< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

99/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع:المفاهيم/مفهوم الوصف /مقدّمات و ادلّه

الفصل الثانی: مفهوم الوصف/مقدّمات:

بحث درباره مفهوم وصف است، قبل از اینکه وارد صُلب موضوع شویم مقدّماتی را شروع کردیم: اوّلین مقدّمه، تعریفِ "مفهوم وصف" بود که تعریف چهارمی خوب بود: قیدی است که یا تمام الموضوع است (وصف غیر معتمد: اکرم عالما) یا جزء الموضوع است (وصف معتمد: اکرم رجلاً عالما).

الثانی: تحدید محلّ النزاع: مرحوم نائینی (قدّس سرّه) بر خلاف تمام علماء (که قائلند هر دو، محلّ بحث است چه معتمد باشد و چه غیر معتمد، به شهادت اینکه آیه نبأ از قبیلِ وصفِ غیر معتمد است) قائل است که فقط، وصف معتمد، محلّ بحث است و الّا اگر غیر معتمد هم محلّ بحث باشد باید جوامد هم داخل بحث شود، مانند: "اسقِ شجرةً"، و فرقی بین عالم و شجرة نیست مگر اینکه مبدأ در "شجرة" جعلی است امّا مبدأ در عالم، واقعی است؛ در حالی که احدی قائل نشده است.

بنابراین اگر معتمد نباشد اکرم عالماً فقط می خواهد بگوید حکم برای این موضوع (وصف غیر معتمد) ثابت است و دیگر دلالت بر انتفاء سنخ حکم با انتفاءِ وصف، نمی کند.

یلاحظ علیه:

     دلیل اوّل شما باطل است زیرا بین ایندو فرق است زیرا "شجریت" را اگر از شجر بگیرید موضوع منتفی می شود به خلاف "عالما" که اگر "عالمیت" را از "زید" بگیریم موضوع -که زید باشد- منتفی نمی شود.

     دلیل دوّم شما هم باطل است، زیرا اگر آوردن عالم هیچ تأثیری جز ثبوت حکم بر آن ندارد و دارای مفهوم نباشد سؤال می شود که پس چرا نفرمود: اکرم زیداً؟ و وبه جایش فرمود: اکرم عالماً؛ پس معلوم می شود که آوردن عالم دارای مفهوم بوده است و علم مدخلیت داشته است که آن را به جای زید آورده است.

الثالث: اقسام الوصف: یعنی نسبت وصف به موضوع بر سه قسم است.

    1. گاهی تساوی است: اکرم الانسان المتعجّب: متعجّب با انسان مساوی است.

    2. گاهی وصف، اعمّ است: اکرم الانسان الماشی

    3. گاهی وصف، اخصّ است: اکرم الانسان العالم

    4. گاهی بینشان عموم و خصوص من وجه است، مثل: "فی الغنم السائمة زکاة": گاهی "غنم" هست "سائمه" نیست و گاهی "سائمة" هست ولی "غنم" نیست و گاهی هم "غنم" هست و هم "سائمه" است.

بررسی اقسام: قسم اوّل و دوّم مسلّما محلّ بحث ما نیست چون در وصف مساوی و در وصفِ اعمّ با رفتن وصف، موضوع از بین می رود، سوّمی مسلّما محلّ بحث ماست، امّا چهارمی اگر صفت باشد ولی موصوف نباشد محلّ بحث نخواهد بود زیرا موضوع منتفی است امّا اگر وصف نباشد و موضوع باشد مثل "غنم معلوفه" محلّ بحث است. پس انفصال اگر از ناحیه وصف باشد، داخل محلّ بحث است امّا اگر انفصال و افتراق از ناحیه موصوف باشد (ابل سائمه) یعنی سائمة محفوظ باشد ولی موضوع عوض شود یعنی غنم تبدیل به ابل شود از محل بحث خارج است زیرا در تعریف وصف گفتیم که موضوع باید ثابت باشد

الرابع: ما هو المراد من الوصف فی المقام؟

وصف نحوی غیر از وصف اصولی است وصف نحوی عبارت است از: فالوصف تابع لما سبق بوصفه أو وصف ما به التحق، در وصف نحوی، که از توابع است حتما باید موصوفی برایش مذکور باشد.

امّا وصف اصولی هر قیدی را که در کلام باشد گویند مانند: حال، ظرف زمان، ظرف مکان، تمییز.

اذا تبیّنت هذه المقدّمات الاربعة فالندخل فی صُلب الموضوع

ادلّة القائلین بمفهوم الوصف

برخی قائلند که تمام قیود در کلام دارای مفهوم است به طوری که اگر قید از بین رفت حکم هم از بین خواهد رفت؛ نکته: غالبا این ادلّه نارساست زیرا دو مسأله را باید جدا کرد: آیا قید، متمّم موضوع است یا جنبه انحصاری دارد؟ متمّم موضوع مانند: ﴿لا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء إن اردن تحصّنا﴾، قید ﴿ان اردن تحصّنا﴾ محقّق اکراه است پس متمّم است امّا گاهی جنبه انحصاری دارد، مانند: لا تضرب الغلام الیتیم، غالبا، ادلّه، اوّلی (متمم موضوع) را ثابت می کند یعنی اگر این نباشد، موضوع نیست که از محلّ بحث ما خارج است، باید دوّمی (قید انحصاری) را ثابت کند تا مفهوم داشته باشد.

ادلّه:

    1. التبادر: از وصف تبادر می کند که اگر باشد حکم هست و اگر نباشد حکم نیست، "اکرم الرجل العالم"، یعنی اگر عالم باشد اکرام کن، از جمله تبادر می کند که تمام الموضوع: "الرجل العالم" است نه "الرجل" امّا انحصار را نمی رساند تا مفهوم داشته باشد و سنخ حکم با نبود آن منتفی گردد بلکه تنها شخص حکم با نبود متمّم موضوع منتفی می گردد که این مسلّم است و از محلّ بحث ما خارج است.

بنابراین این دلیل فقط متمّم موضوع بودن را ثابت می کند امّا اینکه با رفتنش، سنخ حکم برود را ثابت نمی کند بلکه ممکن است علم برود و تقوا جانشین آن شود.

    2. لزوم لغویّت: اگر حکم دائر مدار وصف نباشد آوردن وصف لغو است و کلام مولی، مصون از لغویت است.

یلاحظ علیه: لغویت لازم نمی آید، طرف نزد پیامبر آمده و چون سؤالش از سائمة بوده حضرت کلمه "سائمة" را آورده اند یا ممکن است اصلا "معلوفه" در آن زمان و مکان نبوده است لذا حضرت "السائمة" را فرموده اند بنابراین اگر مفهوم هم نداشته باشد لغویت لازم نمی آید.

    3. الاصل فی القیود الاحترازیّة: پس قید وصف، دارای مفهوم است.

یلاحظ علیه: احتراز در کلام غیر از احتراز در مفاهیم است احتراز در کلام یعنی لغو نیست و قید، متمّم موضوع است امّا احتراز در مفاهیم یعنی نه تنها لغو نیست بلکه انحصار را می رساند. آنچه اصل است، احترازی بودن کلامی است نه احترازی بودن مفهومی.

تمّ الکلام فی الادلّة الثلاثة بقی الکلام فی الدلیل الرابع که ان شاء الله در جلسه بعد به آن خواهیم پرداخت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo