درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام دیات
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يصَّدَّقُوا فَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَينَكُمْ وَبَينَهُمْ مِيثَاقٌ فَدِيةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يجِدْ فَصِيامُ شَهْرَينِ مُتَتَابِعَينِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾[1]
.
ترجمه: هيچ فرد باايماني مجاز نيست که مؤمني را به قتل برساند، مگر اينکه اين کار از روي خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عين حال،) کسي که مؤمني را از روي خطا به قتل رساند، بايد يک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهايي به کسان او بپردازد؛ مگر اينکه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهي باشد که دشمنان شما هستند (و کافرند)، ولي مقتول باايمان بوده، (تنها) بايد يک برده مؤمن را آزاد کند (و پرداختن خونبها لازم نيست). و اگر از جمعيتي باشد که ميان شما و آنها پيماني برقرار است، بايد خونبهاي او را به کسان او بپردازد، و يک برده مؤمن (نيز) آزاد کند. و آن کس که دسترسي (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پي در پي روزه ميگيرد. اين، (يک نوع تخفيف، و) توبه الهي است. و خداوند، دانا و حکيم است.
معنای مفردات آیه
1:« خَطَأً»: خلاف الصواب، یقال: أخطأ فی الأمر، أی لم یصب الصواب.
2:«فَتَحْرِيرُ»: التحریر: مصدر تفعیل من الحرّیة بمعنی إخرج العبد من الرّق إلی الحرّیة.
3:« دِيةٌ»: الدّیة بتخفیف الیاء، و التاء فی آخره عوض عن الواو المحذوفة، و الأصل (ودی) حذفت الواو و أبدل مکانها التاء، مثل عِدَة أصلها وعد، و علی هذا فهو مصدر.
4:« يصَّدَّقُوا»: أصله یتصدّقوا، و أدغمت التاء فی الصاد لقرب مخرجهما.
آخرین مبحثی که نویسندگان آیات الاحکام مطرح کردهاند، احکام دیات است، یعنی احکام دیات آخرین بحثی است که در کتابهای آیات الأحکام آمده است.
ولی ما (به فضل خداوند) تتمهای برای این مباحث خواهیم داشت، یعنی ما شش موضوع یا هفت موضوع را (که آقایان در کتابهای آیات الاحکام نیاوردهاند) در اینجا میآوریم.
بنابراین، این بخش، پایان بخشهایی است که در کتاب «آیات الاحکام» آمده، اما آن بخشها که در کتاب آیات الآحکام نیامده، ما خواهیم آورد.
باید توجه داشت که ما در باره دیات، بیش از یک آیه نداریم که آن را تفسیر خواهیم کرد.
کلمه «دیة» بر وزن «عِدَة» است، منتها حرف «واو» از اولش حذف شده، دیه در اصل «ودی» بوده، یعنی کلمه دیه از « وَدَی یَدِی وَ دیاً» بوده، حرف « واو» را از اولش را انداختهاند و در آخرش تاء آوردهاند، کما اینکه در «وعده یَعِدُ و عِدَةً » چنین است، یعنی حرف «واو» را از اولش انداختهاند در آخرش تا آوردهاند، یعنی أصل «عِدَة» وعداً بوده، بعد از اعلال شده: «عِدَةً»، اما اینکه مسأله این تحت قاعده است یا تحت قاعده نیست، یعنی قیاسی است یا سماعی؟ این جهت را باید درکتابهای ادبیات (صرف و نحو) نگاه کرد، یعنی آیا سماعی است یا تحت قاعده و قیاسی است؟ ظاهراً سماعی است.
قرآن کریم میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً﴾[2] مؤمن نباید مؤمنی را بکشد، مگر اینکه از روی خطا و اشتباه بکشد، «خطأً» یعنی بدون صواب، ما در اینجا ما یک بحثی خواهیم داشت و آن اینکه جمله «إِلَّا خَطَأً» استثنا چه استثنایی است؟
غالباً مفسرین ما میگویند استثنا منقطع است. چرا؟ چون معنی ندارد که خداوند چراغ سبز روشن کند و بفرماید مؤمن حق ندارد که مؤمنی را بکشد، مگر میتواند خطأً مؤمنی را بکشد، این نوع تعبیر از قرآن کریم زیبا نیست، فلذا دیدهاند اگر استثنا را متصل بگیرند در واقع معنی بهم میخورد، «مؤمن» مومنی را نمیکشد مگر اینکه خطأً میتواند بکشد و در شأن خدا نیست که یک چنین چیزی بفرماید، و میگویند ما در قرآن مجید از این نوع استثناهای منقطع زیاد داریم مانند: ﴿يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَينَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾[3] ، تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ، چه ارتباطی با کلمه «بِالْبَاطِلِ» دارد؟ میگویند این استثنا، استثنای منقطع است، حتی شیخ طوسی با آن عظمتی که دارد، در کتاب «التبیان» فرموده این استثنا، استنثای منقطع است.
التفسیرقوله سبحانه: «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً»: ذهب أکثر المفسّرین إلی أنّ الاستثناء منقطع، نظیر قوله سبحانه:« لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَينَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ».
و علی هذا، فقد تمّ الکلام فی قوله:« أَنْ يقْتُلَ مُؤْمِنًا» ثمّ قال فإن کان القتل خطأً فحکمه کذا وجه کونه منقطعاً أنّه لو کان متّصلاً یعود معنی الآیة إلی أنّه لا یجوز قتل المؤمن عمداً و لکن یجوز خطأً، مع أنّ قتل المؤمن لا یجوز مطلقاً، إذ لا یسمح سبحانه لأحد قتل المؤمن فی کلتا الجانبین، یقول الشیخ الطوسی، قوله: إِلَّا خَطَأً» استثناء منقطع – فی قول أکثر المفسّرین - و تقدیره إلّا المؤمن قد یقتل المؤمن خطأ و لیس ذلک ممّا جعل الله له»[4] .
شیخ میفرماید این استثناء، استثنای منقطع است، جناب رازی در عین حالی که متکلم زبردست و برجستهای است،اما از نظر ادبیات عرب بسیار ضعیف است، ایشان خواسته این استثنا را متصل کند.
غیر أنّ بعض المفسّرین ذهبوا إلی کونه متّصلاً، قال الرازی:« معنی الآیة یؤاخذ الإنسان علی قتل المؤمن إلّا إذا کان القتل خطأ فإنّه لا یؤاخذ به»[5] .
ما به ایشان عرض میکنیم که: جناب رازی، اگر شما بخواهید آیه را از آن الفاظش در بیاوری، این کار چندان مهم نیست، مهم این است که استثنا را متصل کنید و در عین حال الفاظ آیه را هم عوض نکنید، ولی شما الفاظ آیه را عوض کردید، یعنی معنی آیه را در یک قالب دیگر ریختهاید ولذا استثنا متصل شده،«یؤاخذ الإنسان علی قتل المؤمن إلّا إذا کان القتل خطأ فإنّه لا یؤاخذ به» این گونه استثنای متصل درست کردن هنر نیست.
بنابراین، تا کنون در آیه مبارکه دو معنی پیدا کردیم، غالباً مفسرین میگویند استنثا منقطع است، شیخ طوسی هم میگوید استثنا، استثنای منقطع است و در این میان فقط رازی خواسته استنثا را متصل کند، چون میگویند استثنای منقطع درکلام فصحا کم است ولذا در قرآن کریم هم کم ا ست، ایشان خواسته استثنا را متصل کند، برای این کار الفاظ قرآن را عوض کرده و از خودش جمله بندی درست کرده و استثنا میشود متصل.
ولی میشود الفاظ و صیغه آیه را حفظ کنیم و در عین حال استنثا را متصل کنیم، به چه بیان؟ به این بیان که بر گردیم ببینیم که جمله «وَمَا كَانَ » در قرآن به چه معنای به کار رفته است و میرود، اگر قرآن را تتبع کنیم، جمله «وَمَا كَانَ » در دو مورد به کار میرود، یا ممکن نیست، و یا شأنش نیست، در بعضی از موارد «وَمَا كَانَ» به معنی ممکن نیست آمده مانند: ﴿وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ﴾[6] ، اینجا جمله «وَمَا كَانَ» به معنی نفی امکان است، در بعضی از جاها به معنی شأن است، مانند:﴿وَمَا كَانَ لِنَبِي أَنْ يغُلَّ﴾[7] در شأن پیغمبر این نیست که دزدی و خیانت کند.
بنابراین، جمله «وَمَا كَانَ» یا به معنی نفی شأن است و یا به معنی نفی امکان میباشد، شأن پیغمبر این نیست که دزدی و یا خیانت کند، اگر این مطلب را در نظر بگیریم، معنی آیه روشن است، «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يقْتُلَ مُؤْمِنًا » شأن مومن نیست که مومنی را عمداً بکشد مگر از دستش در برود، جمله «وَمَا كَانَ» یا به معنی نفی امکان است و یا به معنی نفی شأن است، اگر آیه را این گونه معنی کنیم، میشود استثنای متصل، نمیشود استثنای منقطع.
پس روشن شد که در این آیه مبارکه دو قول است، یک قول این است که استثنا، استثنای منقطع است، قول دوم این است که استثناء، استثنای متصل است ، کما اینکه جناب رازی گفته، منتها رازی عبارت و الفاظ را عوض کرده و متصل درست کرده، ولی ما بدون اینکه عبارت را عوض کنیم،استثنا را متصل درست کردیم، و گفتیم «وَمَا كَانَ» گاهی به معنی نفی امکان است و گاهی به معنی نفی شأن میآید ، اگر این گونه معنی کردیم، استنثا میشود متصل، یعنی در شأن مومن نیست که مومنی را بکشد مگر اینکه از روی اشتباه و خطا صورت بگیرد.
«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً»، حال اگر یک مومن، مومن دیگری را خطأ کشت،چه میشود؟ باید دو کار را انجام بدهد، هم باید کفّاره بدهد، یعنی مؤمنی را آزاد کند، و هم دیهای به ورثه او بدهد، و معنی تحریر این است که او را از بندگی آزاد کند و بگوید:« أنت حرّ فی سبیل الله».
پرسشممکن است کسی بپرسد: اینکه جانی و قاتل دیه بدهد، خیلی مطلب واضح و روشنی است، اما کفاره برای چه بدهد و بنده ای را آزاد کند، فلسفه کفاره چیست؟
پاسخ«العلم عند الله»، ممکن است فلسفه کفاره دادن این باشد که چون یک مومنی کشته شده و یک ضرری بر پیکر جامعه وارد شده، یعنی علاوه براینکه: وارثها سرپرست خود را از دست دادهاند، یک فرد مؤمنی هم از جامعه گرفته شده، جامعه از این بابت ضرر دیده، چون جامعه از این بابت ضرر دیده ولذا باید برای جبران این ضرر، نفعی به جامعه رسانده شود و آن اینکه غلامی را آزاد کند، شاید نکتهاش این باشد، یعنی ممکن است علت پرداخت کفاره همین باشد که بیان شد، دیه قیمت خون او (مقتول) است، کفاره برای این است که یک فردی را از جامعه گرفتیم، از جامعه یک فرد مؤثری را کم کردیم و با این کار خود، ضرری بر جامعه وارد نمودیم ولذا باید یک نفعی به جامعه برسانیم و آن نفع این است که غلامی را آزاد کنیم، فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يصَّدَّقُوا» مگر اینکه وارثان مقتول ببخشند، یعنی مسأله اجباری نیست، مگر اینکه ورثه ببخشند «إِلَّا أَنْ يصَّدَّقُوا».
پس اگر در جامعه اسلامی، یک مسلمانی، مسلمان دیگر را از روی خطا و اشتباه بکشد و به قتل برساند، باید دو کار انجام بدهد، ولی قرآن کریم دو صورت دیگر میگوید، و آن این است که اگر یک مسلمانی در شهرهای اسلامی نیست، بلکه در میان قبیله کافر زندگی می کند، یعنی موفق به خروج نشده که بیاید در جامعه اسلامی زندگی کند، مسلمان است، منتها در شهر کفار و مشرکین زندگی میکند، یعنی موفق نشده است که از قبیله مشرک بیرون بیاید و در جامعه اسلامی زندگی کند و مهاجرت نماید، اتفاقاً یک مسلمانی او را به قتل رساند،اینجا میگوید:«فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» ، نمیگوید «و دیة مسلّمة إلی أهلها»، فقط کفاره را میگوید، یعنی نمیگوید دیه هم بدهد. چرا؟ چون اگر دیه را بدهد، دیه را همان کافرها و مشرکین میخورند، چون فرض این است که این مسلمانِ مقتول، در قبیله مشرک زندگی میکرده و از روی اتفاق مسلمانی، او را کشته است، اگر دیه را بدهد، باید دیه به وارثان کافر و مشرکش بدهد، ولذا دیه در اینجا ساقط است، چون اگر دیه را بدهیم، دیه را علیه اسلام استفاده می کنند، ولذا در اینجا فقط کفاره میدهیم. چرا؟ چون از جامعه مسلمانان، یک مسلمانی را کم کردیم و با این کار، یک ضرری به جامعه اسلامی وارد کردیم، از این رو، باید یک نفعی هم به جامعه اسلامی برسانیم و آن اینکه یک بندهای را آزاد کنیم.
پس اگر مسلمانی را در جامعه اسلامی از روی خطا و اشتباه بکشد، اینجا هم باید کفاره بدهد وهم دیه، مسلمانی در جامعه مشرک زندگی میکند و موفق به مهاجرت نشده، اتفاقاً مسلمانی او را از روی خطا و اشتباه کشته است، فقط کفاره دارد،اما دیه ندارد، چون اگر دیه را بدهیم، دیه را مشرکان میخورند.
﴿وَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ بَينَكُمْ وَبَينَهُمْ مِيثَاقٌ فَدِيةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾[8] اگر یک مؤمنی، مسلمانی را کشت، مهاجرت نکرده، بلکه در میان اقوام مشرک زندگی میکند، اما آن اقوام مشرک، دشمن و عدو مسلمانان نیستند، بلکه پیمان با مسلمانان بستهاند، در اینجا هم باید کفاره بدهد و هم دیه، کفاره بدهد و بندهای را آزاد کند. چرا؟ چون یک فرد مفیدی جامعه را کم کرده و باید جبران کند، دیه هم باید بپردازد، به جهت اینکه اگر دیه بدهیم، دیه به ضرر اسلام و مسلمانان مصرف نمیشود.
﴿فَمَنْ لَمْ يجِدْ فَصِيامُ شَهْرَينِ مُتَتَابِعَينِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ﴾[9] ، حال اگر کسی توانایی پیدا نکرد، یا مالیاً یا موضوعاً (رقبه پیدا نشود) در این صورت یا باید دو ماه پیوسته روزه بگیرد، ولی در روایات داریم که یکماه و یک روز هم حکم تتابع را دارد، اگر این روایت را با آیه بسنجیم، نسبت شان چه میشود ؟ قرآن میفرماید شهرین متتابعین، امام صادق (علیه السلام) میفرماید، یک ماه و یک روز حکم تتابع را دارد، آیا نسبت شان حکومت است یا ورود، یا تخصص و یا تخصیص؟ حکومت است، حکومت این است که « تعرض أحد الدلیلین بالدلیل الآخر إمّا توسعة أو ضیقاً» گاهی توسعه میدهد و گاهی ضیق میکند،این توسعه است، مثلاً میفرماید:« التراب أحد الطهورین»، اگر این کلام پیغمبر را با قرآن مقایسه کنیم که میفرماید: وضو بگیرید و غسل کنید، بعداً در روایت میگوید: «التراب أحد الطهورین» نسبتش به آیه از قبیل حکومت است، همیشه یک دلیل نسبت به دلیل دیگر چهار حالت دارد، تخصیص، تخصّص، ورود و حکومت، اینجا از قبیل حکومت است.
﴿تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ﴾ توبه و استغفار هم بکند، هر چند این آدم از روی خطا و اشتباه این کار را کرده، اما یک مقدار بی مبالاتی به خرج داده،چون میتوانست یک مقدار دقت کند تا این اشتباه و خطا صورت نگیرد، ولو این دقت در حد لازم نیست، اما بالأخره یکنوع غباری در دل این آدم نشسته که وای بر من، چون مسلمانی را کشتم، بنابراین، لعلّ یکنوع تسامح در کار بوده، ثانیاً خودِ این آدم در ته دلش ناراحت است که من چرا مسلمانی را کشتم، ولذا جزایش این است که علاوه بر دادن دیه، استغفار نیز بکند، خصوصاً طرف اسحار که توبه بیشتر پذیرفته میشود.
بُحَیثٌ
بعضی از نویسندگان اشکال میگیرند که چرا دیه زن، نصف دیه مرد است مگر هردو انسان نیستند؟ حتماً هردو انسان هستند، اگر هردو انسان هستند، پس چرا دیه مرد هزار دینار است، اما دیه زن پانصد دینار میباشد؟
البته این اشکال را با آب و تاب میگویند، شاید بعضی از نویسندگان بگویند که این احکام مال دوران پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) است که زنان غالباً بی سواد و أمی بودند، از این جهت گفته اند پانصد، اما الآن که زنان خلبان، مهندس، پزشک و امثالش است، اینها با مرد تفاوتی ندارند، با این وجود، چرا اسلام میگوید: دیه زن، نصف دیه مرد را دارد؟
البته کتابهایی که در باره حقوق خانواده نوشته شده خیلی زیاد است، ولی من یک کلمه میگویم، شما باید رویش زیاد مطالعه کنید، آن این است که انگشت بگذاریم روی اشتباه، جوابی که من دهم این است که این مبلغ (هزار دینار یا پانصد دینار) قیمت انسان نیست، اگر قیمت انسان بود، دیه زن هم هزار دینار بود، اصلاً قیمت انسان نه هزار است و نه ده هزار، نه یک میلیون است و نه یک میلیارد، این مبلغ قیمت انسان نیست تا اعتراض کنید که چرا قیمت زن و مرد فرق کرده، بلکه این جبران خسارت مالی است که بر خانواده وارد شده است، ما باید منظومه اسلام را حفظ کنیم، در منظومه اسلام، زنان پول آور و نان آور نیستند، این مردان هستند که پول آور و نان آورند، آنکس که در واقع خانواده را از نظر مالی اداره و تامین میکند مرد است نه زن، البته زن نیز بهترین خدمت را به خانواده انجام میدهد، اما زن اقتصاد زا نیست، مرد اقتصاد زاست.
بنابراین، اگر زنی کشته شود، ضرر اقتصادیاش خیلی کم است، اما اگر مرد خانواده کشته شود، ضرر اقتصادیاش فراوان است، دیه جبران ضرر اقتصادی است که بر خانواده مقتول وارد شده است، پس ما انگشت روی درد گذاشتیم، این وجه و دیه، قیمت خون مقتول نیست، چون ارزش انسان خیلی بالاتر از این چیزهاست، قیمت انسان با مادیات اندازه گیری نمیشود، بلکه دیه جبران خسارت مالی است که بر خانواده مقتول وارد شده است، در منظومه حقوق اسلام، زن اقتصاد زا نیست، زن مسئول اقتصاد نیست، بلکه مرد مسئول اقتصاد خانواده است، ولذا اگر زن خانواده کشته شود، یک ضرری بر خانواده وارد میشود،البته نه ضرر اقتصادی، اما اگر مرد خانواده کشته شود، یک ضرر اقتصادی بر خانواده وارد میشود،ولذا در اسلام دیه مرد دو برابر دیه زن تعیین شده است.