< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام اجاره

در جلسه گذشته داستان حضرت موسی و رسیدنش به مدین را بیان کردیم و گفتیم وقتی به مدین رسید،‌ نگاه کرد که عده‌ای در اطراف چاه مشغول کشیدن آب هستند، اما در این میان دوتا دخترند که در یک گوشه‌ای ایستاده‌اند و منتظرند که اطراف چاه خلوت بشود تا آنها گوسفند‌های خود را آب بدهند، فقط مواظبند که گوسفند‌های شان پراکنده نشوند، حضرت موسی از ‌آن دو دختر پرسید که کار شما چیست؟ گفتند: ما صبر می‌کنیم که اطراف چاه خلوت بشود تا بعداً آب بکشیم و گوسفند‌های خود را سیراب کنیم، جناب موسی گوسفند‌های آنها را گرفت و سیراب کرد، قرآن می‌فرماید:« فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَي مِنْ خَيرٍ فَقِيرٌ» وقتی گوسفند‌ها را آب داد و تحویل آنها داد، خودش زیر یک سایه‌ای نشست، دختر‌ها وقتی به منزل رفتند و داستان را برای پدر (جناب شعیب) نقل کردند، حضرت شعیب آنها را دنبال حضرت موسی فرستاد تا مزد کارش را به او بدهد:« فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يدْعُوكَ لِيجْزِيكَ أَجْرَ مَا سَقَيتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[1]

ترجمه: ناگهان يکي از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالي که با نهايت حيا گام برمي‌داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مي‌کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براي ما انجام دادي به تو بپردازد.» هنگامي که موسي نزد او [= شعيب‌] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات يافتي!»

نکات آیه در اینجا دو نکته وجود دارد:

اولاً؛ معلوم می‌شود که در شرائع پیشین حیا مطلوب بوده،« فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ» یعنی خیلی با وقار و متانت راه می‌رفت.

ثانیاً؛ معلوم می‌شود که عمل یک انسان محترم است هر چند آن عمل و کار را به نیت و قصد مزد و اجرت انجام نداده باشد، چنانچه حضرت موسی آب را به قصد مزد و اجرت انجام نداده بود، ‌اما در عین حال جناب شعیب احساس می‌کند که عمل هرچند کوچک باشد و طرف هم در آن نیت و قصد مزد هم نکرده باشد، باز هم باید مزد آن را داد، معلوم می‌شود که عمل هرچند جزئی باشد، باید مزد و اجرت آن را داد ولو طرف آن را برای خدا انجام داده باشد نه برای مزد.

آنگاه یکی از آن دو دختر به پدر (شعیب) می‌گوید:« قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِي الْأَمِينُ»[2]

از این آیه مبارکه استفاده می‌شود که بهترین کارگر کسی است که دارای دو صفت باشد، یکی اینکه قوی باشد،‌ دیگر اینکه امین باشد، از کجا فهمیدند که حضرت موسی واجد این دو شرط است؟

اولاً؛ سطل آنها را گرفت و در مقابل مردان دیگر آب کشید و کنار رفت، معلوم می‌شود که آدم قوی بوده که این کار را به خوبی انجام داده است، امین بودن را از کجا فهمیدند؟ چون وقتی گوسفند‌ها را سیراب کرد، خودش رفت و در یک گوشه زیر یک سایه‌ای نشست.

خلاصه اینکه: دختران حضرت شعیب این اوصاف (قوی بودن و امین بودن) را در حضرت موسی احساس کردند ولذا به پدر (شعیب) پیشنهاد کردند که او را اجیر کن، پدر (شعیب) از این راه وارد شد:« قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» [3]

حضرت شعیب گفت: من می‌خواهم یکی از این دختران خود را به عقد تو در بیاروم،‌ مهریه‌ اش این است که هشت سال برای من چوپانی کنی، و اگر آن را تا ده سال افزايش دهي، محبتي از ناحيه توست؛ من نمي‌خواهم کار سنگيني بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهي يافت.

نکات آیه

1: آیه اول ( قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِي الْأَمِينُ) دلیل بر این است که اجاره در شرایع پیشین هم بوده، ولذا دختر شعیب به پدر می‌گوید:« اسْتَأْجِرْهُ » این آیه را دلیل بگیریم بر وجود اجاره در شرایع پیشین.

بعضی می‌گویند اگر در شرایع پیشین اجاره بوده، چه ارتباطی به ما دارد؟ می‌گویند: استصحاب احکام شرایع پیشین را می‌کنیم.

ولی من می‌گویم احتیاج به استصحاب نیست، همین که چیزی در شرایع پیشین بوده و در قرآن است، احتیاج به استصحاب نیست، چرا؟ زیرا قرآن کتاب قصه نیست که داستان بگوید، بلکه قرآن کریم سراسر آموزش است ولذا اگر این (اجاره) خلاف شریعت اسلام بود، فوراً آن را رد می‌کرد، از اینکه رد نکرده، می‌فهمیم که در شریعت اسلام هم اجاره صحیح است، ولذا قرآن هر چه از اقوام پیشین نقل کند، چنانچه زشت باشد، فوراً آن را رد می‌کند، مثلاً هنگامی که فرعون در میان دریا دست و پا می‌زد و می‌گفت من به خدای موسی ایمان آوردم « وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»[4] ، قرآن کریم فوراً آن را رد می‌کند می‌فرماید:« آلْآنَ وَقَدْ عَصَيتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» .

بنابراین، اگر چیزی در قرآن است یا بیّن البطلان است که تکلیفش روشن است و اگر بیّن البطلان هم نیست، بلکه یکنوع فریب است، قرآن فوراً آن را رد می‌کند، آنجا که رد نکند دلیل بر استقامت مسئله است.

ما ازاین جمله می‌فهمیم که اجاره در شرایع پیشین یک امر شرعی بوده، ولذا یکی از دختران شعیب به پدر گفت:

« يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِي الْأَمِينُ»

ولی من آیه بعدی را قبول ندارم که دلیل بر صحت اجاره باشد، آیه بعدی این است:« قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ» این دلیل بر صحت اجاره نیست، علتش را در آخر بحث عرض می‌کنم.

‌بعضی از اساتید ما می‌خواستند بگویند که از این آیه استفاده می‌شود که در مقام نکاح، تعیین دختر لازم نیست، اگر کسی دوتا دختر داشته باشد و به یک جوانی بگوید که من یکی از دو دخترم را به عقد و نکاح تو در می‌آورم، بعداً معین می‌کنم اشکال ندارد، با این آیه استدلال می‌کنند.

ولی این استدلال ضعیف است، چون این آیه در مقام پیشنهاد است، نه اینکه صیغه نکاح باشد، بله، اگر این صیغه نکاح بود، حق با شما بود، اما این فقط یک پیشنهاد است، به چه دلیل این کلام شعیب صیغه نیست؟ چون پشت سرش قبول نیست.

2: از این آیه مبارکه استفاده می‌شود که در مقام اجرای عقد نکاح،‌ کلمه نکاح کافی است، البته صاحب جواهر در اول کتاب نکاح گرفتار یک اشتباه شده و گفته:« نکاح» به معنای وطی است و حال ‌آنکه قرآن کریم کلمه «نکاح» را در باره وطی به کار نمی‌برد، نکح به معنای عقد است، قرآن کریم در بسیاری از جاها نکاح را در همان عقد به کار برده نه در وطی.

3: نکته سوم اینکه از جمله: «عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ» استفاده می‌شود که مهریه ممکن است عمل باشد، یعنی مهریه می‌تواند عمل باشد کما اینکه در دختر شعیب، مهریه عمل است، اتفاقاً درروایت است که زنی از مجلس بر خواست و گفت: یا رسول الله،« زوّجنی» پیغمبر فرمود آیا کسی است که این کار را انجام بدهد؟

همه ساکت شدند، فقط یکنفر بلند شد و گفت من حاضرم که با او ازدواج کنم، جضرت فرمود چه داری که مهریه قرار بدهی؟ گفت‌: از مال دنیا چیزی ندارم ، تا اینکه پیغمبر فرمود: آیا قرآن بلد هستی، گفت: بله، یعنی قرآن بلدم، حضرت فرمود: همان را مهریه قرار بده.

پس معلوم می‌شود که مهریه می‌تواند عمل باشد، یعنی لازم نیست که طلا، نقره یا دلار باشد.

بعضی‌ها می‌گویند: لازم نیست که مهریه معین باشد، به دلیل اینکه در اینجا مردد است، این استدلال هم صحیح نیست، چون مهریه همان هشت سال چوپانی است، ‌دومی در حقیقت یک پیشنهاد است، ‌آن این است که مقطوعش هشت سال است، اما اگر خواستی اضافه کنی، من حرفی ندارم، دومی یکنوع پیشنهاد است (نه اینکه جزء مهریه باشد).

ما عرض کردیم که آیه اول ( يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِي الْأَمِينُ) دلیل بر اجاره است، اما این آیه: «قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ» دلیل بر صحت اجاره نیست، چرا؟ إذ لیس فیها نکاح و إجارة، فقط یک شیء است که نکاح باشد، کارگری و چوپانی هم مهریه‌اش است، نه اینکه جناب شعیب دو کار کرده، یکی اینکه دخترش را به حضرت موسی داد، کار دومش اینکه او را جیر کرد، این گونه نیست، بلکه با صیغه واحده هم نکاح است و هم اجاره، اینکه مفسرین ما می‌گویند آیه دوم نیز دلیل بر صحت اجاره است، این بستگی دارد که جناب شعیب دو کار کرده باشد، هم بگوید: « أنکحتک» و هم بگوید:« آجرتک»، و حال آنکه ایشان (شعیب) دو کار انجام نداده، فقط یک کار را انجام داده و گفته: «إنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ» شیئ واحد است، عمل درحقیقت یکنوع مهریه است.

پس معلوم شد که آیه اول( يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِي الْأَمِينُ) دلیل بر صحت اجاره است، اما در آیه دوم، دو کار نیست، بلکه فقط یک کار است، یعنی «نکاح» به شرط اینکه عمل جزء مهریه باشد.

اشکال

مهریه مال دختر است، پس چطور جناب شعیب مهریه را برای خودش گرفته است؟

جواب

جوابش این است که زندگی آنها زندگی واحدی بوده، ولذا دختر شعیب از این نظر رضایت به این کار داده بود و هیچ اشکال ندارد.

«تقدّم أنّ کلّ ما فی هذه الآیة کان اقتراحاً وحواراً تمهیدیاً لما سیتفقان علیه بعدُ، و بما ذکرنا ظهر أنّه لیس فی الآیة -الفقرة‌ الثانیه، أی (إنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ) - اجتماع إجارة و نکاح، بل کان هناک نکاح و کان العمل مهراً، نعم یقع الکلام فی أنّ المهر من حق الزوجة دون أبیها.

و الجواب: ‌إنّ صحّة ذلک رهن إذن البنت، و المفروض أنّ حایة الجمیع کانت حیاة واحدة فی بیت واحد و ظاهر ذلک رضا الزوجة بذلک.

فخرجنا بالنتیجة‌ التالیة: أنّه لا یصحّ الاحتجاج بتلک الفقرة- أی: (إنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَي هَاتَينِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِي حِجَجٍ)- علی جواز الإجارة و صحّتها، لما عرفت من أنّه لم یکن هناک عقدان: عقد إجارة و عقد نکاح، بل عقد واحد و هو النکاح و المهر هو العمل، و علی هذا فمعنی « أَنْ تَأْجُرَنِي » أی أن تعمل لی، مهراً للنکاح.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo