< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

98/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقوق متقابل زن و شوهر

«وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ کامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»[1] .

بحث ما در باره حقوق زن بر شوهر و بالعکس است، دوتا آیه را (که بسیار آیه ممتاز بودند) خواندیم، آقایان می‌توانند در سخنرانی‌ها و نوشته‌های شان از آنها استفاده کنند، یکی عبارت بود از:«وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ » دومی هم عبارت بود از:« لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا ۖ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»، الآن وارد مسائل ریز می‌شویم و این آیه مبارکه را می‌خوانیم که مسائل فراوانی دارد، ابتدا لغات آیه را معنی می‌کنیم، یکی از لغات است کلمه «حولین» است، مفسرین می‌گویند علت اینکه قرآن کریم، حولین گفته، نه عامین و سنتین، چون عامین در جایی است که باید مشتمل بر چهار فصل باشد و هکذا سنتین، یا لا اقل مشتمل بر سه فصل یا دو فصل باشد و حال آنکه این لازم نیست، «حولین» گفته برای اینکه ممکن است طرف وسط ربیع شروع کند و حال آنکه لازم نیست که اول ربیع شروع کند و اول ربیع هم تمام کند.

به نظر من فرق نمی‌کند، چون اگر وسط هم شروع کند، باز هم ربیع خواهد داشت و هم صیف و شتاء و خریف خواهد داشت، البته فرق است، چون حولین اعم از این است که مبدأ و منتها ربیع و شتاء باشد، اما اگر بگوید: عامین یا سنتین، مبدأ باید ربیع باشد، ‌ختم هم باید آخر شتاء باشد، لعلّ کسانی که این فرق را می‌گذارند، در واقع می‌خواهند بگویند که لازم نیست بر اینکه مبدأ ربیع باشد و پایانش هم زمستان، یعنی اگر از کمر هم شروع کند به کمر هم برسد، اشکال ندارد، و الا به هر نحوی که انسان شروع کند،‌ هم شتاء دارد و هم صیف.

بنابراین، باید عبارت این آقایان را اصلاح کرد، تفاوتش این است که در حولین، مبدأ لازم نیست که ربیع باشد و ختمش شتاء، اما در عامین و سنتین، در جایی می‌گویند که مبدأ ربیع باشد و ختامش شتاء، بعد می‌فرماید:« وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ» سر کلمه «وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ» بعداً بحث می‌کنیم.

یکی از لغات هم کلمه:« لا تضارّ» فعل مجهول است که دوتا حرف «راء» به همدیگر ادغام شده و لا تضارّ شده‌اند چرا منصوب است؟

«فِصالاً» یکی از لغات، کلمه:« فِصالاً» است، فصال به معنی جدا کردن است، لغت دیگر کلمه:« جُناحَ» است، «جُناحَ» به معنی میل است و اگر به معصیت هم جناح می‌گویند، چون در آن یکنوع میل از طاعت به معصیت است.

«وَ الْوالِداتُ» کلمه «وَ الْوالِداتُ» را به کار برده برای اینکه جده را شامل نشود، اگر گفته بود:« امّهات» جده را هم شامل می‌شد، ولی یک نکته دیگر هم در اینجا است و آن اینکه اگر «وَ الْوالِداتُ» می‌گوید از باب «تعلیق الحکم مشعر بالعلیّة» است، می‌گوید چون تو زاییدی و زاینده شما هستید، قهراً رضاع باید مال تو باشد، آقایان می‌گویند: کلمه « والدات» را به کار برده تا جده را شامل نشود، ولی ما می‌گوییم اینکه « والدات» را به کار برده، این از قبیل «تعلیق الحکم بالوصف» است، یعنی چون تو زاییدی، رضاع و شیر دادنش هم باید بر عهده تو باشد.

يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ کامِلَيْنِ » در اینجا این سؤال پیش می‌آید که آیا شیر دادن دو سال جنبه الزامی دارد، یعنی حتماً باید دو سال باشد یا جنبه الزامی ندارد؟

اگر بگوییم جنبه الزامی دارد و حتما باید تا دو سال شیر بدهد، زنان عصر ما ناراحت می‌شوند، ولذا قرآن کریم - برای اینکه زنان ناراحت نشوند - می‌فرماید:« لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ»، واقعاً زنانی که بخواهند رضاع را کامل کنند، کمال رضاع به این است که‌ دو سال تمام شیر بدهند، اما زنانی هم هستند که در بیست ماهگی بچه را از شیر می‌گیرند، این کار هم اشکال ندارد، اما اگر بخواهند بچه از نظر رشد و استخوان بندی کامل بشود، دوسال کامل شیر بدهند، این فراز آیه - لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ- چراغ سبزی است برای زنانی که نمی‌خواهند دو سال را کامل کنند، اما بهترش همان دوسال است، نه اینکه دوسال واجب و حتمی باشد.

«وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» مراد از «الْمَوْلُودِ لَهُ» پدرِ بچه است، یعنی این زن بیچاره، بچه را برای تو آورده، حالا که این زن بچه را برای تو زاییده، پس باید زن را از نظر غذا و لباس مطابق شأن او رسیدگی کنی.

در اینجا دو نکته وجود دارد، جناب زمخشری در کشاف می‌گوید، قرآن فرموده: «وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ»، نفرموده:« علی المولود لها»، به جهت اینکه بچه مال تخمِ پدراست و ارتباطی به مادر ندارد، مادر فقط محل پرورش بچه است.

این حرف جناب زمخشری، بسیار حرف بدی است، چون معنایش این است که انتساب فقط از طریق پدر است، انتساب از طریق مادر صحیح نیست، پس طبق گفته جناب زمخشری، حسنین (علیهما السلام) فرزندان رسول خدا محسوب نمی‌ شوند (لیس من أبناء رسول الله صلّی الله علیه و آله، چرا؟ چون مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) فقط محل پرورش بوده، این حرف جناب زمخشری ،‌بسیار حرف ناصحیح است، ‌اتفاقاً در زمان جاهلیت همین فکر بوده که فرزندان دختر را فرزند خود نمی‌دانستند، اسلام آمد تا این گونه افکار غلط را از بین ببرد.

یقول سبحانه: «وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ» و هو الأب، فالتعبیر به دون قوله الأب، للتنبیه علی علّة وجوب النفقة، کأنّه یقول: إنّ هؤلاء الوالدات قد حملن و ولدن لک أیّها الرجل، و هذا الولد الذی یرضعنه ینسب إلیک، فعلیک أن تنفق علیهنّ ما یکفیهنّ حاجات المعاش من الطعام و اللباس، لِیقمن بذلک حق القیام»[2]

و ما ذکره هو المتعیّن دون ما ذکره صاحب الکشّاف، حیث قال:

فإن قلت: لِمَ قِیلَ:« الْمَوْلُودِ لَهُ»، دون الوالد؟

قلت: لِیعلم أنّ الوالدات إنّما ولدن لهم، لأنّ الأولاد للآباء،و لذلک یُنسِبُون إلیهم لا إلی الأ‌مّهات، و أنشد للمأمون بن الرشید:

 

فإنّما‌ أمّهات‌ الناس أوعیة      مستودعات و للآباء أبناء ([3] )

و العجب أنّ صاحب الکشّاف قد استدلّ بشعر جاهلی مبنیّ علی أمر باطل، و هو تخصیص الانتساب بالآباء دون الأمّهات، مع أنّ القرآن الکریم یصف المسیح من ذرّیة إبراهیم (علیه السلام) مع أنّه یصل إلیه عن طریق الأمّ، یقول سبحانه:« وَوَهَبْنَا لَهُ» أی إبراهیم‌ « إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ» ثم یقول فی الآیة التالیة: «وَ زَکَرِيَّا وَ يَحْيي‌ وَ عيسي‌»[4]

و قد مرّ أنّ إیجاب الرزق و الکسوة علی الوالد للوالدة، لا یدلّ علی کونها مطلقة، لإنّ الإیجاب ربما یستدعی نفقة أکثر فلاحظ.

پس معلوم شد که جمله: «وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ» نمی‌خواهد بگوید که بچه مال پدر است و مادر جز جنبه اوعیت و ظرفیت،‌ نقش دیگری ندارد، بلکه می‌خواهد رگ غیرت پدر را تحریک کند که این زن بیچاره برای تو بچه آورده، پس تو نیز همت کن و متکفل طعام و لباس او باش.

علاوه براین، علم امروز ثابت کرده که بچه جزئی از پدر دارد بنام نطفه، جزئی هم از مادر دارد بنام تخمک، اولی را می‌گویند:« کرمک»، دومی را می‌ گویند:« تخمک»، کرمک تا با تخمک ملحق نشود و تلاقی پیدا نکنند، بچه متولد نمی‌شود.

بنابراین، گفتن این حرف که بچه مال پدر است و مادر هیچ نقشی (جز اوعیت وظرفیت) ندارد، با روح قرآن کریم و علم روز سازگار نیست.

دیدگاه بعضی از مفسرین در بار ضمیر « رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ»

«وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»، بعضی از مفسّرین می‌گویند که ضمیر « رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ» به «وَ الْوالِداتُ» و زوجات بر نمی‌گردد، بلکه به «المطلقات» بر می‌گرد، چون این آیه بعد از آیه مطلقات آمده، این آیه مربوط به زوجات نیست، بلکه مربوط به مطلقات است، برای این مدعای خودشان شاهد می‌آورند و می‌گویند اگر مراد زوجات باشند، گفتن لازم نیست، چون همه مردم جهان می‌دانند که هزینه و نفقه زن بر عهده مرد است. پس دو شاهد آورده‌اند بر اینکه ضمیر: « رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ» به مطلقات بر می‌گردد، نه به «وَ الْوالِداتُ» و زوجات. چرا؟

اوّلاً: این آیه بعد از آیه مطلقات است.

ثانیا: همه مردم دنیا می‌دانند که هزینه ونفقه زن بر گردن مرد است ولذا نیاز به گفتن ندارد.

دیدگاه استاد سبحانی

اما این سخن بعضی از مفسرین درست نیست، ضمیر« رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ» به «وَ الْوالِداتُ» و زوجات بر می‌گردد، اینکه می‌گویند همه مردم عالم می‌دانند که هزینه زن بر عهده مرد است، خلط کرده، چون ما یک هزینه زن مجرد داریم، یک هزینه زنی داریم که بچه زاییده، این بچه خیلی از چیز‌ها لازم دارد، مسلّماً زنی که بچه می‌زاید،‌هزینه‌اش بیش از زنی است که مجرد است ولذا نیاز به گفتن دارد.

بنابراین، بعید نیست که ضمیر« رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ» به مطلق زن، بخاطرعلتی که بیان می‌کند، چون هزینه زنی که بچه زاییده با زن مجرد تفاوت دارد.

بعداً می‌فرماید: « لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها» اگر می‌گوییم شوهران باید هزینه زنان را بدهند، به این معنی است که هر کس باید به کیسه خود نگاه و طبق توان و قدرت خود بدهد، مبادا زنان از این آیه سوء استفاده کنند و بیش از قدرت و توان مرد و زوج درخواست داشته باشند.

 

التکلیف علی حد القدرة

قال تعالی:« لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها»: أی لا تکلّف نفس إلّا ما تتسع له القدرة، ولذلک یختلف حدّ الآنفاق کمّاً و کیفاً حسب التفاوت فی قدرة الزوج ضیقاً و سعة، و یوضح معنی هذه الفقرة قوله سبحانه:« لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ ، وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ۚ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا ۚ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا»[5]

سپس می‌فرماید: «لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ» به نظر من «لا تُضَارَّ » فعل مجهول است، یعنی معنی با مجهول بودن بهتر می‌سازد و آن این است که گاهی مرد برای اینکه به زنش زجر بدهد، بچه را بهانه قرار می‌دهد تا به زن زجر بدهد. چطور؟ می‌گوید من نمی‌خواهم که بچه را تو شیر بدهی، بچه را به دایه می‌دهم، و حال آنکه مادر به تمام معنی به بچه‌اش دلبستگی دارد، گرفتن بچه از مادر، یکنوع ضرر زدن به مادر و زجر دادن مادر است، قرآن کریم می‌فرماید این کار را نکنید: ««لا تُضَارَّ والِدَةٌ» یعنی مادر« بِوَلَدِها» به سبب بچه‌اش، حرف « باء» در « بِوَلَدِها» سببیه است. چه رقم؟ اینکه زوج و شوهر، بچه را از مادر بگیرد و به دایه تحویل بدهد تا دایه او را شیر بدهد، این کار یکنوع ضرر زدن به مادر و زجر دادن مادر است.

و هکذا زن هم نباید بخاطر بچه به شوهر ضرر بزند، چطور؟ زن به شوهرش بگوید من این بچه را شیر نمی‌دهم، پدر بدبخت باید چه قدر بگردد تا یک دایه مناسب پیدا کند و چه بسا که دایه هم گیرش نیاید، این کار سبب ضرر زدن و زجر دادن پدر می‌شود، نباید پدر و مادر بچه را سبب ضرر زدن به همدیگر قرار بدهند.

بعداً می‌فرماید:« اوَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ» عیناً همان احکامی را که پدر دارد، وارث هم دارد، حال اگر پدرِ بچه فوت کرد و از دنیا رفت، این آدم ترکه دارد، وارث باید همان کار را بکند، یعنی مادامی که این زن،‌بچه را شیر می‌دهد، باید هزینه زنی که بچه زاییده بدهد.

المنع عن اتخاذ الولد ذرییعة للإضرار

قال سبحانه: «لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ».، و القراءة المعروفة هی ضمّ التاء، تبعاً لقوله: « لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ» فیکون بمعنی لا تُضار والدة بولدها و لا یُضارّ مولود له بولده، و المعنی هو أنّه یحرم علی کلّ من الطرفین استخدام الولد ذریعة للإضرار بالآخر.

و أمّا الفقرة الأولی: أی عدم الإضرار بالوالدة بولدها، کمنع الرجل المرأة من إرضاع ولدها و هی له أعطف من غیرها، و هذا هو الإضرار بها بسبب ولدها حتی یکون سبباً للتضییق علیها فی النفقة مع الإضرار، کأن یقول: أنا أدفع هذا المقدار فإن شئت أرضعیه و إن شئت أعطینی ولدی لِأُسلِمَه إلی ظئر ترضعه بهذا المقدار.

و أمّا الفقرة الثانیة: أی عدم الإضرار «بالمولود له» بولده، فهو کامتناع الأمّ من إرضاع الولد لغایة طلب نفقة فوق وسعه و قدرته، فهذا إضرار به بسبب ولده،‌ و نتیجة هذا الحکم أنّ الولد ثمرة کلا الطرفین، فعلیهما انفاق ما بیدیهما من القدرة لتربیته بعیداً عن المشاکل و الاختلافات.

استمرار وجوب النفقة علی وارث الوالد

قال تعالی: « اوَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ»، و الفقرة عطف علی قوله: «وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ»، فلو کان المولود له حیّاً ینفق من سعته، ولو توفی فعلی وارثه الانفاق علی الزوجة ممّا ترک، حتی تُتِمَّ مدّة الرضاعة، و هذا الانفاق وجب لکون المرأة قائمة بحضانة الولد، و هی لا تفترق عن الانفاق بالمال.

نعم الزوجة المتوفّی عنها زوجها تعتدّ أربعة أشهر و عشراً، من دون نفقة، و ما اخترناه فی معنی الفقرة هو المتبادر.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo