< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجتماع امر و نهی

هل یجوز اجتماع الامر و النهی فی شیء واحد تحت عنوانین[1] [2] :

غالبا مسأله را تحت همین عنوان مطرح می کنند و به نماز در دار غصبی مثال می زنند. که هم امر وجود دارد (صلّ) و هم نهی (لا تغصب) و شیء واحد همان حرکتی است که انجام می گیرد که یک عنوان آن نماز است و عنوان دیگر آن غصب می باشد.

برای شفاف شدن بحث مقدماتی را بیان می کنیم:

المقدمة الاولی[3] : امر و نهی از امور ذات الاضافه اند. امر یک نسبتی به آمر دارد و یک نسبتی به مأمور و نسبت سومی به مأمور به. نهی نیز همین گونه است که نسبتی با ناهی دارد و نسبتی به منهی که زید است و نسبتی با منهی عنه که کذب است. امر و نهی بین امور اضافیه نیستند بلکه ذات الاضافه اند یعنی ماهیّت آنها مانند ابوّت و بنوّت اضافه نیست.

المقدمة الثانیة: در کتاب های قدماء می گویند که اجتماع امر و نهی بر دو قسم است: اجتماع آمریّ و اجتماعی مأموریّ. (در کتب متأخرین چنین چیزی وجود ندارد.)

اجتماع آمریّ[4] این است که شیء و حقیقت واحده مانند خروج از خانه، از آمر و ناهی واحد صادر شود و متعلق امر و نهی گردد. مثلا مولی به عبدش بگوید: اخرج من البیت الی الظهر و بعد بگوید: لا تخرج من البیت الی الظهر. در اینجا مأمور تقصیری ندارد بلکه آمر است که نسبت به شیء واحد هم امر دارد و هم نهی. چنین اجتماعی محال می باشد. گاه از آن تعبیر می کنند که این از باب تکلیف به محال یا تکلیف محال است. تکلیف محال یعنی اصلا مولی نمی تواند در نفس خود دو اراده ی متضاد داشته باشد بنا بر این خود تکلیف محال است زیرا کسی نمی تواند یک چیزی را جدا بخواهد و همان شیء را جدا نخواهد ولی تکلیف به محال یعنی مکلَّف نمی تواند هم امر را اطاعت کند و هم نهی را. البته واضح است که اگر تکلیف، محال شد نوبت به تکلیف به محال نمی رسد.

اجتماع مأموریّ[5] آن است که دو مفهوم داریم که نسبت بین آن دو عموم و خصوص من وجه است مانند نماز و غصب. زیرا گاه نماز است و غصب نیست مانند نماز در مسجد. گاه غصب هست ولی نماز نیست و گاه هر دو با هم جمع می شود مانند نماز در خانه ی غصبی. بنا بر این مولی اگر بگوید: صل و بعد بگوید: لا تغصب. این باب عموم و خصوص من وجه است و مفهوم صل و لا تغصب هر کدام مطلق و بی قید هستند. (البته اگر مولی بگوید: لا تغصب فی حال الصلاة نسبت به عموم و خصوص مطلق تبدیل می گردد.)

بحث در این است که اگر مأمور (نه آمر) این دو را در یک جا جمع کند و مثلا در خانه ی غصبی نماز بخواند آیا اجتماع امر و نهی صحیح است یا نه.

قسم سومی نیز وجود دارد که عبارت است از دو شیء که بین آنها تباین است. مثلا مولی گفته است: صل و بعد گفته است: غضّ بصرک عن الاجنبیة. حال فرد موقع نماز به اجنبیة نگاه می کند. این از محل بحث خارج است زیرا در اینجا اصلا اجتماعی وجود ندارد زیرا نماز، قائم با چشم نیست و دیدن یا ندیدن در نماز مدخلیت ندارد، قوام نماز به زبان و ارکان است.

المقدمة الثالثة[6] : هل المسألة صغروی او کبروی

یعنی آیا بحث در این است که امر و نهی در نماز در خانه ی غصبی جمع شده است کما اینکه محقق خراسانی به آن قائل است یا جمع نشده است کما اینکه محقق نائینی به آن قائل است. در این صورت نزاع صغروی می باشد.

اما اگر نزاع کبروی باشد در اصل اجتماع بحث نیست زیرا اجتماع در هر حال رخ داده است ولی بحث در این است که آیا اجتماع مزبور عقلا جایز است یا نه.

محقق خراسانی و مرحوم نائینی قائل اند که بحث، صغروی است ولی محقق خراسانی قائل است که متعلق امر و نهی خارج است و در خارج نیز یک شیء بیشتر نیست و تعدد عنوان موجب تعدد معنون نمی باشد.

محقق نائینی در مقابل می فرماید: تعدد عنوان موجب تعدد معنون است زیرا عنوان غصب و عنوان صلاة از دو مقوله ی متفاوت است و مقولات عشر بالذات با هم متباین اند و امکان ندارد با هم تداخل داشته باشند.

اما کسانی که می گویند: نزاع کبروی است می گویند: در اینکه اجتماع رخ داده است شکی نیست ولی بحث در این است که آیا چنین اجتماعی جایز است یا نه.

ما که جزء مجوزین هستیم معتقدیم: اوامر روی طبایع رفته است و امر روی عنوان صلاة و نهی روی عنوان غصب رفته است و چنین اجتماعی جایز است زیرا عنوان آنها مختلف است. ما بر خلاف محقق نائینی که قائل است در خارج دو چیز است می گوییم: این دو در مقام تعلق امر دو چیز هستند و متعلق امر نماز است و متعلق نهی، غصب می باشد.

اما کسانی که قائل هستند این اجتماع محال است می گویند علت محال بودن این است که مصداق این دو یکی است.

بنا بر این هم قائل به نزاع صغروی و هم کبروی هر کدام می توانند اجتماعی باشند و هم اجتماعی.

البته مخفی نماند که عنوان باب، کبروی است زیرا می گویند: هل یجوز اجتماع الامر و النهی او لا و فقط محقق خراسانی و نائینی هستند که بحث را صغروی مطرح کرده اند.

خلاصه اینکه: مولی امر کرده می گوید: صلّ و بعد نهی می کند و می گوید: لا تغصب.

این دو مطلق می باشند یعنی صلّ مطلقا چه محل غصبی باشد یا نه. لا تغصب هم مطلق است چه در آن نماز بخوانند یا نخوانند. قائل به اجتماعی می گوید: بین این دو تزاحم نیست.

قائل به امتناع می گوید که این دو از باب متزاحمین هستند در نتیجه باید اهم را در نظر گرفت. اگر نماز اهم است می گوییم: نماز مطلقا جایز است چه در زمین غصبی باشد و چه در غیر آن. ولی غصب را مقید می کنیم یعنی لا تغصب الا فی حال الصلاة.

اما اگر غصب اهم باشد در این صورت اطلاق غصب را حفظ می کنیم و نماز را قید می زنیم و می گوییم: صل الا فی الغصب.

گاه نماز مهم است مانند جایی که وقت نماز ضیق شده است و گاه چنین نیز و آن در زمانی است که وقت نماز موسع است.

اجتماعی (چه صغروی باشد و چه کبروی) هرگز قائل به تزاحم نیست ولی امتناعی (چه صغروی باشد و چه کبروی) قائل به تزاحم می باشد.

 

بحث اخلاقی:

خداوند در قرآن می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ‌ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ[7] ﴿وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ في‌ الغَيِّ ثُمَ‌ لا يُقْصِرُونَ[8]

گاه سؤال می شود که در قلب ما وسوسه های شیطانی نفوذ می کند. قرآن نام اینها را ﴿طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ﴾ نامیده است که همان خطورات قلبی است و امروزه به آن طیف می گویند. مثلا در ذهن فرد خطور می کند که فلان چیز فلان و فلان است و یا خطور می کند که فلان گناه را انجام دهد.

علاج آن در آیه ی مزبور بیان شده است و آن اینکه انسان های با تقوا در این حالت متذکر می شوند و به یاد خدا می افتد و روشن می شوند و هدایت می یابند زیرا بعد از به یاد آوردن خداوند، انسان از خدا خجالت می کشد.

مسّ غیر از غشیان است. مسّ یعنی تماس اندکی با چیزی پیدا می کند بر خلاف غشیان که فرا گرفتن شیء است.

آمده است که وقتی همسر عزیز مصر می خواست با یوسف آن عمل را انجام دهد لباسی داشت که روی بت انداخت. یوسف از او علت آن را پرسید و زلیخا گفت او معبود من است و من از او خجالت می کشم. یوسف فرمود: پس من چگونه از خدای عالمیان خجالت نکشم.

سپس آیه ی بعد می گوید که اخوان غیر متقین که همان شیاطین باشند آنها را تشویق می کنند که کار خلاف را انجام دهند و هرگز دست بر نخواهند داشت تا فرد را به گناه بکشند.

اگر انسان متذکر شود به سوی خدا می رود و الا شیاطین ما را ترغیب می کنند و تا ما را به گناه نرسانند دست از کار نمی کشند.

شیطان به خداوند عرض کرد که من اعمال بد آنها را برای آنها زیبا جلوه می دهم: ﴿قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‌ لَأُزَيِّنَنَ‌ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ[9]

و در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُون﴾‌[10] یعنی اعمال آنها را زیبا نشان می دهند و به آنها می گویند که خداوند غفار است و مانند آن.

دوران جوانی سرمایه ی بزرگی است. باید این دوران را مغتنم شمرد و سعی کرد که در آن اثری از خود به یادگار گذاشت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo