< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ثمرات مسأله ی اجتماع امر و نهی

العاشر فی ثمرات المسألة:

محقق خراسانی به یک مورد که نماز در دار غصبی است اشاره می کند. صوری که محقق خراسانی بیان می کند پنج تاست:

الصورة الاولی: اگر اجتماعی شدیم و معتقد شدیم اجتماع امر و نهی ممکن است بنا بر این هر دو حکم فعلی است و فرد اگر در دار غصبی نماز بخواند هم ثواب می برد و هم عقاب می شود. طبق این قول نماز فرد در دار غصبی صحیح است زیرا ما صلّ را مقید به غیر غصب نکرده ایم. بله اگر مقید کنیم از محل بحث خارج می شویم.

دو نفر از علماء شیعه در عین اینکه اجتماعی هستند قائل می باشند که نماز فرد باطل است.

آیت الله بروجردی می فرماید: مشکل فرد مزبور این است که عمل او مبغوض است و عمل مبغوض نمی تواند مقرب باشد. بله ممکن است قصد قربت از فرد متمشّی شود ولی مشکل فوق موجب بطلان نماز اوست حتی اگر قائل به اجتماع امر و نهی شویم.

یلاحظ علیه: چه مانعی دارد که یک عمل دارای دو حیثیت باشد؟ از یک حیثیت مقرب و از حیثیت دیگر مبعد باشد. امام قدس سره مثال می زد که اگر کسی در خانه ی غصبی دست بر سر یتیم بکشد هم ثواب می برد و هم گناه کرده است. به بیان دیگر اگر کسی خانه ای را غصب کند و فرزند صاحب خانه را بزند عمل بسیار زشتی مرتکب شده است ولی اگر در عین غصب، فرزند او را تکریم کند عمل خوبی انجام داده است و عمل او از این حیث مقرب است.

آیت الله نائینی نیز اجتماعی است و قائل است که ترکیب نماز و غصب انضمامی است و به دو دلیل قائل است که نماز مزبور باطل است:

دلیل اول: عدم کون الصلاة فی الدار المغصوبه مصداقا للمکلف به

توضیح ذلک: بین علماء اختلاف است که دلیل بر اینکه مکلف باید قدرت بر امتثال داشته باشد و قدرت یکی از شرائط تکلیف است چیست. متکلمین قائل به دلیل خارجی هستند یعنی از خارج دلیل داریم که به حکم عقل تکلیف به ما لا یطاق قبیح است و مکلف باید قادر به انجام عمل باشد و خداوند حکیم است و به قبیح امر نمی کند. بنا بر این صلاة از نظر متکلمین مطلق است ولی عقل آن را مقید می کند. در عین حال، محقق نائینی قائل است که دلیل خارجی مقید نمی کند بلکه خود تکلیف دلیل بر این است که مکلف به باید مقدور باشد. زیرا تکلیف از باب ایجاد داعی در مکلف است و داعی نیز در صورتی میسر می باشد که عمل، مقدور مکلف باشد و مقدور نیز در صورتی اتفاق می افتد که عمل، ممنوع نباشد. بنا بر این صلّ از اول روی نمازی رفته است که ممنوعه نباشد از این رو نماز در دار غصبی هرچند مصداق صلات است ولی مصداق مکلف به نمی باشد.

یلاحظ علیه: استدلال شما با مدعی متفاوت است. زیرا می گویید: دلیل بر اینکه مکلف باید قادر باشد این است که تکلیف ایجاد داعی است و داعی در صورتی است که مقدور باشد و مقدور در صورتی است که ممنوعه نباشد. اینها همه حکم عقل است. بنا بر این نماز در دار غصبی مصداق مکلف به است زیرا دلیل ما بدون در نظر گرفتن دلیل خارجی، مطلق است. بله دلیل خارجی آن را مقید می کند.

دلیل دوم: عدم الملاک

نماز ملاک ندارد. او در اینجا همان کلام محقق بروجردی را به بیان دیگر توضیح می دهد و آن اینکه نماز در دار غصبی قبح فاعلی دارد و این قبح به فعل سرایت می کند و فعل را قبیح می کند.

یلاحظ علیه: چه مانعی دارد که فعل انسان هرچند واحد است دارای دو حیثیت باشد و از یک نظر مقرب باشد و از یک نظر مبعد.

همچنین اگر مصداق مکلف به نباشد از محل بحث خارج می شود و دیگر نمی توان قائل به اجتماع امر و نهی شد.

 

الصورة الثانیة: اگر امتناعی شدیم و این خود چهار صورت دارد قسم اول این است که قائل به امتناع شدیم و امر را مقدم کردیم در این صورت امر فعلی و نهی انشائی می شود. در این صورت فقط ثواب در کار است و عقابی وجود ندارد. بنا بر این عمل فرد باید صحیح باشد.

ما در این مسأله با محقق خراسانی اختلاف داریم و آن اینکه کلام ایشان هرچند صحیح است ولی نماز در دو صورت اقوی ملاکا است یکی اینکه متمکن نباشد مانند زندانی در خانه ی غصبی و دوم اینکه وقت مضیّق باشد و فرصت نباشد که فرد از خانه ی غصبی خارج شود تا نماز را در جای دیگر بخواند. در غیر این دو مورد نماز نمی تواند اقوی ملاکا باشد. بنا بر این اشکال ما به محقق خراسانی صغروی است.

الصورة الثالثة: قائل به امتناعی باشیم و نهی را مقدم کنیم و آن را اقوی ملاکا بدانیم و مکلف بداند که خانه غصبی است. در این صورت امر، انشائی و نهی فعلی می شود. در اینجا نماز فرد باطل می باشد. زیرا صحت دائر مدار دو چیز است: عمل یا امر داشته باشد یا ملاک. در ما نحن فیه امری در کار نیست زیرا امر فعلی نیست و ملاک هم وجود ندارد زیرا ملاک از وجود امر کشف می شود و حال آنکه امری در کار نیست. البته صاحب کفایه روی مبغوضیت و محبوبیت تکیه می کند.

به همین دلیل در رساله ها آمده است که اگر انسان در دار غصبی نماز بخواند و بداند که خانه غصبی است نمازش باطل است.

الصورة الرابعة: همان صورت قبل ولی فرد جاهل تقصیری به موضوع است یا ناسی می باشد.

الصورة الخامسة: همان صورت سوم ولی فرد جاهل قاصر است.

 

ان شاء الله این دو فرع را در جلسه ی بعد بحث می کنیم.

 

بحث اخلاقی:

خداوند در قرآن می فرماید: ﴿يا وَيْلَتى‌ لَيْتَني‌ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا[1] ﴿لَقَدْ أَضَلَّني‌ عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني‌ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً[2]

داشتن دوست یک امر فطری است تا از حالت وحدت بیرون آید. از این رو شارع مقدس نیز از اخذ خلیل نهی نمی کند بلکه در آیه ی فوق از دوستی که انسان را گمراه می کند نهی می کند. مراد از شیطان نیز همان شیطان مجسم است و همان رفیق انسان می باشد.

اگر رفیق انسان فردی با تقوا باشد در انسان نیز همان اثر را می گذارد و هکذا بالعکس. در زندگی باید دنبال کسی بود که دست انسان را بگیرد و انسان را بالا بکشد. زندگی کردن انسان با رفیق موجب می شود که روحیه ی او در انسان اثر بگذارد.

در حدیثی آمده است که اگر در مورد کسی می خواهی تحقیق کنی ببین با چه کسی همدم بوده است.

اگر انسان درس را خوب متوجه نمی شود باید یک هم مباحثه برای خود پیدا کند و این موجب می شود که انسان خود را بالا بکشد و درس را مطالعه کند.

قرآن می فرماید: ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ‌ دُونِ‌ الْمُؤْمِنينَ‌ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في‌ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ[3]

یعنی مؤمن نباید کافر را ولی خود قرار دهد. چند رقم ولایت وجود دارد:

یک رقم این است که انسان سرنوشت خود را به دست کافر دهد به این گونه که قانون نویس انسان و کسی که به انسان خط می دهد کافر باشد. این یعنی انسان مؤمن، کافر را بر خود مسلط کند. آیه ی مزبور این مرحله را نمی گوید.

دوم اینکه انسان با فرد کافر دوست باشد و با او دمخور و صمیمی باشد. این نیز ممنوع است زیرا در انسان اثر می گذارد. امام قدس سره می فرمود: نجاست کافر نجاست سیاسی است و الا او در ظاهر ممکن است پاکیزه و معطر باشد. نجاست سیاسی یعنی نباید با او دوست و همدم بود زیرا رفتار و کردار او در انسان اثر می گذارد.

در آیه ی فوق خداوند تصریح می کند که ﴿وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في‌ شَيْ‌ءٍ

سپس اضافه می کند که باید از خدا ترسید

نوع دیگر از ولایت که البته ولایت نیست این است که هر یک از مؤمن و کافر زندگی خود را داشته باشند و فقط با هم جنگ و دعوا نکنند. این نوع معاشرت اشکال ندارد کما اینکه خداوند می فرماید: ﴿لا يَنْهاكُمُ‌ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ[4]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo