< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

97/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فروعات مسأله در استصحاب حادثین

المسألة الاولی: لباسی هست که با خون ملاقات کرده است و می دانیم یک بار هم آن را شستیم و یک بار دیگر هم در آن خون افتاده است.

اگر این دو خون پشت سر هم باشند، لباس پاک است ولی اگر خون بعد از شستن باشد لباس نجس است.

در سابق گفتیم «یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی ان یکون محدثا للتکلیف علی کل تقدیر» دلیل این قانون این است که اگر بخواهیم علم به تکلیف پیدا کنیم باید علم اجمالی علی کل تقدیر منجز باشد و الا علم صد در صد به تکلیف ایجاد نمی شود.

در ما نحن فیه خون دوم علی کل تقدیر محدث تکلیف نیست. به این معنا که اگر این دو خون پشت سر هم باشد اثر ندارد ولی اگر خون دوم بعد از غسل باشد اثر دارد. بنا بر این شک در تکلیف داریم.

این در حالی است که شستن در هر حال محدث تکلیف است. اگر وسط باشد خون اول را پاک کرده است و اگر آخر باشد خون دوم را هم پاک کرده است.

این مسأله مربوط به علم اجمالی است نه استصحاب و خلاصه ی آن این است که طهارت یقینا رخ داده است ولی مؤثر بودن خون در نجاست مشکوک است. بنا بر این نجاست را نمی توان استصحاب کرد ولی استصحاب طهارت بلا اشکال است. و به بیان دیگر علم اجمالی منحل می شود به علم تفصیلی که همان طهارت است و شک بدوی که نجاست می باشد.

المسألة الثانیة: اگر لباس من با خون ملاقات کرده باشد و بعد بول به آن برسد سپس یک بار آن را شسته ام. در اینجا غسل اگر بعد از دم باشد لباس را پاک کرده ولی بعدا با بول نجس شده. اما اگر بعد از بول باشد از آنجا که تعدد لازم است آن را نسبة پاک کرده است. بنا بر این غسل علی کل حال، محدث تکلیف نیست.

اما بول اگر بعد از دم باشد محدث تکلیف است زیرا یک مرتبه را تبدیل به دو مرتبه شستن کرده است و اگر بعد از غَسل باشد باز محدث تکلیف است.

در اینجا باید نجاست را استصحاب کرد و یا بگوییم: علم اجمالی تبدیل به می شود به علم تفصیلی در علم به نجاست و شک بدوی در طهارت.

المسألة الثالثة: آبی بود پاک و قلیل و ما آن را به حد کر رساندیم و لباس نجسی هم با آن ملاقات کرده است.

در اینجا دو اصل متعارض داریم که عبارتند از: «اصالة عدم الملاقاة علی الکریة» که در نتیجه آب پاک است و «اصالة عدم کریة الی زمان الملاقاة» که در نتیجه آب نجس است. این دو اصل با هم تعارض و تساقط می کنند و نوبت به قاعده ی طهارت می رسد که می گوید: «کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر».

ثم ان المحقق النائینی معتقد است که آب نجس است زیرا اگر کریت با ملاقات با نجس مقارن باشد آب نجس است و فقط اگر کریت قبل و ملاقات بعد باشد آب پاک است. از روایت استفاده می شود که کریت موضوع است و طهارت حکم است و واضح است که موضوع بر حکم مقدم است: إِذَا کانَ الْمَاءُ قَدْرَ کرٍّ لَمْ‌ ینَجِّسْهُ شَی‌ءٌ.[1]

سپس اضافه می کند که «اصالة عدم تقدم الکریة علی الملاقاة» به نفع ماست زیرا این اصل نجاست را ثابت می کند. اما در مورد «اصالة عدم تقدم الملاقاة علی الکریة» این اصل کافی نیست زیرا مقدم نشدن ملاقات بر کریت کافی نیست زیرا گاه با هم مقارن هستند بلکه باید ثابت شود که حتما مؤخر بوده است.

یلاحظ علیه: ما این مطلب را قبول نداریم که حتما باید ابتدا کریت باشد و بعد ملاقات. بلکه اگر همراه هم باشد همان حکم را دارد. کریت مانع از انفعال آب است چه مقدم باشد و چه مقارن.

مثلا باد مانع از روشن ماندن چراغ است و یا رطوبت مانع از اشتعال چوب است چه مقدم باشند و چه مقارن.

به هر حال اصل دوم که عبارت است از «اصالة عدم تقدم الملاقاة علی الکریة» عقیم نیست ولی معارض دارد که در نتیجه هر دو تساقط می کنند و ما به سراغ اصل اول می رویم که همان قاعده ی طهارت است.

المسألة الرابعة: حالت سابقه معلوم نباشد و حادثین هم متوارد باشند. مثلا من حالت سابقه را نمی دانم ولی هم وضو گرفتم و هم حدثی از من سر زده است و نمی دانم کدام مقدم و کدام مؤخر است. در اینجا اصل عدم تقدم حدث بر وضو و اصالة عدم تقدم وضو بر حدث تساقط و تعارض می کنند. حال اگر بخواهم نماز بخوانم باید طهارت را احراز کنم.

المسألة الخامسة: اگر حالت سابقه معلوم باشد مثلا بدانم حالت سابقه حدث بوده است و بعد از ما یک وضو و یک حدث سر بزند مبنای امام قدس سره این است که باید ضد حالت سابقه را اخذ کرد. بنا بر این اگر حالت سابقه حدث بوده است باید بگویم که طهارت دارم. زیرا یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی ان یکون محدثا للتکلیف علی کل تقدیر. در مثال فوق حدث در هر حال مؤثر نیست زیرا اگر بعد از حدث باشد بی اثر است ولی اگر بعد از وضو باشد مؤثر است.

اما طهارت علی کل حال مؤثر است. اگر وضو بعد از حدث اول باشد مؤثر است و اگر بعد از حدث دوم باشد آن را بر می دارد. بنا بر این علم اجمالی تبدیل به می شود به علم تفصیلی به طهارت و شک بدوی در حدث.

المسألة السادسة: عکس صورت قبل است یعنی اگر حالت سابقه طهارت باشد و بعد یک حدث و یک طهارت از من سر زند باید عکس حالت قبل که حدث است را انتخاب کنم. زیرا وضو اگر بعد از وضوی اول باشد اثری ندارد ولی اگر بعد از حدث باشد اثر دارد. این بر خلاف حدث است که اگر بعد از وضوی اول باشد آن را باطل می کند و اگر بعد از وضوی دوم باشد آن را نیز از بین می برد. در اینجا محدث بودن یقینی است ولی طاهر بودن مشکوک می باشد.

 

تنبیه بعدی در کفایه استصحاب در عقائد است. ما این تنبیه را مطرح نمی کنیم زیرا عقائد باید همراه با علم باشد و استصحاب در آن بی فایده است.

 

بحث اخلاقی:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ‌ عِبَادَةِ سَنَةٍ[2]

این حدیث را علماء غالبا نقل می کنند و آن اینکه تفکر یک ساعت از عبادت یک سال که بدون تفکر باشد برتر است.

تمامی شخصیت انسان به تفکر است. اگر انسان را بخواهیم معرفی کنیم می گوییم: الانسان حیوان متفکر. بنا بر این خواندن درس ها باید از روی تفکر و تعقل باشد و درس برای انسان هضم شود.

مرحوم بروجردی می فرمود: من در مدرسه ی صدر اصفهان بعد از نماز عشاء در مورد مسأله ی ترتّب فکر می کردم و مطالبی را می نوشتم و بعد پاک می کردم که ناگاه دیدم اذان صبح را می خوانند. همچنین می فرمود: مطالبی که برای شما بیان می کنم لا اقل دو سه بار خودم بررسی کرده ام.

باید مقداری از کارهای جانبی را حذف کرد و به سراغ تفکر رفت. قرآن خواندن ما باید همراه با تفکر باشد: ﴿الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‌ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ‌ هذا باطِلاً[3]

یک لحظه تفکر، اسعد بن زراره را مسلمان کرد. او آمده بود از قریش سلاح بگیرد و با اوس بجنگد. در راه به رسول خدا (ص) برخورد کرد و حضرت دو آیه بر او خواند: ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ‌ إِمْلاقٍ‌ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي‌ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[4] آیه ی بعد را نیز تلاوت فرمود

او عرضه داشت: همین دو آیه را اگر به یثرب ببریم برای اصلاح ما کافی است.

امام قدس سره گاه این مسأله را مطرح می کرد که آیا شده نمازی بخوانیم که در آن غیر از خدا چیز دیگری نباشد؟

این کار بسیار مشکل است. قلب انسان همانند نخی است که بر درختی آویزان باشد و باد دائما آن را تکان می دهد. البته با تمرین می توان این حالت را در خود به وجود آورد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo