< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبادر

گفته شده است مصدر اصل کلام است. در جلسه ی قبل گفتیم وضع در هیئات نوعی است و وضع در مواد شخصی می باشد. علت آن هم این بود که هیئات قابل تکلم نیست و واضع ناچار است ماده ای را عاریه بگیرد که عبارت است از فاء عین و لام و بگوید هیئت فاعل وضع شده است لمن صدر منه الفعل.

ولی ماده به تنهایی قابل تکلم است (مانند ضرب و نصر) از این رو شخصا قابل وضع می باشد.

بعد این سؤال را مطرح کردیم که در شرح امثله آمده است: مصدر اصل کلام است و از آن نه وجه باز می گردد. چگونه مصدر اصل کلام است و حال آنکه ماده باید به ماده و هیئتش محفوظ باشد ولی در مصدر هرچند ماده محفوظ است ولی هیئت در آن محفوظ نیست و در ضرب که مصدر است هیئت ضارب، مضروب و غیره محفوظ نمی باشد. در ضرب فقط ماده محفوظ است از این رو چگونه مصدر می تواند اصل کلام باشد.

نقول: هیئت ابزار و وسیله ی تکلم است به این معنا که نمی توان ماده را بدون هیئت تلفظ کرد. ماده فقط ضاد و راء و دال می باشد و برای تلفظ باید به آن هیئتی بدهیم تا قابل تلفظ شود بنابراین اشکالی ندارد که مصدر را اصل کلام بدانیم هر چند هیئت در آن محفوظ نیست.

 

الامر السابع فی علائم الوضع او الحقیقة و المجاز: برای شناخت موضوع له از غیر آن چهار علامت ذکر کرده اند که عبارت است از: تبادر، صحه ی الحمل، الاطراد و تنصیص اهل اللغة

اصولیون غالبا به دو مورد اول اهمیت داده اند ولی ما عکس این ایده را قبول داریم و اهتمام ما به دو مورد اخیر است که همان اطراد و تنصیص اهل لغت می باشد و اعتقاد داریم امروزه بیشتر از دو مورد خیر استفاده می کنیم.

 

اما التبادر: انسباق المعنی من اللفظ بلا قرینة حالیة او مقالیة (عند اهل اللسان)

ما به تعریف فوق قید اخیر را اضافه کرده ایم.

مثلا ما نمی دانیم معنای ضیغم چیست. نزد اهل لسان و کسانی که اصالت زبانشان محفوظ است می رویم و می بینیم وقتی می گوییم: رایت ضیغما آنها چه می فهمند. اگر با استعمال آن، همان حیوان مفترس که شیر است به ذهنشان آمد متوجه می شویم که معنای ضیغم همان شیر است.

هر پدیده ای برای خودش علت خاص خود را دارد حال می پرسیم چرا از شنیدن ضیغم، حیوان مفترس به ذهن آنها خطور کرد؟ سه احتمال در آن وجود دارد:

احتمال اول: اگر این به سبب علقه ی ذاتی ای باشد یعنی بگویید دلالت الفاظ بر معانی ذاتی است می گوییم قبلا این کلام را رد کردیم و الا اگر چنین باشد باید در دنیا هیچ کس جاهل به لغت نباشد و هر کسی همه ی لغات موجود در همه ی زبان ها را بداند.

احتمال دیگر این است که خطور معنا به سبب وجود قرینه ای است. این نیز خلف فرض است.

از این رو تنها احتمالی که باقی می ماند این است که علت تبادر همان وضع است یعنی این لغت را بر آن معنا وضع کرده اند و اهل لسان هم از آن با خبر می باشند.

 

ثم انه اشکل علی هذه العلامة بوجوه:

الاشکال الاول: این تعریف مستلزم دور است.

توضیح ذلک: علم به وضع در مورد من که در صدد پیدا کردن معنای لغت هستم متوقف بر تبادر است. تبادر هم نزد اهل لسان متوقف بر علم به وضع است و الا اگر آنها علم به وضع نداشته باشند تبادری برای آنها حاصل نمی شود.

حتی گاهی اهل لسان به تبادر روی می آورند تا معنای یک لفظ را بدانند. مثلا عربی می خواهد معنای ضیغم را بداند در این حال علم به وضع در او متوقف بر تبادر اوست و تبادر در مورد او هم متوقف بر علم به وضع است.

ثم اجیب عن الدور بوجوه ثلاثة:

الجواب الاول: الموقوف غیر الموقوف علیه

شیخ اصفهانی در نهایة الدرایة می گوید: موقوف ما علم به وضع است و علم به وضع متوقف بر تبادر می باشد ولی تبادر موقوف بر خود وضع است نه علم به وضع.

مثلا عرب زبانی می خواهد معنای ضیغم را بداند او ضیغم را تلفظ می کند در این حال علم به وضع در مورد او مترتب بر تبادر است ولی تبادر مترتب بر خود وضع است نه علم به وضع.

یلاحظ علیه: این جواب صحیح نیست زیرا وضع به تنهایی نمی تواند سبب تبادر شود و حتما فرد باید به وضع علم هم داشته باشد. اگر کسی علم به وضع نداشته باشد معنایی به ذهنش خطور نمی کند مانند اینکه در فرهنگستان، لغتی را وضع کنند ولی معنای آن را اعلام نکنند.

الجواب الثانی: اختلاف العلمان من حیث الوجود.

آقا ضیاء عراقی می گوید: هر دو علم شخصی است. علمی که مترتب بر تبادر است در دقیقه ی اول قرار دارد و تبادر موقوف بر علم به وضع در دقیقه ی دوم است. از این رو او علم از حیث وجود با هم فرق دارد و همان گونه که اصناف و انواع با هم فرق دارند اشخاص هم با هم فرق دارند و علم اول غیر از علم دوم است.

یلاحظ علیه: این جواب نیز صحیح نیست زیرا علم دوم یا علم تفصیلی است یا علم اجمالی. اگر بگویید علم تفصیلی است دیگر نیازی به علم اول نیست زیرا اگر کسی واقعا به وضع علم تفصیلی دارد چرا از طریق تبادر اقدام می کند تا معنا را متوجه شود؟ اگر علم دوم علمی اجمالی و ارتکازی است این همان جواب سوم است که مطرح می کنیم. از این رو جواب دوم جواب جدید و مستقلی نیست.

الجواب الثالث: الفرق بین العلمین بالاجمال و التفصیل

فرق بین علم اول و علم دو بالاجمال و التفصیل است به بیان دیگر علم اول علم حصولی تفصیلی است و علم دوم علم ارتکازی می باشد.

فرزندی که در خانه بزرگ می شود مادرش کم کم به او الفاظی را یاد می دهد. کودک علم به موضوع له دارد ولی به این علم، علم ندارد. کودک فارسی را بلد است و موضوع له ها را بلد است ولی چون مدرسه نرفته است به آن علم تفصیلی ندارد و نمی داند آب به آن شیء سیال وضع شده است.

با این بیان عربی که می خواهد کلمه ی ضیغم را متوجه شود (و یا فرد ثالثی که می خواهد بداند ضیغم در لغت عرب به چه معنا است) در این حال علم به وضع تفصیلی موقوف بر تبادر است تبادر موقوف بر علم به وضع ارتکازی که در دوران کودکی یاد گرفته و علم به علم نداشته است.

این جواب بدون نقص است و شیخ الرئیس آن را ارائه کرده است. البته او این جواب را در مسأله ی دیگری مطرح کرده است و آن اینکه در شکل اول گفته اند که صغری باید موجبه باشد و کبری کلی. ابو سعید ابو الخیر در حمام به شیخ گفت: تمام علوم شما مبنی بر شکل اول است و شکل اول هم نتیجه اش دور است زیرا علم به نتیجه (العالم حادث) متوقف بر کلیت کبری است (کل متغیر حادث) و کلیت کبری هم متوقف بر علم نتیجه می باشد. یعنی باید بدانی که عالم هم حادث می باشد تا بتوانی کبری را به شکل کلی بیان کنید.

شیخ در جواب گفت: علم تفصیلی به نتیجه موقوف بر کلیت کبری است و کلیت کبری هم موقوف بر علم اجمالی به نتیجه است.

 

الاشکال الثانی: دومین اشکالی که به تبادر کرده اند این است که برای چه باید موضوع له را از غیر موضوع له تشخیص دهیم. آنی که لازم است در فقه دنبال کنیم ظهور است و بس چه ظهور حقیقت باشد یا مجاز.

یلاحظ علیه: اگر برای کلام ظهور منعقد باشد حق با شماست ولی اگر کلام ظهور نداشته باشد مانند جئنی بضیغم و من ندانم ضیغم چیست. در این حال علم به موضوع است ظهور ساز است و از طریق تبادر ایجاد می شود.

 

الاشکال الثالث: شما در قرن پانزدهم در صدد انجام این کار هستید و کلمه ی ضیغم در این حال موجب تبادر شیر شد و این چه ارتباطی به زمان پیامبر اکرم (ص) و زمان امام صادق علیه السلام دارد و تبادر در این زمان کشف نمی کند که معنای لغت در زمان معصوم هم همان بود.

جواب این است که برای کارآیی تبادر به اصالة عدم النقل هم احتیاج داریم. به این معنا که اصل این است که این لفظ از معنای خود تغییر نکرده است. این کار از طریق استصحاب قهقری انجام می شود یعنی در قرن ما ضیغم به معنای شیر است و این یقین را به زمان معصوم سرایت می دهیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo