب میشود منتها لا بعنوان الأولی بل بالعنوان الثانوی، چون اطاعت پدر و مادر به وسیلهی همین نماز میشود.
اما اگر اطاعت لازم نیست بلکه حسن معاشرت واجب است، یا بگوییم عقوق حرام است،آن وقت این مسئله سالبه به انتفاء موضوع است.
حال آگر آمدیم که اطاعت اینها شرعاً واجب شد، این نماز چرا درست باشد؟ این از قبیل اجتماع امر و نهی میشود، از یک طرف أطع الوالد، از آن طرف هم فرادی نماز بخواند، خواندن نماز فرادی با اطع الوالد از قبیل متزاحمین هستند و هرگز «اطع الوالد»،دلیل دوم را مقید نمیکند و نمیگوید: صلّ جماعة.
بله! سبب میشود که امر والد موضوعش از بین برود.
باید داخل بشود تحت همان مفوّت امر والد،چون اگر نماز بخواند، دیگر بعداً نمیتواند امر والد را اطاعت کند. شبیه امر نذری میشود که اگر نذر کند که با جماعت بخواند،اما برود با برود فرادی بخواند، ممکن است بگوییم باطل است. چرا؟ چون مفوّت امتثال امر نذری است،اینجا هم اگر فردا نماز بخواند،مفوّت امر اطاعت والد است،ولکن هذا فرضیة، یعنی فقط یک تئوری است، اطاعت والدین واجب نیست بلک عقوقش حرام است یا حسن معاشرت شان واجب است.
بله! من قال بأنّ إطاعة الوالدین واجب إلّا فر الحرام، قهرا او حکم نذر را پیدا میکند،چون نماز فرادی مفوّت اطاعت امر والدین میشود و خدا میفرماید:«و لیطع أمر الوالدین».
همان گونه که من عرض کردم،مسئله صرف فرضیه و تئوری است، چون اطاعت واجب نیست بلکه حسن معاشرت لازم است،یعنی بی ادبی نباید کرد.
پس باید فرق نهاد بین جایی که عمل انسان مفوّت امر شارع است،آنجا بگوییم باطل است.
اما اگر مفوّت امر شارع نیست، بلکه مفوّت ارشاد عقل است،دیگر در آنجا باطل نیست.
المسألة الثانیة
«لا تشرع الجماعة فی شیء من النوافل الأصلیة و إن وجب بالعارض بنذر أو نحوه حتّی صلاة الغدیر علی الأقوی إلّا فی صلاة الإستسقاء،نعم لا بأس فیما صار نقلاً بالعارض کصلاة العدین و مع اجتماع شرائط الوجوب و الصلاة المعادة جماعة و الفریضة المتبرع بها عن الغیر، و المأتی بها من جهة الإحتیاط.»
قانون کلی عدم جواز جماعت در نوافل
قانون کلی این است که جماعت در نمازهای نافله بدعت است «لا تشرع الجماعة فی شیء من النوافل الأصلیة» چیزهای که نافلهی اصلی است، یعنی بالذات نافله هستند، خواندن آنها با جماعت حرام است حتی با نذر هم نمیشود درست کرد، مثلاً کسی نذر کند نافله شب را با جماعت بخواند. چرا؟ «لأنّه یشترط أن یکون متعلق النذر أمراً مشروعاً» فلذا با نذر هم درست نمیشود حتی صلات غدیر را هم نمیشود با جماعت خواند. در روز غدیر یک نمازی وارد شده است، حتی آن را هم نمیشود با جماعت خواند.
پیغمبر نماز ظهر را با جماعت خوانده نه نماز غدیر را
گاهی میگویند پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله در غدیر نماز جماعت خواند. ولی من فکر میکنم که نماز ظهر را با جماعت خوانده است نه نماز نوافل و غدیر ر.
در هر صورت چیزهای که نافلهای اصلی است،با نذر،عهد و یمین درست نمیشود حتی صلات غدیر را هم نمیشود با جماعت خواند.
مواردی که استثنا شده و میتوان آنها را با جماعت خواند
بله! چند مورد استثنا شده است:
1: صلات استسقاء، صلات استسقاء مستحب ذاتی است، ولی موقع کم بارانی امام با مامومین به سمت صحرا میروند در حالی که عباها را وارونه میپوشند و حیوانات را همراه خود میآورند و قبلا سه روز روزه میگیرند،با یک حالت تضرع نماز استسقاء را با جماعت میخوانند،این اشکال ندارد. این وارد شده است چون پیغمبر اکرم کراراً نماز استسقاء را با جماعت خوانده.
و همچنین امیر المؤمین و دیگران.
بنابراین،صلات استسقاء با اینکه بالذات نافله است، خواندنش با جماعت اشکالی ندارد.آنگاه مرحوم سید موارد دیگر را هم استثنا میکند.
2: إذا صارت نفلاً بالعرض. صلات استسقاء نفل بالذات است،اما یک چیزهای داریم که بالذات واجب است، اما صارت نفلاً بالعرض، این گونه نمازها را هم میشود با جماعت خواند مانند:
3: صلات العیدین، صلات عیدین بالذات واجب است،یعنی در زمان حضور واجب است، اما در زمان غیبت صارت نفلاً بالعرض، فلذا میشود آنها را با جماعت خواند.
4: الصلاة المعادة جماعة. کسی نمازش را فرادی خواند و بعد از خواندن نماز، نماز جماعت در آنجا بر گزار شد،میتواند نمازش را دوباره با جماعت بخواند،این صارت نفلاً بالعرض، این آدم ابتدا واجب را فرادی خواند، حالا اعاده میکند.
5: الفریضة المتبرع بها من الغیر، شخصی رفیق یا همسایهاش فوت کرده،تبرعاً برایش نماز قضا میخواند و اقتدا میکند. کان واجباً و صار نفلاً بالعرض. رفیق قضای رفیقش را با جماعت میخواند.
6: المأتی بها من جهة الإحتیاط الاستحبابی
فرض کنید یک احتیاط استحبابی داریم، من به دیگر اقتدا میکنم (نفل بالعرض). چرا؟ چون جزء نماز است. بالذات واجب بوده، صار نفلاً بالعرض. اینها مسائلی است که باید بررسی کنیم.
الفرع الأول:لا تشرع الجماعة فی النوافل حتّی صلاة الغدیر
آیا جماعت در نوافل اصلی مشروع است یا مشرووع نیست؟
دیدگاه اهل سنت نسبت به نوافل
اما اهل سنت مشروع میدانند یا لا اقل نوافل رمضان را مشروع میدانند، حال غیر نوافل رمضان را هم مشروع میدانند یا نه؟ فعلاً در این زمینه نمیتوانم چیزی بگوییم، ولی نوافل رمضان را مشروع میدانند که همان صلات تراویح باشد مگر مالک و مقلدین مالک مانند مصر، مغرب و آفریقا که مانند شیعه فرادی میخوانند.
نوافل از منظر فقه شیعه
ما بالإتفاق قائلیم که نوافل رمضان را نمیشود با جماعت خواند، ما غیر رمضان در میان ما اختلافی است، اما راجع به نوافل رمضان اتفاق کلمه داریم و در این زمینه روایات متضافر نیز داریم.
بله! نوافل غیر ماه رمضان یک مخالفهای دارد که بعداً خواهیم خواند، فعلاً تکیهگاه ما نوافل شهر رمضان است.
«اتفقت کلمة الأصحاب –إلّا من شد علی عدم مشروعیة الجماعة فی النوافل قال العلامة : و لا جماعة فی النوافل إلّا ما استثنی، ذهب إلیه علماؤنا أجمع خلافاً لأحمد و بعض الجمهور، لنا ما رواه الجمهور عن زید بن ثابت. قال: جاء رجال یصّلون بصلاة النبی فخرج مغضباً و أمرهم أن یصلوا النوافل فی بیوتهم ورووا عنه أنّه قال: أفضل الصلاة صلاة المرء فی بیته إلّا المکتوبة (واجب).
نکته
چرا اسلام میگوید مکتوبة را در مسجد بیاورید، بقیه را در خانه؟
اما اینکه مکتوبه (نماز واجب) را در مسجد بیاوریم، مسئلهاش روشن است چون فرائض است و فرائض را بهتر است که انسان با جماعت بخواند، اما اینکه نوافل را در خانه بخوانید، چون «و للبیت سهم من الصلوة»، خانه باید خانهی نماز باشد،انسان زن و بچه دارد، باید آنان هم با نماز آشنا بشوند،یعنی نباید انسان خانه را خالی از نماز کرد، آنها این روایت را نقل کردهاند که «أفضل الصلوة صلاة المرء فی بیته إلّا المکتوبة»
و قال العلامة فی التذکرة : و محل الجماعة الفرض إلّا فی الاستسقاء و العیدین مع اختلاف بعض الشرائط عند علمائنا خلافاً للجمهور لأنّ زید بن ثابت قال:
«جاء رجال یصلون صلاة رسول الله فخرج مغضباً فأمرهم أن یصلّوا النوافل فی بیوتهم... إلی أن قال عن طریق الخاصة ، قول الصادق و الرضا لما دخل رمضان اصطف الناس خلف رسول الله فقال: إیها الناس هذه نافلة فلیصل منکم وحده وحده و لیعمل ما علّمه الله فی کتابه و أعلموا أنه لا جماعة فی نافلة فتفرق الناس»
پیغمبر اکرم هنگامی که شب کمی میخوابید، آنگاه میآمد در مسجد که نافلهی رمضان را بخواند، همین که شروع به نماز میکرد، مردم پشت سرش صف میکشیدند،حضرت وقتی این گونه میدید،دوباره خانه میرفت تا مردم پراکنده بشوند، فردا شب که آمد مسجد،دوباره مردم پشت سر آن حضرت صف کشیدند، مرحلهی سوم حضرت بر سر آنهان داد کشید و فرمود نباید نافله با جماعت خوانده بشود بلکه هر کس باید نافله را فرادی بخواند. این را علامه در کتاب تذکره نقل کرده است.
روایات
ما هشت روایت داریم که موردش نوافل رمضان است،اما مورد مخصص نیست. بلکه ضابطه است که نافله را نمی شود با جماعت خواند.البته شش روایتش همه موردش ماه رمضان است،ولی حضرت اعطای ضابطه کرده، هم در روایت اول و هم در روایت چهارم
الظاهر أن المسألة مورد اتفاق و لم یخالف إلّا القلیل کما سیوافیک.
و لذلک قال المحقق النراقی: لا تجوز الجماعة فی غیر ما ثبت استثناؤه من النوافل بالاجماع المحقق و المحکی عن المنتهی و التذکرة و کنز العرفان و إلیک ما یدل علیه من الاخبار:
١. ما رواه الفضلاء: زرارة و محمد بن مسلم و الفضیل(فضیل بن یسار) أنّهم سألوا أبا جعفر الباقر و أبا عبد الله الصادق علیهما السلام فی الصلاة فی شهر رمضان نافلة اللیل فی جماعة فقالا: لا، إنّ رسول الله کان إذا صلّی العشاء الآخر انصرف إلی منزله، ثم یخرج من آخر اللیل إلی المسجد فیقوم فیصلّی ، فخرج فی أول لیلة من شهر رمضان لیصلی کما کان یصلی فاصطف الناس خلفه فهرب منهم إلی بیته و ترکهم ففعلوا ذلک ثلاث لیال فقام فی الیوم الثالث علی منبره فحمد الله و أثنی علیه، ثم قال: أیها الناس إنّ الصلاة باللیل فی شهر رمضان من النافلة فی جماعة، بدعة ، و صلاة الضحی بدعة. ألا فلا تجتمعوا لیلاً فی شهر رمضان لصلاة اللیل و لا تصلّوا صلاة الضحی فإنّ تلک معصیة ألا و أن کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها إلی النار، ثم نزل و هو یقول: قلیل فی سنة خیر من کثیر فی بدعة» .
و ربما یقال باختصاص الروایة بنوافل شهر رمضان و لا تعمّ مطلق النافلة، لکن الظاهر خلافه لظهور قوله :
«إن الصلاة باللیل فی شهر رمضان من النافلة فی جماعة بدعة » بمنزلة صغری و کبری، فالصغری قوله: «الصلاة باللیل فی شهر رمضان من أقسام النافلة فی جماعة» و قوله «بدعة ،کبری أی النافلة فی جماعة بدعة».
در کوفه مردم خدمت حضرت علی علیه السلام آمدند که برای ما امامی معین کن که نماز تراویح را با جماعت بخوانیم، حضرت فرمود خواندن نماز تراویح با جماعت بدعت است،فریاد وا عمرای مردم بلند شد. حضرت فرمود من کسی را انتخاب نمیکنم، بروید هر کس را که خود شما انتخاب میکنید،انتخاب کنید
2: ما رواه سلیم بن قیس الهلالی،قال خطب أمیر المؤمنین علیه السلام إلی أن قال: و قد أمرت الناس ألا یجتمعوا فی شهر رمضان إلّا فی فریضة و أعلمتهم أن اجتماعهم فی النوافل بدعة و تنادی بعض أهل العسکری ممن یقاتل معی: یا أهل الإسلام غیّرت سنّة عمر و ینهانا عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعا و قد خفت أن یثوروا فی ناحیة جانب العسکری».