< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/08/24

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت های نهج البلاغه/ شرح حکمت نهم /هشدار نسبت به واقعیت‌های غلط جامعه (جلسه اول)

 

وَقَالَ×: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى [قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ‌] أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه»[1] ‌.

موضوعی که در حکمت نهم به آن اشاره‌شده، هشدار نسبت به واقعیت‌های غلط جامعه است. امیرمؤمنان× دراین‌باره به جامعه انسانی برای وجود برخی از روش‌ها، رفتارها و سنت‌های غلط هشدار می‌دهد.

حضرت می‌فرماید: «چون دنيا به كسى روى آورد، نيكى‌هاى ديگران را به او عاريت دهد و چون از او روى برگرداند خوبى‌هاى او را نيز بِرُبايد».

هرگاه شما دیدید، دنیا روی خوش به کسانی نشان داد و خودنمایی کرد، منتظر این باشید که خوبی‌های دیگران را به آن‌ها نسبت دهند؛ زیرا دنیا به آن‌ها رو کرده است.

آن‌ها در جایگاهی از موقعیت مالی، سیاسی، اجتماعی، علمی و حتی موقعیت دینی و مذهبی قرارگرفته‌اند که مصداق موقعیت دنیایی است؛ ازاین‌رو منتظر یک نتیجه خواهیم بود و آن این که انسان، قوم یا حزبی که دنیا به آن‌ها رو کرده است، عاریه دار محاسن و خوبی‌های دیگران می‌شوند، به‌گونه‌ای که هرچه انسان‌های خوب در عالم خدمت می‌کنند به آن‌ها عاریه می‌دهند؛ یعنی اگر دیگران صادق، خوب و شجاع هستند، بی‌درنگ آن‌ها را نیز انسان‌های صادق، خوب و شجاع معرفی می‌کنند و از آن‌ها تعریف می‌نمایند. محاسنی را به این‌ها نسبت می‌دهند که از آنِ خودشان نیست، بلکه عاریه‌ای از سوی دیگران به آن‌هاست و این کار دنیاست که با آدمی این‌چنین می‌کند و محاسن دیگران را به آن‌ها نسبت می‌دهد.

اما بر اساس کلام امیرمؤمنان×، روی خوش دنیا برای انسان همیشگی نیست و پس از مدتی با پشت کردن دنیا به او پایان می‌پذیرد و از اوج خوبی‌ها به ذلت کشانده خواهد شد؛ حتی خوبی‌های ذاتی او نیز از وی سلب خواهد شد و در موقعیتی از بی‌ارزشی‌ها و ناداری‌ها جای خواهد گرفت.

توضیح اجمالی

موضوع سخن امام×، بیان صفاتی از اهل دنیاست؛ ولی در ظاهر صفت خود دنیا می‌باشد، می‌فرماید: «أَقْبَلَتِ، أَعَارَتْهُمْ، أَدْبَرَتْ، سَلَبَتْهُمْ»؛ فاعل این چهار فعل، دنیاست؛ اما روشن است که خود دنیا این کار را نمی‌کند، بلکه این اهل دنیا هستند که این کار را انجام می‌دهند و آن‌ها به‌وجود آورنده‌ی آن عمل و نتیجه هستند که در حقیقت یک صفت دنیایی به‌شمار می‌آید.

امیرمؤمنان علی× با بیان این حکمت، انگشت روی یک بیماری در جامعه می‌گذارد و به یک واقعیت اشتباه که می‌تواند جامعه را دچار بیماری کند اشاره می‌نماید، زیرا بسیاری از واقعیت‌ها در جامعه درست نیست؛ اما به‌اشتباه در آن وجود دارد، و تبدیل به عادت شده است و نمی‌توان آن‌را منکر شد. شاید افراد اندکی اقدام به نهی‌ازمنکر در این زمینه می‌کنند و بسیاری با بی‌تفاوتی کامل از کنار آن می‌گذرند و با انکار آن، خودشان را به‌غفلت می‌زنند.

مردم دنیاپرست و مدح چاپلوسانه

سنت‌های غلط در جامعه فراوان هستند و امام× در این حکمت در مقام بیان سنت و روشی غلط در جامعه است که به‌محض این‌که فردی به جایگاهی از ثروت، موقعیت سیاسی و اجتماعی رسید؛ عده‌ای از مردم دنیاپرست گرد او جمع شده و در نخستین کار، زبان به مدح او می‌گشایند و نسبت‌هایی به او می‌دهند که وی شایسته آن مدایح نیست؛ یعنی رفتار نادرست برخی افراد در جوامع این‌گونه است که انتخابِ موضع و نشان‌دادن گرایش خود را موقعیت سنجی همراه با منفعت سنجی نشان می‌دهند. این انسان، یک فرد عادی در دنیاست و تاکنون در زندگی دنیا خودش چنین ادعایی نداشته است؛ اما دنیاپرستان به‌دنبال او راه می‌افتند و از وی تعریف می‌کنند و تا او در آن جایگاه هست خصلت و ویژگی‌های اولیاء الهی را به او نسبت می‌دهند.

هنگامی‌که انسان از آن جایگاه رفت؛ همین دنیاپرستان دوباره زبان به ذم او گشوده و افزون بر انکار نسبت‌های چاپلوسانه‌ای که به او داده بودند؛ حتی خوبی‌های ذاتی او را نیز انکار می‌کنند و هیچ ارزشی برای او قائل نیستند.

متأسفانه این کار نادرستی است که در جامعه به یک عادت تبدیل‌شده است، به‌گونه‌ای که برخی از مردم عادت به این کرده‌اند که تا یک نفر از جایگاهی برخوردار شد، دورش را بگیرند و تعریف و تمجیدهای چاپلوسانه از او انجام دهند.

امام× در این مقام به‌دنبال معرفی و بیان این رفتار نادرست برآمده و به انسان تلنگر می‌زند که به چنین رفتار ناشایستی در جامعه عادت نکند و نسبت به آن بی‌تفاوت نباشد، چراکه ایشان امام است و نمی‌تواند نسبت به چنین موضوعی بی‌تفاوت باشد؛ ازاین‌رو تذکر می‌دهد و ما را به فراوانی چنین خصوصیتی در جامعه آگاهی می‌دهند.

سؤال: آیا تذکر و هشدار این واقعیت نادرست در جامعه کار پسندیده‌ای است؟

و آیا ما در بیان آن تکلیف داریم؟

علت انجام این کار از سوی امام چیست؟

و چرا امام× نسبت به هشدار این سنت و روش نادرست اقدام کردند تا ما نسبت به آن بی‌تفاوت نباشیم؟

جواب: بیان این واقعیت نادرست وظیفه‌ی امام و رهبر جامعه است؛ یعنی خداوند مسئولیتی را بر عهده‌ی امام و رهبر جامعه گذاشته که وجود سنتی نادرست و یا در حال شکل گرفتن آن‌را در جامعه به انسان تذکر بدهند.

به‌عنوان نمونه، در عصر حاضر مرحوم امام+ گاهی تذکراتی را به مردم و مسئولین می‌دادند؛ به‌ویژه این که تذکرات اخلاقی در سخنان امام+ متبلور بود. مقام معظم رهبری نیز این‌چنین است؛ خصوصاً زمانی‌که با مسئولین و یا با مردم صحبت می‌کنند؛ در ابتدا یا در پایان سخنانشان، نکات اخلاقی را از دل قرآن و روایت بیان می‌کنند.

در حقیقت این‌گونه رفتار کردن از مسئولیت‌های رهبر جامعه به‌شمار می‌آید.

این اقدام امام× در بیان عادات و رفتارهای غلط جامعه، ریشه‌ی قرآنی دارد و هم نوعی جهاد به‌شمار می‌آید که مقام معظم رهبری آن‌را جهاد کبیر نامیده و از آن به‌عنوان جهاد تبیین نام‌برده‌اند[2] ؛ یعنی مردم را در برابر کارهای نادرست آگاه کنیم؛ و نسبت به جنایات و مکر دشمنان و دیگران تعلیم حکمت بدهیم و خدمات و کارهایی که می‌توان در برابر آن انجام داد را تبیین کنیم؛ از همین‌رو خداوند متعال قرآن را برای تبیین مردم بر پیامبر نازل کرد.[3]

ریشه‌های قرآنی این سخن

    1. قرآن می‌فرماید: {يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ... وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ}[4] ؛ پیامبر باید برای مردم آیات الهی را که دربردارنده‌ی احکام شریعت است، بخواند و شرح بدهد؛ یعنی آموزش دستورات الهی برای مردم.[5]

    2. می‌فرماید: {يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}[6] ؛ مرحوم علامه طباطبایی& تعلیم حکمت را به تبیین سنت‌های غلط و رایج در میان مردم و یا ترویج سنت‌های صحیح میان مردم تفسیر کرده است[7] . بنابراین، معلم حکمت کسی است که در برخورد با دیده نشدن یک سنت خوب در جامعه، آن‌را به مردم آموزش دهد و یا از راه و روشی نادرست در جامعه جلوگیری کند.

پس امیرمؤمنان علی× به آموزش حکمت می‌پردازد که مسئولیت پیامبر، امام و رهبر جامعه است؛ همچنین پیامبر، امام و رهبر جامعه مسئول بیان موضوعات موردنیاز جامعه و شرح آن برای مردم می‌باشد؛ یعنی روشن کردن تصور اشتباه مردم از کاری نادرست که به‌اشتباه نزد آن‌ها، درست تصور شده است تا این که از واقعیت‌های جامعه غافل نشوند. دیدن این واقعیت‌ها در جامعه و بیان و تبیین آن برای مردم وظیفه‌ی پیامبر، امام، رهبر و افراد مؤثر (صاحب تریبون، قلم و رسانه) در جامعه می‌باشد.

بیان مولا× در این حکمت برای انجام دو مسئولیت است:

    1. مسئولیت قرآنی به‌عنوان امام و رهبر جامعه.

    2. ذی‌نفوذ بودن ایشان به‌عنوان فردی دارای تریبون در جامعه اسلامی.

پس امیرمؤمنان× هم به‌عنوان امام و هم به‌عنوان فردی صاحب نفوذ در جامعه، به‌واسطه‌ی برخورداری از جایگاهی که داشتند و دیگران نیز از ایشان حرف‌شنوی داشتند، به تبیین و تعلیم حکمت می‌پرداختند.

حضرت باملاحظه‌ی یک واقعیت تلخ در جامعه می‌فرماید: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى [قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ‌] أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ هنگامی‌که دنیا به قومی، حزبی، فرد و یا افرادی روی بیاورد؛ باید منتظر این بود که دنیا همه‌ی خوبی‌هایی را که در آن‌ها نیست، به ایشان نسبت می‌دهد؛ یعنی بالاتر از منزلتشان، عده‌ای با پیدا شدن این جایگاه، گرد آن‌ها راه می‌افتند و شروع به تملق و چاپلوسی می‌کنند و آن‌چه را که در وجود خود، فکرش را هم نمی‌کرده‌اند و شاید در ابتدا منکر آن نیز می‌شدند، به آن‌ها عاریه می‌دهند که شما از فلان جایگاه مردمی، اسلامی، سیاسی و اجتماعی برخوردار هستید؛ اما این خوش‌آمد همیشگی نیست و زمانی‌که دنیا به آن‌ها پشت کند، همان‌ها (چاپلوسان) شروع به مذمت ایشان می‌کنند و حتی چیزهایی که پیش از به‌دست آوردن این جایگاه داشتند را نیز تکذیب کرده و هر آن‌چه را که دنیا به‌عنوان عاریه به وی بخشیده بود را از آن‌ها پس می‌گیرد.

از آن‌جا که مولا علی× در نهج‌البلاغه و به‌ویژه در حکمت‌ها به شناخت زوایای جامعه‌ی سالمِ دینی می‌پردازد؛ لذا در اینجا هشدار می‌دهند که اگر می‌خواهید از جامعه‌ای سالم و دینی برخوردار باشید باید همیشه مراقب واقعیت‌های نادرست در جامعه باشید که یا ایجاد نشود و یا اگر ایجادشده آن‌را برطرف کنید.

بررسی سندی حکمت

طبق روالی که در شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه پیش گرفتیم، در بحث سند حکمت به‌دنبال این بودیم که ببینیم آیا قبل و بعد از سید رضی& این کلام مولا× در منابع دیگری هم نقل‌شده است، یا این که این سخن حضرت فقط در نهج‌البلاغه آمده است؟

اسناد و مدارک فراوانی هم در منابع شیعی و هم در منابع اهل‌سنت به این سخن امیرمؤمنان× اشاره‌کرده و آن‌را نقل نموده‌اند؛ البته برخی‌ها همچون ابن‌ابی‌الحدید[8] عین آن‌چه که سید رضی نقل کرده است را بیان کرده‌اند و برخی دیگر نیز آن‌را با اندک تفاوت نقل نموده‌اند.

بیان این جمله، قبل و بعد از سید رضی نشان‌دهنده‌ی این است که این کلام از زمان ایشان نقل نشده است، بلکه پیش از ایشان نیز نقل‌شده است.

به‌عنوان‌مثال، مرحوم دشتی که به‌عنوان یکی از مترجمین نهج‌البلاغه شناخته می‌شود؛ اثری به نام «مجموعه آشنایی با نهج‌البلاغه» دارند که در 19 جلد با موضوعات گوناگون درباره‌ی نهج‌البلاغه نوشته‌ است؛ ایشان در یکی از جلدهای این مجموعه به نام «اسناد و مدارک نهج‌البلاغه»[9] اشاره می‌کند که این کلام امیرمؤمنان× 39 بار در منابع گوناگون نقل‌شده است که برخی از این منابع از جهت زمان تألیف، مقدم بر سید رضی هستند؛ و برخی معاصر و برخی دیگر نیز متأخر از او هستند.

جناب مسعودی (متوفی 346 ه ق) نیز این حکمت را در «مروج‌الذهب»[10] نقل کرده است درحالی‌که سید رضی نهج‌البلاغه را در سال (400 ه ق) تألیف کرده است؛ یعنی 54 سال پیش از این‌که سید رضی نهج‌البلاغه را گردآوری کند، این حدیث در کتاب‌های دیگر نقل شده بود.

منابع دیگری نیز همچون شیخ صدوق& (متوفی 381 ه ق) در «عيون اخبارالارضا×»[11] ، ابن شعبه حرانی (متوفی ق 4 ه ق) در «تحف العقول»[12] ، فتال نیشابوری (متوفی 508 ه ق) در «روضةالواعظين»[13] ، شیخ طبرسی (متوفی 548 ه ق) در «مشکاة الانوار»[14] ، محدث اربلی (متوفی 693 ه ق) در «كشف الغمة في معرفة الأئمة»[15] ، ابن میثم بحرانی (متوفی 699 ه ق) در «اختيار مصباح السالكين»[16] ، آمدی (متوفی 588 ه ق) در «غررالحکم»[17] و علامه مجلسی (متوفی 1110 ه ق) در «بحارالانوار»[18] ؛ نیز این سخن مولا× را نقل کرده‌اند.

در میان منابع اهل‌سنت نیز شخصیت‌هایی همچون جائظ (متوفی 255 ه ق) در «المحاسن والأضداد»[19] ، بیهقی (متوفی 320 ه ق) در «المحاسن والمساوئ»[20] ، أبو سعد الآبي (متوفی 421 ه ق) در «نثر الدر في المحاضرات»[21] ، ابن مسکویه (متوفی 421 ه ق) در «تجارب الأمم وتعاقب الهمم»[22] ، ثعالبی (متوفی 429 ه ق) در «التمثيل والمحاضرة»[23] ، خطیب بغدادی (متوفی 463 ه ق) در «تاريخ بغداد وذيوله»[24] و قندوزی حنفی (متوفی 1294 ه ق) در «ينابيع المودة»[25] به این کلام حضرت اشاره‌کرده‌اند.

برخی‌ها نیز همچون «تحف العقول» این کلام حضرت را از زبان امام صادق× نقل کرده‌اند؛ اما آقای غفاری محقق این کتاب در پاورقی[26] بیان کرده است که این کلام در همین معنا در کلمات امیرالمؤمنین× آمده است.

بیان این جمله در کلمات اصحاب امیرمؤمنان× نیز متداول بوده است.

به‌عنوان‌مثال، هنگامی‌که معاویه یکی از اصحاب امام× به نام «ضِرار بن ضَمْرَة» را طلب کرد، از او درخواست نمود تا علی× را برای او معرفی کند؛ وی مطالبی را درباره‌ی حضرت بیان می‌کند و معاویه نیز آن‌را تأیید می‌نماید. سپس در پایان چند سخن از سخنان علی× را برای معاویه نقل می‌کند که یکی از آن‌ها، این سخن مولا× است؛ وی می‌گوید: «وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ ذاتَ يَوْمٍ إنَّ هذِهِ الدُّنْيا إِذَا أَقْبَلَتِ اَلدُّنْيَا عَلَى قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ»[27] . با توجه به این که، منابع گوناگون به نقل این حکمت پرداخته‌اند و از اسناد و مدارک فراوانی برخوردار است؛ نمی‌توان به‌وجود این حکمت پیش از سید رضی و گردآوری آن توسط ایشان خدشه وارد کرد.


[3] {لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ}؛ نحل: 16/44.
[5] المیزان، ج1، ص11 و ج3، ص85.
[7] برگرفته از المیزان، ج19، ص271.
[8] شرح نهج‌البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‌18، ص105.
[9] اسناد و مدارک نهج‌البلاغه، ص357 و358.
[10] با اندک تفاوتی در عبارت: «ان هذه الدنيا إذا أقبلت على قوم أعارتهم محاسن غيرهم و إذا أدبرت عنهم سلبتهم محاسن أنفسهم»؛ (مروج الذهب، ج2، ص422).
[11] با اندک تفاوتی در عبارت: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى إِنْسَانٍ أَعْطَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ (عیون اخبارالرضا، ج2، ص130).
[12] با اندک تفاوتی در عبارت: «إِذَا أَقْبَلَتْ دُنْيَا قَوْمٍ كُسُوا مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ سُلِبُوا مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِم‌»؛ (تحف العقول، ص382).
[13] با اندک تفاوتی در عبارت: «قَالَ الصَّادِقُ×: إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى إِنْسَانٍ أَعْطَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ (روضةالواعظین (ط-القدیمة)، ج2، ص445).
[14] با اندک تفاوتی در عبارت: «إذا أقبلت الدنيا على إنسان أعطته محاسن غيره، وإذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه»؛ (مشکاةالانوار، ص469).
[15] با اندک تفاوتی در عبارت: «إذا أقبلت الدنيا على امرئ أعطته محاسن غيره و إذا أعرضت عنه سلبته محاسن نفسه»؛ (كشف الغمة في معرفة الأئمة ج2، ص736).
[16] با اندک تفاوتی در عبارت: «إذا أقبلت الدّنيا على أحد أعارته محاسن غيره وإذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه»؛ (اختيار مصباح السالكين، ص579).
[17] با اندک تفاوتی در عبارت: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى عَبْدٍ كَسَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَه‌»؛ (غررالحکم، ص290).
[18] با اندک تفاوتی در عبارت: «إِذَا أَقْبَلَتْ دُنْيَا قَوْمٍ كُسُوا مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ سُلِبُوا مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ»؛ (بحارالانوار، 75، ص269).
[19] با اندک تفاوتی در عبارت: «إذا أقبلت الدنيا على امرىء أعارته محاسن غيره و إذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه»؛ (المحاسن والأضداد، ص164).
[20] با اندک تفاوتی در عبارت: «إذا أقبلت الدنيا على امريء أعارته محاسن غيره، وإذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه»؛ (المحاسن والمساوئ، ص161).
[21] با اندک تفاوتی در عبارت: «إِذا أَقبلت الدُّنْيَا على الْمَرْء أَعطَتْهُ محَاسِن غَيره، وَإِذا أَدْبَرت عَنهُ سلبته محَاسِن نَفسه» و «فَإِنَّهَا إِذا أَقبلت على الْإِنْسَان أَعطَتْهُ محَاسِن غَيره، وَإِذا أَدْبَرت عَنهُ سلبته محَاسِن نَفسه»؛ (نثر الدر في المحاضرات، ج1، ص243 و ج4، ص124).
[22] با اندک تفاوتی در عبارت: «با اندک تفاوتی در عبارت: إذا أقبلت الدنيا على قوم كستهم محاسن غيرهم، وإذا ولّت عنهم سلبتهم محاسن أنفسهم»؛ (تجارب الأمم وتعاقب الهمم ج7، ص389).
[23] با اندک تفاوتی در عبارت: «إذا أقبلت الدنيا على إنسانٍ أعطته محاسن غيره، وإذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه»؛ (التمثيل والمحاضرة، ص250).
[24] با اندک تفاوتی در عبارت: «إذا أقبلت الدنيا على إنسان أعطته محاسن غيره، وإذا أدبرت عنه سلبت عنه محاسن نفسه»؛ (تاريخ بغداد وذيوله (ط-العلمية)، ج19، ص136).
[25] با اندک تفاوتی در عبارت: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى‌ أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه‌»؛ (ينابيع المودة، ج2، ص233).
[26] ر.ک: تحف العقول، ص382.
[27] مروج الذهب، ج2، ص422.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo