< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

1401/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: خاتمه ی استصحاب از تنبیهات/تعارض یا نسبت استصحاب با قواعد چهارگانه /اصل یا اماره بودن قاعده ی یَد

 

در جلسه ی قبل عرض کردیم بهترین دلیل در این که آیا «قاعده ی یَد» اصل است یا أمارة، روايات هستند که این روايات در سه دسته تقسیم بندی می شوند:

الف) قاعده ی یَد «حُجّت» است مطلقاً

ب) الیَد أمارةٌ (اماره ی ملکیّت یا زوجیّت و...)

ج) قاعده ی یَد اصلی از اصول است‌

یک روایت برای نمونه از دسته ی اوّل را در جلسه ی قبل بيان نمودیم و عرض کردیم این دسته از روايات تعرّضی نسبت به اصل یا أمارة بودن «قاعده ی یَد» ندارد بلکه فقط فرموده این قاعده «حجّت» است؛ مثل روایت حَمزة بن حُمران : «أُدْخُل السوق...[1] » که در جلسه ی گذشته عرض کردیم. در این جلسه به بیان و بررّسی روايات دسته ی دوم و سوم می پردازیم.

دسته ی دوم روايات که می فرماید قاعده ی یَد «أمارة» است در واقع سه روایت می باشد‌ هر چند ظاهراً چهار روایت است؛ زیرا در یکی از این روایتدها نقل روایت محمّد بن مُسْلم از ابی جعفر (علیه السّلام) شده و در روایت دیگر آمده محمّد بن مُسْلم عن أحدهما (عليه السّلام)؛ پس معلوم می شود روایت دوم چون عبارتش مانند روایت اوّل است، همان روایت اوّل است.

نکته: به این دقّت در روایت، "توحید کثرات" گفته می شود.

روایات دسته دوم:

۱. «سألته (عليه السّلام) عن الدّار يوجَد فيه الوَرِق (دينار أو دِرهَم) فقال (ع): إن كانت معمورةً فيها أهلها فهي لهم و أن كانت خَرِبَةً قد جَلى عنها على أهلها والّذي وَجَدَ مال احقّ به[2] ».

يعنی از حضرت در مورد پولی که در خانه ای پیدا می شود سؤال شد و حضرت فرمود اگر در خانه ای آباد و مسکونی پیدا شده، مسلّماً این مال اهل آن خانه هست. امّا اگر آن خانه خرابه هست و اهل آن خانه آنجا را ترک گفته اند‌، آن کسی که آن پول را پیدا کرده نسبت به بقیّه سزاوارتر است. عین این عبارت را روایت دوم دارد.

شاهد ما عبارت "فهي لهم" است؛ زیرا «لام» در کلمه ی «لهم» ملکیّت می باشد؛ پس معلوم می شود «یَد» در اینجا به معنای ملکیّت است.

۲. «صحيحةُ جميل بن دُرّاج قال: قُلْتُ لأبي عبدالله (عليه السّلام) رجُلٌ وَجَد في منزله ديناراً. قال (ع): يَدخُلُ منزله غيرُه، قُلْتُ نعم؛ كثير. قال (ع) هذا لُقَطَةٌ. قُلْتُ فرَجُل وَجَد في صندوقه ديناراً؛ قال (ع): يُدْخل أحَدٌ يَده في صُندوقه غيره أو يَضَعُ فيه شيءً؟ قُلْتُ لا. قال (ع): فهي له[3] »

اين يک روایت است ولی شامل دو سؤال است که حضرت در جواب سؤال اوّل می فرمایند اگر آن منزل محلّ رفت و آمد زیاد است، آن پول یا مال پیدا شده «لُقَطة» می باشد و باید معرّفی شود‌ و در جواب سؤال دوم می فرماید اگر صاحبِ خانه به غیر از پولِ خود پول کسی دیگر در صندوق نمی گذارد، آن پول مال خودش هست. لذا در اینجا هم عبارت «فهي له» شاهد هست که علامت «ملکیّت» می باشد.

ذکر همین دو روایت برای اثبات «أمارة» بودن قاعده ی یَد کافی می باشد.

بنابراین اگر این قاعده أمارة باشد، بر استصحاب که از اصول هست مقدّم است‌.

روايات دسته ی سوم:

این دسته از روایت اگر دقّت کنیم به طور کلّی دو روایت بیشتر نیست که استظهار می شود قاعده ی یَداصل است نه أمارة:

الف) مردی خدمت حضرت عرض کرد من چیزی را دست کسی می بینم آیا می توانم شهادت بدهم که مِلْک اوست؟ حضرت در جواب فرمودند بله؛ بعد آن مرد پرسید: من شهادت نمی دهم مِلْک اوست بلکه می گویم آن مال را دست او دیدم. در اینجا حضرت او را به «نقض» مؤاخذه می کند و می فرماید شما که این گونه می گویید اگر آن شيء را از او خریدی سوگند می خوری که مال من است؟ او عرض کرد بله‌! بعد حضرت فرمود: چطور شد که در اینجا فرع را بر اصل مزیّت دادی؟!

بعد حضرت در پایان فرمود: «لو لم یَجُز هذا لم یَقُم للمُسْلمین سوق»[4] . یعنی اگر یَد حُجّيَت نداشته باشد، نظام بازار مردم به هم می‌ریزد.

شاهد مثال ما مبنی بر اصل بودن قاعده ی یَد، همین عبارت ذیل روایت مذکور است.

اشکال به این مبنا و استدلال:

بله؛ ذیل روایت این مطلب شما را می رساند ولی صدر روایت دلالت بر عکس مطلب شما دارد؛ زیرا حضرت در صدر روایت به آن مرد فرمود اگر آن مال را از فروشنده خریدی و سوگند خوردی مال توست واقعاً نه ظاهراً (یعنی فرع)، پس باید در جایی که این طور نباشد هم (یعنی اصل)، آن مال را در ملکیّت واقعی کسی که مال دستش هست بدانی.

بنابراین چون منشاء آن سوگند یَد می باشد، پس این قاعده دلالت بر «أمارة بودن» دارد.

به عبارت دیگر مشگل سؤال دوم آن شخص که گفت «من دست او آن مال را دیدم» و حضرت او را مؤاخذه کرد این بود که در شهادت دادن «یقین» معتبر است لذا چون یقین ندارد نمی تواند سوگند بخورد.

جواب این مشکل این است که یقین شما "موضوعی وصفی" نبوده بلکه «موضوعی طریقی» بوده؛ زیرا قبلاً چند بار عرض کردیم در «قطع طریقی» أمارة جانشین قطع می شود.

امّا ذیل روایت هم از قبیل "حِکمت" است نه «علّت». لذا استدلال بر ذیل روایت هم درست نیست؛ زیرا اگر علّت باشد حُکم دائر مدار علّت است ولی اگر حِکمت باشد، حُکم دائر مدار علّت نیست.

مثال برای حِکمت: مثلاً زن باید عِدّة نگه دارد و حال اگر زنی عقیم هم بود باید همچنان باید عدّة نگه دارد زیرا بچّه دار بودن علّت حُکم عدّة نگه داشتن نیست.

ب) روایت مَسْعَدَة بن صدقة: «عن ابي عبدالله (علیه السّلام) سَمِعْتُه يقول کلّ شيءٍ هو لک حلال حتّى تَعْلَم أنّه حرامٌ بعينه فتَدَعَه و...[5] ».

اين روايت در بحث برائت زیاد ذکر شده.

قائلین به "اصل بودن" قاعده ی یَد از صدر روایت استدلال می کنند.

صدر این روایت را دو صورت می توان خواند که در یک صورت مربوط به قاعده ی یَد است و در صورت دیگر مربوط به «أصالة الإباحة» می باشد که مکرّر از این صورت بیان نمودیم.

در صدر این روایت، در عبارت «هو لک»، کلمه ی «هو» مبتداء و "لک" خبر آن است؛ اگر بگوییم این عبارت را «وصف شیء» بگیریم، ناظر به قاعده ی یَد می باشد ولذا معلوم می شود این قاعده اصلی از اصول است‌.

امّا اگر این عبارت مذکور را به منزله ی «صفت» نگیریم بلکه «خبر» برای «کلّ شيء» بگیریم، قاعده ی یَد ناظر بر «أصالة الإباحة» می باشد‌.

مطلب خارج از بحث ما: حضرت در صدر روایت «أصالة الإباحة» را فرمود ولی اباحه ی همه ی مثال هایی که می فرمایند مربوط به أصالة الإباحة نیست بلکه مدارک دیگری دارد‌. البته این کار حضرت مشکلی ندارد که برخی از این مثال ها مربوط به أصالة الإباحة باشد و برخی دیگر مزبوط به مدارک دیگر.

مثال های حضرت:

الف) مثلاً لباسی را دزدی کردند و آمدند در بازار فروختند و خریدار خرید. این مربوط می شود به قاعده ی یَد؛ هر چند اباحه هست.

ب) مملوکی (مثلاً عبد یا کنیز) که نزد توست در حالی که او "حُرّ" است. این باز مربوط به قاعده ی یَد است. مگر این که بگوییم اصل در انسان ها «حُرّیّت» است.

ج) زنی که با او ازدواج کردی و در اختیار توست که احتمال می دهی همشیر تو باشد. اصل این است که همشیر تو نیست؛ زیرا اصل در زنان آزادی هست و همشیری قلیل است‌. بنابراین اين روايت مربوط به «غلبه» می باشد.

نظر نهایی ما: به نظر ما این روایت ناظر به اصل اباحه می باشد‌. بنابراین نتیجه این شد که قاعده ی یَد «أمارة» می باشد‌.

حدیث اخلاقی:

«قال رسول الله (ص): أعدی عدوّک، نفْسُک الّتي بين جَنْبِک"‌[6] .

ما اگر بخواهیم چیزی را بکاریم اوّل باید زمین را پاک سازی کنیم. برای طیّ کردن نفس و رسیدن به کمالات عالیّة، در درجه ی نخست نیاز به شناختن نفس "امّارة" است؛ زیرا این نفس انسان را به شهوات ناپسند می رساند‌. و لذا انسان بعد از شناخت این دشمن نفس باید پاک سازی کند تا به کمال برسد.

در ذیل این حدیث آیه ی شریفه ی ﴿إنّ النّفس لأمّارة بالسّوء﴾[7] آمده.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo