< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/10/13

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت های نهج البلاغه/ شرح حکمت یازدهم /سبک‌شناسی رفتارهای اجتماعی با نگاه مردم، (جلسه اول)

 

وَقَالَ×:‌ «إِذَا قَدَرْتَ‌ عَلَى‌ عَدُوِّكَ‌ فَاجْعَلِ‌ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه»[1] .‌

نهج‌البلاغه به‌عنوان یک متن محوری برای کارهای فرهنگی است.

مقام معظم رهبری دراین‌باره فرمودند: «آن‌که می‌خواهد انقلاب فرهنگی کند اما با قرآن کاری ندارد یا با حدیث کاری ندارد یا با کتب مدونه‌ی حدیث، مثل اصول کافی و غیره که یکی هم نهج‌البلاغه هست کاری ندارد، او در حقیقت انقلاب فرهنگی نیست او ممکن است یک بدعت فرهنگی باشد.»[2] .

نهج‌البلاغه دو جهت دارد:

    1. نهج‌البلاغه به‌عنوان کتابی معارفی (عقاید و اخلاق) است.

    2. نهج‌البلاغه، مجموعه‌ای از تجربه‌های امیرمؤمنان× در اداره‌ی جامعه است.

بنا بر آن‌چه که در نهج‌البلاغه هست؛ اگر توجهمان با نگاه جامعه سازی و جامعه‌پردازی باشد که در بیانیه گام دوم انقلاب نیز وجود دارد، می‌توان گفت که نهج‌البلاغه در مقام بیان زوایا و ضلع‌های جامعه‌ی سالمِ دینی است؛ ازاین‌رو توجه و خواندن نهج‌البلاغه مهم است.

حکمت یازدهم

قَالَ عَلِیٌّ×: «إِذَا قَدَرْتَ‌ عَلَى‌ عَدُوِّكَ‌ فَاجْعَلِ‌ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه»[3] ؛ اگر بر دشمنت دست‌یافتی، بخشيدن او را شكرانه پيروزى قرار ده؛ یعنی هنگامی‌که بر دشمنت قدرت پیدا کردی، به شکرانه ی نعمتی که خدای متعال به تو عطا کرده، از او گذشت کن.

[این گذشت نه به‌خاطر بعد شخصیتی، بلکه به‌خاطر شکر خدای متعال باید باشد.]

نکته‌ی اول: مسئله‌ی شکر

شکر در برابر نعمت، یک واجب عقلی است؛ ازاین‌رو می‌گویند: شکر در برابر خدای متعال، دلیل شرعی نمی‌خواهد؛ یعنی اگر خود خدا هم نگوید، انسان با عقل خودش این مطلب را می‌فهمد که باید شکر نعمت‌های الهی را به‌جای آورد، چراکه شکر منعم، یک واجب عمومی است؛ به‌گونه‌ای که اگر حتی دشمن هم در حق انسان خوبی کرد باید از او تشکر نمود.

پس شکر، تنها اختصاص به خداوند ندارد، بلکه شکر از مخلوق هم از باب «مَن لَم يَشكُرِ المَخلوقَ لَم يَشكُرِ الخالِقَ» که مضمون حدیث امام رضا×[4] و برخی معصومین^[5] است از دستورات اسلامی می‌باشد.

امام× در این حکمت اشاره می‌کند که شکر بر قدرت از مواردی است که باید به هنگام پیروزی بر دشمن آن‌را بجای آوری.

نکته‌ی دوم: مسئله‌ی عفو گذشت

نشانه‌ی شکر، باید عفو و گذشت باشد. بجا آوردن سجده شکر برای قدرت یافتن، کار بدی نیست؛ اما امام× عفو و گذشت را نشانه‌ی شکر می‌داند.

عفو و گذشت، بحثی اخلاقی و یکی از ابزارهای مدیریت اجتماعی است.

یک مدیر موفق باید اهل تغافل و گذشت باشد؛ نباید همه خطاهای ریز را ببیند. خداوند نیز می‌فرماید: اگر گناه صغیره مرتکب شدی و اصرار بر انجام آن نکردی، کبیره برای شما نمی‌نویسم.[6]

عفو و گذشت یکی از ضرورت‌های جامعه سازی است. اگر جامعه‌ای، خواهان سلامت و سالم بودن باشد در آن باید عفو و گذشت وجود داشته باشد.

امام× فرمود: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه‌»؛ هنگامی‌که بر دشمن خودت قدرت پیدا کردی، گذشت از وى را شكرانه ی قدرت يافتنت بر او قرار ده.

پس معلوم می‌شود که قادر بودن و پیروزی، نعمتی الهی است. پیروز شدن و توانمندی برای غلبه بر دشمن و شکست دادن دشمن، نعمتی است که نیاز به شکر دارد.

چند سؤال در این‌جا ممکن است مطرح بشود.

    1. اگر در مقابل دشمن پیروز شدیم، چرا باید از او بگذریم؟

    2. آیا پس از پیروزی بر هر دشمنی باید از او گذشت؟

    3. آیا این عفو و گذشت شامل خطاهای عمومی و فتنه‌های جامعه نیز می‌شود یا خیر؟

    4. آیا مقصود امام×، دشمنی‌های شخصی است یا دشمنی‌های دینی؟ درحالی‌که خود مولا× دراین‌باره فرموده‌اند:

«جَازِ بِالْحَسَنَةِ وَتَجَاوَزْ عَنِ السَّيِّئَةِ مَا لَمْ يَكُنْ ثَلْماً فِي الدِّينِ أَوْ وَهْناً فِي سُلْطَانِ الْإِسْلَام‌»[7] ؛ [بدى يا خوبى را] به نيكى پاداش‌ده و از بدى درگذر، به‌شرط آن‌که به دين لطمه‌ای نزند يا در قدرت اسلام ضعفى پديد نياورد.

حضرت× در این حکمت نیز می‌فرمایند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّك‌»؛ هنگامی‌که بر دشمن خودت قدرت پیدا کردی؛ و حضرت مطلق دشمن را نفرمود؛ ازاین‌رو هنگامی‌که بر دشمن خود، قدرت یافتی؛ یعنی اگر به‌عنوان‌مثال، همسایه‌ی شما با شما اختلاف پیدا کرد؛ آن دشمن شخصی است؛ و حضرت درباره‌ی حق شخصی توصیه به گذشت فرموده است؛ حضرت فرمود: با این‌که می‌توانی حق خود را بگیری، از او بگذر. امام× در این‌جا فرمود: «علی العدو»؛ یعنی اشاره‌ای به دشمن اسلام و دین نکرد، بلکه مقید به «عَدُوِّك» کرده است؛ ازاین‌رو به‌خاطر قدرت داشتن بر قصاص به عفو و گذشت توصیه‌شده است.

بررسی سندی حکمت

این حکمت در منابع پیش از سید رضی و هم پس از ایشان نقل شده است.

به‌عنوان‌مثال، ابو عثمان جاحظ (متوفی 255 ه ق) در «الرسائل والرسائل الأدبية»[8] [9] و ابن دريد (متوفای 321 ه ق) در «المجتنى»[10] قبل از سید رضی این سخن مولا× را نقل کرده‌اند.

بعد از سید رضی نیز بزرگانی ازجمله؛ أبو سعد الآبي (متوفای 421 ه ق) در «نثر الدر في المحاضرات»[11] ؛ الثعالبي (متوفای 429 ه ق) در «الاعجاز والايجاز»[12] ؛ الحُصري القيرواني (متوفای 453 ه ق) در «زهر الاداب وثمر الالباب»[13] ؛ راغب اصفهانی (متوفای 502 ه ق) در « محاضرات الأدباء»[14] ؛ خوارزمی (متوفای 568 ه ق) در «المناقب»[15] ؛ أسامة بن منقذ (متوفای 584 ه ق) در «لباب الاداب»[16] ؛ ليثى واسطى ‌(متوفای قرن 6 ق) در «عيون الحكم والمواعظ»[17] ؛ نويری (متوفای 733 ه ق) در «نهاية الارب في فنون الادب»[18] ؛ محمد بن قاسم اماسی (متوفای 940 ه ق) در «روض الأخيار المنتخب من ربيع الأبرار»[19] و دیگرانی همچون علامه مجلسی در بحارالانوار و ... به آن اشاره‌ کرده‌اند.

جملاتی درباره‌ی حاج قاسم

امیرمؤمنان× به شُکر نعمت‌های الهی توصیه کرده‌اند؛ حاج قاسم هم انسانی شاکر بود. وی اهل شکایت به درگاه خدا نبود؛ نه پیش خدا و نه پیش خلق خدا.

گاهی از اوقات شکایت را پیش خدا انجام می‌دهیم و گاهی هم پیش خلق خدا شکایت می‌کنیم.

بدترین نوع شکایت، آن شکایتی است که پیش خلق خدا باشد؛ این‌که انسان سفره‌ی دل خودش را برای دیگران باز کند. اگرچه عیبی ندارد که انسان سفره‌ی دل خودش را نزد خداوند باز کند؛ اما اگر شاکر باشد برای او بهتر است.

حاج قاسم شاکر بود و این درس را از صدیقه طاهره÷ گرفته بود، چراکه هیچ کجا در تاریخ سراغ نداریم که صدیقه طاهره÷ در آن زندگی پر از حادثه، شکایت و گله‌ای کرده باشد.

نشانه‌های شکر حاج قاسم

    1. بندگی به درگاه الهی

حاج قاسم، «عَبْدٌ مِنْ عِبَادِ اللَّه»‌ بود؛ همان‌گونه که حضرت امیر× درباره مالک اشتر خطاب به اهل مصر می‌فرمایند: «َقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ»[20] .

در اتاق کار و سنگری که حاج قاسم حضور داشت، روح عبادت و بندگی بر آن‌جا حاکم بود.

حاج قاسم بنده خدا بود و بندگی، نشانه‌ی شکر او بود.

    2. خدمات فراوان حاج قاسم نشانه‌ی شکر او بود.

حاج قاسم خدمت می‌کرد و می‌گفت خداوند به من عمر داده و شکر آن، این است که به جامعه و مردم خدمت کنم. لذا هر مشکلی در هر کجا که پیش می‌آمد، حاج قاسم جلودار بود. آخرِ فرودگاه دمشق مرز جبهه بود و نخستین کسی‌که با هواپیما در آنجا نشست حاج قاسم بود. نخستین کسی‌که روز روشن در فرودگاه حلب، بر زمین نشست (چون هواپیما شب با چراغ خاموش می‌رفت) حاج قاسم بود. نخستین شخصی که به بوکمال (آخرین پایتخت داعش) آمد و نزدیک دو هفته تا برچیدن آخرین پایتخت دشمن و اعلام نابودی دشمن آنجا ماند، حاج قاسم بود. همان‌جا بود که خبر درگذشت پدرش را به ایشان دادند؛ ابو باقر جانشین وی در سوریه می‌گفت: در همین ایام یک روز پس از نماز صبح پیش حاج قاسم رفتم، دیدم که های‌های گریه می‌کند؛ گفت، خبر داده‌اند که پدرم از دنیا رفته است.

سردار حاج قاسم سلیمانی کسی است که نام او رعشه بر اندام دشمن می‌اندازد؛ او مصداق جمله‌ای است که امیرالمؤمنین برای مالک به‌کار برده و فرمود: «أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّار»[21] ؛ مالک برای کفار از آتش سوزان، شدیدتر و سخت‌تر بود و دشمن هنگام شنیدن نام او فرار می‌کرد؛ حاج قاسم نیز این‌گونه بود؛ اما هنگامی‌که به پدر می‌رسد، برای از دست دادن پدر گریه می‌کند. ابو باقر می‌گوید: حاج قاسم به من فرمود: کسی متوجه درگذشت پدرم نشود؛ من در حد ضرورت و برای تشییع‌جنازه پدرم به ایران می‌روم و برمی‌گردم.

نشانه‌ی شکرش این بود که خود را سرباز می‌دانست؛ همان‌گونه که امیرمؤمنان× درباره‌ی مالک اشتر فرمود:

«إِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَلَا يُحْجِمُ وَلَا يُؤَخِّرُ وَلَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي‌»[22] ‌؛ او در پیشروی و عقب‌نشینی و حمله، بدون فرمان من اقدام نمى‌كند.

حاج قاسم همیشه گوش به‌فرمان ولایت بود به‌گونه‌ای که بدون اذن و فرمان ولی‌فقیه نه یک‌قدم به عقب برمی‌داشت و نه یک‌قدم جلو می‌گذاشت، بلکه همیشه همراه و پشت سر ولایت بود.


[2] بیانات ایشان در تاریخ 13 خرداد 1359.
[4] ر.ک: عیون اخبارالرضا، ج2، ص289.
[5] ر.ک: کافی، ج2، ص94 و 99.
[6] برداشتی از {وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ}؛ و آن‌ها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‌افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می‌کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ و بر گناه، اصرار نمی‌ورزند، بااینکه می‌دانند. (آل‌عمران: 3/135)؛ ر.ک المیزان، ج4، ص21.
[8] الرسائل للجاحظ، الجاحظ، ج1، ص269.. با اندک تفاوت: «قدرت على عدوّك فلم تجعل العفو عنه شكراً للقدرة عليه»
[9] الرسائل الادبيه، الجاحظ، ج1، ص353.. با اندک تفاوت: «قدرت على عدوّك فلم تجعل العفو عنه شكراً للقدرة عليه»
[10] با اندکی اختلاف این‌گونه آورده است: «اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكر المقدرة عليه»؛ (المجتنى، ص20.).
[11] نثر الدر في المحاضرات، أبو سعد الآبي، ج1، ص199.. با اندکی اختلاف این‌گونه آورده است: «إِذا قدرت على عَدوك، فَاجْعَلْ الْعَفو شكر قدرتك»
[12] الاعجاز والايجاز، الثعالبي، أبو منصور، ج1، ص39.. با اندکی اختلاف این‌گونه آورده است: «إذا قدرت على عدوك فاجعل العفو شكراً للقدرة عليه»
[14] محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، الراغب الأصفهاني، ج1، ص282.. با اندک تفاوت: «إذا قدرت على العدوّ فاجعل العفو شكر قدرتك»
[15] المناقب، الخوارزمي، الموفق بن احمد، ج1، ص377.. با اندکی اختلاف این‌گونه آورده است: «إذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكره للقدرة عليه»
[18] نهايه الارب في فنون الادب، النويري، ج3، ص258.. با اندکی اختلاف این‌گونه آورده است: «اذا قدرت على عدوّك، فاجعل عفوك عنه شكر المقدرة عليه»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo