< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1401/02/06

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت نوزدهم نهج البلاغه/هشدارهای فرهنگی و اجتماعی /پی‌آمد سرگرم شدن به آرزوهای طولانی و بی‌حدومرز، جلسه اول

 

وَقَالَ×: «مَنْ‌ جَرَى‌ فِي‌ عِنَان‌ أَمَلِهِ‌ عَثَرَ بِأَجلِهِ‌»[1] .

امام× فرمود: هرکس در پی آرزوی خویش بتازد، مرگ او را از پای در آورد.

هر کسی‌که بی‌حدومرز در پی آرزوهای خود حرکت کند گرفتار و درگیر مرگ خود خواهد شد و مرگ او را از پای درخواهد آورد.

در حقیقت، حضرت در این‌جا از واژگان تشبیهی و کنایی استفاده کرده است؛ می‌فرماید: «مَنْ‌ جَرَى‌ فِي‌ عِنَان‌ أَمَلِهِ‌ عَثَرَ بِأَجلِهِ‌»؛ عنان، بیشتر به اسفار اسب می‌گویند؛ یعنی اگر اسب آرزوهایت را رها کردی و خودش تاخت، قبل از رسیدن به مقصد و آرزوهایت مرگ تو را از پای درخواهد آورد.

لذا آرزو باید حدومرز دار و کنترل‌شده باشد؛ یعنی کیفیت دنبال کردن آرزو باید با حالت کنترل‌شده‌ای باشد.

اگر انسان سوار اسبی بشود و عنان آن‌را در اختیار داشته باشد به نتیجه و مقصد خواهد رسید؛ اما اگر عنان اسب را رها کند، اول کسی‌که سقوط می‌کند خود سوارکار است.

لذا حضرت فرمودند: «مَنْ‌ جَرَى‌ فِي‌ عِنَان‌ أَمَلِهِ‌ عَثَرَ بِأَجلِهِ‌»؛ هر کس‌که آرزوهایش را بی‌حدومرز دنبال کند، مانند کسی است که مسابقه می‌دهد؛ و کسی‌که مسابقه می‌دهد، اگر قبل از رسیدن به خط پایان مسیر درستی را انتخاب نکرده باشد، مانعی برایش ایجاد می‌شود و قبل از رسیدن به خط پایان سقوط می‌کند و مرگ به‌سراغ او می‌آید.

بنابراین، این جمله‌ی مولا× در این حکمت می‌خواهد به ما نسبت به آرزوها در دو یا سه جهت هشدار بدهد: 1- در جهت طولانی بودن آرزو؛ 2- در متابعت و جریان دنبال گیری آرزوها که باید کنترل شده باشد؛ یعنی رها نباشد.

توضیح اجمالی:

یکی از وظایف رهبران جامعه به‌خصوص رهبران الهی جامعه‌ی اسلامی و انسانی هشدار دادن نسبت به خطرات پیش روی جامعه است، چراکه رهبر جامعه باید جامعه را راهبری کند؛ و راهبری صحیح هم به این است که قبل از وقوع خطر احتمالیِ پیش رو هشدار بدهد.

به تعبیری، رهبر دلسوز هر جامعه‌ای، آنگاه دلسوزی‌اش ثابت خواهد شد که از پیش به فکر پیشگیری از وقوع خطرات احتمالی برای جامعه باشد؛ ازاین‌رو، هشدارهای پیشگیرانه از خطرات احتمالی یکی از ضرورت‌های میان جامعه انسانی خواهد بود، تا پیشگیری از وقوع خطر احتمالی برای جامعه بشود.

لذا هشدارهای پیشگیرانه که قبل از خطر می‌آید یکی از ضرورت‌ها در میان جامعه اسلامی و انسانی هم در بُعد مادی و هم در بُعد معنوی است. در بُعد مادی اگر قرار است سیلی بیاید، حاکمیت جامعه باید این خطر را به مردم گوشزد کند. اگر در بُعد معنوی نیز قرار است زلزله‌ای اخلاقی روی دهد و در جامعه گناهی رخ بدهد که منجر به عذاب می‌شود، رهبران جامعه بایستی این خطر را اعلان کنند.

آنچه در قرآن به‌عنوان انذار بیان‌شده، در حقیقت می‌تواند بیان‌گر همین نکته باشد. اگرچه انذار به‌طور غالب از عواقب گناه و معصیت و از عواقب اخروی آن است؛ ولی می‌تواند در هشدار بودن نسبت به امور قبل از واقع‌شدن آن به همین مطلب اشاره داشته باشد.

مبشرین و منذرین در قرآن

قرآن کریم نیز در ویژگی‌های رهبران الهی این بحث را مطرح کرده است.

انذار، در حقیقت اعلان خطر قبل از وقوع حادثه است. انذار می‌کند که جهنم در پیش روی شماست و اگر گناه انجام دهی داخل جهنم خواهی شد. پس انذار؛ یعنی هشدار قبل از وقوع عمل.

در مقابل، بشارت درواقع تشویق به‌کار خیر و خبر خوش دادن است که اگر این کار را انجام بدهی، نتیجه‌اش این‌چنین می‌شود.

البته انذار بیشتر ناظر به عواقب خطرات اخروی است؛ اما این‌ها هم مانع از این نیست که بگوییم هشدار در مورد امور قبل از واقع‌شدن چه آخرتی و چه دنیایی انجام می‌شود.

آن‌چه که در نهج‌البلاغه به‌صورت عینی می‌توانیم مشاهده کنیم این است که مولا× به‌دنبال ترسیم نقشه‌ای برای تأسیس و پایه‌گذاری جامعه‌ی اسلامی است؛ و طبعاً نقشه‌ای که رهبر جامعه ترسیم کند؛ به‌دنبال اجرای آن سعادتمندی است.

و بسیار واضح و روشن است که نقشه‌ی تأمین‌کننده‌ی سعادتمندی جامعه نمی‌تواند تنها به وعده‌ها و خوش‌بینی‌ها اکتفا کند، بلکه باید در آن نقشه نقاط خطرناک و خطرپذیر نیز مورد شناسایی قرارگرفته و به افراد جامعه گوشزد شود و آنان را از پی‌آمدهای شوم آن آگاه کرد تا افراد جامعه با چشمی روشن و با آگاهی کامل به حرکت خود ادامه دهند؛ یعنی هم راه‌ها و هم چاه‌ها باید تبیین شود و به جامعه معرفی گردد.

چنان‌که واضح است، هشدارها، دامنه‌ی بسیار وسیعی دارد و شامل هشدارهای مادی، معنوی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، دینی و ... می‌شود.

در حکمت موردبحث؛ روی سخن مولا علی× به بیان نمونه‌ای از هشدارهاست؛ ولی از آن جایی‌که رهبران الهی مطابق حکمت‌های خداوند که در وجود آنان قرار داده‌شده، هشدارها را با اولویت‌ها بیان می‌نمایند. لذا امیرمؤمنان× به‌سراغ هشدارهای دسته دوم نمی‌رود، بلکه بیشتر امور زیر بنایی را موردتوجه قرار می‌دهد.

علاوه‌براین، برخی از خطرات آشکار است و بدون هشدار نیز قابل درک و پیشگیری هست؛ لذا هشدار نسبت به آن‌ها در اولویت نخست نمی‌باشد.

به‌عنوان‌مثال، اتراق در کنار رودخانه به هنگام زمستان و یا موقع باریدن باران فراوان، و وقوع سیل، احتمالی طبیعی و آشکار است و هرکسی که این مطلب را مورد بی‌توجهی قرار دهد در حقیقت خودش را به‌غفلت زده و خسارت آن‌را نیز باید متحمل بشود؛ ولی در هنگامی‌که خبری از بارش‌های پرسرعت طبیعی نیست و احتمال خطر سیل به چشم مردم نمی‌آید، آن‌گاه خطر در کمین است و نیاز جامعه به هشدارها و بیدارباش‌ها به‌شدت احساس می‌شود تا از خسارت‌ها به حد امکان کاسته شود.

بنابراین هشدارهای رهبران جامعه نسبت به مردم جامعه باید با اولویت خطرات و احتمالات پنهان و با اولویت هشدار نسبت به آسیب‌های و خطرات زیر بنایی انجام بشود، چراکه برخی از خطرات، زیربنای جامعه را نابود می‌سازد؛ ولی برخی از خطرات و آسیب‌ها در صورت وقوع، فقط بخشی از ظاهر جامعه را تهدید می‌کند. هر دوی این موارد بایستی از سوی رهبران جامعه هشدار داده شود؛ ولی هشدار نسبت به امور زیر بنایی از اولویت بیشتری برخوردار خواهد بود.

آنچه در این حکمت موردتوجه قرارگرفته همان توجه کردن به هشدارهای زیربنایی و پنهان در جامعه هست. البته این‌جا سخن از هشدارهای فرهنگی با نگرش دینی است و طبیعتاً مقایسه‌ی آن با هشدارهای مادی در تعیین اولویت امری نادرست خواهد بود.

یعنی نمی‌توانیم بگوییم که هشدارِ در این‌جا بر هشدارهای مادی اولویت داشته که امام فرموده است (اگرچه ممکن است این مورد باشد)؛ اما آن‌چه که موردتوجه است هشدارهای فرهنگی با نگرش دینی است.

لذا امام× در این‌جا نسبت به آرزوهای بلند و دراز و بی‌حدومرز هشدار داده و سرگرم شدن به آن‌را برای جامعه خطرناک توصیف کرده و می‌فرماید:

«مَنْ‌ جَرَى‌ فِي‌ عِنَان‌ أَمَلِهِ‌ عَثَرَ بِأَجلِهِ‌»؛ یعنی هرکس که در پی آرزوی خویش بتازد، مرگ او را از پای در خواهد آورد.

یعنی کسی‌که به‌دنبال آرزو باشد، هر چه آرزو می‌تازد او هم می‌تازد و اولین مانعی که با آن برخورد می‌کند مرگ است.

امام× در این سخن نسبت به دراز بودن آرزوها که یکی از زیربنایی‌ترین خطرات فرهنگی و اجتماعی جامعه به‌شمار می‌رود، هشدار می‌دهند.

این نکته اختصاص به این‌جا هم ندارد، چراکه حضرت در موارد گوناگون نسبت به این موضوع هشدار داده است.

به‌عنوان‌مثال، مولا× در جایی دیگر نسبت به این خطر فرهنگی و اجتماعی هشدار می‌دهد.

روایت این‌گونه دارد:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ يَحْيَى بْنِ عُقَيْلٍ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ×:‌ «إِنَّمَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَيْنِ: اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ؛ أَمَّا اتِّبَاعُ‌ الْهَوَى‌ فَإِنَّهُ‌ يَصُدُّ عَنِ‌ الْحَقِ؛‌ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ»[2] .

امیرمؤمنان علی× فرمود: ای مردم! من بر شما از دو چیز می‌ترسم:

    1. پیروی از هوای (نفس)

    2. آرزوی طولانی و دراز

امّا پیروی از هوا (انسان را) از حق بازمی‌دارد؛ و امّا آرزوی دراز [و طولانی] موجب فراموشی آخرت می‌شود.

حضرت در مقابل این هشدار (هشدار نسبت به طولانی بودن آرزوها) به کوتاه بودن آرزوها تأکید کرده است؛ آن‌جا که در بیان اوصاف متقین می‌فرماید:

«قُرَّةُ عَيْنِهِ‌ فِيمَا لَا يَزُولُ‌ وَ زَهَادَتُهُ‌ فِيمَا لَا يَبْقَى يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ»[3] ؛ روشنى چشمش در چيزى است كه زوال در آن راه ندارد (آخرت)؛ و بی‌میلی و زهدش در چيزى است كه باقى و پايدار نمی‌ماند، بردبارى را با دانش و گفتار را با كردار آميخته است؛ او را می‌بینی درحالی‌که آرزويش نزديك (کوتاه) است.

البته نکته مهمی که در این هشدار وجود دارد اطلاق در آرزو نیست، بلکه هشدار نسبت به داشتن آرزوهای طولانی و بی‌حدومرز و رفتن به‌دنبال آن بدون کنترل و مراقبت است.

تفاوت امید با آرزو

سخن مولا× به جهاتی باید در این‌جا موردتوجه واقع بشود که تفاوت میان آرزو و امید در چیست؟ چراکه در روایات به مسئله‌ی امید داشتن تأکید فراوانی شده و آن‌را به‌عنوان یکی از پایه‌های ایمان شمرده‌اند، به‌گونه‌ای که آن‌را سبب تحرک جامعه دانسته‌اند؛ آن‌جا که می‌فرماید:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: كَانَ أَبِي× يَقُولُ: «إِنَّهُ‌ لَيْسَ‌ مِنْ‌ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ‌ إِلَّا وَفِي‌ قَلْبِهِ‌ نُورَانِ:‌ نُورُ خِيفَةٍ وَنُورُ رَجَاءٍ، لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا»[4] ؛ امام صادق× فرمود: پدرم× می‌فرمود: هيچ بنده‌ی مؤمنى نيست مگر آن‌که در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد كه اگر هر يك از آن‌ها را وزن كنى بر ديگرى فزونى نيابد.

یعنی نور ترس و نور امید باید در وجود انسان باشد به‌گونه‌ای که هم‌وزن و هم‌اندازه باشد.

حتی در برخی از جاها برای این امید که مایه حیات و حرکت جامعه است، از واژه‌ی «امل» استفاده شده است.

به‌عنوان‌مثال، رسول خدا| در روایتی این‌گونه می‌فرمایند:

«الْأَمَلُ‌ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِي‌، وَ لَوْ لَا الْأَمَلُ مَا أَرْضَعَتْ أُمٌّ وَلَداً، وَ لَا غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً»[5] .

فرمود: آرزو، براى امت من رحمت است؛ و اگر آرزو نبود، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمی‌داد و هيچ باغبانى درختى نمی‌نشاند.

در این مسئله باید تأمل نمود که آیا صرف آرزوی بلند داشتن خودش آسیب است، یا این‌که این آرزو پلی برای افتادن در دیگر خطرات است؟ و اگر پل است آن‌طرف پل چه خطراتی وجود دارد؟ و این‌که باید ببینیم انگیزه‌ی مذمت آرزوی طولانی چیست؟

بنابراین بایستی پیرامون این موضوع بحث فراوانی صورت بگیرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo