< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

99/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/مادة النهي/شروع اجتماع امر و نهی

 

المقصد الثانی: فی النواهی/ و فیه فصول: [1]

الفصل الاوّل: فی مادّة النهی و صیغته

الفصل الثانی: فی اجتماع الامر و النهی فی شیء واحد بعنوانین

الفصل الثالث: فی کشف النهی عن الفساد و عدمه

 

الفصل الاوّل: فی مادّة النهی و صیغته

در فصل اوّل مرحوم آخوند (قدّس سرّه) در چهار مطلب سخن می گوید ما هم چهار مطلب ایشان را پی می گیریم:

المطلب الاوّل: مفاد هیئت (لا تفعل، لا تکذب) چیست؟

المطلب الثانی: اگر مفاد هیئت طلب باشد متعلَّق طلب چیست؟ می فرماید متعلّق طلب، ترک است.

المطلب الثالث: آیا نهی دلالت بر دوام و تکرار دارد یا نه؟

المطلب الرابع: اگر مکلّف مخالفت کرد آیا این نهی باقی است یا با عصیان ساقط می شود.

این چهار مطلب را در فصل اوّل دارند.

المطلب الاوّل: مفاد هیئت طلب است. غایة ما فی الباب، در امر، "طلب الوجود" است امّا در نهی "طلب الترک" است، ایشان اصلا "کفّ" را که قول برخی قدماست مطرح نمی کنند البته این مسأله را قبلا حل کردیم که هیئت دلالت بر طلب نمی کند نه "طلب الوجود فی الامر" و نه "طلب الترک فی النهی" و گفتیم این "هیئت" جانشین یک "بعث تکوینی" است و زجر تکوینی مولی این است که هنگامی که می خواهد غلام خودش را امر کند با دستش اشاره میکند: "بیا"؛ یا اگر بخواهد بگوید این کار را نکن با دستش اشاره می کند، جانشینِ بعثِ تکوینی "هیئت امر" است و جانشینِ زجرِ تکوینی نیز "نهی" است بنابراین ما در خارج، بعث و زجر تکوینی داریم که مولی با دستش و چشمش با ابرویش به زجر و بعث اشاره می کند و جانشین بعث و زجر تکوینی، هیئت امر و نهی است بنابراین هیئتِ امر دلالت بر "بعث" و هیئت نهی هم دلالت بر "زجر" می کند و اصلا مسأله‌ی "طلب" که مرحوم آخوند (قدّس سرّه) مطرح کرده اند مطرح نیست تا اینکه ببینیم متعلَّق طلب چیست؟

مطلب دوّم: ایشان می فرماید: هیئت دلالت بر "طلب" می کند و متعلَّق آن نیز "ترک" است.

یلاحظ علیه: متعلَّق طلب، هیئت "صلّ" است و وجود و ترک لوازم فهمیده می شود. بعث به "طبیعت" لازمه اش "ایجاد" و "زجر" از طبیعت لازمه اش "ترک" است بنابراین وجود و ترک از لوازم "بعث و زجر" است نه اینکه معنی مستقلی داشته باشد بلکه لازمه‌ی بعث به شیء "ایجاد" و لازمه‌ی زجرشیء "ترک" است ایشان به اشتباه "معنای لازمی" را جزء معنای مطابقی قرار داده اند.

المطلب الثالث: آیا نهی دلالت بر دوام و تکرار دارد یا نه؟ این بحث را در اوامر نیز بحث کردیم، اینجا مرحوم آخوند (قدّس سرّه) صحیح می فرماید: نه امر و نه نهی دلالت بر دوام و تکرار نمی کند زیرا "دالّ" ندارد زیرا "مادّه" یدلّ علی الطبیعة و "هیئت" هم یدلّ علی الزجر پس چیزی نمی ماند که دلالت بر دوام و تکرار کند لذا از نهی از آن دوام و تکرار به دست نمی آید.

تا اینجا کلام مرحوم آخوند (قدّس سرّه) متین است ولی یک جمله ای دارد که مورد موافقت ما نیست می فرماید: به دلالت لفظی دلالت بر تکرار ندارد ولی "عقلا" دلالت بر تکرار دارد زیرا "ایجاد الطبیعة بفرد واحد" است ولی "رفع الطبیعة بجمیع الافراد" است بنابرین "عقلا" در نهی "دوام" هست ولی لفظا این دلالت وجود ندارد.

یلاحظ علیه: اتفاقا بر عکس است زیرا آقایان در "کلّی طبیعی" اشتباه می کنند زیرا "طبیعت" به تکرار افراد متکثّر می شود نه اینکه "طبیعت انسان" واحد باشد و لذا در کتاب های فلسفی عبارتی دارند که: «مثل الطبیعی الی افراده کمثل الاباء و الابناء لا الاب الواحد بالاولاد» که یک فرد همدانی آن را گفته و شیخ الرئیس از او نقل کرده است، بنابراین "رفع الطبیعة" برفع الواحد هم اتفاق می افتد همانطور که ایجادش به ایجاد فرد واحد است رفعش نیز به رفع فرد واحد است امّا از آنجا که مولی که نهی می کند معلوم می شود که طبیعت، مفسده دارد عرف در اینجا مثل عقل کار نمی کند بلکه می گوید "رفع الطبیعة برفع جمیع افرادها" و عقل بر عکس حکم می کند که ایجاد و اعدام به فرد واحد است بنابراین چون عرف دقت های عقلی را ندارد چنین حکم می کند بنابراین جناب آخوند (قدّس سرّه) نباید این مسامحه عرفیه را به عقل نسبت می دادند.

بنابراین در این مرحله سوّم با مرحوم آخوند خراسانی موافق نبودیم.

مطلب چهارم: اگر مولی امری کرد و طرف مخالفت کرد آیا نهی باقی است یا خیر؟ این مطلب غیر از مطلب سوّم است و آن این است که اگر مولی امر کرد و من مخالفت کردم آیا نهی به قوّت خود باقی است یا خیر؟ جواب: لولا الامر لم یکن باقیا زیرا با عصیان امر ساقط می شود زیرا با سه چیز امر و نهی ساقط می شود: امتثال، عصیان، ارتفاع الموضوع.

 

الفصل الثانی: فی اجتماع الامر و النهی[2]

در این فصل ده مقدمه داریم و در این فصل، ثمره را قبل از ورود به مسأله می گوییم اگرچه همیشه ثمره را آخر می گفتیم.

امّا ده تا مقدّمه عبارتند از:

الامر الاوّل: امر و نهی از امور ذات الاضافه هستند، امر، نسبتی دارد به آمر، نسبتی دارد به مأمور به یعنی صلاة و یک نسبتی دارد به مأمور، نهی هم هکذا نسبتی دارد به ناهی (خدا) و منهی عنه (سرقت) و منهیّ (مکلّف) اذا علمت هذا، من قدیم الایام قالوا اجتماع الامر و النهی علی قسمین: الاجتماع الآمریّ و الاجتماع المأموری:

    1. اجتماع آمری: عبارت است که اجتماع برگردد به آمر؛ آمر بگوید: یا زید! در ساعت 8 قم و اقعد، آمر این امر و نهی را در زمان واحد جمع کرده که این از باب تکلیفِ محال است (خود تکلیف محال است) زیرا محال است که مولای عاقل تکلیف به دو شیء غیر قابل جمع داشته باشد علاوه بر اینکه تکلیف به محال است خود تکلیف هم محال است گاهی تکلیف، محال نیست امّا تکلیف به محال است مثل اینکه مولی امر کند دو نفر را یکجا نجات دهم اینجا نفس تکلیف محال نیست زیرا به اعجاز و قدرت غیبی می توان هر دو را نجات داد امّا من عجز دارم لذا خود تکلیف محال نیست امّا تکلیف به محال است.

    2. اجتماع مأموری: مولی می گوید: "صلِّ" و گفته "لا تغصب" و من در خارج بین آندو جمع می کنم اینجا اجتماع آمری نیست زیرا من بودم که این اجتماع را صورت دادم می توانستم در مکان غیر غصبی نماز بخوانم، فالبحث ههنا فی الاجتماع المأموری و اصلا اجتماع آمری محلّ بحث نیست.

الامر الثانی: هل البحث صغرویّ أو البحث کبرویّ، سابقا این بحث را در ترتّب اشاره کردیم، بحث در این است که آیا اجتماع هست یا نیست نه اینکه اصل اجتماع مسلّم باشد و بحث در امکان و استحاله آن باشد کما اینکه بعضی قائل شدند امّا مرحوم آخوند (قدّس سرّه) می فرماید:که بحث صغرویّ است.

سؤال: از کجا بفهمیم بحث صغروی یا کبروی است؟ از دو راه می توانیم نظر قائل را به دست بیاوریم؟

جواب: از عنوان بحث و از استدلال می فهمیمم که صغروی یا کبروی است چون علماء دو دسته اند یک دسته کبروی اند و یک دسته صغروی اند که هر دو دسته ممکن است اجتماعی باشند یا امتناعی باشند.

    1. از راه عنوان: کفایه عنوان مسأله را اینطور مطرح می کند: آیا تعدّد عنوان موجب تعدّد معنون می شود یا خیر؟ معلوم می شود که نظرش صغروی است اگر موجب تعدد معنون است باید اجتماعی شویم و اگر موجب تعدّد معنون نشود امتناعی می شویم امّا شاگردش محقق نائینی (قدّس سرّه) قائل شده است که موجب تعدّد معنون می شود بنابراین اجتماعی شده است با اینکه هر دو بحث را صغروی می دانند.

    2. از راه استدلال: گاهی از استدلالِ طرف می فهمیم که شخص، صغروی است یا کبروی؟ در استدلال می گویند: «آن چیزی که متعلَّق امر است خارج است نه مفاهیم» پس معلوم می شود که این اشخاص که اینگونه استدلالت می کنند نزاع را صغروی می دانند امّا آنها که مثل ما می گویند که متعلَّق امر ونهی مفاهیم کلِّیه می دانند معلوم می شوند که اجتماع قبول دارند -که امر و نهی هست- امّا این اجتماع موجب محالیت نیست زیرا متعلَّق امر ونهی دوتاست امّا ممکن است همین شخص که می گوید متعلَّق امر و نهی دو طبیعت جداگانه است ممکن است اجتماعی شود یا امتناعی شود زیرا و لو درمرتبه امر و نهی دوتاست امّا در مرحله امتثال امر ونهی با هم تنازع دارند و قابل جمع نیستند. پس با این بیان معلوم شد اینطور نیست که صغروی همیشه امتناعی باشد و کبروی همیشه اجتماعی باشد بلکه هر کدام ممکن است اجتماعی یا امتناعی باشند.

تا اینجا ما ناقل بودیم ولی در جلسه بعد بیان خود را مطرح خواهیم نمود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo