< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/06/15

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت هفتم نهج البلاغه/ فرجام و پیامد رفتارهای انسان /بخش دوم: توجهات عمومی اقتصادی و درمانگر در جامعه(صدقه دادن، دارویی ثمربخش) جلسه اول

 

جلسه چهل و چهارم

 

حکمت هفتم: فرجام و پیآمد رفتارهای انسان

 

سه ضلع جامعه سالم: 1 – کنترل حالات روانی 2 – توجّهات اقتصادی 3 – التزامات اعتقادی

 

بخش دوم: توجهات عمومی اقتصادی و درمانگر در جامعه(صدقهدادن، دارویی ثمربخش) جلسه اول

 

در ادامه جلسات گذشته بحث در حکمت هفتم نهج‌البلاغه بود.

حکمت هفتم دارای سه بخش بود، یعنی حضرت در این حکمت سه جمله بیان می‌کند.

امیرمؤمنان علی× در کلمه‌ی اول از این حکمت می‌فرماید: «مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ»، هر کسی که از نفس خودش راضی باشد(خودپسند باشد و از نفس خودش اظهار رضایت کند)، ایشان «كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ» دشمنان و بد خواهانش فراوان می‌شوند، یعنی آن‌هایی که نسبت ‌به وی دشمنی می‌ورزند زیاد می‌شوند.

حضرت در کلمه دوم می‌فرماید: «وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، صدقه و کمک اقتصادی به عموم جامعه، به قشرهای آسیب‌پذیر، به فقرا و نیازمندان جامعه دارویی ثمر بخش و درمانگر است.

و در کلمه سوم نیز حضرت می‌فرماید: «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آَجِلِهِمْ»،

اعمال و رفتار انسان‌ها در دنیا، آینده(در آخرت) در پیش روی آنان جلوه‌گر خواهد بود؛ یعنی انسان‌ها آن‌چه را که در این دنیا عمل و رفتار می‌کنند قیامت در مقابل چشمانشان قرار می‌گیرد و به‌عینه آن را مشاهده می‌کنند که از آن به انعکاس و تجسم اعمال تعبیر می‌شود؛ لذا زمانی‌که انسان به این باور برسد که اعمال و رفتارش در قیامت مقابل چشمانش قرار می‌گیرد آخرت‌گرا شده و به آن‌چه که باور دارد ملتزم می‌شود و در همین دنیا از اعمال و رفتار خودش مراقبت می‌کند.

امیرمؤمنان علی× در این حکمت به سه موضوع اساسی از موضوعات مهم در زندگی اجتماعی انسان اشاره می‌کند که هرکدام به یک بُعد از ابعاد زندگی وی مربوط می‌شود.

سه بخش مورد گفتگو در این حکمت، در حقیقت سه ضلع تشکیل دهنده جامعه سالم و منطبق بر فرهنگ علوی است.

بخش اول آن که همان کنترل حالات روانی جامعه باشد را در سال گذشته و جلسات پیشین مورد بررسی قرار دادیم و در این جلسه به بخش دوم این حکمت یعنی (توجهات اقتصادی به عموم جامعه) خواهیم پرداخت.

برای این روایت سه عنوان کلی قرار دادیم که هر سه زیرمجموعه‌ی یک عنوان عام دیگری بود. عنوان کلی حکمت هفتم «فرجام و پی‌آمد رفتارهای انسان» بود. مجموعه‌ی این حکمت فرجام و پی‌آمد رفتارهای انسان را به آدمی گوشزد می‌کند که عاقبت رفتار و عمل انسان چیست؟!

به‌نظر رسید که این سه کلمه در این حکمت اضلاع تشکیل دهنده‌ی یک جامعه سالم و اسلامی است. جامعه‌ای که بخواهد مبتنی بر دین و سلامت رفتار کند و اداره بشود نیازمند اضلاع و زوایای گوناگونی است که حضرت در این‌جا سه ضلع آن را برای ما بیان کرده‌اند و ما آن را این‌گونه نام‌گذاری کردیم و گفتیم که ضلع اول آن، کنترل حالات روانی انسان است؛ رضایت از نفس و خودپسندی حالتی روانی است که باید کنترل شود. جامعه باید حالت روانی افکارش را کنترل کند، زیرا اگر کنترل نشود هیجانات به وجود می‌آید، کجروی‌هایی که پی‌آمد کژاندیشی‌هاست به وجود می‌آید، بی‌راهه‌ها ایجاد می‌شود و حالات روانی هرگز از بین نمی‌رود؛ اما جامعه و مدیر آن باید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند که حالت روانی جامعه کنترل شود؛ یعنی حب نفس وجود دارد، اما باید کنترل شود تا پی‌آمد بدی نداشته باشد.

ضلع دوم را که در این مبحث به آن می‌پردازیم، با عنوان توجهات عمومی اقتصادی و درمانگر در جامعه نام‌گذاری کردیم. جامعه نیازمند این است که این بیماری‌ها در آن درمان بشود. به‌طور قطع در هر جامعه‌ای افراد بیمار وجود دارند و بیماری رخ خواهد داد؛ هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند مدعی شود که ما درصد ابتلای همه‌ی بیماری‌ها را به صفر می‌رسانیم، بله! ممکن است در یک نوع از بیماری، با واکسن، با فعالیت‌های اجتماعی، با توصیه‌های بهداشتی و رعایت مسائل بهداشتی ابتلای آن به صفر برسد، اما در همه‌ی بیماری‌ها نمی‌شود و امکان ندارد. لکن وظیفه‌ی جامعه و متولیان آن این است که به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند تا آن مقدار از بیماری‌ها که راه درمان دارد، بشود درمان کرد و از گسترش و ابتلای بیشتر بیماری در جامعه جلوگیری نمود.

ما چند نوع بیماری داریم: یا بیماری‌ها، بیماری‌های جسمی است، یا بیماری‌های روانی است، یا اقتصادی است، یا سیاسی است، یا بیماری‌های فرهنگی و اجتماعی و... می‌باشد. همه‌ی این‌ها بیماری است، ویروس‌های گوناگونی وجود دارد که در جامعه منتشر می‌شود و پی‌آمد آن می‌تواند بیماری‌های گوناگون باشد. با توجه به این حکمت از نهج‌البلاغه، یک ضلع از اضلاع جامعه‌ی سالم توجه به‌درمان بیماری‌های اقتصادی است؛ اگر در حوزه اقتصادی بیماری ایجاد شود باید آن را درمان کرد. امام× در کلمه‌ی اول این حکمت از صدقه سخن می‌گوید، و ما هم آن را با عنوان «توجهات اقتصادی» نام‌گذاری کردیم؛ به‌خاطر این‌که عموم بیماران جامعه از جهت اقتصادی به‌بیماری فقر گرفتار هستند و باید برای درمانشان کاری کرد. و سومین ضلع آن را هم به «التزامات اعتقادی» نام‌گذاری کردیم و گفتیم که جامعه علاوه ‌بر این‌که باید حالات روانی آن کنترل، و برای درمان بیماری‌ها در بخش‌های گوناگون برنامه‌ریزی شود، مردم هم باید به عقائد و باورهای خودشان در عمل ملتزم بشوند. این‌گونه نباشد که به چیزی باور و عقیده داشته باشند، اما در عمل به باورشان التزامی نداشته باشند. انسان باید در اعمال و رفتارهای خود به باور و عقیده‌ای که دارد التزام عملی داشته باشد. این‌که امام× فرمود: «وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آَجِلِهِمْ»، اعمال مردم در این دنیا، به هنگام قیامت و در آخرت جلو چشمانشان می‌باشد؛ یعنی انسان باید از همین دنیا معتقد باشد و بداند کاری که انجام می‌دهد در قیامت آن را مشاهده خواهد کرد؛ لذا از همین الان مراقب است تا کارهای خلاف باورش را انجام ندهد.

به‌طور عموم همه‌ی حکمت‌های نهج‌البلاغه در مقام بیان اضلاع و زوایای یک جامعه سالم است؛ چون عموماً این‌گونه می باشد. این را فرضیه گرفتیم و در کلّ نهج‌البلاغه و مباحث آن براساس این فرضیه کلی عمل کردیم.

کلمه‌ی دوم که امیرمؤمنان علی× فرمود: «وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، کلمه‌ی بسیار دقیق و مؤثر، و مفید و جامعی است.

آن حضرت در بیان ضلع دوم از این مثلث اشاره به صدقه می‌کند و از آن با دو وصف بسیار مهم یاد نموده و آن را «دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، یعنی داروی ثمربخش و نتیجه دهنده معرفی می‌نماید که سِرّ این امر بایستی مورد بررسی قرار گیرد.

واژه‌شناسی:

بخش دیگری که در این‌جا مطرح می‌شود، بحث واژه‌شناسی حکمت است.

برای فهم واژه‌هایی که حضرت در این حکمت استخدام کرده و این‌که معنایش چیست، باید به سراغ واژه‌شناسی آن‌ها برویم. در این حکمت دو واژه داریم که اگرچه ممکن است روشن هم باشد، اما ضمن روشن بودن نیازمند ترجمه می‌باشد.

    1. صدقه.

اولین واژه، واژه‌ی صدقه است؛ صدقه یعنی چه و به چه چیزی گفته می‌شود؟

واژه‌ی صدقه از ریشه‌ی صدق، یکی از واژگان قرآنی است که علاوه بر کاربرد قرآنی و تفسیری، در دانش فقه و اقتصاد نیز کاربرد فراوانی دارد. لذا هم در فقه، بحث صدقه و مصادیق متعددی از آن وجود دارد و هم در دانش اقتصاد با نگاهی که در این‌جا بیان کردیم، هست. صدقه در دانش اقتصاد و در فرهنگ علوی نیز کاربرد دارد.

واژه‌ی صدقه و مشتقات آن 20 بار، در 8 سوره و 18 آیه مختلف در قرآن تکرار شده است.

راغب اصفهانی در تعریف آن چنین نوشته است:

«وَالصَّدَقَةُ: ما يخرجه‌ الإنسان‌ من‌ ماله‌ على‌ وجه‌ القربة كالزّكاة، لكن الصدّقة في الأصل تقال للمتطوّع به، وَالزّكاة للواجب، وَقد يسمّى الواجب‌ صَدَقَةً إذا تحرّى صاحبها الصّدق في فعله. قال: {خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً}[1] ، و قال: {إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ}[2] »[3] .

صَدَقَة: چيزى است كه انسان به قصد قربت از مالش خارج مى‌كند مثل زکات، ولى- صَدَقَة- در اصل در امر مستحب، و زکات براى امر واجب گفته مى‌شود و گاهى كه صدقه دهنده قصدش صدق در كردارش باشد زکات و امر واجب هم- صدقه- نامیده مى‌شود.

به عبارتی دیگر: صدقه آن مقدار مالی است که انسان از مال خودش خارج کرده و به دیگری می‌بخشد، اما «على‌ وجه‌ القربة»، یعنی با قصد قربت و برای رضای خدا این کار را انجام می‌دهد. صدقه چیزی است که انسان از مالش خارج می‌کند و به دیگران می‌بخشد، اما نه هر بخششی، بلکه آن بخششی که «على‌ وجه‌ القربة»، با قصد قربت همراه باشد، یعنی اگر انسان مالی را در مقابل کاری که طرف برای انسان انجام داده به کسی بدهد چون رضای خدا در آن نبوده و قصد قربتی هم نداشته است، به این‌ دادن مال صدقه گفته نمی‌شود. اگرچه انسان به وی کمک کرده، اما چون با قصد قربت همراه نبوده، صدقه نیست. صدقه همانند زکات است که اخراج آن از مال باید با قصد قربت همراه باشد، لکن صدقه در اصل به زکات واجب گفته نمی‌شود، بلکه صدقه در اصل برای امر مستحبی به‌کار برده می‌شود. خداوند عنایتی کرده و مالی را به انسان بخشیده است، وی می‌خواهد بخشی از آن مال را به فقرا و نیازمندان ببخشد، بخشش مال واجب نیست، گندم نبوده که زکات به آن تعلق‌گرفته باشد و پرداخت مقداری از آن واجب باشد، بلکه به‌جهت این‌که دلش به حال فقرا و نیازمندان به‌رحم آمده، مقداری از مالش را به‌عنوان صدقه به آن‌ها می‌بخشد. البته گاهی از اوقات هم از زکات واجب تعبیر به صدقه شده‌، اما اصل صدقه برای امر مستحب است.

صدقه را صدقه گفته‌اند، زیرا صدقه از ریشه صدق است، و نیز به‌جهت این‌که انسان که به این وصف متّصف می‌شود و این حالت را در خودش ایجاد می‌کند، درحقیقت می‌خواهد صداقت را در فعل خودش به‌نمایش بگذارد. زمانی‌که می‌گوید: من معتقد به خدا هستم و به آنچه خداوند بر من امر کرده پایبندم، در عمل هم اعتقاد و باور خود را پیاده می‌کند و می‌گوید: چون فقرا را دوست دارم و دلم برایشان می‌سوزد، لذا صداقت را در فعل و در عمل هم پیاده می‌کند و نشان می‌دهد.

طریحی نیز در مجمع البحرین شبیه همین حرف را بیان می‌کند، می‌گوید: «وَالصَّدَقَةُ: ما أعطى‌ الغير به تبرعا بقصد القربة غير هدية، فتدخل فيها الزكاة وَالمنذورات وَالكفارة وَأمثالها»[4] .

صدقه، مالی است که به قصد قربت و مجاناً به دیگری عطا می‌شود و غیر از هدیه است، چون هدیه‌ای که به طرف می‌دهی نیاز به قصد قربت ندارد، ولی صدقه قصد قربت می‌خواهد، پس زکات و نذورات و کفارات و امثال آن شامل صدقه می‌شود.

دلیل بر صدقه بودن این‌ها هم روایات اهل بیت^ می‌باشد.

در میان مفسّرین نیز مرحوم طبرسی& در «مجمع البیان» درباره‌ی صدقه این‌گونه می‌نویسد: «الفرق بين الصدقة وَالزكاة: أنّ الزكاة لا تكون إلاّ فرضًا، وَالصدقة قد تكون فرضًا وَقد تكون نفلا»[5] .

فرق بین صدقه و زکات این است که: زکات فقط به واجب تعلق می‌گیرد، ولی صدقه هم واجب و هم مستحب را شامل می‌شود.

در فقه نیز همین مفهوم مورد نظر است و تفاوتی میان نگاه فقهی و تفسیری آن وجود ندارد، و تنها نکات تکمیلی را در آن گنجانده‌اند که از جمله آنها ضرورت قصد قربت است که در سایر کمک های مالی واجب نیست، ولی در صدقه واجب است.

بنابر این صدقه بخشش و عطا است ولی نه هر بخششی، چرا که ممکن است انسان چیزی را ببخشد ولی با قصد قربت نباشد و یا چیزی را ببخشد ولی مجانی و رایگان نباشد بلکه در مقابل چیزی باشد.

صدقه باید چند خصوصیت داشته باشد:

    1. قصد قربت داشته باشد.

    2. صدقه باید مجانی باشد، یعنی رایگان باشد و در مقابل چیزی نباشد. هر بخششی صدقه نیست، اما هر صدقه‌ای بخشش هست.

بزرگان از شارحان نهج‌البلاغه هم همانند شیخنا الاستاذ آية‌الله مکارم شیرازی در شرح خود بر نهج‌البلاغه(پیام امام×) این‌چنین می‌نویسد:

«صدقه به هرگونه بخشش گفته نمى‌شود، بلكه بخشش‌هايى است كه قصد قربت در آن باشد؛ خواه واجب باشند مانند زکات يا مستحب مانند انفاق فى سبیل الله؛ و خواه جنبه شخصى داشته باشد مانند كمك به يتيم يا محروم يا بيمارى، يا جنبه عام داشته باشد مانند بناى بیمارستان و دارالايتام كه از آن تعبير به صدقات جاریه نيز مى‌شود»[6] .

    2. مُنْجِح.

واژه‌ی دومی که باید واژه‌شناسی شود واژه «مُنْجِح» است.

واژه‌ی «مُنْجِح» از ریشه و اصل (نَجَح) به معنای پیروز شدن و به دست آوردن حاجت و نتیجه گرفتن است.

و کسی که حاجت خود را به دست آورده، می‌گویند این آقا ناجح شد. در لسان عربی به دانشجو و دانش‌آموزی که موفق به کسب نمره بشود می‌گویند ناجح است، آن کسی که تجدید بیاورد و یا مردود شود می‌گویند راسِب است، رسوب‌کرده و مانده‌است، ولی به کسی که قبول‌شده و نمره‌ی قبولی گرفته باشد می‌گویند ناجی است، یعنی نتیجه گرفته‌است.

زبیدی هم در «تاج العروس» این‌چنین می‌نویسد:

«النَّجَاح‌، بالفتْح، وَالنُّجْحُ‌ بالضّمّ: الظَّفَرُ بالشَّيْ‌ءِ وَالفَوْزُ ... ‌وَقد أَنجَحْتُ‌ حاجتَه، إِذا قضيْتها له.

... وَالنَّجِيحُ‌: المُنْجِحُ‌ من النّاس، أَي‌ مُنْجِحُ‌ الحاجاتِ»[7] .

نَجاح به فتح و نُجح به ضمّ معنایش پیروز شدن بر چیزی و بدست آوردن و حائز شدن است؛ حاجتش را نَجاح کردم، یعنی شما حاجتش را برآوردی، یعنی شما او را ناجح قرار داده‌ای.

جوهری در «صحاح اللغة» نیز می‌نویسد:

«النُّجْحُ وَالنَّجَاحُ: الظفر بالحوائج ... وَقد أنْجَحْتُ حاجَتَهُ، إذا قضيتَهَا له»[8] .

جوهری در «صحاح» شبیه به‌همین مطلب را آورده‌است انسانی که به حاجتش رسید، می‌گویند ناجح شد.

همین مفهوم در روایات اسلامی نیز وارد شده است، چنان‌که در روایتی از امام باقر× این‌گونه منقول است که حضرت فرمود:

عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ، قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ×: ‌«أَسْرَعُ‌ الدُّعَاءِ نُجْحاً لِلْإِجَابَةِ دُعَاءُ الْأَخِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ يَبْدَأُ بِالدُّعَاءِ لِأَخِيهِ، فَيَقُولُ لَهُ: مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهِ آمِينَ وَلَكَ مِثْلَاهُ»[9] .

امام× فرمود: سریع‌ترین و با سرعت‌ترین دعا برای رسیدن به‌اجابت، دعایی است که انسان برای برادر مؤمن پشت سر او انجام می‌دهد، دعایی که در پنهانی باشد و اول برای دیگری دعا کند (برای برادر مؤمن دعا کند)، پس فرشته‌ای که وکیل شده کنار او آمده و می‌گوید: آمین براى تو است، لکن آنچه برای او خواستی و دعا کردی، دو برابر آن برای تو است که دعا کردی.

طریحی در مجمع البحرین پس از اشاره به چندین روایت که از جمله‌ی آن‌ها روایت کافی مورد اشاره است، در ریشه‌یابی و ترجمه واژه مزبور می‌نویسد:

«فِي الْحَدِيثِ‌ «أَنَ‌ الْمُسْلِمِينَ‌ لَمْ‌ يُدْرِكُوا نَجَاحَ‌ الْحَوَائِجِ‌ إِلَّا بِالدُّعَاءِ». وَفِيهِ‌ «أَسْرَعُ الدُّعَاءِ نُجْحاً لِلْإِجَابَةِ دُعَاءُ الْأَخِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ». وَفِيهِ‌ «لَا شَفِيعَ‌ أَنْجَحُ‌ مِنَ التَّوْبَةِ». أي أوفى منها في محو الذنوب. وَفِيهِ‌ «الدُّعَاءُ مِفْتَاحُ‌ نَجَاحٍ‌». أي ظفر بالمطلوب. وَفِيهِ‌: «أَقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً». وَفِيهِ‌: «اجْعَلْ دُعَائِي أَوَّلَهُ فَلَاحاً وَأَوْسَطَهُ‌ نَجَاحاً».

وَالجميع إما من‌ أَنْجَحْتُ‌ له الحاجة أي قضيت له، أو من‌ نَجَحَ‌ أمر فلان كمنع تيسر له، أو نَجَحَ‌ فلان أصاب طلبته، أو من‌ النَّجَاحِ‌ بالفتح وَالنُّجْحُ‌ بالضم الظفر بالحوائج، أو من‌ نَجَحْتُ‌ الحاجةَ، وَاسْتَنْجَحَتُهَا: إذا انتجزتها»[10] .

همه‌ی این کلماتی که در روایات وارد شده یا از باب حاجت و قضا کردن است یا از باب این است که کاری را برایش آسان کردم؛ نَجَحَ، یعنی آن‌که آسان‌تر می‌شود.

یا نَجَحَ به ضمّ است که به‌معنای پیروزی و رسیدن به حاجت‌هاست، یا از «نَجَحْتُ‌ الحاجةَ» آن زمانی‌که حاجتش را گرفتی ...

همه‌ی این‌ها یک معنا می‌دهد و از این باب است که «مُنْجِحٌ» به‌معنای ثمر داده، ثمر دهنده، نتیجه‌دهنده و ناجح است، و در حقیقت به آن حاجت رسیدن است. دارو، نتیجه آن درمان است.

امیرمؤمنان× فرمود: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، صدقه (آن بخشش با قصد قربت و مجانی) دارویی ثمر دهنده و درمانگر است؛ دارویی است که درمان می‌کند.

با توجه به این توضیحات که ذکر شد، معلوم می‌شود که مفهوم «مُنْجِحٌ» نیز روشن است و به معنای نتیجه بخشی و ثمردهی و رسیدن به حاجت انسان است.

شرح حکمت:

با توجه به واژه‌شناسی واژگان استخدامی در این حکمت نوبت به آن می‌رسد که تامل و دقتی در کلام امام× نموده و به مفهوم حقیقی آن حضرت پی ببریم.

دو وصف برای یک موصوف:

امام× درباره‌ی صدقه دو وصف مهم را به کار برده‌اند: «دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، 1- دَوَاء 2- مُنْجِح

صدقه یک عمل اقتصادی غیر انتفاعی است، یعنی انسانی که صدقه می‌دهد به دنبال انتفاع اقتصادی از کنار آن نیست، بلکه قصد قربت می‌کند. و برای خداوند این کار را انجام می‌دهد.

به عبارتی دیگر: کسی که صدقه می‌دهد با این صدقه دنبال درآمد نیست، در مقام این نیست که در مقابل صدقه چیزی بگیرد، بلکه این صدقه را در راه خدا می‌دهد، منافاتی هم ندارد که خداوند به انسان چیزی عنایت کند، ممکن است که انسان یک تومان بدهد و خداوند چندین برابر به مال وی برکت بدهد، اما کسی که صدقه می‌دهد به‌دنبال این نیست پولی که به فقیر می‌دهد فردا دو تومان گیرش می‌آید، یا امروز دو تومان می‌دهد در مقابل چندین برابر ‌روی مالش می‌آید، نه! این‌گونه نیست؛ لذا اقتصاد هست، اما اقتصاد غیرانتفاعی است.

اما امیرمؤمنان علی× این عمل اقتصادی غیر انتفاعی را به‌عنوان دارویی درمانگر و ثمربخش معرفی می‌کند.

سؤال: آیا این دارو برای درمان آخرت است یا درمان دنیا هم می‌باشد؟ آیا امام× دنبال این است که بگوید این دارویی است که آخرت را آباد می‌کند، یا دارویی است که دنیای وی و جامعه را هم آباد می‌کند و آن را از بیماری نجات می‌دهد؟

جواب: بسیار واضح و روشن است که تعبیر دارو نمی‌تواند دارویی برای درمان آخرت باشد، چراکه این تعبیر یک تعبیر دنیایی است.

ولی برخی از شارحان نهج‌البلاغه گفته‌اند که معنای آن عامّ است، هم داروی دنیایی است و هم داروی آخرتی.

شیخنا الاستاذ آية‌الله مکارم شیرازی این‌چنین می‌نویسد:

«تعبير به «دواء» (دارو) و «منجح» (مؤثر و شفابخش) به طور مطلق نشان مى‌دهد كه اين كار هم درمان كننده بيمارى‌هاى فردى و هم بيمارى‌هاى اجتماعى است»[11] .

ابن میثم بحرانی نیز در شرح خود بر نهج‌البلاغه این‌گونه می‌نویسد:

«وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ».

«استعارة وَالصدقة دواء منجح، استعار لفظ الدواء النافع للصدقة لمشابهتها الدواء أمّا في الدنيا فلقوله|: «داووا مرضاكم بالصدقة»، وَسرّ ذلك أنّها تستجلب الهمم، وَتطابق القلوب على محبّة المتصدّق، وَالرغبة إلى اللّه سبحانه في دفع المكاره عنه لبقائه، فهى في ذلك سبب للشفاء كالدواء، وَأمّا في الآخرة فلأنّها سبب لدفع المكاره الأخرويّة كما سبق بيانه»[12] .

ایشان می‌گوید: صدقه دارويى مفيد و شفابخش است.

حضرت عنوان داروی مفيد و شفابخش را براى صدقه استعاره آورده است، از آن‌جهت كه صدقه همانند دارو است، امّا در دنيا به دليل حديث نبوی| که فرمود: «بیمارانتان را با صدقه به مداوا و درمان کنید» و سرّش این است كه صدقه باعث جلب همّت‌ها و همسويى دل‌ها بر محبّت صدقه‌دهنده و گرایش به خداوند سبحان در برطرف ساختن ناراحتی‌ها از وى به‌منظور بقاى اوست، بنابراین صدقه در اين جهت هم‌چون دارويى شفابخش است. و اما در آخرت از آن‌رو كه صدقه وسيله‌اى، براى رفع گرفتاری‌هاى اخروی است، و نیز مکاره اخروی را از انسان دور می‌کند، همان‌گونه كه قبلا توضيح داده شد.

به‌همین خاطر حضرت فرمود: «وَالصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»، صدقه داروی منجح و ثمربخش است.

ولی به‌رغم احترامی که برای جناب ابن میثم قایل هستیم به نظر میرسد که این کلام، کلام درستی نباشد و سخن امام× ناظر به همین دنیا است نه ناظر به آخرت.

دارو اصطلاحی برای دنیاست و درمان بیماری است؛ حال یا بیماری‌های ظاهری و یا بیماری‌های باطنی.

با نگاهی که بیان کردیم، امیرمؤمنان× در این حکمت دارد اضلاع جامعه و بیماری‌های آن را بیان می‌کند که مربوط به دنیاست. بله! اگر گفتیم که صدقه در آخرت هم آثاری دارد و این دارو به آن آثار هم اشاره‌ای دارد مشکلی نیست، اما محور کلام امام×، کلام دنیایی است، این دوا و دارو هم اصطلاحاً برای این استعمال و استخراج می‌شود. و خیلی از شارحین نهج البلاغه هم به همین مطلب اشاره کرده‌اند که این دارو(صدقه) دارویی دنیایی است، و بیانگر این می‌باشد که یک بیماری عمومی در جامعه وجود دارد که نیازمند درمان عمومی است، یعنی معالجه عمومی می‌خواهد. گاهی از اوقات بیماری، خاص است و درمان خاصی هم می‌طلبد به‌گونه‌ای که گروهی بیمار می‌شوند و باید همان گروه را درمان کرد. گاهی از اوقات هم بیماری، عمومی است و امکان دارد هر کسی در جامعه به آن مبتلا شود و درمان عمومی هم می‌خواهد. همانند فقر که یک بیماری عمومی است و ممکن است هر کسی به آن مبتلا شود، لذا درمان آن هم نیازمند دارویی عمومی است. بنابراین صدقه همانند زکات نیست که به برخی چیزها تعلق می‌گیرد، بلکه پرداخت صدقه مستحب است و هر کسی در هر حد و اندازه‌ای که هست صدقه بدهد و کمک به فقرا داشته باشد تا فقر عمومی درمان بشود.

اگر چه برنامه‌های دنیایی می‌تواند برکات آخرتی هم داشته باشد، ولی در حقیقت امام× در مقام بیان ضوابط درمان بیماری‌های اجتماعی از جمله فقر است که در جامعه بشری رخ داده و یا می‌دهد.

نکته مهم این است که فقر، یک بیماری عمومی است و صدقه، درمانی اقتصادی عمومی و غیر انتفاعی می‌باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo