< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/12/16

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت سیزدهم نهج‌البلاغه/کیفیت مواجه‌شدن با نعمت‌های الهی /استقبال شاکرانه (استقبال از نعمت‌ها همراه با شکر و سپاس)، جلسه سوم

 

وَ قَالَ×:‌ «إِذَا وَصَلَتْ‌ إِلَيْكُمْ‌ أَطْرَافُ‌ النِّعَمِ‌ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ»[1] .

بحث در حکمت سیزدهم بود، امیرمؤمنان× در این جمله کیفیت و چگونگی مواجه‌شدن با نعمت‌های الهی را بیان فرمود؛ ایشان ما را در کیفیت مواجهه با نعمت‌ها به‌سراغ استقبال شاکرانه از نعمت‌ها فرستاد و به آن سفارش فرمود.

مولا× در این حکمت فرمود: هرگاه گوشه‌ها و نشانه‌هایی از نعمت‌های الهی به‌سوی شما رو کرد و چشمه‌هایی از نعمت را دیدید؛ این آغاز نعمت است و نهایت و اقصایی دارد که باید آن‌را درک نمود؛ پس مراقب باشید که آن اقصای نعمت و باقی‌مانده آن‌را با کم گذاشتن در شکر خدای متعال، فراری ندهید و آن‌را از خود دور نسازید.

شکر نعمت، سبب تداوم و تکمیل آن می‌شود و کم گذاشتن در شکر، به‌طور حتم ادامه‌ی نعمت را فراری داده و به غیر منتقل می‌سازد.

آنچه از کلام امیرمؤمنان× و سایر روایات استفاده می‌شود این است که نزول نعمت‌های الهی در بسیاری از موارد تدریجی است؛ ازاین‌رو نعمت‌ها، اطراف و اقصایی دارد؛ همچنین آغاز و پایانی نیز دارد. در این حالت، شکرِ نعمت سبب نزول تدریجی و تکمیل آن می‌شود؛ و کم گذاشتن در شکرگزاری، ناسپاسی و ناشکری کردن، سبب ناپایداری این نعمت خواهد شد.

نعمت هم همانند ایمان، گاهی پایدار و گاهی هم ناپایدار است. نعمت‌هایی که ناپایدار است؛ مستقر نیست و کامل نشده است؛ شکر به درگاه خدای عزوجل در برابر نعمت‌ها تنها چیزی است که می‌تواند این‌ها را زمین‌گیر کرده و نزد انسان ماندگار کند.

بررسی واژه‌ی «شکر»

چند واژه از این حکمت را در بخش واژه‌شناسی این حکمت در جلسه‌ی گذشته بررسی کردیم؛ اما در ذیل این حکمت، امیرمؤمنان× به عبارت «قلة الشُکر» نیز اشاره فرمودند که شکرِ اندک، سبب فراری دادن نعمت می‌شود.

حال سؤال این است که معنای این شکر چیست که بودنش، سبب ازدیاد نعمت گشته و کم شدنش نابودی نعمت را به همراه دارد؟ لفظ شکر که بر زبان انسان جاری می‌شود حکایت از چه معنایی دارد؟ یعنی هنگامی‌که می‌گوییم خدایا شکرت! یا پس از نماز که سجده شکر ‌بجا می‌آوریم و خدا را برای این توفیق، شکر می‌گوییم؛ این کلمه، حکایت از چه چیزی می‌کند؟

در جواب از این سؤال می‌گوییم که، هرکدام از این الفاظ دارای معنا و مفهومی است که آن مفهوم، اثرگذار است و این لفظ از آن حکایت می‌کند؛ مثلاً هنگامی‌که شما لفظ نماز و صلاة را به‌کار می‌برید؛ این نماز و صلاة، لفظی است که حکایت از این معنا می‌کند که نماز، عبادتی مخصوصی است که ما به سبب آن نماز از فحشا و منکر دور شده و به خداوند تقرب پیدا می‌کنیم.

لفظ «شکر» از چه چیزی حکایت می‌کند؟

دراین‌باره (درباره‌ی واژه شکر) چند جمله‌ی کوتاه از لغویون بیان می‌کنم تا از جوانب مختلف به آن شناخت پیدا کنیم و بشناسیم که به هنگام شکر خداوند متعال، چه معنایی غیرازاین لفظ باید به ذهن ما بیاید؟

زبیدی در «تاج العروس» درباره‌ی این واژه این‌گونه می‌گوید:

«الشُّكْرُ، بالضَّمّ: عِرْفانُ الإِحْسَانِ وَنَشْرُه»[2] ؛ شُکر (با ضَمّ شین)؛ یعنی اگر کسی به شما خوبی کرد احسان او را بشناسی و آن‌را نشر دهی.

یعنی هم بدانی که او به تو خوبی کرده و احسان و نیکی او را بشناسی؛ و پس‌ازاین شناخت نیز، آن‌را منتشر کرده و به دیگران منتقل کنیم؛ به تعبیری، یعنی زمانی‌که خدای عزوجل به ما نعمتی داد؛ ابتدا آن‌را بشناسیم که نعمة من الله است و از آن خداست؛ سپس در هرکجا به این نعمت از سوی خدا اذعان کنیم و آن‌را نشر بدهیم.

ایشان (زبیدی) در ادامه می‌گوید: «أَصلُه من عَيْنٍ شَكْرَى أَي مُمْتَلِئَة وَالشُّكْرُ على هذا: الامتِلاءُ من ذِكْرِ المُنْعِم [عليه‌]»[3] ؛ شکر را یک نوع دیگر نیز معنا کرده‌اند؛ اصل شکر از چشم و عَيْن شَكْرَى بوده است؛ یعنی چشم پُر. این چشم پر را به دو گونه می‌توان معنا کرد:

1- به معنای چشم سیری و گرسنه نبودن؛ 2- به معنای چشم درشت به‌گونه‌ای که کاملاً نمایان باشد.

شکر، به معنای چشم پر بودن است؛ یعنی باید ذکر منعم همه‌جا بر زبان شما پُر شود. منعم خدای عزوجل است که نعمت را به مخلوقات خود عنایت کرده است و همان‌گونه که شخصی که چشمش پُر است و دنبال مال دیگران نیست؛ شما هم باید همان‌گونه زبانت از یاد آن‌کسی‌که به شما نعمت داده، پُر باشد؛ یعنی زندگی انسان باید مملوّ از ذکر خدای عزوجل باشد.

شکر کردن خداوند؛ یعنی تنها به ذکر لسانی بسنده نکنیم و همه‌جا و در همه‌ی حالت‌ها یاد خدا بر زبانمان جاری باشد و شاکر خدای متعال باشیم. پس شکر با این معنا؛ یعنی حاضر دانستن خدای منعم (کسی‌که نعمت داده) در همه‌ی ابعاد زندگی.

جناب زبیدی در تقسیم شکر این‌گونه می‌گوید: «والشُكْرُ على ثلاثة أَضْرُبٍ: شُكْر بالقَلْبِ وهو تَصَوُّرُ النِّعْمَة، وشُكْر باللسان وهو الثَّنَاءُ على المُنْعِم، وشُكْر بالجَوَارِحِ وهو مكافَأَةُ النِّعْمَةِ بقدرِ استحقاقِه»[4] ؛

شکر بر سه قسم است:

    1. شکر قلبی؛ و آن بدین معناست که در دلت همیشه تصور این نعمت الهی را داشته باشی و از یادت نرود؛

    2. شکر زبانی؛ و آن بدین معناست که با زبان ثنا و ستایش خدا را بگویی؛ و به‌محض دریافت نعمت، {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين}[5] ؛ بگویی[6] .

    3. شکر با همه‌ی اعضای بدن؛

شکر با همه‌ی اعضای بدن بدین معناست که شکر نعمت را باید به‌اندازه‌ی شایستگی آن به‌جا آوری؛ یعنی وظیفه‌ی شما در برابر این نعمتی را که خداوند به شما عنایت کرده آن است که حق آن‌را به‌جای آوری؛ اگر آن نعمت مال است، به فقرا رسیدگی کن و به اقوام خودت نیز کمک برسان؛ اگر پست و مقامی است به مردم خدمت کن؛ اگر زبانت می‌تواند واسطه بشود با زبانت به مردم یاری بده.

بنابراین، این‌که مولا× فرمود: نعمت را با شکر اندک، فراری نده؛ یعنی این نعمت، حضور اندکی در دل شما نداشته باشد؛ و ثنای خداوند نیز بر زبان شما کم نباشد؛ به تعبیری، خدمت و انجام‌ وظیفه‌ی شما در برابر این نعمت اندک نباشد؛ و هراندازه که از دست انسان برمی‌آید در راستای شکرگزاری از این نعمت انجام بدهد.

زبیدی در ادامه نیز این‌چنین می‌گوید: «الشُّكْرُ مَبْنِيٌّ على خَمْسِ قَوَاعِدَ: خُضُوع الشّاكِرِ للمَشْكُورِ وحُبّه له واعترافه بنِعْمتِه والثَّنَاء عليه بها وأَن لا يَسْتَعْمِلَها فيما يكْرَه، هذه الخَمْسَة هي أَساسُ الشُّكْرِ وبناؤُه عليها، فإِن عَدِمَ منها واحدَة اختَلّت قاعدةٌ من قواعَد الشُّكْرِ»[7] ؛

شُکر بر پنج‌پایه استوار است: 1- اگر فرد شاکر است در برابر آن‌کسی‌که مشکور است، باید خضوع داشته باشد؛ 2- منعم را باید دوست داشت؛ اگر شاکر خداوند هستی، محب او نیز باید باشی و محبت او در دلت باشد؛ 3- باید اعتراف کنی و با زبانت هم بگویی که این نعمت از آنِ خداوند است [هر جا که نعمتی دیدی، اعتراف کنی که این نعمت را خداوند به تو داده است]؛ 4- نسبت به خداوند ثنا و ستایش کن و «الحمدالله» بگو؛ 5- این نعمت را در آن مُکرِهی که منعم آن‌را نمی‌پسندد به‌کار نگیر؛ [خدا به انسان چشم داده است؛ اما نگاه به حرام را نمی‌پسندد؛ خدا به انسان ثروت دنیوی عنایت کرده؛ اما به‌کارگیری آن‌را در راه ربا نمی‌پسندد؛ زبان را نیز خدا به انسان داده است؛ اما بی‌ادبی کردن را با آن نمی‌پسندد؛ پس در آن راه به‌کار نگیر] و این پنج مورد پایه‌های شکر است و بر آن بناشده است؛ پس اگر هرکدام از این‌ها بریزد، یک‌پایه ندارد و درنتیجه سست خواهد بود.

جناب زبیدی در تعریف و ترجمه دیگری از شکر، برداشت یکی از عرفا به نام شبلی را نقل می‌کند؛ که البته نمی‌دانیم، این شبلی آیا همان کسی است که میان او و امام سجاد× محاوره‌ای در باب حج اتفاق افتاده است[8] ؛ یا این‌که لقب عارفی است که نام آن «أبو بكر دلف بن جحدر»[9] می‌باشد.

شبلی درباره‌ی شکر این‌چنین می‌گوید:

«الشُّكْرُ رُؤْيَةُ المُنْعِمِ لا رَؤْيَةُ النِّعْمَة، ومعناه أَن لا يَحْجُبَه رُؤْيةُ النِّعْمَةِ ومُشَاهدَتُها عن رُؤْيَةِ المُنْعِمِ بها والكَمَالُ أَن يَشْهَدَ النِّعْمَةَ والمُنْعِمَ؛ لأَنّ شُكْرَه بِحَسَبِ شُهودِه للنِّعْمَة وكُلَّمَا كان أَتَمَّ كان الشُّكْرُ أَكمَل واللَّه يُحِبُّ من عَبْدِه أَن يَشْهَد نِعَمَه ويَعْتَرِفَ بها ويُثْنِيَ عليه بها ويُحِبَّه عليها، لا أَنْ يَفْنَى عنها ويَغِيبَ عن شُهودِهَا»[10] ؛

شکر، دیدن منعم است، نه دیدن نعمت؛ و معنایش این است که همه حواست جمع دیدن نعمت نشود [و از منعم غافل شوی]، بلکه آن نعمت، باید آیینه‌ای برای تو باشد که از خلال آن، خدا و منعم را ببینی، چراکه اگر نعمت را دیدی، هر چه با زبان نیز الحمدالله بگویی، شکر حقیقی نخواهد بود، بلکه شکر حقیقی آن است که بی‌درنگ به خدا منتقل شوی.

به تعبیری دیگر، هدف از شکر این است که انسان را به خدا متوجه کند. لذا نعمت را که می‌بینی، نباید مانع از توجه تو به خداوند شود. گاهی اوقات دارایی‌های انسان، مانع توجه به خداوند می‌شود؛ حتی گاهی برخورداری از جایگاه اجتماعی نزد مردم و مورداحترام و اعتماد آن‌ها بودن نیز سبب ندیدن و عدم توجه به خداوند توسط انسان می‌شود.

جناب زبیدی با بیان ترجمه‌ی دیگری از شکر، چنین می‌گوید: «الشُّكْرُ قَيْدُ النِّعَمِ المَوْجودةِ وَصَيْدُ النِّعمِ المَفْقُودةِ»[11] ؛ شکر آن است که نعمت‌هایی که موجود است را بگیری و مقید کنی تا بماند؛ اما نعمت‌های مفقوده را باید صید کنی و آن‌ها را به دست آوری.

نکات برداشتی از کلام مولا×

    1. آن‌چه از کلام امیرمؤمنان× می‌توان برداشت نمود این است که مقصود ایشان از توصیه به شکر خدای عزوجل، دعوت و ترغیب همه‌ی افراد جامعه برای توجه به خداوند متعال به‌عنوان منعم حقیقی و واقعی است. ملاک اصلی در شکرگزاری این است که مردم در قالب شکر و از خلال آن به خدا توجه کنند؛ و جامعه‌ای که متوجه خدا شد تغییرپذیر نیست؛ از همین رو امیرمؤمنان× فرمودند: «قَيِّدُوا[12] قَوَادِمَ النِّعَمِ بِالشُّكْرِ فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُود»[13] ؛ نعمت‌هایی رسیده را به سبب شکر برای خودتان مقید کنید و دربند کشید [تا این‌ها فرار نکنند و به‌جای دیگری نروند.]، زیرا این‌گونه نیست که هر گریخته‌ای باز گردد.

    2. نکته‌ی دیگری که از کلام مولا× می‌توان برداشت نمود این است که زمانی‌که ایشان می‌فرماید: «إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ‌ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْر»؛ این نعمت‌های الهی اطراف و انتهایی دارند؛ یعنی نعمت‌های خداوند که بر انسان نازل می‌شوند، ابتدا و انتهایی دارند، و حداقل و حداکثری دارند؛ بنابراین شکر نیز نمی‌تواند یک نوع باشد؛ هم أَطْرَافُ النِّعَم یک شکر است و هم أَقْصَا النِّعَم یک شکر دارد. پس باید حداقل و حداکثر شکر باشد؛ یعنی هنگامی‌که نعمت ابتدا و انتها دارد، شکر نیز باید همین‌گونه باشد.

روایات نیز به این مطلب اشاره‌کرده‌اند؛ به‌عنوان نمونه، امام صادق× در روایتی این‌گونه می‌فرماید: «فِي كُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِكَ شُكْرٌ لَازِمٌ لَكَ بَلْ أَلْفٌ أَوْ أَكْثَرُ وَأَدْنَى الشُّكْرِ رُؤْيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ يَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِهَا دُونَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالرِّضَا بِمَا أَعْطَى وَأَنْ لَا تَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ وَتُخَالِفَهُ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ فَكُنْ لِلَّهِ عَبْداً شَاكِراً عَلَى كُلِّ حَالٍ تَجِدِ اللَّهَ رَبّاً كَرِيماً عَلَى كُلِّ حَال‌»[14] ؛

براى هر نَفَسى از نفس‌هايت شكرى و بلكه هزار و بيشتر از هزار شكر بر تو واجب است؛ پست‌ترین مرتبه‌ی شکر الهى، دیدن نعمت‌ها از جانب خداى متعال است، به‌گونه‌ای که انسان، نعمت را از آنِ خداوند بداند؛ و به آن‌چه او داده راضی باشد و نعمتش را دست‌مایه‌ی سرپيچى از فرمان او قرار ندهد و اوامر و نواهى او را ناديده نگيرد. پس در همه حال باید بنده‌اى شاكر بود كه در اين صورت خداوند را در همه حال، پروردگارى كريم خواهد يافت.

گاهی اوقات خداوند به انسان نعمتی عنایت می‌کند؛ اما هنگامی‌که از وی سؤال می‌شود که چرا خداوند این نعمت را به تو داده است؛ در پاسخ می‌گوید: چون فلان کار را انجام داده‌ام، از این نعمت بهره‌مند شدم؛ یعنی این لطف الهی را بلافاصله به عمل خویش ربط می‌دهد و توجهی به منعم (خدا) ندارد.

پس اقصای شکر به این است که با زبان نیز اعتراف کنیم که این نعمت از آنِ منعم است که خداوند متعال باشد؛ و آن‌را در راهی که خداوند رضایت ندارد به‌کار نگیریم.

نکته آخر

مولا× در این حکمت فرمود: «إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ‌ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْر».

سؤال: آمدن و رفتن نعمت چگونه برای ما قابل‌تصور است؟ چگونه شکر اندک باعث کاهش نعمت، و شکر فراوان باعث افزایش نعمت می‌شود؟

نمونه‌ای برای رابطه‌ی شکر فراوان نعمت و ازدیاد آن در روایت آمده است که از باب نمونه به یک روایت از امام صادق اشاره می‌کنیم.

روایت این‌گونه دارد:

عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ: «كُنَّا عِنْدَ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ × بِمِنًى وَبَيْنَ أَيْدِينَا عِنَبٌ نَأْكُلُهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَسَأَلَهُ فَأَمَرَ بِعُنْقُودٍ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ السَّائِلُ لَا حَاجَةَ لِي فِي هَذَا إِنْ كَانَ دِرْهَمٌ قَالَ يَسَعُ اللَّهُ عَلَيْكَ فَذَهَبَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ: رُدُّوا الْعُنْقُودَ، فَقَالَ: يَسَعُ اللَّهُ لَكَ وَلَمْ يُعْطِهِ شَيْئاً، ثُمَّ جَاءَ سَائِلٌ آخَرُ فَأَخَذَ أَبُوعَبْدِاللَّه× ثَلَاثَ حَبَّاتِ عِنَبٍ فَنَاوَلَهَا إِيَّاهُ فَأَخَذَ السَّائِلُ مِنْ يَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين}[15] الَّذِي رَزَقَنِي؛ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ×: مَكَانَكَ فَحَشَا مِلْ‌ءَ كَفَّيْهِ عِنَباً فَنَاوَلَهَا إِيَّاهُ فَأَخَذَهَا السَّائِلُ مِنْ يَدِهِ ثُمَّ قَالَ: {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين}؛ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ×: مَكَانَكَ يَا غُلَامُ أَيُّ شَيْ‌ءٍ مَعَكَ مِنَ الدَّرَاهِمِ فَإِذَا مَعَهُ نَحْوٌ مِنْ عِشْرِينَ دِرْهَماً فِيمَا حَزَرْنَاهُ أَوْ نَحْوِهَا فَنَاوَلَهَا إِيَّاهُ فَأَخَذَهَا، ثُمَّ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ هَذَا مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ، فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ×: مَكَانَكَ فَخَلَعَ قَمِيصاً كَانَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: الْبَسْ هَذَا فَلَبِسَهُ، ثُمَّ قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَسَانِي وَ سَتَرَنِي يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ أَوْ قَالَ: جَزَاكَ اللَّهُ خَيْراً لَمْ يَدْعُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ× إِلَّا بِذَا، ثُمَّ انْصَرَفَ فَذَهَبَ، قَالَ: فَظَنَنَّا أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَدْعُ لَهُ لَمْ يَزَلْ يُعْطِيهِ لِأَنَّهُ كُلَّمَا كَانَ يُعْطِيهِ حَمِدَ اللَّهَ أَعْطَاهُ»[16] ؛

مسمع بن عبد الملك گويد: در منا خدمت امام صادق× بوديم. پيش روى ما انگور بود كه مى‌خورديم، سائلى آمد و از حضرتش سؤال كرد.

آن حضرت امر فرمود كه يك خوشه انگور به او دادم.

سائل گفت: احتياج به اين (انگور) ندارم، اگر درهم باشد بدهيد.

حضرت فرمود: خدا به تو وسعت بدهد.

او رفت و دوباره برگشت و گفت: انگور را بدهيد.

حضرت فرمود: خدا به تو وسعت بدهد؛ و چيزى به او نداد.

سپس سائل ديگرى آمد، امام صادق× سه دانه انگور گرفت و به او داد. سائل از دست حضرتش گرفت و گفت: {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين} كه مرا روزى داد.

امام صادق× فرمود: بايست! آنگاه دو كف خود را پر از انگور كرد و به او داد، باز سائل از دست حضرتش گرفت و گفت: {الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين}.

امام صادق× فرمود: بايست! (آنگاه رو به غلامش كرد و فرمود:) اى غلام! چند درهم نزد توست‌؟
او در حدود بيست درهم به او داد و او گرفت. باز گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ، هَذَا مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ»؛ خدايا اين نعمت از تو است كه شريك و همتا ندارى.

امام × فرمود: بايست! آنگاه پيراهن خود را كه به تن داشت درآورد و فرمود: اين را بپوش.

سائل (پيراهن را) پوشيد و گفت: خدا را شكر می‌کنم كه مرا پوشانيد و لباسی به من داد یا ابا عبد اللّه، و یا گفت: خداوند به شما [جزاى] خير بدهد. همين دعا را براى امام صادق× كرد و رفت.

[مسمع می‌گوید:] ما با خود این‌طور خيال كرديم كه اگر آن گدا دعا براى خود حضرت نمی‌کرد پيوسته به او چيزى می‌داد، چون هر چه حمد و سپاس خدا را می‌نمود به او مقدارى مى‌بخشيد.

طبق این روایت، امام صادق× در برابر کسی‌که شکر نعمت را به‌جای نیاورد، چیزی به او عطا نکرد و به او فرمود: برو! بقیه‌اش را خدا به تو بدهد.

اگر ما هم اطراف النعم را دیدیم و کم شکر کردیم، خداوند می‌فرماید: همین شما را بس است؛ اما اگر شکر نعمت را به‌جای آوردیم، دوباره و چندباره عطا می‌کند.

پس شکر نعمت، افزونی نعمت را برای انسان در پی دارد و کم گذاشتن در شکر نعمت، سبب کاستی در آن و نرسیدن به اقصای نعمت از سوی خداوند می‌شود، زیرا انسان با شکر اندک، نعمت را فراری داده است.

این حالت، همانند مثالی است که مرحوم شیخ عباس قمی& در شرح این حکمت بیان فرموده است که آمدن و رفتن نعمت‌ها را تشبیه به آمدن و رفتن گروهی از پرندگان روی یک شاخه درخت کرده است؛ که با آمدن یک پرنده، دسته‌ای می‌آیند و با رفتن یکی از آن‌ها بقیه نیز می‌روند.[17]


[6] - «عَنْ دِعْبِلِ بْنِ عَلِيٍ، ‌ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه‌السلام وَ أَمَرَ لَهُ بِشَيْ‌ءٍ فَأَخَذَهُ وَ لَمْ يَحْمَدِ اللَّهَ، قَالَ: فَقَالَ لَهُ: لِمَ لَمْ تَحْمَدِ اللَّهَ؟! قَالَ: ثُمَّ دَخَلْتُ بَعْدُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام وَ أَمَرَ لِي بِشَيْ‌ءٍ فَقُلْتُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ، فَقَالَ لِي: تَأَدَّبْتَ!»؛ از دعبل بن علی نقل شده که گفت: خدمت حضرت رضا علیه‌السلام رسیدم، دستور فرمود: چیزی به من دادند. گرفتم و شکر خدا نکردم. حضرت رضا علیه‌السلام فرمود: چرا خدا را شکر نکردی؟ سپس خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم، حضرت نیز دستور داد چیزی به من دادند. گفتم: الحمدلله، حضرت فرمود: ادب شدی‌! (کافی، ج1، ص496.).
[8] - ر.ک: مستدرک الوسائل، ج10، ص166.
[9] - برای مطالعه بیشتر ر.ک: وفیات الأعیان، ج2، ص273؛ نفحات الانس جامی، ص201؛ کشف المحجوب، ص184؛ الرسالة القشیریة، ص97.
[12] - در غررالحکم «قدّموا» آمده است.
[17] - ر.ک: شرح حكم نهج‌البلاغة، ص33.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo