< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه القرآن

 

الآیة الخامسة و السادسة

« لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَينْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[1]

ترجمه: اين اموال براي فقيران مهاجراني است که از خانه و کاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند در حالي که فضل الهي و رضاي او را مي‌طلبند و خدا و رسولش را ياري مي‌کنند؛ و آنها راستگويانند!

« وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهِمْ وَلَا يجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

ترجمه: و براي کساني است که در اين سرا [= سرزمين مدينه‌] و در سراي ايمان پيش از مهاجران مسکن گزيدند و کساني را که به سويشان هجرت کنند دوست مي‌دارند، و در دل خود نيازي به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمي‌کنند و آنها را بر خود مقدم مي‌دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند؛ کساني که از بخل و حرص نفس خويش باز داشته شده‌اند رستگارانند!

فرق قضایای حقیقیه و خارجیه

نخست باید به این نکته توجه داشت که احکام اسلام به صورت قضایای حقیقیه صادر شده‌اند، قضایای حقیقیه، قضیه‌ای است که اگر «الی یوم القیامة» هم مصداق پیدا کند، حکم است، در «قضایای حقیقیه» حکم روی عنوان می‌رود، مادامی که این عنوان در خارج وجود دارد، حکم نیز هست.

در مقابل قضایای حقیقیه، قضایای خارجیه قرار دارد، در «قضایای حقیقیه» حکم روی موضوعِ موجود رفته، یعنی حکم از موضوعِِ موجود تجاوز نمی‌کند، مانند:« قتل من فی العسکر و نهب ما فی الدار»، این قضیه، یک قضیه حقیقیه است، احکام اسلام و قرآن از اول تا آخر به صورت قضایای حقیقیه‌اند، مگر این موردی که دراین جلسه عرض می‌کنم، یعنی آیات مورد بحث ما،‌ از قبیل قضایای خارجیه‌اند نه از قبیل قضایای حقیقیه، زیرا مربوط است به طائفه بنی نضیر، بنی نضیر یهودانی بودند در مدینه که علیه پیغمبر اکرم (ص) توطئه و دسیسه چیده بودند، به این معنی که نزدیک بود که سنگی را از بالا روی آنحضرت بیندازند و به این طریق آن حضرت را به شهادت برسانند، وحی الهی پیغمبر (ص) را از جریان آگاه کرد، حضرت بعد از آنکه به مدینه آمد، بعداً آنها را محاصره کرد، بالأخره بعد از محاصره قرار شد که منقول را ببرند و غیر منقول باشد، حضرت رسول (ص) غیرمنقول بنی نضیر را بین مهاجرین تقسیم کرد، یعنی به انصار چیزی نداد، البته انصار هم با آن حضرت گفتگو کردند که چرا به ما ندادی، حضرت می‌فرماید این قضیه و این مورد از قبیل جنگ بدر نیست که شما در آنجا زحمت کشیدید، این بدون زحمت گیر مسلمانان آمده ولذا مربوط می‌شود به خدا و رسول خدا، مصلحت آن است که زمین‌های آنها را به مهاجرین بدهیم. چرا؟ چون چیزی ندارند، زیرا آنان زندگی خود را در مکه رها کرده‌اند و به مدینه آمده‌اند و فعلاً‌ در اینجا (مدینه) چیزی ندارند و دست شان از هر جهت خالی است، ولذا اینها مستحق‌ تر‌ هستند، البته از میان انصار فقط به دو نفر داد، چون آن دو نفر مستحق بودند.

بنابراین، آیه مبارکه که می‌فرماید: « لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ ...» از قبیل قضایای حقیقیه نیست، بلکه از قبیل قضایای خارجیه می‌باشد، یعنی« قضیة‌ فی واقعة» ولذا این آیاتی که می‌خوانیم، ‌آیه اولش راجع به مهاجرین است، آیه دوم یکنوع دلداری است که چرا به انصار چیزی ندادیم.

در آیه دوم خدا می‌خواهد به انصار دلداری بدهد و بفرماید اگر ما چیزی با شما ندادیم، چون شما خانه دارید، زمین دارید و از هر جهت کسری و کاستی ندارید،

معنای مفردات آیه

1: تَبَوَّءُوا: (المکان) حلّ فیه، و المراد بالدار هنا، المدینة المنوّرة، و المعنی الذین عمروا المدینة و سکنوها.

تَبَوَّءُوا، یعنی خانه، زمین و لانه گرفتند.

2: حَاجَةً ‌: یراد بها المعنی المصدری، أی الإحتیاج، و أخری المحتاج إلیه، و قد تُفَسَّرُ هنا بالغیظ، و هو تفسیر بالازم.

3: وَالْإِيمَانَ: عطف علی الدار، و العامل فیه محذوف بمعنی: آثروا الإیمان، نظیر قوله:‌علفتها تبناً و ماء بارداً.

4: «يؤْثِرُونَ: الإیتاء: ترجیح شیء علی غیره مع الحاجة إلیه، أو تقدیم الغیر علی النفس.

5: خَصَاصَةٌ: الفقرو الحاجة، قال الراغب: خصاص البیت، فُرجُه، و عبّر عن الفقر الذی لم یُسدّ بالخصاصة، کأنّ الفقر فُرج فی حیاة الإنسان.

6: يُوقَ: فعل مضارع مجهول، من الوقایة أی الحفیظ.

7: الشُحّ: بخل مع حرص علی ما فی ید الغیر، بخلاف البخیل، فإنّه یبخل بما فی یده دون حرص علی مال الغیر، و فی مجمع البیان:« لا یجتمع الشّح و الإیمان فی قلب رجل مؤمن، و لا یجتمع غبار فی سبیل الله و دخان جهنم فی جوف رجل مسلم»[2]

« لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَينْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»

کلمه « لِلْفُقَرَاءِ» متعلق به ماقبل است، یعنی:« مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَي لَا يكُونَ دُولَةً بَينَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»[3] ، یعنی: « مَا أَفَاءَ اللَّهُ» مال فقرای مهاجرین است ( لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ) نه مال انصار، مهاجرین چه کسانی‌اند؟ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَينْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» آنان چیزی ندارند ولذا ا زخداوند می‌خواهند که برای شان زندگی درست کند، «يبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا» از خدا فضل و رضوان را می‌خواهند «وَينْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» این فیئی که در آیه قبل آمده، یعنی: « مَا أَفَاءَ اللَّهُ» مال فقرای مهاجرین است نه مال انصار.

خداوند متعال در آیه دوم می‌خواهد به انصار دلداری بدهد و بفرماید اگر ما چیزی به شما ندادیم، چون شما خانه دارید، زمین دارید و از هر جهت کسری و کاستی ندارید، آیه دوم دلداری به انصاری است که مبادا آنها از پیغمبر اکرم (ص) برنجند.

«وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ» أی عمروا الدار، مراد از «دار» مدینه منّوره است، چه کسانی مدینه را آباد کرده‌اند؟ انصار، چون انصار مدینه را آباد کرده بودند « وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ»، ظاهراً عطف « وَالْإِيمَانَ» به الدَّارَ» صحیح نیست، ولذا می‌گویند در اینجا یک فعل مقدّر است و بر این مطلب شعر سیوطی را شاهد می‌آورند:« علَّفتُها تِبناً و ماءً بارداً» در اینجا عطف ماءً بارداً بر «تِبناً» معنی ندارد، چون معنایش این می‌شود که به آن دابه علفِ کاه و علفِ آب دادیم، و این معنی غلط است،‌ولذا می‌گویند در اینجا یک فعلی در تقدیر است، اصلش این گونه بوده:« علفتها تبناً و أسقیتها ماءً بارداً» در این آیه مبارکه نیز ما ناچاریم که یک فعلی را در تقدیر بگیریم و بگوییم:« وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ، و آثروا الْإِيمَانَ: کلمه:«آثروا» را در تقدیر بگیریم، چون عطف کلمه الْإِيمَانَ» بر« الدَّارَ» معنی ندارد، ولذا باید بگوییم در تقدیر این گونه بوده: « وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ و آثروا الْإِيمَانَ» یعنی از قبل از مهاجرین ایمان آورده بودند « يحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهِمْ» انصار مهاجرین را دوست می‌دارند، دلیل دوستی آنها مهاجرین را این است که مهاجرین را در شهر خود راه داده‌اند «وَلَا يجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا» اینکه من زمین‌ها را به مهاجرین دادم، در دل اینها (انصار) غیظی نیست، با این جملات انصار را تعریف می‌کند، چنانچه قبلاً مهاجرین را تعریف کرد، سپس انصار را تعریف می‌کند و می‌فرماید: آقایانِ انصار، شما کسانی هستید که قبلاً مدینه را آباد کردید، بعداً می‌فرماید:« وَيؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» انصار اهل ایثار هستند و لذا می‌گویند خانه‌ها و زمین‌ها را به مهاجرین بدهید هر چند خودش به زحمت باشند، دیگران را بر خود مقدم می‌دارند.

سوال

سوال این است که این جملات، جملات خبریه است و جملات خبریه مطابق با واقع نیست، انصار خیلی ناراحت شده بودند که چرا پیغمبر اکرم (ص) به آنان چیزی نداده است.

جواب

درست است که این جملات، جملات خبریه‌اند، منتها معنای انشاء را دارند، در حقیقت می‌خواهد بفرماید که: شما انصار باید این گونه باشید و حضرت امام خمینی (ره) می‌فرمود جمله خبریه در افاده وجوب، آکد است از امر، چون از خارج خبر می‌دهد، وقتی پدر به دیگران می‌گوید:« ولدی یصلّی» کأنه صلات پسر را در خارج می‌بیند، ولذا در آیه مورد بحث نیز هر چند جمله، جمله خبریه است، منتها جمله‌ خبریه ای است که به معنای انشاء آمده است، یعنی: أی انصار، کونوا کذلک. «وَمَنْ يوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آنکس که زمام اسب را بکشد،« فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

بنابراین، این چند آیه را که خواندیم، از قبیل قضایای حقیقیه نیستند که قانون کلی باشند، قانون کلی همان است که در اول سوره انفال فرمود:« قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ» بعداً انفال را خیلی توسعه داد. اما این آیاتی که خواندیم، از قبیل قضیه خارجیه‌اند، یعنی «قضیة فی واقعة».

 

التفسیر

الآیة الأولی بصدد بیان تخصیص المهاجرین الفقراء بالفیء، و الآیة الثانیة بصدد بیان وجه حرمان الأنصار عن الفیء.

قوله سبحانه: « لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ» اللام فی « لِلْفُقَرَاءِ» متعلقة بقوله:« مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ » فکأنّه قال:« مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ و للفقراء المهاجرین، أعیدت اللام، لوجود الفصل طویل بین البدل و المبدل منه، فإنّ قوله:« « لِلْفُقَرَاءِ» یدلّ من الأصناف الثلاثة: الیتامی و المساکین و ابن السبیل، ثمّ إنّه سبحانه وصف المهاجرین الذین خُصُّوا بأموال بنی النضیر بألأمور التالیة:

1:« لِلْفُقَرَاءِ»

2:« الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ»

3:« يبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا»

4:« وَينْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ »

یعنی در جنگ بدر خیلی از خود فداکاری نشان دادند

5:« أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»

و هؤلاء الذین شُرِّدُوا من دیارهم و أموالهم رغبة فی مرضاة الله و ثوابه ونصرة الإسلام، أولی بالفیء و الزّکاة لفقرهم و جهادهم.

آنگاه انصار را تعریف می‌کند و تعریف انصار به صورت قضیه خبریه است، منتها از آن جملات خبریه می‌باشند که به معنای انشاء هستند، یعنی باید انصار این چنین باشند.

تعرّضت الآیة السابقة لذکر أوصاف المهاجرین، و أمّا الآیة الثانیة فقد تضمّنت صفات من سکن المدینة قبل نزول المهاجرین فیها و عمروها فی حال کونهم مؤمنین، و بذلک صارت مهیّأة لنزول المهاجرین و سکناهم فیها.

قبلاً آقانِ انصار مدینه را آباد کردند که زمینه برای آمدن مهاجرین شد.

و قد عبّر سبحانه عن الأنصار بقوله: « وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ» و قد سبق ذکر معنی الفقرة، و المراد تَبَوَّءُوا الدَّارَ، أی سکنوا فیها، و قوله: «وَالْإِيمَانَ» أی آثروا الإیمان، و کأنّه یقول:«و الذین تبؤوا الدار و آثروا الإیمان فلهم أوصاف، و هی:

الف؛ «يحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيهِمْ»

ب؛ « وَلَا يجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا»، أی لا یجد الأنصار فی نفوسهم رغبة إلی أخذ شیء ممّا أوتی المهاجرون من أموال بنی النضیر.

ج؛ «وَيؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ» أی یُقَدِّمون المهاجرین علی أنفسهم «وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» أی کانوا فی فاقة.

د؛ «وَمَنْ يوقَ شُحَّ نَفْسِهِ» أی من تمکن من السیطرة علیها « فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، أی الفائزون بثواب الله و نعیم الجنّة.

کلمه «آق» أی من تمکن من السیطرة علیها (نفس)، کلمه « شُحَّ» به معنای طمع است، هر کس که بر طمعِ نفس خود سیطره داشته، رستگار خواهد شد.

نکته‌ای که من از این آیات کشف کردم این بود که خیال نشود که این آیات از قبیل قضایای حقیقیه‌اند، بلکه از قبیل قضایای خارجیه می‌باشند.

إلی هنا تمّ تفسیر الآیتین، و به تمّ ذکر الآیات الّتی تعرّضت لذکر الأنفال و الفیء و الخمس، غیر أنّ الآیات النازلة فی الفیء تذکر فعل رسول الله (ص) بالفیء مع أصحابه، و لعلّ الآیة تختصّ بفیء بنی النضیر، و ما فی حکمه کفیء بنی قریظة و فدک، و أمّا سایر الأفیاء الّتی مرّ بیان أقسامها فالناس فیها سواء.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo