< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/10/27

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه/شرح حکمت یازدهم /سبک‌شناسی رفتارهای اجتماعی با نگاه مردم، (جلسه سوم)

 

وَقَالَ×:‌ «إِذَا قَدَرْتَ‌ عَلَى‌ عَدُوِّكَ‌ فَاجْعَلِ‌ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه»[1] .‌

ادامه شرح حکمت یازدهم

بحث در حکمت یازدهم با موضوع عفو و گذشت بود؛ لکن کلام مولا× در مطلق عفو و گذشت نبود، بلکه مقصود عفو و گذشت در هنگام برخورداری از قدرت و پیروزی بر دشمن بود و انگیزه‌ی آن نیز شکر کردن خدا برای نعمت پیروزی است؛ نه برای این‌که دل انسان آرام بگیرد.

حضرت در این حکمت می‌فرمایند:

«إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه»[2] ؛ اگر بر دشمنت دست‌یافتی، بخشيدن او را شکرانه‌ی پيروزىِ بر او قرار ده؛ یعنی هنگامی‌که بر دشمنت قدرت پیدا کردی، به شکرانه‌ی نعمتی که خدای متعال به تو عطا کرده، از او گذشت کن.

به تعبیری دیگر، هرگاه بر دشمنت قادر شدی؛ یکی از کارهای مهم، عفو و گذشت از اوست. هدف، پیروزی بر او بود که انجام شد؛ یعنی هدف این بود که دشمن [در مقابل اسلام] احساس ذلت و شکست کند. همچنین مؤمنین در کنار اسلام، احساس عزت و اقتدار کنند؛ لذا به جهت شکر منعم (پیروزی بر دشمن) او را عفو کن، زیرا این خدا بود که این نعمت را به تو داد و تو را بر دشمنت پیروز کرد.

بررسی ابعاد حکمت یازدهم

این جمله‌ی حضرت از ابعاد گوناگونی برخوردار است؛ ازجمله این‌که مولا با بیان قالب و چارچوبی برای جامعه، می‌خواست که آن‌ها در حال پیروزی و سلطه بر دشمن، از خداوند متعال غافل نشوند.

یک فرهنگ نادرستی که در جامعه حاکم است؛ این است که تنها به هنگام شکست، ضعف و نیاز، خداوند را ملجأ و پناهگاه می‌دانند؛ اما امیرمؤمنان با بیان این کلام به جامعه فهماند که خدای متعال در همه حال (شکست و پیروزی) ملجأ و پناهگاه است؛ به‌ویژه هنگامی‌که بر دشمن غلبه پیدا کرد، به شکرانه‌ی این پیروزی به درگاه الهی، او (دشمن) را عفو کن و از او بگذر؛ یعنی جامعه باید در اوج پیروزی هم با مبدأ توحیدی مرتبط باشد و آن روحیه‌ی توحیدی در جامعه وجود داشته باشد.

این‌جا علاوه بر این‌که این روحیه در انسان ایجاد می‌شود، با این دقت، از آسیب‌های قدرت نیز در امان می‌ماند، چراکه قدرت، اگرچه نعمت خداوند است؛ اما همچون شمشیر دو لبه‌ای است که یک لبه‌ی آن ارزشمندی و توجه به خداوند است و لبه‌ی دیگر آن آسیب و ضد ارزش است، زیرا هنگامی‌که انسان باقدرت بر دشمن خود چیره گشت، نخستین نکته‌ای که به ذهنش می‌آید این است که من چه انسان قدرتمندی هستم که توانستم بر دشمنم پیروز شوم، و این آسیبِ قدرت است؛ اما هنگامی‌که شکر خداوند انجام می‌شود، می‌گوید: من این کار را انجام نداده‌ام، بلکه این خداوند است که این‌ کار را انجام داده است. همان‌گونه که در قرآن کریم هم به این مطلب اشاره‌شده است؛ آن‌جا که می‌فرماید: {وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ}[3] ؛ و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به‌صورت آن‌ها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت!

یعنی گرچه شما تیر را انداخته‌اید؛ اما درعین‌حال خدا آن‌را به هدف رسانده است؛ لذا در این حال قدرت آسیب و ضرری به انسان نمی‌زند.

حضرت در مقابل این زهر (قدرت) پادزهری تجویز می‌کنند و می‌فرمایند که جامعه باید قوی باشد. همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب هم به آن اشاره نموده و جامعه را به قوی شدن سفارش کرده‌اند[4] .

لذا انسان مؤمن در ضمن قدرت باید توجه داشته باشد که این خداوند است که قدرتش را به هدف می‌رساند؛ از همین رو است که امام خمینی+ نیز پس از آزادی خرمشهر این‌گونه فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»[5] .

به تعبیری، باید سبب اصلی یا مسبب‌الاسباب را خداوند دانست و به هنگام قدرت، دانستن آن مهم است.

سؤال: علت این‌که مولا× سفارش به شکر نعمت الهی به هنگام قدرت پیدا کردن می‌کند، چیست؛ درحالی‌که شکر منعم در همه‌جا واجب است؟

می‌گوییم: برای این‌که قدرت، آسیب‌هایی دارد و این شکر کردن از آن آسیب‌ها جلوگیری می‌کند.

امیرمؤمنان× در کلامی دیگر به عفو و گذشت انسان به هنگام قدرتمندی اشاره‌کرده و می‌فرماید:

«أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَة»[6] ؛ سزاوارترین مردم به عفو کردن آن‌هایی هستند که برای عقوبت کردن، قدرت بیشتری دارند.

همچنین حضرت در نامه‌ای به حارث همدانی[7] فرموده‌اند:

«وَاكْظِمِ الْغَيْظَ وَ [احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَتَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَةِ] تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَة وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَة»[8] ؛ خشم را فرونشان و به هنگام قدرت ببخش و به هنگام خشم فروتن باش و در حكومت مدارا كن تا آينده خوبى داشته باشى‌.

حضرت در اینجا سه واژه‌ی (عفو، صفح و غفران) را در کنار هم به‌کار برده است. این سه، از نظر محتوایی تفاوتی با یکدیگر ندارند؛ ولی از نظر مرتبه‌ای دارای تفاوت‌هایی با یکدیگر می‌باشند.

حضرت فرمود: هنگامی‌که به حکومتی رسیدی، «وَاصْفَحْ»؛ یعنی بگذر و به روی او هم نیاور. اگر این‌گونه بودی، «تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَة»؛ آینده خوبی برای توست (هم در دنیا و هم در آخرت). خداوند نیز به‌خاطر این‌که تو اهل عفو بوده‌ای معامله خوبی با تو خواهد کرد و اهل دنیا نیز در دنیا با تو رفتار خوبی خواهند داشت.

این سه واژه (عفو، صفح و غفران) در سوره‌ی تغابن هم به‌صورت یکجا آمده است؛ آن‌جا که می‌فرماید:

{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}[9] ؛ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! بعضی از همسران و فرزندانتان، دشمنان شما هستند، از آن‌ها بر حذر باشید؛ و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید، (خدا شمارا می‌بخشد)؛ چراکه خداوند بخشنده و مهربان است!

به‌کارگیری واژه‌ی «عفو» در آیه؛ یعنی جایی‌که باید فرد را جریمه کنی از او بگذری؛ اما واژه‌ی «صفح»؛ یعنی به‌هیچ‌وجه خطای فرد را به روی وی نیاوریم؛ «غفران» نیز؛ یعنی جریمه‌ات نمی‌کنم و به روی تو نمی‌آورم و افزون بر آن‌ها آبرویت را نیز نگه می‌دارم و خطای تو را می‌پوشانم. اگرچه مغفرت و غفران کار خداوند است؛ اما در این‌جا به انسان نیز نسبت داده‌شده است.

سؤال: علت سفارش و تأکید بر گذشت از دشمن در زمان غلبه مسلمین بر آن‌ها چیست؟

می‌گوییم: جریان حق و باطل همیشه وجود داشته است؛ کار شیطان نیز آمیختن این دو با یکدیگر بوده است؛ لکن خدای متعال این دو را از هم جدا نگه‌داشته است؛ و نتیجه تقابل حق و باطل نباید چیزی جز غلبه مسلمانان بر دشمن باشد. اسلام در مبارزه‌ی با دشمن به‌دنبال این نیست که تخم کینه و کینه‌توزی را در بستر جامعه منتشر کند، بلکه به این مطلب اعتقاد دارد که اگر جبهه اسلام قدرت یافت و بر دشمن زبون و خوار پیروزی شد؛ نه‌تنها در میان عامه مردم تخم کینه پخش نمی‌شود، بلکه کینه‌ها نیز از بین می‌رود.

آن‌گونه که وقتی ابوسفیان در برابر پیامبر’ لشگری به راه انداخت؛ و پیامبر’ به پیروزی رسید، پس از پیروزی و سیطره اسلام بر مکه، برای این‌که در دل مردم مکه، کینه‌ای به‌وجود نیاید، پیامبر فرمود: «الْيَوْم، يَوْم الْمَرْحَمَة»[10] ؛ امروز روز مرحمت است. علت این‌که پیامبر این‌گونه فرمود و آن روز را روز مرحمت نام‌گذاری کرد بدین‌جهت بود که دشمن در شرایطی نبود که بتواند خودش را بازیابی کند، چراکه اسلام گسترش‌یافته بود؛ اما اگر دشمن امکان بازیابی داشته باشد، دستور این‌گونه نخواهد بود.

پیامبر’ درباره‌ی عفو و گذشت در روایتی دیگر این‌گونه فرمود:

«تَعَافُوا يَسقُطُ الضّغائِنُ بَينكُم»[11] ؛ از یکدیگر بگذرید تا کینه‌ها ساقط بشود.

پس هنگام مقابله با دشمن و پیروز شدن بر او، با این ملاک باید مورد عفو و گذشت قرار بگیرد؛ اما اگر این‌گونه نبود؛ یعنی دشمن او وجود داشت، پشیمان نشد و بر دشمنی خود اصرار ورزید، دیگر جای عفو نیست. ازاین‌رو امیرمؤمنان× آنجایی را جایگاه عفو می‌داند که بر دشمن غلبه پیداکرده‌ای و او از قدرت شما آگاه است.

به‌عنوان‌مثال، در سال ششم هجری هنگامی‌که پیامبر’ برای انجام عمره به سمت مکه حرکت کرد، مشرکان از ورود ایشان ممانعت کردند؛ ایشان 19 شبانه‌روز درحالی‌که لباس احرام به تن داشتند در حدیبیه که منطقه‌ای پرآب بود و در شمال مکه و در 16 کیلومتری مسجدالحرام قرار داشت، توقف کردند[12] ؛ پیامبر| در آنجا با مشرکین مذاکره کردند و توافق کردند که در سال آینده به همراه تعدادی برای عمرة القضاء بیایند؛ ازاین‌رو همان‌جا تقصیر کرده و به‌سوی مدینه بازگشتند. در سال هفتم هجری، هنگامی‌که پیامبر| برای انجام عمرة القضاء به مکه آمدند؛ مشرکان تبلیغ کرده بودند که مسلمانان ضعیف شده و قدرتی ندارند؛ ازاین‌رو پیامبر| (در برابر این تبلیغات) دستور دادند که همه‌ی افراد به‌صورت هروله طواف کنند؛ یعنی دوان‌دوان طواف کنند تا همه بدانند که مسلمانان ضعیف نیستند.[13]

پس اگر دشمن قدرت اسلام را نادیده گرفت و بر دشمنی خود اصرار ورزید؛ اینجا دیگر مستحق عفو نخواهد بود.

ازاین‌رو امیرمؤمنان× دراین‌باره می‌فرمایند:

«الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرِّ لَا عَنِ الْمُصِر»[14] ؛ گذشت برای کسی است که به‌اشتباه خود اقرار کند؛ نه برای کسی‌که اصرار به دشمنی داشته باشد.

همانند «ابا عزه الجمحي» که در واقعه جنگ بدر اسير شد و به پيامبر عرض كرد: اي محمد: من عیال‌وار هستم؛ بر من منت بگذار و آزادم نما. حضرت او را آزاد نمود، بدين شرط كه ديگر به جنگ با مسلمانان برنگردد. ابو عزه به مكه برگشت و گفت من محمد را مسخره نمودم و در جنگ احد دوباره علیه مسلمانان به جنگ برگشت. پيامبر| نيز دعا نمود كه فرار نكند؛ ‌پس ابا عزه اسير مسلمانان شد و دوباره به پيامبر عرض كرد كه من عیال‌وار هستم و مرا آزاد كن، رسول‌الله’ فرمودند: آيا آزادت كنم تا به مكه برگردي و در گروه قريش فرياد بزني كه من دو بار محمد را مسخره نمودم، سپس فرمودند: «لا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَيْنِ»[15] ؛ مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمی‌شود. پس پيامبر او را آزاد نکردند.

بنابراین کسی‌که اصرار بر دشمنی دارد، استحقاق عفو ندارد.

سؤال: چه زمانی عفو و گذشت بهتر است؟

جواب: امیرمؤمنان× دراین‌باره می‌فرماید:

«مَتَى أَشْفِي غَيْظِي إِذَا غَضِبْتُ‌؟! أَ حِينَ أَعْجِزُ عَنِ الِانْتِقَامِ؟ فَيُقَالُ لِي: لَوْ صَبَرْتَ، أَمْ حِينَ أَقْدِرُ عَلَيْهِ. فَيُقَالُ لِي: لَوْ عَفَوْت»[16] ‌؛ به هنگامی‌که خشمگين شوم غیظ خود را چگونه درمان کنم؟! آيا هنگامی‌که از انتقام گرفتن عاجزم کظم غیظ کنم تا این‌که عده‌ای بگویند کاش انتقام نمی‌گرفتی و صبر می‌کردی؟! يا هنگامی‌که توانايى بر انتقام دارم و به من گفته می‌شود: بهتر است گذشت كنى؟!

پس یکی دیگر از شرایط عفو، به‌ویژه درباره‌ی دشمن، این است که عفو و گذشت نباید موجب مفسده دیگری بشود؛ و اگر عفو و گذشت مفسده و ضرر دیگری دارد، حق نداریم او را عفو کنیم و از او بگذریم.

امیرمؤمنان در یکی از حکمت‌ها و موعظه‌های خویش می‌فرماید:

«الْعَفْوُ يُفْسِدُ مِنَ اللَّئِيمِ بِقَدْرِ إِصْلَاحِهِ مِنَ الْكَرِيمِ»[17] ؛ عفو از انسان پست، به همان اندازه فساد آور است که عفو از انسان کریم اصلاح آور است؛ یعنی به همان اندازه که گذشت از انسان بزرگوار و باکرامت سبب اصلاح می‌شود، گذشت از انسان پست هم سبب فساد او می‌شود.

نکته: این کلام امیرمؤمنان× در منابع اهل سنت نیز بدون بردن نام ایشان و با تعابیری همچون «قال بعض الحکما[18] ، قيل[19] وقالوا[20] و ...» نقل‌شده است.

این کلام مولا× در ماجرای «ابا عزه الجمحي» که داستان آن‌را بیان کردیم نیز مصداق پیدا می‌کند؛ بنابراین تا زمانی‌که دشمن اظهار پشیمانی نکند؛ عفو او جایز نیست.

دشمنی فردی با امام هادی× و گشت امام از او بعد از پشیمانی وی از این کار

نقل‌شده است که در زمان امام هادی×، فردی نزد متوکل از ایشان× سعایت کرد؛ متوکل نیز مأمورانی را فرستاد تا امام را به سامرا ببرند؛ هنگامی‌که خواستند امام را سوار کنند و ببرند؛ آن شخص جلو آمد و گفت من از شما سعایت کرده‌ام و اکنون پشیمانم.

امام× ابتدا فرمودند: به خدا واگذارت کردم؛ سپس آن مرد دوباره گفت: پشیمانم و اشتباه کردم؛ امام هادی× فرمودند: «قَدْ عَفَوْتُ عَنْك‌»[21] ؛ از تو گذشتم.

بخشش جرم بستگی به نوع آن دارد

برخی از جرائم قابل‌بخشش نیست؛ بنابراین نوع جرم مهم است. دراین‌باره امیرمؤمنان علی× فرمود:

«جَازِ بِالْحَسَنَةِ وَتَجَاوَزْ عَنِ السَّيِّئَةِ مَا لَمْ يَكُنْ ثَلْماً فِي الدِّينِ أَوْ وَهْناً فِي سُلْطَانِ الْإِسْلَام‌»[22] ؛ اگر کار خوب کردند پاداششان بده، و اگر کار بد کردند، مادامی‌که خلل و روزنه‌ای در دین ایجاد نکند و موجب تضعیف حکومت اسلام نباشند، از آن‌ها بگذر.

امام سجاد× نیز در کلماتشان به این نکته اشاره‌کرده‌ و می‌فرمایند:

«حَقُّ مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ أَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ وَإِنْ عَلِمْتَ أَنَّ الْعَفْوَ يَضُرُّ انْتَصَرْتَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَٰئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ}‌[23] »[24] ؛ حق کسی‌که به تو بدى نموده اين است كه از او درگذرى و اگر دانستى كه عفو نمودن او ضرر دارد از او انتقام بگير، خداى تعالى فرموده: {و کسی‌که پس از مظلوم شدن یاری طلبد، ایرادی بر او نیست}.

همچنین اگر رهبر جامعه اسلامی به افرادی هشدار داده و آن‌ها را دعوت به بازگشت کرده است؛ اما دوباره بر اشتباه خویش پافشاری می‌کنند، آنجا دیگر جای بخشیدن نیست.

در تاریخ نقل‌شده است؛ فردی به نام «مقيس بن صُبابه ليثي يا حبابة يا سبابه» بوده که برادرش در ماجرای بنی المصطلق توسط عده‌ای از روی خطا کشته شد؛ وی نزد پیامبر| آمد و تقاضای حکم کرد؛ پیامبر| فرمودند: باید دیه بپردازند. پس از گرفتن دیه، مدتی در مدینه ماند تا قاتل برادرش را پیدا کرد؛ پس به او حمله‌ور شد و او را کشت و به مکه فرار کرد. در مکه برای خویش شعر می‌سرود که هم دیه گرفتم و هم قاتلش را کشتم. هنگامی‌که مکه توسط مسلمانان فتح شد او به مسجدالحرام پناهنده شد؛ پیامبر| فرمودند: او را بیرون بیاورید و دستور قصاص او را دادند؛ زیرا به او هشدار داده بودند که این کار را نکند.[25]

تطبیق این مسئله در امروز مانند ماجرای فتنه 88 است که رهبر معظم انقلاب، فتنه‌گران را دعوت به آرامش و برگشت از راه اشتباه خویش کرد؛ ازاین‌رو برای این‌ها دیگر جای عفو و گذشت نیست.

گذشت در هنگام پیروزی، نشانه‌ی پاک‌سازی جامعه از کینه‌ها و دشمنی‌هاست.

امیرمؤمنان× دراین‌باره می‌فرمایند: «الْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَر»[26] ؛ عفو، زکات پیروزی است.

زکات دو جهت دارد: 1- زکات؛ یعنی پاکی؛ 2- زکات به معنای رشد و نمو است.[27]

زکات یعنی پاکی، و چون هنگامی‌که زکات می‌پردازید در حقیقت کثیفی مالتان خارج می‌شود و باقی‌مانده آن پاک می‌گردد؛ ازاین‌رو گفته‌اند، مالی را که زکات می‌دهید به سید ندهید؛ چراکه زکات کثیفی مال است[28] .

لذا پیامبر| نیز دراین‌باره فرموده‌اند:

«تَعَافُوا يَسقُطُ الضّغائِنُ بَينكُم»[29] ؛ از یکدیگر گذشت کنید، تا کینه‌های میان شما از بین برود.

یعنی اگر هنگام قدرت عفو کنید؛ با این کار کینه‌ها که در حقیقت همان کثیفی‌ها هستند پاک می‌شوند و جامعه هم قدرت پیداکرده و وحدت حاکم می‌شود.

ازاین‌رو امام حسین× نیز روی این مسئله تأکید کرده و می‌فرمایند:

«إِنْ أَعْفَى النَّاسِ مَنْ عَفَى عَنْ قُدْرَة»[30] ؛ با گذشت‌ترین مردم کسی است که از روی قدرت عفو کند.

برخورد امام رضا با فرد خطاکار

در مجلسی که مأمون هم حضور داشت، کسی نزد امام رضا× آمد که در ظاهر جرم سیاسی انجام داده بود؛ مأمون دستور داد تا او را بگیرند و عقابش کنند.

مأمون خطاب به امام‌ رضا× گفت: آقا شما چه می‌گویید؟ حضرت که بنای دخالت در امور حکومت نداشتند، فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَزِيدُ لِحُسْنِ الْعَفْوِ إِلَّا عِزّاً فَعَفَا عَنْه‌»[31] ؛ باگذشت تو، خدا بر عزتت می‌افزاید.

مأمون نیز در رودربایستی قرار گرفت و از او گذشت.


[4] - بر گفته از بیانات مقام معظم رهبری در حرم مطهر رضوی 1/01/1393 و نماز جمعه 27/10/1398.
[5] - برگرفته از بیانات امام در پیام به ملت ایران (تجلیل از رزمندگان اسلام و تبریک فتح خرمشهر) در 3 خرداد 1361؛ صحیفه امام، ج16، ص257-259.
[7] - حارث همدانی یکی از یاران امام علیه‌السلام است.
[12] اکنون در آنجا مسجدی به نام حدیبیه بناشده که یکی از مواقیت حج می‌باشد.
[13] ر.ک: مجمع‌البیان، ج9، ص191.
[25] - برگرفته از سیره ابن هشام - ت السقا، ج2، ص293 و تاریخ طبری، ج2، ص609.
[27] - برگرفته از جواهر الکلام، ج15، ص3.
[28] - برگرفته از وسائل الشیعة، ج9، ص511؛ تحریرالوسیلة، ج1، ص351.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo