درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/12/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام معاشرت مردان و زنان
الآیات الرابعة و الخامسة و السادسة
قال سبحانه:
«وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ * فَمَنِ ابْتَغي وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ »[1]
ترجمه: و آنان که دامن خود را حفظ مى کنند، مگر از همسرانشان یا کنیزانى که مالک آنها شده اند، که آنان نکوهش نمى شوند;
پس کسانى که راه دیگرى جز آنچه مقرّر شد طلب کنند، آنان از مرز الهى گذشته اند;
معنای مفردات آیه1:« ِفُرُوجِهِمْ»: الفرج: سوءة الرجل و المرأة.
2: «حافِظُونَ»: الحفظ: التعفُّف عن الحرام.
3:« ابْتَغي»: طلب.
4: «العادُونَ»: المتجاوزون للحدود بالعدوان.
عرض کردیم بحث ما در باره نکاح است و ما مطالبی را از باب مقدمه در باره نکاح بیان نمودیم، اسلام برای معاشرت زن و مرد محدودیت قائل است، البته من فکر نمیکنم در روی زمین جمعیتی باشند که برای زن و مرد محدودیتی قائل نباشند، بلکه همه مردم جهان یکنوع محدودیتی برای زن و مرد قائلند، قرآن کریم نیز محدودیتهایی را (که باید بین زن و مرد باشد) به تدریج بیان میکند، مثلاً در این آیه مبارکه اصرار دارد که باید چند چیز در میان مردم نباشد:
الف؛ زنا.
ب؛ لواط
ج؛ مساحقه.
د؛ استمنا.
پس در درجه اول زنا نباید در بین مردم باشد، لواط نباید باشد، مساحقه نیز نباید باشد و استمنا هم نباید در میان مردم باشد، این آیه مبارکه چهار چیز را این آیه نفی میکند: الزناً اولاً، اللواط ثانیاً، المساحقة ثالثاً، و الاستمناء رابعاً.
به بیان جامع تر، دین اسلام برای لذت گیری یکنوع محدودیت قائل است.
البته چون در آیات قبلی فرمود: « فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» در واقع یکنوع چراغ سبزی برای ما نشان داد، ولذا در این آیه مبارکه میخواهد یکنوع محدودیت قائل بشود و بفرماید: « وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» این جمله اطلاق دارد، یعنی اصلاً نباید بهره گیری از فرج محدود باشد «إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُهُمْ » دو چیز را جایز دانسته است، یکی بهره گیری به وسیله همسر، دیگری بهره گیری از طریق ملک یمین، قرآن کریم با جمله: «إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ» آن چهار چیز را بیرون کرد، اولاً زنا را بیرون کرد، چون «زنا» جنبه ازواجی ندارد، یعنی زن حق ندارد که هر شب با مردهای متعددی به سر ببرد و زندگی کند، ثانیاً لواط را بیرون نمود، زیرا لواط جنبه ازواجی ندارد ولذا این آیه مبارکه نافی آن است، ثالثاً مساحقه را خارج کرد،چون مساحقه هم جنبه ازواجی ندارد، رابعاً استمنا را هم خارج نمود، زیرا استمنا جنبه ازواجی ندارد.البته عرب ها به استمنا میگویند:« العادة السرّیة».
بنابراین، ما اگر به این آیه مبارکه خوب دقت کنیم، متوجه میشویم که شرع مقدس و قرآن مجید چهار چیز را حرام کرده، اولاً زنا را حرام کرده چون زنا وسیله انتشار انواع بیماریهاست، علاوه بر آن، پدر و مادر شناخته نمیشوند ولذا زندگی بشر یک زندگی حیوانی میشود، یعنی همانطور که در جنگل غالباً بچهها پدر را نمیشناسند، زنا هم سبب میشود که زندگی اجتماعی بشر نیز شبیه زندگی در جنگل بشود، لواط را هم حرام کرده چون اگر لواط را تجویز میکرد، نسل بشر منقرض میشد، مساحقه نیز مثل لواط است ، یعنی همان آثار سوء لواط را دارد ولذا اسلام آن را حرام کرده است، استمنا (العادة السرّیة) را حرام نموده، چون استمنا همان آثار لواط و مساحقه را دارد.
بنابراین، از این آیه مبارکه ممنوعیت و حرمت چهار چیز استفاده میشود و آنها عبارتند از: زنا، لواط، مساحقه و استمنا (العادة السرّیة).
تعجب از جناب آقای قرضاوی مفتی اهل سنت«و العجب ثمّ العجب» دیدم که جناب آقای قرضاوی در کتاب خودش بنام:»الحلال و الحرام» استمنا (عادت سری ) را تجویز کرده و گفته چه اشکال که بوسیله استمنا یک مایع زاید و اضافی از بدن بیرون بیاید؟ ایشان این حرف را زده، و حال آنکه آیه اطلاق دارد و میفرماید:«إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُهُمْ» یعنی هر نوع بهره گیری شهوی ممنوع است مگر از دو طریق و دو نوع ، یکی از طریق از واج، دیگری هم از طریق « ا مَلَکَتْ أَيْمانُهُمْ»، استمنا وعادت سری از سنخ هیچکدام این دوتا نیست.
دیدگاه جناب مالکدر میان ائمه اهل سنت، فقط جناب مالک را دیدم که میگوید استمنا و عادت سرّی حرام است، البته مالک چون شاگرد امام صادق (ع) بوده و از آن حضرت بهره گیری کرده ولذا یک چنین فتوایی داده است، ولی من فتوای ائمه سایر مذاهب را در این زمینه ندیدهام، از این رو، نمیتوانم چیزی به آنها نسبت بدهم، اما جناب آقای قرضاوی (که از اخوان المسلمین است و الآن در کشور قطر به سر میبرد) این مطلب را تجویز کرده و گفته جوانانی که دست شان به زن نمیرسد، میتوانند از این طریق اطفای شهوت کنند.
پرسشممکن است بزرگان اهل سنت از ما بپرسند که شما شیعیان علاوه بر نکاح دائم، نکاح متعه نیز دارید، و حال آنکه نکاح متعه در این آیه مبارکه نیست، از جمله جاهایی که اهل سنت به ما حمله میکنند، مسئله متعه است و میگویند قرآن کریم میفرماید: «إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَيْمانُهُمْ»«متعه» ازواج محسوب نمیشود. چرا؟ برای اینکه «زوجه» نقفه دارد، و حال آنکه «متعه» نفقه ندارد، «زوجه» از همسرش ارث میبرد، و حال آنکه زن متعهای ارث نمیبرد، «زوجه» مطلقه میشود، و حال آنکه «متعه» مطلقه نمیشود، بلکه با انقضای مدت یا بذل آن، زوجیت از بین میرود.
پاسخمن پاسخ این اشکال را در کتاب مستقل نوشتهام و در آنجا گفتهام که: اولاً، این چیزهایی که گفتید از آثار ازدواج است نه مقوِّم ازدواج، یعنی مقوّم ازدواج نیستند، این سه اثر (طلاق، نفقه و ارث) از آثار ازدواج است نه مقوّم آن، نبودن بعضی از آثار، دلیل بر نبودن موضوع نیست، اتفاقاً متعه تحت همین آیه مبارکه داخل است:« إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ» سواء أکان زوجاً دائمیّاً أو موقتاً.
اما اینکه میگویید «زوجه» نفقه میخواهد، و حال آنکه «متعه» ندارد، جوابش این است که خیلی از زوجهها داریم که نفقه نمیخواهند، مانند:« ناشزه»، زن ناشزه زوجه انسان ا ست و در عین حال نفقه ندارد، زوجهای که بین عقد و عروسی است، فتوای ما این است که نفقه نمیخواهد، یعنی مادامی که در خانه پدر است، نفقه نمیخواهد، زوجه است، اما نفقه نمیخواهد، اما اینکه میگویید زوجه طلاق میخواهد و حال آنکه متعه طلاق نمیخواهد، بلکه با انقضای مدت یا بذل آن، خودبخود منفسخ میشود؟
ما در جواب عرض میکنیم که خیلی از زوجهها داریم که بدون طلاق از هم جدا میشوند، مانند مرتد، وقتی که زوج مرتد شد، از هم جدا میشوند بدون طلاق، اما اینکه میگویید «زوجه » ارث میبرد، و حال آنکه متعه ارث نمیبرد؟
جوابش این است که «مرتده» نیز ارث نمیبرد، آن چیزهایی را که شمردید، همگی از آثار زوجیتاند نه مقوِّم زوجیت، ولذا نبودن برخی از آثار، دلیل بر نبودن موضوع نیست.
بنابراین، نکاح متعه نیز تحت: «إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ» داخل است و جمله: «إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ » آن را میگیرد، چون متعه هم زوجه است.
اینکه بزرگان اهل سنت اشکال میکنند که زوجه نفقه دارد، طلاق دارد و ارث میبرد، و حال آنکه زن متعهای، نه طلاق دارد و نه نفقه دارد و نه ارث میبرد، پس متعه زوجه نیست و آیه مبارکه آن را شامل نمیشود؟
ما در جواب آنها میگوییم این قابل نقض است، چون خیلی از زوجهها داریم که نفقه ندارند مانند ناشزه، طلاق ندارد مانند مرتده، ارث نمیبرند کما اینکه مرتده هم ارث نمیبرد.
«علی ای حال» نبودن بعضی از آثار، دلیل بر نبودن موضوع نیست.
«فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ» نسبت به این دوتا سرزنش نمیشوند، اما نسبت به بقیه سرزنش میشوند، یعنی نسبت به زنا، لواط، مساحقه و استمنا سرزنش میشوند.
فإن قلت: إنّه سبحانه استثنی نکاح الأزواج و ملک الیمین، فأین المتعة من هذا الاستثناء؟
قلت: المزوجة متعة داخلة فی قوله سبحانه:« إِلاَّ عَلي أَزْواجِهِمْ» فهی زوجة حقیقةً، لها من الأحکام ما للزوجة الدائمة إلّا ما استثنی بالدلیل، و انتفاء بعض الأحکام فی مورد المؤقتة لا یسلب عنها عنوان الزوجیة، و سیوافیک شرح ذلک فی تفسیر من یجوز نکاحهنّ و من لا یجوز الواردة فی الآیات.
بقی الکلام فی الأمور الثلاثة: الزنا و اللواط و العادة السرّیة (استمنا).
أمّا الأوّل، ففیه انحلال النظام الأسری، مضافاً إلی انتشار الأمراض الجنسیة الخطرة، و صیرورة المجتمع الإنسانی مجتمع الغابة لا یعرف الابن آباء و لا بالعکس.
و أمّا اللواط، فیکفی فی قبحه أنّه ینتهی إلی انقطاع النسل، فإنّ الإنسان لو اقتصر فی إطفاء الشهوة بالجنس المماثل، فلا یبقی علی وجه الأرض أیّ بشر.
و أمّا العادة السرّیة (استمنا) فهی محرّمة عند الفقهاء، و قد استدلّ الإمام مالک علی حرمتها بهذه الآیة و قال: «إنّ المستمنی بیده قد ابتغی لشهوته شیئاً وراء ذلک و التفصیل فی کتب الفقه.
احکام معاشرة النساءو قد تقدّم حثّ القرآن الکریم علی نکاح الأیامی من البنین و النساء، و هکذا عبید والإماء، کلّ ذلک إستجابةً للغریزة الجنسیة التی تدفع الإنسان إلی المعاشرة و المخالطة مع الجنس الآخر، غیر أنّ الإسلام حدّد المعاشرة بحدود تکفّلت ببیانها الآیات التالیة:
الأیة الأولی«قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ»[2]
ترجمه: اى پیامبر، به مردان مؤمن بگو چشمان خود را از شرمگاه هاى دیگران فرو بندند و شرمگاه هاى خود را نیز از دید دیگران بپوشانند، که اگر فرمانشان دهى چنین کنند. این شیوه براى آنان پاکیزه تر و بالنده تر است. قطعاً خدا به آنچه مى کنند آگاه است.
معنای مفردات آیه1:« يَغُضُّوا»: الغضّ ربّما یقال: إطباق الجفن علی الجفن، و یکون مرادفاً للغمض، و لکن الصحیح أنّه عبارة عن نقصان النظر مقابل التحدیق إلی الشیء، أی تحدیق النظر إلی ما یحرم النظر إلیه.
و علی هذا یکون کنایة عن توجیه النظر إلی غیر المرأة کالجوانب و الأطراف، أو إلی أسفل کالأرض.
غالباً منبریها آیه را چنین معنی میکنند، أی پیامبر، برای مومنین بگو که چشمهای خود را بپوشانند، و این گونه ترجمه کردن اشتباه و غلط است، چون کلمه:« يَغُضُّوا» غیر از کلمه «یغمضوا» است، «غمض، یغمض»، با «غضّ، یغُضّ» از نظر معنی فرق میکند، چون «غمض، یغمض» به معنی پوشاندن چشم است، اما «غضّ، یغُض» معنی دیگری دارد،« يَغُضُّوا» یعنی از نگاه شان بکاهند، کلمه «غضّ» به معنای کاستن و کاهش است.
بهترین دلیل بر اینکه «يَغُضُّوا» به معنای کاستن است، کلمه « مِنْ» است، «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» از نگاه شان بکاهند، یعنی خیلی خیره خیره به چشم زن نگاه نکنند، عربها میگویند:« تحدیق العین» بکاهند از چشمهای خود، اگر «یغمضوا» بود، یعنی چشمهای خود را بپوشانید، اما قرآن کریم فرموده: «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»
«وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» در تمام قرآن در هرکجا که فرموده: « وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» به معنی نفی زنا است، مگر در این آیه مبارکه که به معنای ستر عورت میباشد (نه به معنی نفی زنا).
امام صادق (ع) میفرماید هر کجا که حفظ فروج آمده، مراد نفی زناست، مگر این آیه مبارکه، که به معنی پوشاندن عورتین است،« وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» یعنی سوءتین و عورتین خود را به همدیگر نشان ندهند، حفظ فرج در همه جا عبارت است از نفی زنا، مگر در این آیه مبارکه، که به معنی ستر عورتین میباشد.
و در روایت تفسیر قمی چنین آمده: تفسير القمي « - قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ- فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ- كُلُّ آيَةٍ فِي الْقُرْآنِ فِي ذِكْرِ الْفُرُوجِ- فَهُوَ مِنَ الزِّنَا إِلَّا هَذِهِ الْآيَةَ- فَإِنَّهَا مِنَ النَّظَرِ فَلَا يَحِلُّ لِرَجُلٍ مُؤْمِنٍ- أَنْ يَنْظُرَ إِلَى فَرْجِ أُخْتِهِ- وَ لَا يَحِلُّ لِلْمَرْأَةِ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى فَرْجِ أَخِيهَا»[3]
اتفاقاً آن گونه که امام صادق (ع) آیه را معنی کرده، در خودِ آیه قرینه هم دارد، قرینهاش همان ماقبل آیه است که میفرماید:« قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ» یعنی از دید و نگاه خود بکاهید و عورتین خود را از همدیگر مستور بدارید، بحث مشاهده است، چون بحث مشاهده است، حفظ فروج هم به معنای پوشاندن از دید دیگران میباشد.
ذلِکَ أَزْکي لَهُمْ» چرا من میگویم يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ» ؟ چرا میگویم: « وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» عورتین خود را بپوشانید؟ چون این سبب پاکی شماست « ذلِکَ أَزْکي لَهُمْ»، چون اگر به زن نگاه کردی - مخصوصاً اگر زنی صاحب جمال هم باشد - دنبالش میروی، دنبالش که رفتی، کار به جای بد میکشد، ولذا در دفعه اول که دیدید، از نگاه تان بکاهید، چون اگر به دقت نگاه کنید، کار بجای بد میکشد.
یکی از علمای مصری میگوید: کسانی که سر انجام شان به کار بد میکشد، یعنی امر منکر را انجام میدهند، پنج مقدمه دارد، میگوید گناه همیشه از جای کوچک شروع میشود و بجای بزرگ ختم میگردد:
نظرة فابتسامة فسلام فکلام فموعد فلقاء.
اول به طرف نگاه میاندازد، بعداً تبسم میکند، در مرحله سوم به طرف سلام میکند، سپس سر سخن را با طرف باز میکند، در مرحله چهارم با همدیگر قرار میگذارند، در مرحله پنجم آن کاری را که نباید انجام بدهند، انجام میدهند.
خلاصه مطلب اینکه: یک جوان در روز اول و در مرحله اول نمیتواند با دختری عمل زشتی را انجام بدهد، بلکه اول به آن دختر نگاه میاندازد، بعداً به روی او تبسم میکند، بعداً سلام میکند، بعداً دو کلمه با هم صحبت میکنند، بعداً میعادی معین میکنند، بعداً آنچه که نباید بشود، میشود، ولذا قرآن کریم میفرماید:« ذلِکَ أَزْکي لَهُمْ» این سبب پاکی شما میشود.
«إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ» خدا میداند که چه کسی خیره میشود و چه کسی از نگاه خود میکاهد.
شأن نزول آیه
یک جوان انصاری از کوچه مدینه عبور میکرد، چشمش به یک دختری افتاد، این دختر که راه میرفت، این جوان او را با چشم خود دنبال میکرد ، دختر که راه میرفت، این جوان هم نا خواسته به دنبالش میرفت و نگاه می کرد، یک مرتبه چشمش به یک استخوانی - که در دیوای میخکوب شده بود - خورد، خون از صورتش جاری شد، ولذا خدمت رسول خدا (ص) آمد و قضیه را برای حضرت بیان کرد، این آیه نازل شد که: «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکي لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ»
متن حدیثوَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:« اسْتَقْبَلَ شَابٌّ مِنَ الْأَنْصَارِ امْرَأَةً بِالْمَدِينَةِ- وَ كَانَ النِّسَاءُ يَتَقَنَّعْنَ خَلْفَ آذَانِهِنَّ- فَنَظَرَ إِلَيْهَا وَ هِيَ مُقْبِلَةٌ فَلَمَّا جَازَتْ نَظَرَ إِلَيْهَا- وَ دَخَلَ فِي زُقَاقٍ قَدْ سَمَّاهُ بِبَنِي فُلَانٍ فَجَعَلَ يَنْظُرُ خَلْفَهَا- وَ اعْتَرَضَ وَجْهَهُ عَظْمٌ فِي الْحَائِطِ أَوْ زُجَاجَةٌ فَشَقَّ وَجْهَهُ- فَلَمَّا مَضَتِ الْمَرْأَةُ- نَظَرَ فَإِذَا الدِّمَاءُ تَسِيلُ عَلَى ثَوْبِهِ وَ صَدْرِهِ- فَقَالَ وَ اللَّهِ لآَتِيَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ لَأُخْبِرَنَّهُ- فَأَتَاهُ فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ مَا هَذَا- فَأَخْبَرَهُ فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ- وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ- إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ»[4]
تیر شیطانامام صادق عليه السلام :
1:«النَّظرَةُ سَهمٌ مِن سِهامِ إبليسَ مَسمومٌ، مَن تَرَكَها للّهِ عَزَّوجلَّ لا لغَيرِهِ أعقَبَهُ اللّهُ إيمانا يَجِدُ طَعمَهُ»[5]
نگاه كردن، تيرى از تيرهاى زهرآلود ابليس است. هر كه براى خداوند عز و جل و نه براى غير او، چشم خود را فرو بندد خداوند در پى آن ايمانى به او ارزانى دارد كه مزه اش را بچشد.
2:«النَّظرَةُ بعدَ النَّظرَةِ تَزرَعُ في القَلبِ الشَّهوَةَ ، و كفى بها لِصاحِبِها فِتنَةً »[6] [7]
امام صادق عليه السلام : نگاهِ بعد از نگاه، بذر شهوت در دل مى كارد و اين خود براى به فتنه كشاندن صاحبش كافى است.
و عن علی الرضا (ع) فیما کتبه فی جواب مسائل محمد بن سنان: «حُرّم النظر الي شعور النساء المحجوبات بالازواج و إلی غيرهنّ من النساء لما فيه من تهييج الرجال و ما يدعوا التهييج الي الفساد و الدخول فيما لا يحلّ و لا يجمل»[8]
یعنی نگاه به موهاي زنان با حجاب ازدواج كرده و بانوان ديگر، از آن جهت حرام شده است كه نگاه، مردان را برميانگيزد و آنان را به فساد فرا ميخواند در آنچه كه ورود در آن نه حلال است و نه شايسته.
یقول صدیقنا المغفور له الشیخ محمد الکرمی:« فإذا ملکت النظرة ذاک الشباب الأنصاری فی خبرنا السابق، ففاضت دماؤه علی صدره و ثیابه من حیث لا یشعر بما أصابه لانشغاله التام عن نفسه بمنظوره، علی أنّ مطمح نظره کان فی جمال سائر طبیعی لم تنفض علیه الأصابیغ (آرایشها) بهجتها و لا الثیاب الحریریة المزرکشة بتقطیعها الفنی جلوتها، فأحری به أن یذوب من حینه و مکانه إزاء هذه النظرات الخلابه و الجمال الفتّان»[9]