< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/09/22

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت های نهج البلاغه/ شرح حکمت دهم /سبک‌شناسی رفتارهای اجتماعی (با مردم)، جلسه دوم

 

وَقَالَ‌× «خَالِطُوا النَّاسَ‌ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ»[1] .‌

بحث پیرامون حکمت دهم با عنوان «سبک‌شناسی رفتارهای اجتماعی با محوریت مردم» بود. رفتارهای اجتماعی، گاهی میان خود مردم است و گاهی میان حاکمیت و مردم و یا مردم و حاکمیت است؛ و کلام مولا× بیشتر متوجه رفتارهای اجتماعی میان خود مردم است؛ البته شاید بتوان در بخش‌های دیگری نیز آن‌را به‌کار برد.

امیرمؤمنان در این حکمت می‌فرماید:

«خَالِطُوا النَّاسَ‌ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ»[2] .‌

فرمود: با مردم به‌گونه‌ای معاشرت کنید که یکی از این دو نتیجه یا هر دو به دست آید:

    1. اگر با همین مخالطه و رفتار از دنیا رفتید بر شما بگریند و با از دست دادن شما ناراحت باشند.

    2. اگر در میان آن‌ها زندگی می‌کردید، مشتاقانه منتظر دیدار و ارتباط با شما باشند.

اختلاف نسخه‌ها را بررسی کردیم. در برخی از آن نسخه‌ها عبارت «إِنْ غِبْتُمْ حَنَّوْا إِلَيْكُم» داشت، به این معنا که اگر غایب شدید و زمان کوتاهی از آن‌ها جدا افتادید؛ مشتاقانه آرزوی بودن با شما را داشته باشند.

نکته: همان‌گونه که اشاره کردیم، امام× در این حکمت به‌دنبال شمارش نمونه‌ها و مصادیق رفتارهای اجتماعی مانند تواضع، افشاء سلام، احترام به یکدیگر و ... نیست، بلکه در مقام بیان قانون و ضابطه‌ای کلی است که بتوان هر رفتاری را با آن قانون و ضابطه تطبیق داد؛ و خود انسان توانایی این تطبیق دادن را دارد و می‌تواند مصداق رفتارهای اجتماعی و خوش‌رفتاری را شناسایی کند؛ مگر برخی از مصادیقی را که با آن‌ها مأنوس نیست و شناختی از آن‌ها ندارد.

ویژگی‌های رفتار در کلام امام×

ایشان با بیان قانون و ضابطه‌ای کلی می‌فرمایند: رفتار شما در این ضابطه باید چند ویژگی را داشته باشد:

    1. باید مخالطه باشد؛ یعنی دور از هم نباشید و با مردم خلیط باشید.

    2. خلیط بودن باید سبب محبوبیت شما در میان جامعه و مردم بشود؛ البته واضح است که این محبوبیت باید بر پایه دین و شرع مقدس اسلام باشد، زیرا ایشان جامعه را بر مبنای دین هدایت کرده و معرفی می‌نماید.

    3. محبوبیت نباید لحظه‌ای باشد، بلکه باید تا پس از مرگ نیز ماندگار باشد. برخی از محبوبیت‌ها حزبی است و تا زمانی‌که حزب پابرجا باشد از محبوبیت برخوردار خواهد بود؛ برخی از محبوبیت‌ها نیز بر پایه‌ی قدرت و مال است و تا آن‌ها هستند محبوبیت نیز خواهد بود؛ اما محبوبیتی که امام× از آن سخن می‌راند، در دل مردم باید به‌گونه‌ای باشد که «إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم».

رفتارهای اجتماعی بر پایه‌ی دین باید با این ویژگی‌ها تطبیق کند؛ به تعبیری، مولا× یکی از زوایای جامعه‌ی سالمِ دینی را معرفی کرده و می‌فرماید: جامعه‌ی دینی اگر بخواهد بر پایه‌ی سلامت حرکت کند، مردم آن جامعه باید در حوزه‌ی رفتارهای اجتماعی با یکدیگر این‌چنین رفتار کنند.

واژه‌شناسی

دومین مطلبی که در کلام مولا× باید به آن پرداخت، بحث واژه‌شناسی است، چراکه باید فهمید برخی از واژگان بکار رفته در این حکمت به چه معنا است تا اراده‌ی مولا× را از استخدام این کلمات بدانیم.

    1. واژه‌ی «خالطوا»

نخستین واژه‌ای که در این حکمت به برسی آن می‌پردازیم، واژه‌ی «خلطوا» است.

«خلطوا»، ریشه‌ی آن از «خَلَطَ» است که ثلاثی مجرد است و از مصدر «خَلَطَ» رسیده به بابی که مولا× آن‌را در کلام خود به‌کار برده است.

مرحوم طریحی در «مجمع البحرین»[3] درباره‌ی این واژه این‌چنین می‌نویسد:

«خَلَطُوا معنى، لأن الخَلْطَ يستعمل في المجمع مع امتزاج كخلط الماء واللبن وبغير امتزاج كخلط الدنانير والدراهم‌»[4] ؛ استعمال «خلط» در چیزی است که جمع شده باشد و فرقی ندارد که این جمع شدن و امتزاج با یکدیگر قابل‌تمایز باشد یا نباشد؛ همانند امتزاج آب و شیر که قابل‌تمایز نیستند؛ و همانند مخلوط شدن دینار و درهم؛ که از یکدیگر قابل‌تمایز می‌باشند. کلمه‌ی «خلط» در هر دوی این‌ها به‌کار می‌رود.

امیرمؤمنان که فرمود: «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم»؛ با مردم مخلوط شوید؛ این مخلوط شدن با مردم، هم می‌تواند «خلط بغير امتزاج» باشد و هم می‌تواند «خلط مع امتزاج» باشد؛ بنابراین، لغت هردوی آن‌ها «خلط» است.

واژه‌ی «خالطوا» در قرآن بکار نرفته است؛ اما راغب اصفهانی به مناسبت آیه‌ی شریفه‌ی {فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ}[5] ؛ درباره‌ی معنای این واژه می‌گوید:

«الْخَلْطُ: هو الجمع بين أجزاء الشيئين فصاعدا، سواء كانا مائعين، أو جامدين، أو أحدهما مائعا والآخر جامدا وهو أعمّ من المزج ويقال اخْتَلَطَ الشي‌ء، قال تعالى:{فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ}[6] ؛ ويقال للصّديق والمجاور والشّريك: خَلِيطٌ والْخَلِيطَانِ في الفقه من ذلك وقال: {خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا}[7] ، أي: يتعاطون هذا مرّة وذاك مرّة ويقال: أَخْلَطَ فلان في كلامه: إذا صار ذا تخليط وأخلط الفرس في جريه كذلك وهو كناية عن تقصيره فيه»[8] ؛ خلط، جمع‌کردن بین اجزاء دو چیز یا بیشتر است؛ و فرقی نمی‌کند که هر دوی این‌ها مایع باشند یا جامد؛ یا یکی از آن‌ها مایع و دیگری جامد باشد؛ همین‌که اجزاء این‌ها با یکدیگر جمع بشوند، تعبیر خلط به‌کار می‌رود.[9] سپس راغب به آیه‌ی قرآن اشاره‌کرده و می‌فرماید: به همسایه[10] ، شریک[11] و دوست[12] خلیط گفته می‌شود؛ خلیط؛ یعنی این‌که هر دو در میدان رفاقت، عمل و مجاورت با یکدیگر مخلوط هستند.[13]

ایشان سپس به آیه‌ی 102 سوره‌ی مبارکه‌ی توبه که خداوند می‌فرماید: «این‌ها بین عمل صالح و سیئه مخلوط کردند»؛ استناد می‌کند.

اگر کلام جناب طریحی و ابتدای سخن راغب اصفهانی را ملاحظه کنیم، این نیز مصداق مخلوط شدن عمل صالح و سیئه را باهم دارد؛ با این تفاوت که همانند امتزاج دینار و دراهم تشخیص پذیر است؛ ازاین‌رو می‌توان کلمه‌ی «خليط» را برای آن به‌کار برد.

خلاصه این‌که بیشترین معنای واژه‌ی «خالطوا» مخلوط شدن و مخلوط کردن است؛ و ملاک شناخته شدن یا شناخته نشدن اجزا یا افراد از یکدیگر نیست، بلکه بیشتر ملاکِ باهم بودن، در ارتباط بودن، درگیر هم بودن است.

از انسان که خلیط شدن در فضای شهر و خانواده را درخواست می‌کنند؛ تنها رابطه در یک چاردیواری ملاک مخلوط شدن نیست، بلکه ارتباط داشتن با یکدیگر به نحو مادی و معنوی است و فرقی هم نمی‌کند که این خلیط شدن از هم شناخته شود یا نه. برخی چیزها در جامعه مانند افراد کوچک و بزرگ یا فقیر و غنی از یکدیگر متمایز و شناخته می‌شوند؛ اما خلیط شدن در حوزه‌ی رفتارهای اجتماعی باید به‌گونه‌ای باشد که با نگاه انداختن به آن، نمونه واحدی از یک جامعه را پیش رو داشته باشیم.

روایات نیز به موضوع مخلوط شدن اشاره‌کرده است.

به‌عنوان نمونه، در حال حاضر که زنده‌ایم و در دنیا حضور داریم و هنوز مرگ به‌سراغ ما نیامده، چشم و گوش ما هرکدام کاری را انجام می‌دهند؛ اما هنگامی‌که مرگمان فرا برسد؛ گوش و چشم یکی می‌شوند؛ دیگر نه گوش می‌شنود و نه چشم می‌بیند؛ یعنی همه‌ی آن‌ها تکه گوشتی می‌شوند و ماده اصلی آن‌ها با یکدیگر مخلوط می‌شود.

ازاین‌رو امیرمؤمنان علی× در خطبه‌ی 109 نهج‌البلاغه درباره‌ی مرگ این‌گونه می‌فرماید:

«فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَلَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَلَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ ...»[14] ؛ پس مرگ همچنان در جسد انسان جلو می‌رود تا این‌که گوش او نيز همچون زبانش از كار بيفتد [زبان او با گوشش مخلوط بشود[15] ؛] و در ميان اعضاى خانواده‌ی خويش افتاده در حالى نه مى‌تواند با زبانش سخنی بگويد و نه مى‌تواند با گوشش بشنود. [فقط] نگاهش را بر چهره‌های آنان می‌گرداند و حركات زبان‌هایشان را می‌بیند؛ ولى سخن آن‌ها را نمی‌شنود [یعنی نگاه از روی تأمل به آن‌ها ندارد.]

    2. واژه‌ی «حنّوا»

امیرمؤمنان در بندپایانی حکمت دهم فرمودند: «وَإِنْ عِشْتُمْ (غِبْتُمْ) حَنُّوا إِلَيْكُم»؛ اگر در بین آن‌ها زندگی می‌کردید یا اگر مدت کوتاهی غایب شدید؛ آن‌ها به دیدار و ملاقات با شما اشتیاق داشته باشند.

مرحوم مصطفوی در کتاب «التحقيق في كلمات القرآن الكريم‌» درباره‌ی این واژه این‌چنین می‌فرماید:

«أنّ هذه المادّة معتلّة واويّة أو يائيّة لم تستعمل في القرآن المجيد وإنّما ذكرناها لتتميم المادّة السابقة، فانّ الظاهر أنّ التضعيف قد لحقه الإبدال تخفيفا، كما في مللت ومليت وكما أنّ التخفيف قد حصل في اللّفظ فقد حصل في المعنى أيضا. فإذا أبدل التضعيف واوا تدلّ على التعطّف وفي الياء تدلّ على تعطّف خاصّ وانحناء كثير في الظاهر أيضا، فانّ التخفيف والانكسار في الياء أشدّ فيكون التعطّف فيها أيضا أشدّ»[16] ؛ واژه‌ی «حنّوا» یا معتلّ واوی «حَنَوَ» است و یا معتلّ یائی «حَنَیَ» است؛ این‌جا یکی از استثنائات اعلال رخ‌داده است که گاهی همراه با اعلال، ابدال نیز صورت می‌گیرد؛ ابدال نیز به جهت تشدیدی است که تضعیف پیداکرده است؛ و هنگامی‌که در «حنو» تشدید ابدالی صورت گرفته، «حنّ» شده است و این ابدال در اینجا انجام‌شده است؛ [ایشان می‌فرماید:] اگر این «حنّ» به قبل از اعلالش برگردد، یا معتلّ واوی می‌شود و یا معتلّ یائی می‌شود؛ «حن» به معنی اشتیاق و شوق است و بی‌طاقتی انسان برای ارتباط با طرف مقابلش هست؛ اما اگر به اصلش برگردد که با «واو» یا «یاء» استعمال بشود؛ شوق بیشتری در آنجا هست و باز تأکید می‌کند درجایی که اعلال با «یا» باشد شوق و عطوفتش بیشتر است.

بنابراین «حَنُّوا إِلَيْكُم»؛ همان اشتیاق، شوق، عطوفت، مهربانی و بی‌طاقتی در علاقه‌مندی است؛ اگر کسی نسبت به چیزی شوقی داشته باشد؛ گاهی اوقات از خودش، داشته‌ها و امکاناتش می‌گذرد؛ حاضر به محروم شدن از آن‌ها برای رسیدن به علاقه‌اش می‌شود؛ گاهی آن علاقه، عشق مادی است و گاهی هم محتوایی است؛ یعنی هدفی دارد و خواهان رسیدن به آن است و برای رسیدن به آن هدف از خودش می‌گذرد. به‌عنوان‌مثال، امام حسین× و اصحابش از خودشان گذشتند تا به هدف والای خود برسند.

جناب فیومی نیز -که از قدمای لغویون است- در «مصباح المنير» درباره‌ی این واژه این‌گونه می‌گوید:

«حَنَتِ: الْمَرْأَةُ عَلَى وَلَدِهَا (تَحْنى) و (تَحْنُو) (حُنُوًّا) عَطَفَتْ وأشْفَقَتْ فَلَمْ تَتَزَوَّجْ بَعْدَ أَبِيهمْ و(حَنَيْتُ) الْعودَ (أَحْنِيه) (حَنْياً) و(حَنَوْتُهُ) (أَحْنُوهُ) (حَنْواً) ثَنَيْتُهُ وَيُقَالُ للرَّجُلِ إِذَا انْحَنَى مِنَ الْكِبَر (حَنَاهُ) الدهرُ فَهُوَ (مَحْنِيٌّ) و(مَحْنُوٌّ) و(الحِنَّاءُ) فِعّالٌ و(الحِنَّاءَةُ) أَخَصُّ مِن الحِنَّاءِ و(حَنَّأَتِ) الْمَرْأَةُ يَدَها بالتَّشْدِيدِ خَضَبَتْهَا بالحِنَّاءِ والتخفيفُ من بَابِ نَفَع لُغَةٌ.»[17] ؛ واژه‌ی «حنو» اگر با «إمرأة» استعمال بشود، می‌گویند: زن دلسوز بر فرزندش هست؛ یعنی عطوفت، دلسوزی و مهربانی به خرج داد و پس از فوت شوهرش با کسی دیگری ازدواج نکرد و از باب عطوفت و شفقت، فرزندانش را نگهداری کرد؛ یعنی با این‌که می‌توانست دوباره ازدواج کند؛ اما از عشق و علاقه‌ای که به فرزندانش داشت، آن امکانی که می‌توانست به دست بیاورد را از دست داد؛ پذیرفت که به فرزندانش برسد؛ خودش از آن‌ها نگهداری کند؛ ایشان این مثال را برای ترجمه این واژه زد تا بفهماند که در واژه‌ی «حنو» عشق و علاقه‌ی شدید این‌چنینی وجود دارد.

جوهری نیز در «الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربية» درباره‌ی معنای واژه‌ی «حنو» این‌گونه می‌گوید:

«الحَنِينُ: الشَوقُ وَتَوَقَانُ النفس. تقول منه: حَنَّ إليه يَحِنُّ حَنِيناً فهو حَانٌّ»[18] ؛ انسان را برای رسیدن به‌طرف مقابل و جایگاهی که دنبالش هست، بی‌طاقت می‌کند.

بنابراین با توجه به کلام لغویون درباره‌ی واژه‌ی «حنوا» دانسته می‌شود که این واژه در کلام مولا× حکایت از اشتیاق بسیار بالا دارد؛ یعنی با اشتیاق شدید به‌دنبال دیدار شما هست تا از شما جدا نشود و همراهتان باشد.

به‌عنوان نمونه، گاهی انسان همسایه‌ی خوبی دارد که چندین سال در کنار یکدیگر زندگی کرده‌اند و رابطه خوبی بین آن‌ها برقرار است؛ اما همسایه به دلایلی خانه‌اش را می‌فروشد و او نیز در فراغ او می‌گرید و از این‌که چه کسی جایگزین او خواهد شد نگران می‌شود؛ یعنی به جهت شدت اشتیاق در وجودش می‌خواهد که همسایه‌اش آنجا را ترک نکند؛ حتی گاهی اوقات از او دلیل فروش خانه‌اش را می‌پرسد و برای شدت علاقه‌اش حاضر است او را از این کار بازدارد.

امیرمؤمنان× فرمود: «وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم»؛ اگر شما زنده بودید آن‌ها به‌شدت مشتاق شما باشند و حاضر به گذشتن از خود و نگذشتن از شما بشوند؛ این عشق و علاقه و شدت اشتیاق از معنای کلمه «حَنُّوا» در کلام مولا استفاده می‌شود.

اکنون با توجه به واژه‌شناسیِ کلام مولا، سخن حضرت را که فرمود: «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم»؛ این‌گونه ترجمه می‌کنیم؛ ایشان فرمودند: با مردم مخلوط شوید، به‌گونه‌ای که اگر از دنیا رفتید بر از دست دادن شما بگریند[19] – این گریه همان گریه اشتیاق است؛ یعنی علاقه‌ به بودن شما و حسرت از فراق دارند- «وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم»؛ و اگر شما در میان آن‌ها بودید، آن‌ها مشتاقانه حاضر به ازخودگذشتگی باشند؛ تا با شما ارتباط برقرار کنند.

معنای عمومی این روایت همان خوش‌رفتاری است که در دیگر کلام امیرمؤمنان× به آن اشاره‌شده است؛ برخی این‌گونه نقل کرده‌اند که امام× در حال احتضار به محمد بن حنفیه وصیت کرد[20] و در بخشی از آن وصیت، این جمله را فرمود: «وَحَسِّنْ مَعَ جَمِيعِ النَّاسِ خُلُقَكَ حَتَّى إِذَا غِبْتَ عَنْهُمْ حَنُّوا إِلَيْكَ وَإِذَا مِتَّ بَكَوْا عَلَيْكَ وَ{قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}[21] ؛ وَلَا تَكُنْ مِنَ الَّذِينَ يُقَالُ عِنْدَ مَوْتِهِ: {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}[22] »[23] ؛ با همه مردم اخلاقت را نیکو کن؛ خوش‌اخلاق و خوش‌رفتار باش؛ به‌گونه‌ای که اگر از بینشان غایب شدی، اشتیاق آن‌ها به تو از دست نرود، به‌سوی تو بیایند؛ و اگر از دنیا رفتی بر تو گریه کنند و بگویند: {قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}؛ و از کسانی نباش که به هنگام مرگش بگویند: {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}. همان‌گونه که بیان شد معنای عمومی از این کلام مولا خوش‌اخلاقی است؛ اما با توجه به معنای واژگان بکار رفته در کلام مولا×، معنای عمیق‌تر فرمایش امیرمؤمنان علی× این است که با مردم مخالطه داشته باشید و فرقی هم ندارد که این خلیط شدن و امتزاج تشخیص پذیر باشد یا نه[24] .

 

سؤال: دستاورد این حکمت (حکمت دهم) بر مبنای جامعه‌ی سالم دینی در حوزه‌ی جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی برای ما چیست؟

باید دانست که اختلاف طبقاتی تنها در حوزه اقتصاد نیست، بلکه حوزه رفتارها را نیز در برمی‌گیرد؛ البته نباید در حوزه‌ی اقتصادِ جامعه اسلامی اختلاف طبقاتی باشد، بلکه باید سطوح زندگی مردم به هم نزدیک باشد. حال سؤال دیگری که در این‌جا مطرح می‌شود این است که اگر جامعه در حوزه‌ی اقتصاد در یک سطح پذیرفتنی بود؛ ولی در حوزه رفتارها این‌چنین نبود، آیا هنوز هم اختلاف طبقاتی وجود دارد یا نه؟

جواب: امیرمؤمنان× در فرمایش خود می‌خواهد بفرماید که در اینجا نیز اختلاف طبقاتی وجود دارد، چراکه تقسیم شهروندان به درجه‌ی یک و دو اختلاف طبقاتی است؛ ازاین‌رو، ایشان فرمودند: «خَالِطُوا النَّاس»؛ با آن‌ها مخلوط شوید و فرقی نمی‌کند که مخلوط شدن، تشخیص پذیر باشید یا نه؛ یعنی رفتار انسان در جامعه باید به‌گونه‌ای باشد که تفاوتی در رفتار بین غنی و فقیر نداشته باشد و نشانه‌ی خلیط بودن را داشته باشد.

 

متأسفانه در جامعه‌ی امروزی این تفاوت در رفتار وجود دارد؛ پیشرفت امر خوبی است؛ اما گاهی از اوقات به دلیل رفتارهای جامعه باید بازگشت به فطرت را از خداوند درخواست نمود؛ باید دعا کنیم تا به‌حال و روزهای ابتدای انقلاب برگردیم؛ در ابتدای انقلاب اگر کسی دو 20 لیتری نفت گرفته بود، دومی را به همسایه‌ی نیازمندش می‌داد؛ اما امروز این رفتارها کمتر شده است؛ نکته ای‌که باید در این‌جا مورد دقت قرار بگیرد این است که محور کلام حضرت تنها در حوزه‌ی مردم است، چراکه کلام امام× بیشتر در حوزه‌ی مردمی است و حوزه‌ی حکومت را در برنمی‌گیرد.

سؤال: در حوزه‌ی مردمی، اگر بخواهیم به فرهنگ جامعه‌ی نبوی برگردیم، چه باید بکنیم؟

در زمان پیامبر| تفاوتی میان بلال، مقداد، سلمان و ابوذر در حوزه‌ی رفتاری نبود؛ میان بلال سیه‌چرده و سلمان عجم تفاوتی نبود، البته در جامعه‌ی پس از پیامبر| این اختلاف طبقاتی در رفتارها به‌وجود آمد؛ به‌ویژه در زمان خلیفه‌ی دومی که عهده‌دار این مسئولیت شد، چراکه در زمان وی غیر عرب حق ورود به مدینه را نداشتند، مگر این‌که مالیات یا جزیه‌ای را می‌پرداختند. همچنین تنها به برخی افراد که دارای چندین هنر بودند، اجازه‌ی زندگی در مدینه را داده بودند؛ اما در جامعه‌ی رفتاری پیامبر| این‌چنین تفاوتی در نگاه وجود نداشت. در فرهنگ و جامعه حسینی× به‌ویژه در عاشورا نیز تفاوتی در حوزه‌ی رفتاری میان جون غلام سیاه و بزرگانی همچون زُهیر و بُرَیر وجود نداشت.

همچنین در فرهنگ رضوی نقل است که امام رضا× در روزی که به شهادت رسیدند، همه‌ی غلامان خود را صدا زدند و با آن‌ها هم‌غذا شدند تا اطمینان به غذا خوردن غلامان پیدا کنند. تواضع امام رضا× و به‌اصطلاح امروزی هم‌غذا شدن با دهک‌های پایینی جامعه تنها بخشی از سیره‌ی همیشگی ایشان در ارتباط با مردم بوده است.

این‌چنین رفتاری مصداق عمل به کلام امیرمؤمنان× است به‌گونه‌ای که غلام از مولا قابل‌تشخیص نباشد. این‌گونه رفتارها در حوزه‌های گوناگون رفتاری موردتوجه قرارگرفته و عمومیت رفتار نیک و خوش‌رفتاری، همگان را در برمی‌گیرد.

 

سؤال: در برخی از روایات کلمه‌ی «ناس» به مخالفین اطلاق شده است؛ بدین‌جهت آیا در کلام امیرمؤمنان× نیز مخالطه با مخالفین را در برمی‌گیرد؟

جواب: ممکن است تفاوت‌هایی قائل بشویم، حتی برخی خطاب امیرمؤمنان× را مخالفان دانسته‌اند؛ اما نمی‌توان این حرف را پذیرفت، زیرا تعبیر «ناس» در برخی از موارد این‌چنین آمده است؛ لکن در بخش‌هایی دیگر از مؤمنین و شیعیان هم تعبیر به ناس شده است؛ و حداکثر چیزی که در این‌جا برای کلام مولا× می‌توانیم قائل بشویم عمومیت است؛ یعنی آیا خوش‌رفتاری تابع حوزه‌ی اسلام است یا فراتر از اسلام را نیز در برمی‌گیرد که در ذیل کلام امیرمؤمنان× قابل‌طرح است.


[3] مجمع البحرین واژگان را عمدتا بر محوریت حدیث معنا کرده است پیش‌تر نیز اشاره شده است که دو لغت‌نامه داریم که محوریت آن‌ها بر پایه حدیث است: 1- در میان شیعه، مجمع البحرین طریحی 2 در میان اهل سنت، نهایه ابن اثیر.
[9] تقریباً همان حرفی که مجمع البحرین نیز درباره «خلط» گفت.
[10] مجاور انسان است.
[11] اعم از مالی یا فعالیت و عمل.
[12] رابطه صداقت و دوستی بر قرار است.
[13] عرب نیز به پارچه‌هایی متشکل از پنبه و مواد نفتی خلیطه می‌گویند.
[15] کنایه از اینکه نه گوش می‌شنود و نه زبان قدرت تکلم دارد.
[19] بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج16، ص229. عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَجْلِسُ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَصْحَابِهِ فَيَجِي‌ءُ الْغَرِيبُ فَلَا يَدْرِي أَيُّهُمْ هُوَ حَتَّى يَسْأَلَ فَطَلَبْنَا إِلَى النَّبِيِّ أَنْ يَجْعَلَ مَجْلِساً يَعْرِفُهُ الْغَرِيبُ إِذَا أَتَاهُ فَبَنَيْنَا لَهُ دُكَّاناً مِنْ طِينٍ فَكَانَ يَجْلِسُ عَلَيْهَا وَ نَجْلِسُ بِجَانِبَيْهِ؛ مکارم الاخلاق.
[20] برخی از مصادر همچون امالی طوسی این وصیت را عمومی دانستند.
[24] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، الشيخ الطبرسي، ج2، ص557.. «المخالطة مجامعة يتعذر معها التمييز كمخالطة الخل للماء وما أشبهه والخليطان الشريكان لاختلاط أموالهما والخليط: القوم أمرهم واحد والإعنات الحمل على مشقة لا تطاق ثقلا وعنت العظم عنتا أصابه وهن أو كسر بعد جبر وعنت عنتا إذا اكتسب مأثما وتعنته تعنتا إذا لبس عليه في سؤاله له والأكمه العنوت الطويلة وأصل الباب المشقة والشدة»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo