درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
عبور از میقات سبب وجوب احرام میشود؟
همان گونه که بیان گردید، کسانی که وارد مکه میشوند بر سه دسته و صنف هستند، یعنی کسانی که از میقات عبور می کنند بر سه دستهاند:
الف؛ گروه اول از میقات عبور میکنند بدون اینکه قصد عبور از حرم را داشته باشند، در اینجا گفتیم کسی نگفته است که بر این گروه احرام واجب است.
ب؛ گروه دوم کسانی هستند که از میقات عبور میکنند، اما میخواهند وارد حرم بشوند بدون اینکه کار به مکه داشته باشند، ما عرض کردیم که بر آنان احرام واجب نیست، مرحوم آیة الله خوئی یک استدلال خوبی داشتند و فرمودند کسی که وارد حرم میشود ولو نمیخواهد وارد مکه بشود، اگر احرام بر این آدم واجب بشود، پس کسی که وارد مکه میشود بر او هم احرام واجب است، بنابراین،این آدم باید دوبار محرم بشود،یکبار بخاطر اینکه وارد حرم میشود،بار دوم بخاطر اینکه وارد مکه میشود، و حال آنکه احرام دوم مغنی از احرام اول است، آدمی که از میقات عبور میکند و می خواهد حرم وارد بشود و بعد مکه برود، همه میگویند یک احرام بر او واجب است، شما میگویید کسی که وارد حرم میشود، او هم باید احرام ببندد،جعل احرامین بر این آدم لغو است و عاطل و باطل.
و یؤیّد ذلک ما ذکره السید الخوئی من أن جعل الحکمین لموضوعین: من یرید دخول الحرم و من یرید دخول مکة لغو، لأن الحرم محیط بمکة فلا یمکن دخول مکة إلا عن طریق الحرم فإذا أوجب الإحرام بالدخول فی الحرم، یکون إیجاب الإحرام لمن یدخل مکة من قبیل تحصیل الحاصل لافتراض أنه أحرم بدخول الحرم [1].
بیان استاد سبحانی
من یک بیان دیگری دارم و آن این است کسانی که میگویند وارد حرم بشود و نمیخواهد مکه برود، احرام ببندد، مقصود از این احرام چیست؟ آیا مقصود این است که دو حوله بر دارد، یکی را بر دوش و دیگری را بر کمر ببندد، یا مقصود این است که نیت احرام کند و تلبیه را هم بگوید؟ اینکه شما میگویید آدمی که یرید الحرم و لا یرید دخول مکه، احرام برایش واجب است،آیا احرام صوری واجب است، یعنی اینکه فقط لنگی را به کمر ببندد و یکی هم بر دوش بیندازد،یا اینکه مقصود این است که قصد احرام کند و لبیک بگوید و از تمام محرمات هم اجتناب کند؟
اگر اولی را بگویید،فکر نمیکنم فقیهی بر آن فتوا بدهد و بگوید کسی که وارد حرم میشود باید کت و شلوارش را در بیاورد، یک لنگ بزند و بر دوش هم یک حولهای بیندازد، پس ناچار باید فقیه دومی را بگوید، یعنی اینکه احرام ببندد و لبیک بگوید،اگر این را بگوید، مشکل دارد چون این آدم از احرام در نمیآید مگر اینکه اعمال عمره یا حج را بجای بیاورد،این نقض غرض میشود. چرا؟ چون معنایش این است که هر کس وارد حرم شد، حتماً باید مکه برود یا اعمال حج یا اعمال عمره را انجام بدهد، این بیان، غیر از بیان آیة الله خوئی است، چون ایشان میفرماید لغویة الإیجابین و احرامین، ولی من میگویم اصلاً احرام صوری مطرح نیست، لابد باید احرام واقعی باشد و این معنایش این است که یک قاعدهای در فقه داریم که:« کلّ من یدخل الحرم یجب علیه أن یدخل محل یعتمر أو یحجّ » یعنی هرکس وارد حرم شد، یجب أن یدخل مکه یعتمر أو یحجّ. چرا؟ چون آنکس که احرام بست، از احرام بیرون نمیآید مگر اینکه یا اعمال عمره را انجام بدهد یا اعمال حج را، ولذا کسانی که مسدود یا مریض میشوند،کسی را نائب میکنند که از طرف آنها عمره را انجام بدهد،اینها هم قربانی میکنند و از احرام بیایند بیرون.
أضف إلی ما ذکرنا أنّه لو أرید من الإحرام مجرد لبس الثوبین مع التلبیة من دون الإهلال بعمرة مفردة فهو أمر بعید، إذ معنی ذلک أنّ الإحرام فی هذا الصنف واجب نفسی و لا یرتضیه الفقیه.
و إن إرید من الإحرام المتعقب بعمرة مفردة و معنی ذلک کلّ من دخل الحرم تجب علیه العمرة المفردة و معنی ذلک کل من دخل الحرم تجب علیه العمرة المفردة، إذا لا یحل المحرم إلا به، غالباً خرج باب المحصور فهو بحاجة إلی دلیل واضح.
تا اینجا معلوم شد که احرام واجب نیست من یرید خارج الحرم، من یرید الحرم و لا یرید مکّه. تم الکلام فی الصنف الثانی.
الصنف الثالث: لو مرّ علی میقات و هو یرید دخول مکّة و لا یرید النسک
صنف سوم کسانی هستند از میقات عبور می کنند و داخل مکه میشوند ولی قصد شان نسک نیست. چرا گفتم: و لا یرید النسک؟ چون اگر إذا أراد النسک، حتماًباید احرام را ببندد،قضایا قیاستها معها، اگر واقعاً میخواهد اعمال عبادی را انجام بدهد،حتما باید احرام ببندد، ولی این آدم وارد حرم میشود،بیرون مسجد تنعیم است و میخواهد وارد تنعیم بشود و میخواهد وارد مکه بشود و صله ارحام کند و بر گردد،«هل یجب علیه الإحرام أو لا؟ چون بیرون تنعیم قبائلی هستند که گاهی به مکه میآیند تا جنس بخرند یا صله ارحام کنند، وارد حرم میشوند،بعداً میآیند مکه و صله ارحام را انجام میدهند و سپس بر گردند،نمیخواهند عمل انجام بدهند، هل یجب الإحرام أو لا؟
آقایان در مناسک می گویند باید احرام ببندند و با روایاتی استدلال میکنند،به نظر من دلالت این روایات محل بحث است.
الظاهر من الکلمات هو ذلک، قال المحقق: «کلّ من دخل مکّة وجب أن یکون محرما إلا أن یکون دخوله بعد إحرامه، قبل مضی شهر، أو یتکرّر کالحطّاب- خارکن و هیزم جمع گر، هیزم کش- و الحشّاش- گیاه جمع آوری میکند- و قیل من دخلها لقتال جاز أن یدخل محلا کما دخل النبی(ص) عام الفتح و علیه المغفر» [2].
و قال فی (( المدارک )): أجمع الأصحاب علی أنّه لایجوز لأحد دخول مکّة عدا ما استثنی، و أخبارهم به ناطقة؛
1: فقد روی الشیخ فی الصحیح : «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع هَلْ يَدْخُلُ الرَّجُلُ الْحَرَمَ «3» بِغَيْرِ إِحْرَامٍ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَرِيضاً أَوْ بِهِ بَطَنٌ»[3].
2: «عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ بِهِ بَطَنٌ وَ وَجَعٌ شَدِيدٌ يَدْخُلُ مَكَّةَ حَلَالًا قَالَ لَا يَدْخُلْهَا إِلَّا مُحْرِما»[4].
3: « عَنْ وَرْدَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: مَنْ كَانَ مِنْ مَكَّةَ عَلَى مَسِيرَةِ عَشَرَةِ أَمْيَالٍ لَمْ يَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِحْرَامٍ »[5].
ما در علم رجال دوتا وردان داریم، یک وردان داریم که ابو خالد کابلی است، اسمش وردان است، ایشان از اصحاب امام باقر و امام صادق ع می باشد، رجل جلیل القدر است که معروف به ابو خالد کابلی است، یک وردان داریم که از امام موسی بن جعفر ص نقل می کند این آدم مهمل فی الرجال، یعنی نه کسی او را توثیق کرده و نه جرح نموده در تمام کتاب اربعه هم فقط یکدانه روایت دارد و مراد از مردان در این روایت همین وردان است که از امام موسی بن جعفر ع نقل روایت کرده.
فرق مهمل با مجهول
مهمل شناخته شده است، اما «أهمل من حیث التوثیق»، شناخته شده است اما توثیق نشده از نظر توثیق و تضعیف مهمل است (أهمل)، نگفته اند ثقه است و نه گفته اند ضعیف است.
اما مجهول اصلاً ناشناخته است، یعنی معلوم نیست که این آدم کیست، این آدم (وردان) هم یا مهمل است یا مجهول.
«عَنْ وَرْدَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: مَنْ كَانَ مِنْ مَكَّةَ عَلَى مَسِيرَةِ عَشَرَةِ أَمْيَالٍ لَمْ يَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِحْرَامٍ » امیال،جمع میل است، میل (روی حسابی که ما در کتاب مان کردیم) یک کیلو متر و هشتصد متر است، ضرب در ده تا، مسلماً از بیست کیلومتر کمتر است، در حدود ده کیلومتر است، این آدم خارج حرم است، ولی بعضی از جاها ممکن است داخل حرم باشد، علی ای حال این آدم علی الظاهر خارج حرم است.
نکته ادبی، میل (به کسر میم،جمعش امیال است، میل (به فتح میم) جمعش میول است نه امیال.
علمای ما در کتاب حج،اطلاق این روایت راگرفتهاند و میگویند آدمی که وارد مکه میشود باید احرام ببندد سواء أراد النسک أم لم یرد.
ولی من فکر میکنم این روایات ناظر به کسی است که:« یرید النسک» و الا همان اشکالی در صنف دوم داشتیم در صنف سوم هم میآید، اشکال در صنف دوم این بود این آدم که احرام می بندد آیا احرام صوری است یا احرام واقعی؟ اگر احرام صوری باشد،هیچ فقیهی این را نمیگوید و اگر احرام واقعی باشد و عمره بجای بیاورد، این احتیاج به دلیل دارد،»کلّ من یرید أن یدخل مکه لا یدخل إلا بالإحرام، البته احتیاط این است،اما فتوا دادن مشکل است، بعید نیست که این روایات ناظر به کسی باشد که یرید النسک.
ممکن است اشکال کند که این تحصیل حاصل است، هر کس بخواهد نسک انجام بدهد، حتما محرم میشود.
بله؛ از نظر شما تحصیل حاصل است ولی از نظر قدما مردم مسأله را بلد نبودند، خیلی ها خیال میکنند اگر در خود مسجد الحرام هم محرم بشوند کافی است،حضرت میفرماید: کافی نیست، بلکه از میقات محرم بشود « من یرید دخول مکه» باید از میقات احرام ببندد نه از خارج میقات.
إلی غیر ذلک من الروایات الّتی نقلها صاحب الوسائل فی الباب 50 من أبواب الإحرام.
و ظاهر من یقول بوجوب الإحرام أن ینوی بإحرامه الحج أو العمرة؛ لأن الإحرام لیس عبادة مستقلة بنفسها، بل إما أن یکون بحجّ أو عمرة، و یجب إکمال النسک الذی تلبّس به لیتحلل من الإحرام.
و یظهر من السید الطباطبائی فی العروة و المعلقین وجوب الإحرام و العمرة، قال: «قد تجب العمرة بالنذر و الحلف و العهد و الشرط فی ضمن العقد، و الإجارة، و الإفساد، و تجب أیضاً لدخول مکة بمعنی حرمته بدونها، فإنه لا یجوز دخولها إلا محرماً»[6].
و یظهر من المعلقین موافقة المتن. و المسألة مورد و فاق، و قد أفتی بها الشیخ فی النهایة[7].
و لو کان فی المسألة إجماع فهو، و إلا فما استدل به من روایات ناظر إلی من یرید النسک لا مطلقاً.
آیا احرام واجب نفسی است یا واجب غیری؟
نعم ما استبعدناه فی القسم الثانی لیس ببعید عن المقام، و هو أنّ الإحرام هنا لیس واجباً نفیساً بل هو جزء من العمرة، و فرق بین من دخل الحرم من دون دخول مکة، و من دخل نفس مکة، فإیجاب الإحرام علی الأول ثمّ النسک بعید عن مذاق الفقه، دون الثانی.
آیا احرام وجوب نفسی است یا وجوب مقدمی دارد، اگر بگویید واجب نفسی است، بعید است که واجب نفسی باشد چون احرام،مقدمه است برای اعمال حج و عمره، و اگر بگویید واجب غیری است،معنایش این است که: کلّ من دخل مکه،حتماً باید احرام ببندد و اعمال حج یاعمره را انجام بدهد، علی ای حال ما هستیم و این روایات،آیا از این روایات اطلاق استفاده میشود یا این روایات ناظر است به «یرید النسک»؟
اشکال نکنید که این تحصیل حاصل است چون خیلی ها مسأله بلد نبودند فلذا خیال میکردند که اگر از خود مسجد هم احرام ببندد کافی است.
ولی ما در اینجا از موضع خود کمی پایین آمدیم، اشکال ما در دومی ظاهر میشود یعنی آنکس وارد حرم شده، مکه نمیخواهد برود،گفتیم احرام این آدم مشکل دارد،ا ما سومی این مشکل را ندارد، رسول الله می فرماید هر کس وارد مکه شد، احترام مکه این است که احرام ببندد و عمره بجای بیاورد، بنابراین،اشکال ما در صورت دوم وارد اما در صورت سوم وارد نیست و عجیب این است که سیره جاهلیت هم همین بوده که هر کس وارد مکه میشد، احرام بجای میآورد و بیرون میرفت، مسعد بن زراره مکه آمد، وارد خانه عتبه شد و به عتبه گفت آمده ام که از شما سلاح بگیرم و برای از بین بردن اوسیان به مدینه بروم، عتبه گفت: شما خبر ندارید که خود ما گرفتار دو دستگی هستیم و در میان دو دستگی به وجود آمده.مسعد گفت: چطور؟ گفت یکنفر در میان ما پیدا شده سنگ اختلاف میان ما انداخته و خود ما دو دسته شدهایم ولذا نمیتوانیم شما را کمک کنیم، مسعد گفت پس من باید دست خالی نروم، باید به مسجد بروم و عمره بجای بیاورم و سپس به مدینه بروم.
عتبه گفت: مبادا به مسجد بروی، چون ایام ثلاثه است و این آدم در همان حجر اسماعیل نشسته و قرانی میخواند که تا بشنوی مجذوبش میشود،پس چه کنم؟ پنبه در گوشم میکنم تا نشنوم، پنبه در گوشش کرد، شوط اول و شوط دوم را انجام داد، گفت عجب آدم احمقی هستم، اگر من به مدینه بروم و مردم از این جریان سوال کنند، چه جواب بدهم؟ پنبه از گوش خود در آورد و خدمت پیغمبر اکرم ص رسید و به رسل جاهلیت سلام کرد، پیامبر ص فرمود: رب من سلام از این بهتر دارد، آنگاه رو به پیغمبر اکرم ص کرد و گفت حرف حسابی شما چیست که این همه اختلاف در میان مردم انداختی؟ فرمود حرف حسابی من سه تا آیه است که در سوره مبارکه انعام است:
1: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيئًا وَبِالْوَالِدَينِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِياهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»
بگو: «بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برايتان بخوانم: اينکه چيزي را شريک خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيکي کنيد! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشيد! ما شما و آنها را روزي ميدهيم؛ و نزديک کارهاي زشت نرويد، چه آشکار باشد چه پنهان! و انساني را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر بحق (و از روي استحقاق)؛ اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شايد درک کنيد!
2: «وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ حَتَّى يبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»
و به مال يتيم، جز به بهترين صورت (و براي اصلاح)، نزديک نشويد، تا به حد رشد خود برسد! و حق پيمانه و وزن را بعدالت ادا کنيد! -هيچ کس را، جز بمقدار تواناييش، تکليف نميکنيم- و هنگامي که سخني ميگوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتي اگر در مورد نزديکان (شما) بوده باشد و به پيمان خدا وفا کنيد، اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش ميکند، تا متذکر شويد!
3: «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» [8].
اين راه مستقيم من است، از آن پيروي کنيد! و از راههاي پراکنده (و انحرافي) پيروي نکنيد، که شما را از طريق حق، دور ميسازد! اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش ميکند، شايد پرهيزگاري پيشه کنيد!
این مرد همین که آیات را شنید، عرض کرد دوای درد ما همین آیات است، شما یکنفر را به مدینه بفرست که این قرآن را به ما تعلیم بکند، پیغمبر اکرم ص یکنفر را همراه او به مدینه فرستاد و این زمینه ساز شد که پیغمبر اکرم ص به مدینه هجرت بکند.
خلاصه این مرد عمره بجای آورد و بیرون رفت،معلوم میشود که در جاهلیت هم رسم بوده که هر کس وارد مکه میشد، احرام میبست، بنابر این: «کل من یرید مکه» حتماً باید احرام ببندد و عمل انجام بدهد،این با دومی فرق دارد،دومی وارد مکه نمیشد، ولی سومی میخواهد وارد مکه بشود.
و احتمال أنّ الإحرام هنا واجب نفسی مجرداً عن العمرة بعید غایة البعد، بل الإحرام لغایة العمرة، نظیر من خرج عن مکّة و دخولها فی غیر الشهر الذی ورد فیه محرماً و معتمراً، فلا یدخل مکّة، فیجب علیه الإحرام و النسک، و الله أعلم.
معلوم شد که در اولی و دومی احرام لازم نیست،اما در سومی احرام لازم است.
قاعدة أدنی الحل: میقات من لا یمرّ بمیقات و لا بما یحاذیه عرفاً
انسانی است که وارد جزیرة العرب شده و لیکن« لا یمرّ علی میقات و لا بما یحاذیه عرفاً»، یعنی به شبه جزیره آمده، ولی نه میقاتی زیر پایش است و نه محاذی عرفی، تکلیف این آدم چیست؟
آقایان فتوا میدهند که این آدم باید به جحفه برود و از جحفه احرام ببندد و بیاید، بین جدة و حجفه هم در حدود 100 کیلومتر یا بیشتر فاصله است.
ولی من در این مسأله گیر کردهام که چه کاری است که این آدم وارد جزیره شده است بر لب حرم هم است، روایاتی که میگویند:« من یمر علی میقات» یعنی کسی که در پیش پایش میقات باشد، مثل پنج موردی که هست،اما آدمی که پیش پای او میقات نیست با این وجود به میقات برود، دلیل میخواهد، محاذات هم که میگویند، محاذات عرفی است، میقات آنجاست، یکی کیلومتری،یا پنج کیلومتری است و من از آنجا رد میشوم، اشکال ندارد،.
ولی آقایان میگویند جدة یک تکهاش محاذی با جحفه است، و حال آنکه این گونه نیست، به این محاذات نمیگویند،محاذات باید عرفی باشد، آنکس که وارد جده میشود،« لا یمرّ بمیقات و لا بمحاذیه». چرا؟ چون محاذی عرفی میزان است نه محاذی بعید و دور، محاذی عرفی مانند یک کیلومتر تا سه کیلومتر، بنابراین،این مسألهای که میخوانیم کار گشاست هم برای حجاج و هم برای شما که از همان ادنی الحل که حدیبیه است احرام ببندد و به مکه برود کافی است.
همان گونه که بیان گردید، کسانی که وارد مکه میشوند بر سه دسته و صنف هستند، یعنی کسانی که از میقات عبور می کنند بر سه دستهاند:
الف؛ گروه اول از میقات عبور میکنند بدون اینکه قصد عبور از حرم را داشته باشند، در اینجا گفتیم کسی نگفته است که بر این گروه احرام واجب است.
ب؛ گروه دوم کسانی هستند که از میقات عبور میکنند، اما میخواهند وارد حرم بشوند بدون اینکه کار به مکه داشته باشند، ما عرض کردیم که بر آنان احرام واجب نیست، مرحوم آیة الله خوئی یک استدلال خوبی داشتند و فرمودند کسی که وارد حرم میشود ولو نمیخواهد وارد مکه بشود، اگر احرام بر این آدم واجب بشود، پس کسی که وارد مکه میشود بر او هم احرام واجب است، بنابراین،این آدم باید دوبار محرم بشود،یکبار بخاطر اینکه وارد حرم میشود،بار دوم بخاطر اینکه وارد مکه میشود، و حال آنکه احرام دوم مغنی از احرام اول است، آدمی که از میقات عبور میکند و می خواهد حرم وارد بشود و بعد مکه برود، همه میگویند یک احرام بر او واجب است، شما میگویید کسی که وارد حرم میشود، او هم باید احرام ببندد،جعل احرامین بر این آدم لغو است و عاطل و باطل.
و یؤیّد ذلک ما ذکره السید الخوئی من أن جعل الحکمین لموضوعین: من یرید دخول الحرم و من یرید دخول مکة لغو، لأن الحرم محیط بمکة فلا یمکن دخول مکة إلا عن طریق الحرم فإذا أوجب الإحرام بالدخول فی الحرم، یکون إیجاب الإحرام لمن یدخل مکة من قبیل تحصیل الحاصل لافتراض أنه أحرم بدخول الحرم [1].
بیان استاد سبحانی
من یک بیان دیگری دارم و آن این است کسانی که میگویند وارد حرم بشود و نمیخواهد مکه برود، احرام ببندد، مقصود از این احرام چیست؟ آیا مقصود این است که دو حوله بر دارد، یکی را بر دوش و دیگری را بر کمر ببندد، یا مقصود این است که نیت احرام کند و تلبیه را هم بگوید؟ اینکه شما میگویید آدمی که یرید الحرم و لا یرید دخول مکه، احرام برایش واجب است،آیا احرام صوری واجب است، یعنی اینکه فقط لنگی را به کمر ببندد و یکی هم بر دوش بیندازد،یا اینکه مقصود این است که قصد احرام کند و لبیک بگوید و از تمام محرمات هم اجتناب کند؟
اگر اولی را بگویید،فکر نمیکنم فقیهی بر آن فتوا بدهد و بگوید کسی که وارد حرم میشود باید کت و شلوارش را در بیاورد، یک لنگ بزند و بر دوش هم یک حولهای بیندازد، پس ناچار باید فقیه دومی را بگوید، یعنی اینکه احرام ببندد و لبیک بگوید،اگر این را بگوید، مشکل دارد چون این آدم از احرام در نمیآید مگر اینکه اعمال عمره یا حج را بجای بیاورد،این نقض غرض میشود. چرا؟ چون معنایش این است که هر کس وارد حرم شد، حتماً باید مکه برود یا اعمال حج یا اعمال عمره را انجام بدهد، این بیان، غیر از بیان آیة الله خوئی است، چون ایشان میفرماید لغویة الإیجابین و احرامین، ولی من میگویم اصلاً احرام صوری مطرح نیست، لابد باید احرام واقعی باشد و این معنایش این است که یک قاعدهای در فقه داریم که:« کلّ من یدخل الحرم یجب علیه أن یدخل محل یعتمر أو یحجّ » یعنی هرکس وارد حرم شد، یجب أن یدخل مکه یعتمر أو یحجّ. چرا؟ چون آنکس که احرام بست، از احرام بیرون نمیآید مگر اینکه یا اعمال عمره را انجام بدهد یا اعمال حج را، ولذا کسانی که مسدود یا مریض میشوند،کسی را نائب میکنند که از طرف آنها عمره را انجام بدهد،اینها هم قربانی میکنند و از احرام بیایند بیرون.
أضف إلی ما ذکرنا أنّه لو أرید من الإحرام مجرد لبس الثوبین مع التلبیة من دون الإهلال بعمرة مفردة فهو أمر بعید، إذ معنی ذلک أنّ الإحرام فی هذا الصنف واجب نفسی و لا یرتضیه الفقیه.
و إن إرید من الإحرام المتعقب بعمرة مفردة و معنی ذلک کلّ من دخل الحرم تجب علیه العمرة المفردة و معنی ذلک کل من دخل الحرم تجب علیه العمرة المفردة، إذا لا یحل المحرم إلا به، غالباً خرج باب المحصور فهو بحاجة إلی دلیل واضح.
تا اینجا معلوم شد که احرام واجب نیست من یرید خارج الحرم، من یرید الحرم و لا یرید مکّه. تم الکلام فی الصنف الثانی.
الصنف الثالث: لو مرّ علی میقات و هو یرید دخول مکّة و لا یرید النسک
صنف سوم کسانی هستند از میقات عبور می کنند و داخل مکه میشوند ولی قصد شان نسک نیست. چرا گفتم: و لا یرید النسک؟ چون اگر إذا أراد النسک، حتماًباید احرام را ببندد،قضایا قیاستها معها، اگر واقعاً میخواهد اعمال عبادی را انجام بدهد،حتما باید احرام ببندد، ولی این آدم وارد حرم میشود،بیرون مسجد تنعیم است و میخواهد وارد تنعیم بشود و میخواهد وارد مکه بشود و صله ارحام کند و بر گردد،«هل یجب علیه الإحرام أو لا؟ چون بیرون تنعیم قبائلی هستند که گاهی به مکه میآیند تا جنس بخرند یا صله ارحام کنند، وارد حرم میشوند،بعداً میآیند مکه و صله ارحام را انجام میدهند و سپس بر گردند،نمیخواهند عمل انجام بدهند، هل یجب الإحرام أو لا؟
آقایان در مناسک می گویند باید احرام ببندند و با روایاتی استدلال میکنند،به نظر من دلالت این روایات محل بحث است.
الظاهر من الکلمات هو ذلک، قال المحقق: «کلّ من دخل مکّة وجب أن یکون محرما إلا أن یکون دخوله بعد إحرامه، قبل مضی شهر، أو یتکرّر کالحطّاب- خارکن و هیزم جمع گر، هیزم کش- و الحشّاش- گیاه جمع آوری میکند- و قیل من دخلها لقتال جاز أن یدخل محلا کما دخل النبی(ص) عام الفتح و علیه المغفر» [2].
و قال فی (( المدارک )): أجمع الأصحاب علی أنّه لایجوز لأحد دخول مکّة عدا ما استثنی، و أخبارهم به ناطقة؛
1: فقد روی الشیخ فی الصحیح : «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع هَلْ يَدْخُلُ الرَّجُلُ الْحَرَمَ «3» بِغَيْرِ إِحْرَامٍ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَرِيضاً أَوْ بِهِ بَطَنٌ»[3].
2: «عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ بِهِ بَطَنٌ وَ وَجَعٌ شَدِيدٌ يَدْخُلُ مَكَّةَ حَلَالًا قَالَ لَا يَدْخُلْهَا إِلَّا مُحْرِما»[4].
3: « عَنْ وَرْدَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: مَنْ كَانَ مِنْ مَكَّةَ عَلَى مَسِيرَةِ عَشَرَةِ أَمْيَالٍ لَمْ يَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِحْرَامٍ »[5].
ما در علم رجال دوتا وردان داریم، یک وردان داریم که ابو خالد کابلی است، اسمش وردان است، ایشان از اصحاب امام باقر و امام صادق ع می باشد، رجل جلیل القدر است که معروف به ابو خالد کابلی است، یک وردان داریم که از امام موسی بن جعفر ص نقل می کند این آدم مهمل فی الرجال، یعنی نه کسی او را توثیق کرده و نه جرح نموده در تمام کتاب اربعه هم فقط یکدانه روایت دارد و مراد از مردان در این روایت همین وردان است که از امام موسی بن جعفر ع نقل روایت کرده.
فرق مهمل با مجهول
مهمل شناخته شده است، اما «أهمل من حیث التوثیق»، شناخته شده است اما توثیق نشده از نظر توثیق و تضعیف مهمل است (أهمل)، نگفته اند ثقه است و نه گفته اند ضعیف است.
اما مجهول اصلاً ناشناخته است، یعنی معلوم نیست که این آدم کیست، این آدم (وردان) هم یا مهمل است یا مجهول.
«عَنْ وَرْدَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ: مَنْ كَانَ مِنْ مَكَّةَ عَلَى مَسِيرَةِ عَشَرَةِ أَمْيَالٍ لَمْ يَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِحْرَامٍ » امیال،جمع میل است، میل (روی حسابی که ما در کتاب مان کردیم) یک کیلو متر و هشتصد متر است، ضرب در ده تا، مسلماً از بیست کیلومتر کمتر است، در حدود ده کیلومتر است، این آدم خارج حرم است، ولی بعضی از جاها ممکن است داخل حرم باشد، علی ای حال این آدم علی الظاهر خارج حرم است.
نکته ادبی، میل (به کسر میم،جمعش امیال است، میل (به فتح میم) جمعش میول است نه امیال.
علمای ما در کتاب حج،اطلاق این روایت راگرفتهاند و میگویند آدمی که وارد مکه میشود باید احرام ببندد سواء أراد النسک أم لم یرد.
ولی من فکر میکنم این روایات ناظر به کسی است که:« یرید النسک» و الا همان اشکالی در صنف دوم داشتیم در صنف سوم هم میآید، اشکال در صنف دوم این بود این آدم که احرام می بندد آیا احرام صوری است یا احرام واقعی؟ اگر احرام صوری باشد،هیچ فقیهی این را نمیگوید و اگر احرام واقعی باشد و عمره بجای بیاورد، این احتیاج به دلیل دارد،»کلّ من یرید أن یدخل مکه لا یدخل إلا بالإحرام، البته احتیاط این است،اما فتوا دادن مشکل است، بعید نیست که این روایات ناظر به کسی باشد که یرید النسک.
ممکن است اشکال کند که این تحصیل حاصل است، هر کس بخواهد نسک انجام بدهد، حتما محرم میشود.
بله؛ از نظر شما تحصیل حاصل است ولی از نظر قدما مردم مسأله را بلد نبودند، خیلی ها خیال میکنند اگر در خود مسجد الحرام هم محرم بشوند کافی است،حضرت میفرماید: کافی نیست، بلکه از میقات محرم بشود « من یرید دخول مکه» باید از میقات احرام ببندد نه از خارج میقات.
إلی غیر ذلک من الروایات الّتی نقلها صاحب الوسائل فی الباب 50 من أبواب الإحرام.
و ظاهر من یقول بوجوب الإحرام أن ینوی بإحرامه الحج أو العمرة؛ لأن الإحرام لیس عبادة مستقلة بنفسها، بل إما أن یکون بحجّ أو عمرة، و یجب إکمال النسک الذی تلبّس به لیتحلل من الإحرام.
و یظهر من السید الطباطبائی فی العروة و المعلقین وجوب الإحرام و العمرة، قال: «قد تجب العمرة بالنذر و الحلف و العهد و الشرط فی ضمن العقد، و الإجارة، و الإفساد، و تجب أیضاً لدخول مکة بمعنی حرمته بدونها، فإنه لا یجوز دخولها إلا محرماً»[6].
و یظهر من المعلقین موافقة المتن. و المسألة مورد و فاق، و قد أفتی بها الشیخ فی النهایة[7].
و لو کان فی المسألة إجماع فهو، و إلا فما استدل به من روایات ناظر إلی من یرید النسک لا مطلقاً.
آیا احرام واجب نفسی است یا واجب غیری؟
نعم ما استبعدناه فی القسم الثانی لیس ببعید عن المقام، و هو أنّ الإحرام هنا لیس واجباً نفیساً بل هو جزء من العمرة، و فرق بین من دخل الحرم من دون دخول مکة، و من دخل نفس مکة، فإیجاب الإحرام علی الأول ثمّ النسک بعید عن مذاق الفقه، دون الثانی.
آیا احرام وجوب نفسی است یا وجوب مقدمی دارد، اگر بگویید واجب نفسی است، بعید است که واجب نفسی باشد چون احرام،مقدمه است برای اعمال حج و عمره، و اگر بگویید واجب غیری است،معنایش این است که: کلّ من دخل مکه،حتماً باید احرام ببندد و اعمال حج یاعمره را انجام بدهد، علی ای حال ما هستیم و این روایات،آیا از این روایات اطلاق استفاده میشود یا این روایات ناظر است به «یرید النسک»؟
اشکال نکنید که این تحصیل حاصل است چون خیلی ها مسأله بلد نبودند فلذا خیال میکردند که اگر از خود مسجد هم احرام ببندد کافی است.
ولی ما در اینجا از موضع خود کمی پایین آمدیم، اشکال ما در دومی ظاهر میشود یعنی آنکس وارد حرم شده، مکه نمیخواهد برود،گفتیم احرام این آدم مشکل دارد،ا ما سومی این مشکل را ندارد، رسول الله می فرماید هر کس وارد مکه شد، احترام مکه این است که احرام ببندد و عمره بجای بیاورد، بنابراین،اشکال ما در صورت دوم وارد اما در صورت سوم وارد نیست و عجیب این است که سیره جاهلیت هم همین بوده که هر کس وارد مکه میشد، احرام بجای میآورد و بیرون میرفت، مسعد بن زراره مکه آمد، وارد خانه عتبه شد و به عتبه گفت آمده ام که از شما سلاح بگیرم و برای از بین بردن اوسیان به مدینه بروم، عتبه گفت: شما خبر ندارید که خود ما گرفتار دو دستگی هستیم و در میان دو دستگی به وجود آمده.مسعد گفت: چطور؟ گفت یکنفر در میان ما پیدا شده سنگ اختلاف میان ما انداخته و خود ما دو دسته شدهایم ولذا نمیتوانیم شما را کمک کنیم، مسعد گفت پس من باید دست خالی نروم، باید به مسجد بروم و عمره بجای بیاورم و سپس به مدینه بروم.
عتبه گفت: مبادا به مسجد بروی، چون ایام ثلاثه است و این آدم در همان حجر اسماعیل نشسته و قرانی میخواند که تا بشنوی مجذوبش میشود،پس چه کنم؟ پنبه در گوشم میکنم تا نشنوم، پنبه در گوشش کرد، شوط اول و شوط دوم را انجام داد، گفت عجب آدم احمقی هستم، اگر من به مدینه بروم و مردم از این جریان سوال کنند، چه جواب بدهم؟ پنبه از گوش خود در آورد و خدمت پیغمبر اکرم ص رسید و به رسل جاهلیت سلام کرد، پیامبر ص فرمود: رب من سلام از این بهتر دارد، آنگاه رو به پیغمبر اکرم ص کرد و گفت حرف حسابی شما چیست که این همه اختلاف در میان مردم انداختی؟ فرمود حرف حسابی من سه تا آیه است که در سوره مبارکه انعام است:
1: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيئًا وَبِالْوَالِدَينِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِياهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»
بگو: «بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برايتان بخوانم: اينکه چيزي را شريک خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادر نيکي کنيد! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشيد! ما شما و آنها را روزي ميدهيم؛ و نزديک کارهاي زشت نرويد، چه آشکار باشد چه پنهان! و انساني را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر بحق (و از روي استحقاق)؛ اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شايد درک کنيد!
2: «وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ حَتَّى يبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»
و به مال يتيم، جز به بهترين صورت (و براي اصلاح)، نزديک نشويد، تا به حد رشد خود برسد! و حق پيمانه و وزن را بعدالت ادا کنيد! -هيچ کس را، جز بمقدار تواناييش، تکليف نميکنيم- و هنگامي که سخني ميگوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتي اگر در مورد نزديکان (شما) بوده باشد و به پيمان خدا وفا کنيد، اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش ميکند، تا متذکر شويد!
3: «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» [8].
اين راه مستقيم من است، از آن پيروي کنيد! و از راههاي پراکنده (و انحرافي) پيروي نکنيد، که شما را از طريق حق، دور ميسازد! اين چيزي است که خداوند شما را به آن سفارش ميکند، شايد پرهيزگاري پيشه کنيد!
این مرد همین که آیات را شنید، عرض کرد دوای درد ما همین آیات است، شما یکنفر را به مدینه بفرست که این قرآن را به ما تعلیم بکند، پیغمبر اکرم ص یکنفر را همراه او به مدینه فرستاد و این زمینه ساز شد که پیغمبر اکرم ص به مدینه هجرت بکند.
خلاصه این مرد عمره بجای آورد و بیرون رفت،معلوم میشود که در جاهلیت هم رسم بوده که هر کس وارد مکه میشد، احرام میبست، بنابر این: «کل من یرید مکه» حتماً باید احرام ببندد و عمل انجام بدهد،این با دومی فرق دارد،دومی وارد مکه نمیشد، ولی سومی میخواهد وارد مکه بشود.
و احتمال أنّ الإحرام هنا واجب نفسی مجرداً عن العمرة بعید غایة البعد، بل الإحرام لغایة العمرة، نظیر من خرج عن مکّة و دخولها فی غیر الشهر الذی ورد فیه محرماً و معتمراً، فلا یدخل مکّة، فیجب علیه الإحرام و النسک، و الله أعلم.
معلوم شد که در اولی و دومی احرام لازم نیست،اما در سومی احرام لازم است.
قاعدة أدنی الحل: میقات من لا یمرّ بمیقات و لا بما یحاذیه عرفاً
انسانی است که وارد جزیرة العرب شده و لیکن« لا یمرّ علی میقات و لا بما یحاذیه عرفاً»، یعنی به شبه جزیره آمده، ولی نه میقاتی زیر پایش است و نه محاذی عرفی، تکلیف این آدم چیست؟
آقایان فتوا میدهند که این آدم باید به جحفه برود و از جحفه احرام ببندد و بیاید، بین جدة و حجفه هم در حدود 100 کیلومتر یا بیشتر فاصله است.
ولی من در این مسأله گیر کردهام که چه کاری است که این آدم وارد جزیره شده است بر لب حرم هم است، روایاتی که میگویند:« من یمر علی میقات» یعنی کسی که در پیش پایش میقات باشد، مثل پنج موردی که هست،اما آدمی که پیش پای او میقات نیست با این وجود به میقات برود، دلیل میخواهد، محاذات هم که میگویند، محاذات عرفی است، میقات آنجاست، یکی کیلومتری،یا پنج کیلومتری است و من از آنجا رد میشوم، اشکال ندارد،.
ولی آقایان میگویند جدة یک تکهاش محاذی با جحفه است، و حال آنکه این گونه نیست، به این محاذات نمیگویند،محاذات باید عرفی باشد، آنکس که وارد جده میشود،« لا یمرّ بمیقات و لا بمحاذیه». چرا؟ چون محاذی عرفی میزان است نه محاذی بعید و دور، محاذی عرفی مانند یک کیلومتر تا سه کیلومتر، بنابراین،این مسألهای که میخوانیم کار گشاست هم برای حجاج و هم برای شما که از همان ادنی الحل که حدیبیه است احرام ببندد و به مکه برود کافی است.