< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1401/01/30

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه/ شرح حکمت هجدهم /آسیب‌های اجتماعی، (پی آمد بی‌طرفی میان جبهه حق و جبهه باطل)، جلسه اول

 

وَقَالَ× فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ: «خَذَلُوا الْحَقَّ وَلَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلِ»[1] .

امام علی× (درباره کسانی‌که از همراهی با آن‌حضرت در جنگ کناره گرفتند) فرمود: حق را خوار کردند و باطل را نیز یاری نکردند.

جمله مولا× اگرچه درباره‌ی عده‌ای است؛ ولی قابل‌استفاده برای همه‌ی افراد جامعه می‌باشد.

جمله مولا× درباره‌ی افرادی بوده است که از جنگ کناره‌گیری کردند. حضرت نتیجه‌ی کار آن‌ها را این‌گونه بیان فرمودند: این‌ها موجب خواری جبهه حق شدند و جبهه حق را ذلیل و سست کردند؛ باطل را هم یاری نکردند؛ یعنی در جبهه‌ی باطل حضور فیزیکی و جسمانی نداشتند و در کنار باطل با حق محاربه نکردند؛ همراه حق نبودند و همین عدم یاری و نصرت حق باعث شد که جبهه‌ی حق به خواری و ذلت کشیده شود.

توضیح اجمالی:

این سخن مولا× یکی از جملات کلیدی و بنیانی و ریشه‌ای است.

یکی از مسائل بسیار مهم در رابطه با موقعیت اجتماعی انسان مسلمان و نقش وی در جامعه اسلامی، تشخیص وظیفه و عمل به تکلیف در موقعیت‌های گوناگون اجتماعی است که گاهی از آن، به بحران‌های اجتماعی تعبیر می‌شود؛ یعنی این‌که انسان بداند در موقعیت‌های مختلف جامعه چه تصمیمی باید اتخاذ نماید و چه موضعی را انتخاب کند و به چه تکلیفی عمل نماید.

این مطلب ازجمله مطالب حیاتی و اساسی در زندگی اجتماعی انسان مسلمان به‌شمار می‌آید.

آنچه که مولا× در این بخش از سخنانش در قالب کلمه‌ی قصار و حکمت، انگشت روی آن گذاشته و به آن توجه داده‌اند، در حقیقت بیان یکی از گلوگاه‌های اساسی و مهم اجتماعی در تشخیص وظیفه‌ی انسان مسلمان و انقلابی است.

این‌که انسان مسلمان، خصوصاً مسلمانِ انقلابی در مسائل و موقعیت‌های بحرانی چه باید بکند!

سؤال: چرا در این‌جا از تعبیر مسلمان انقلابی استفاده می‌کنیم و صفت انقلابی را به مسلمان اضافه می‌کنیم؟

جواب: صفت انقلابی را در این‌جا به این جهت استفاده می‌کنیم که انسان انقلابی همانا انسان جویای وظیفه و تکلیف در همه‌ی ابعاد زندگی است.

انسان مسلمان باید انقلابی باشد، چراکه اگر انقلابی نباشد بی‌طرف است و بی‌طرفی با مسلمان بودن سازگاری ندارد.

آری، تشخیص وظیفه به هنگام قرار گرفتن در میان دو جبهه‌ی مقابل یکدیگر؛ یعنی جبهه‌ی حق و جبهه‌ی باطل، ازجمله گلوگاه‌های زندگیِ اجتماعیِ انسان است، چراکه کوچک‌ترین لغزش و خطایی در این موقعیت می‌تواند آسیب‌های فراوان و غیرقابل جبرانی را به وجود بیاورد.

ازاین‌رو امام× در این سخن کوتاه اما عمیق به یکی از همان لغزش‌های برخی افراد و گروه‌های به‌ظاهر انقلابی و باسابقه‌ی طولانی اشاره می‌فرمایند که با تشخیص نادرست و یا عدم‌تشخیص وظیفه، چگونه به جبهه حق آسیب زدند و موجب خسارت بزرگی برای آن شدند.

در زندگی بشری، دو سنت و دو قانون وجود دارد: 1- قانون الهی 2- قانون شیطان.

قانونی الهی درباره‌ی حق و باطل، «عبارة عن التمييز بين الحق و الباطل» است. در نگاه خداوند این‌گونه نیست که باطل وجود نداشته باشد و در جامعه نباشد، بلکه همیشه بوده و هست؛ اما سنت خدای عزوجل بر این است که بین حق و باطل است و این‌که این دو از هم جدا باشند.

اما سنت شیطان و اراده او این است که بر حق لباس باطل و بر باطل لباس حق بپوشاند. این‌جا است که کار سخت می‌شود، چراکه اگر جبهه‌ی حق مراقب هم باشد تا لباس باطل بر او پوشیده نشود؛ اما جبهه‌ی باطل لباس حق را به‌آسانی می‌پوشد. جبهه‌ی باطل خودش را در زیر لباس حق استتار می‌کند؛ این‌جا می‌شود مثل ماجرای امیرمؤمنان× و معاویه. مردم می‌بینند که در یک‌طرف معاویه قرآن بر سرنیزه کرده و این‌طرف هم امیرمؤمنان× از قرآن سخن می‌گوید.

دو جبهه وجود دارد و در هر دو قرآن هست؛ ولی در یکی قرآن حقیقی است و در دیگری قرآن ظاهری است.

امیرمؤمنان× می‌فرماید: این‌جا گلوگاه و نقطه‌ی حساسی است که انسان باید آن را تشخیص بدهد، چراکه بر انسان واجب و لازم است وظیفه‌ی خودش را زمانی‌که بین دو جبهه‌ی حق و باطل قرار دارد بشناسد، زیرا اگر انسان وظیفه‌ی خودش را تشخیص ندهد دچار لغزش می‌شود و لغزش در موقعیت‌های بحرانی خصوصاً بحران اجتماعی سبب ایجاد خسارات بزرگی می‌شود.

در فرض عدم تعرّف انسان نسبت به وظیفه و تکلیف خود زمانی‌که دو جبهه در مقابل هم قرار دارند، لغزش انسان به‌اشتباه رفتن و لحظه‌ای کوتاه آمدن است؛ و در دعاها داریم که از خداوند می‌خواهیم که ما را از عثرات و لغزش‌ها محفوظ بدارد[2] [3] [4] [5] .

به‌عنوان‌مثال، نماز تکلیف انسان است و اگر نخواند، گناه کرده است؛ اما اگر با تأخیر و بدون حضور قلب بخواند، این لغزش است.

در این‌جا هم به‌موقع تصمیم نگرفتن، دیر یاری‌کردن و به‌موقع یاری نکردن جبهه‌ی حق - حتی برای یک‌لحظه- سبب می‌شود که جبهه حق طبق کلام مولا× خوار و ذلیل شود، اگرچه جبهه‌ی باطل یاری نشده است.

درنتیجه، اگر انسان بین دو جبهه‌ی حق و باطل تشخیص بدهد، جبهه حق را یاری می‌کند و کوتاه نمی‌آید.

حضرت می‌خواهد بفرماید که در این موقعیت و زمانی‌که بین دو جبهه‌ی حق و باطل قرار گرفتی بی‌طرف نباش.

در این سخن مولا× هم لغزش آن گروه در این بود که در میان دو جبهه‌ی حق و باطل نتوانستند و یا نخواستند راه درست را پیدا کنند؛ بنابراین بی‌طرف ماندند و موضع خود را به‌عنوان بی‌طرفی و عدم دخالت در هیچ‌کدام از دو طرف اعلان نمودند؛ درنتیجه نه در جبهه حق قرار گرفتند تا آن را یاری کنند و نه به یاری جبهه باطل شتافتند، بلکه با انتخاب موضع سکوت، بی‌طرفانه به کناره‌گیری از دو جبهه اقدام نمودند!

این‌جا امام× با سخن کوتاه خود به سرزنش این حرکت و بیان آسیب و خطر مهم آن پرداخته و فرمودند:

«خَذَلُوا الْحَقَّ وَلَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلِ»؛ حق را ذلیل کردند و باطل را نصرت نکردند.

سؤال: مقصود از حق در این‌جا، آیا جبهه‌ی حق است یا امام جبهه‌ی حق؟

یعنی مقصود مولا در این کلام این است که شما در این جبهه (جبهه‌ی حق) قرار نگرفتید، یا این‌که مقصود حضرت خود مولا علی× به‌عنوان امام جبهه‌ی حق است و می‌فرماید که شما، مرا یاری نکردید؟

این مطلب نیاز به تأمل دارد.

نکته مهم در سخن امام× این است که آسیب مهم کار آنان در این مقطع حساس از تاریخ این بود که اگرچه این افراد در ظاهر و به‌صورت آشکارا در جبهه‌ی باطل قرار نگرفتند و تنها سکوت کرده و بی‌طرفی را اتخاذ نمودند؛ اما آسیب بزرگی که بر جبهه‌ی حق وارد کردند این بود که با بی‌طرفی خود موجب خواری جبهه حق شدند! و پرواضح است که این خسارتی بس بزرگ است.

بنابراین، از نگاه امام علی× که همان نظر اسلام ناب محمدی می‌باشد، بی‌طرفی بین جبهه‌ی حق و باطل در جامعه اسلامی، در حقیقت آغازی پرخطر و اندیشه‌ای آسیب‌زا و خطرآفرین است، به‌گونه‌ای که غیرقابل‌جبران خواهد بود.

پس این مسیر آسیب‌زاست، آن‌هم آسیب‌هایی که گاهی قابل تدارک و جبران نیست. وقتی‌که امام جامعه را یاری نکنند، حادثه‌ی عظیمی مثل عاشورا اتفاق می‌افتد، چراکه در عاشورا هم عده‌ای سکوت کردند و به یاری امام نیامدند؛ و این تنها گذاشتن هم قابل جبران نیست همان‌گونه که بعد از عاشورا قابل جبران و تدارک نبود.

در صفین هم عده‌ای سکوت کردند و امام جامعه را یاری نکردند و آسیبی آفریده شد که قابل جبران نبوده و نیست.

و جالب این‌جا است که در نگاه امیرمؤمنان علی× در نهج‌البلاغه، مهم‌ترین خطر و آسیب بی‌طرفی درنتیجه‌ی کار انسان ظاهر می‌شود که همانا «خَذَلُوا الْحَقَّ»؛ باشد؛ یعنی خواری جبهه حق خواهد بود.

پس به این نکته می‌رسیم که مولا علی× می‌خواهد بی‌طرفی انسان مسلمان انقلابی را به هنگام واقع‌شدن بین جبهه‌ی حق و باطل سرزنش کند؛ و سرزنش هم از باب سرزنش خود فرد نیست، بلکه از باب بیان نتیجه‌ی کار او است. می‌فرماید کار شما به‌گونه‌ای است که نتیجه‌ی آن پرخطر بوده و خواری جبهه حق را به‌دنبال دارد.

روشن و واضح است که علت این‌همه مذمت برای کسی‌که جبهه‌ی حق را یاری نکرده بدین‌جهت است که یاری حق و جبهه حق اراده و خواست خداوند متعال است؛ اما یاری نکردن جبهه‌ی حق و تنها گذاشتن آن خواست و اراده‌ی شیطان است؛ یعنی انسان، با بی‌طرفی خود اراده‌ی شیطان را تحقق می‌بخشد نه اراده‌ی خدای عزوجل را، چراکه اراده‌ی خداوند بر این است که جبهه‌ی حق یاری بشود.

نمونه‌هایی از آیات قرآن در اراده خداوند بر نصرت و یاری و تقویت جبهه حق

خداوند متعال در قرآن، یاری‌کردن جبهه‌ی حق را چندین مرتبه بیان کرده و فرموده است که ما جبهه‌ی حق را یاری کرده و می‌کنیم؛ که به برخی از آن آیات در ذیل اشاره می‌کنیم:

    1. یاری جبهه‌ی رسولان الهی^

آن‌جا که می‌فرماید:

{إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}[6] ؛ ما به‌یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا و (در آخرت) یاری می‌کنیم!

    2. یاری جبهه‌ی نبوت حضرت نوح×

قرآن می‌فرماید:

{فَنَجَّيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ}[7] ؛ و ما، او و کسانی را که با او در کشتی بودند، نجات دادیم.

نجات دادن، نوعی یاری‌کردن است.

    3. یاری جبهه‌ی حضرت یوسف×

خداوند در قرآن می‌فرماید:

{وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ}[8] ؛ و این‌گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا می‌خواست در آن منزل می‌گزید (و تصرّف می‌کرد)!

خداوند در این آیه می‌فرماید: ما او را یاری داده و حمایت کردیم تا در زمین قدرت و مکنت پیدا کند و بتواند کارهایی انجام بدهد.

    4. یاری جبهه‌ی حضرت شعیب×

قرآن می‌فرماید:

{نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ}[9] ؛ ما شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم.

    5. یاری جبهه‌ی حضرت موسی× در برابر جبهه‌ی فرعون

قرآن می‌فرماید:

{وَأَنجَيْنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ}[10] ؛ و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم!

جبهه‌ی مقابل حضرت موسی× جبهه فرعون است که جبهه‌ی باطل می‌باشد.

    6. یاری جبهه‌ی حضرت رسول اکرم|

خداوند در قرآن می‌فرماید:

{إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا}[11] ؛ ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم...!

آیات متعدد و فراوانی درباره‌ی نصرت و یاری پیامبر اکرم| وجود دارد.

    7. یاری جبهه‌ی مؤمنان در برابر جبهه‌ی کفار

قرآن می‌فرماید:

{وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ}[12] ؛ همانا خداوند شما را در «بدر» یاری کرد (و بر دشمنان خطرناک، پیروز ساخت)؛ درحالی‌که شما (نسبت به آن‌ها)، ذلیل و ناتوان بودید.

این یاری‌کردن هم به شیوه‌های مختلفی بوده است؛ ازجمله:

    1. با آرامش بخشیدن؛

قرآن می‌فرماید: {أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ}[13] ؛ خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد.

    2. با جلوه دادن سپاه اسلام در چشم دشمنان، یا با کم جلوه دادن سپاه دشمن در چشم مسلمانان[14] .

همه‌ی این‌ها ابزاری برای یاری جبهه حق در مقابل جبهه‌ی باطل است.

لذا در فرهنگ اسلام ناب و بیانات و فرهنگ علوی، بی‌طرف بودن در میان دو جبهه‌ی حق و باطل معنا ندارد.

این جمله که نماز پشت سر علی بخوانیم و ناهار را با معاویه بخوریم معنا ندارد[15] .

در روایتی از وجود نازنین امام هادی× این‌گونه آمده است:

عَنِ الْجَعْفَرِيِ[16] ‌ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ× يَقُولُ:‌ «مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ فَقَالَ: إِنَّهُ خَالِي فَقَالَ إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلًا عَظِيماً يَصِفُ اللَّهَ وَلَا يُوصَفُ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَتَرَكْتَنَا وَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَتَرَكْتَهُ! ...»[17] .

راوی (جعفری) می‌گوید: امام× به من فرمود: به من رسیده است که شما پیش عبدالرحمان بن یعقوب بوده‌ای. در پاسخ گفت: راستش او دائى من است. امام× فرمود: او سخن ناهموارى مى‌زند، خدا را وصف مى‌كند (به‌صورت و اوصاف جسم) بااینکه خدا به وصف درنيايد، يا با او بنشين و ترك ما كن، و يا با ما بنشين و ترك او كن! (چون او در جبهه‌ی باطل است).

موارد متعددی دراین‌باره وجود دارد.

چه گروهی از مشارکت و همراهی امام× در جنگ کناره‌گیری کردند؟

این سخن بدون مقدمه از حضرت صادر نشده است. عده‌ای بوده‌اند که به‌تعبیر سید رضی& «الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ»؛ از جنگ با مولا علی× اعتزال کردند و کنار رفتند. (با جبهه دشمن نرفتند؛ اما برای جبهه حق هم شمشیر نزدند).

به‌طور تقریبی در مجموعه منابع اتفاق اجمالی وجود دارد که این سخن به‌گونه‌های مختلف از امام× درباره‌ی کسانی است که در جنگ صفین یا جمل و یا حتی در برخی از جنگ‌های دیگر مولا علی× را همراهی نکردند.

به‌طور تقریبی در مجموعه منابع اتفاق اجماعی وجود دارد که این سخن به‌گونه‌های مختلف هم بیان شده است،

برخی‌ها همان کسانی بودند که در حکمت شانزدهم درباره آن‌ها سخن گفتیم؛ مثل عبدالله بن عمر و سعد و محمد بن مسلمه و دیگرانی که بیان کردیم ازجمله آن افراد هستند.

در برخی از منابع هم سعد بن مالک و عبدالله بن عمر را اسم برده‌اند.

ابن عبد البر در کتاب «الاستيعاب في معرفه الاصحاب» چنین می‌نویسد:

«بويع لعلي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بالخلافة يَوْم قتل عُثْمَان رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، واجتمع على بيعته المهاجرون والأنصار، وتخلف عَنْ بيعته منهم نفر، فلم يهجهم، ولم يكرههم وسئل عنهم فَقَالَ: أولئك قوم قعدوا عَنِ الحق، ولم يقوموا مع الباطل. وفي رواية أخرى: أولئك قوم خذلوا الحق، ولم ينصروا الباطل»[18] .

با امیرمؤمنان علی× در روز قتل عثمان بیعت شد همه از مهاجر و انصار با علی بیعت کردند؛ اما عده‌ای[19] از بیعت با مولا تخلف کرده و بیعت نکردند. مولا× آن‌ها را اکراه نکرد و چیزی به آن‌ها نگفت.

از مولا علی× درباره‌ی آن‌ها سؤال شد؛ حضرت فرمودند: این‌ها آدم‌هایی هستند که از یاری حق نشستند و برای باطل هم قیام نکردند.

بعد خود استیعاب نقل می‌کند: «أولئك قوم خذلوا الحق، ولم ينصروا الباطل»؛ آن‌ها آدم‌هایی هستند که حق را خوار کردند؛ اما باطل را هم یاری نکردند.

شیخ طوسی نیز در کتاب «الامالی» این‌گونه آورده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الزَّعْفَرَانِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الْوَلِيدِ الضَّبِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابوبکر الْهُذَلِيُّ، قَالَ: دَخَلَ‌ الْحَارِثُ‌ بْنُ‌ حَوْطٍ اللَّيْثِيُ‌ عَلَى‌ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ× فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، مَا أَرَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ عَائِشَةَ احْتَجُّوا إِلَّا عَلَى حَقٍّ فَقَالَ: «يَا حَارِثُ، إِنَّكَ إِنْ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ جُزْتَ عَنِ الْحَقِّ، إِنَّ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ لَا يُعْرَفَانِ بِالنَّاسِ، وَ لَكِنْ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّبَاعِ مَنِ اتَّبَعَهُ، وَ الْبَاطِلَ بِاجْتِنَابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ.

قَالَ: فَهَلَّا أَكُونَ كَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ وَ سَعْدِ بْنِ مَالِكٍ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ×:

إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ وَ سَعْداً أَخْذَلَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرَا الْبَاطِلَ، مَتَى كَانَا إِمَامَيْنِ فِي الْخَيْرِ فَيُتَّبَعَانِ!»[20] .

ابوبکر هذلى مى‌گويد: حارث بن حوط‌ ليثى بر امیرمؤمنان على بن ابی‌طالب× وارد شد، پس عرضه داشت: اى امیرمؤمنان! گمان نمى‌كنم كه طلحه و زبير و عايشه جز بر حق احتجاج كنند.

پس امام× فرمود: اى حارث! همانا اگر تو به پائين پاى خود بنگرى و به بالاى سرت نگاه نكنى[21] از حق منصرف مى‌شوى [مسائل را جزئى می‌فهمی]. همانا حق را بشناس به این‌که ببینی چه کسی دنبال حق است. هر کسی دنبال حق باشد او می‌شود حق؛ و باطل را بشناس به‌سبب آن کسی‌که از باطل اجتناب می‌کند.

پس امیرمؤمنان× فرمود: همانا عبد اللّه بن عمر و سعد بن مالك -که علی× را همراهی نکردند- حق را خوار ساختند و باطل را نيز يارى نكردند. پس چه زمانى اين دو پيشواى در خير باشند كه بشود از آنان پيروى كرد؛ یعنی اگر از این‌ها پیروی کنی و آن ها را امام قرار دهی، معلوم نیست به کجا بروی!

نکته: حق و باطل با مردم شناخته نمی‌شوند. این‌که عایشه است، یا کس دیگری، پس حرف او حق است، این اشتباه است! چراکه تنها کسی‌که پیامبر| فرمود، او ملاک حق است، امیرمؤمنان علی× است.

روایت این‌گونه دارد:

«هُوَ فَارُوقُ‌ هَذِهِ‌ الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ‌ بَيْنَ‌ الْحَقِ‌ وَالْبَاطِلِ»[22] ؛ اوست فاروق امت که حق و باطل را از هم جدا و متمایز می‌سازد.

خلاصه این‌که، مولا علی× که فرمود: «خَذَلُوا الْحَقَّ وَلَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلِ»؛ اگر با نگاه اجتماعی به این سخن نگاه کنیم می‌بینیم که حضرت در این کلام به‌دنبال این است که مردم و افراد المجتمع را از بی موضعی و بی‌طرفی خارج کند، چراکه انسان در بین جبهه حق و باطل باید موقف و موضع داشته باشد و اتخاذ موقف بکند.


[2] البلد الأمين و الدرع الحصين‌، الكفعمي العاملي، الشيخ ابراهيم، ج1، ص220. در دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: «اللَّهُمَ‌! لَا تُؤَاخِذْنِي‌ فِيهِ‌ بِالْعَثَرَاتِ‌ وَ أَقِلْنِي فِيهِ مِنَ الْخَطَايَا وَ الْهَفَوَاتِ وَ لَا تَجْعَلْنِي فِيهِ غَرَضاً لِلْبَلَايَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِكَ يَا عِزَّ الْمُسْلِمِينَ».
[3] إقبال الأعمال - ط القديمة، السيد بن طاووس، ج1، ص150. در دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: «اللَّهُمَ‌! لَا تُؤَاخِذْنِي‌ فِيهِ‌ بِالْعَثَرَاتِ‌ وَ أَقِلْنِي فِيهِ مِنَ الْخَطَايَا وَ الْهَفَوَاتِ وَ لَا تَجْعَلْنِي فِيهِ غَرَضاً لِلْبَلَايَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِكَ يَا عِزَّ الْمُسْلِمِينَ».
[4] المصباح- جنة الأمان الواقية و جنة الإيمان الباقية‌، الكفعمي العاملي، الشيخ ابراهيم، ج1، ص614. در دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان می‌خوانیم: «اللَّهُمَ‌! لَا تُؤَاخِذْنِي‌ فِيهِ‌ بِالْعَثَرَاتِ‌ وَ أَقِلْنِي فِيهِ مِنَ الْخَطَايَا وَ الْهَفَوَاتِ وَ لَا تَجْعَلْنِي فِيهِ غَرَضاً لِلْبَلَايَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِكَ يَا عِزَّ الْمُسْلِمِينَ».
[14] - آل‌عمران: 3/123 - 126.
[15] شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ابن العماد الحنبلي، ج1، ص265.. وكان في أبي هريرة دعابة، وكان يخطب ويقول: طرّقوا لأميركم قيل: وكان يصلي خلف عليّ، ويأكل على سماط معاوية ويعتزل القتال، ويقول: الصلاة خلف عليّ أتمّ، وسماط معاوية أدسم، وترك القتال أسلم
[16] الجعفرى هو أبو هاشم داود بن القاسم الجعفرى و هو من أجلة أصحابنا و يقال: إنّه لقى الرضا إلى آخر الأئمّة علیهم‌السلام و أبو الحسن يحتمل الرضا و الهادى عليهماالسلام و يحتمل أن يكون سليمان بن جعفر الجعفرى كما صرّح به في مجالس المفيد؛ و «يقول» أي الرجل و «فقال» أى ذلك الرجل و كونه كلام بكر و الضمير للجعفرى بعيد و في المجالس: «يقول لابى» و هو أظهر و يؤيد الأول.
[19] عده به کمتر از ده نفر گشته می‌شود.
[21] بالای سرت را نگاه کنی، در ابتدا به ذهن می‌رسد که یعنی ظاهر را ببین و باطن را نگاه نکن. مرحوم علامه مجلسی هم چند معنا برای آن بیان می‌کند، ازجمله‌ی آن معانی این است که؛ «لَ لَمْ‌ تَنْظُرْ فَوْقَكَ»؛ یعنی به امام خودت نگاه نکردی، بلکه به فهم خودت نگاه کردی و از حق تجاوز کرده‌ای.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo