< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1401/03/09

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت بیست و یکم /ضرورت‌های تربیتی جامعه‌سازی /هشدار دهی نسبت به میدان‌های خسارت‌آفرین جامعه، جلسه اول

 

وَقَالَ×: «قُرِنَتِ‌ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَالْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ‌ وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ»[1] .

در تربیت جامعه یا در جامعه‌سازی و جامعه‌ی سالم دینی یک بُعد آن بُعد تربیتی است؛ این بُعد تربیتی ضرورت‌ها و لوازماتی دارد که باید به آن توجه شود.

در حوزه‌ی تربیت یکی از نکات مهم، شناخت میدان‌های پرخطر است. جایی‌که ممکن است برای جامعه خطر داشته باشد وظیفه‌ی رهبران جامعه هشدار دهی نسبت به آن میدان‌های پرخطر است.

این حکمت هشدار دهی نسبت به آن میدان‌های پرخطری است ‌که سبب ایجاد زیان و خسارت می‌شود.

این سخن مولا× چهار کلمه دارد که در سه محور بحث می‌کند و کلمه‌ی چهارم آن راه درمان یکی از این سه محور است.

حضرت فرمود: «قُرِنَتِ‌ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَالْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ‌ وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ َ الْخَيْرِ»؛ ترس با نااميدى، و شرم با محرومیت مقرون شده و همراه است، و فرصت‌ها همچون ابرها می‌گذرند و عبور می‌کنند، بنابراين فرصت‌های نيك را غنيمت بشماريد.

بعضی چیزها با بعضی چیزهای دیگر مقرون شده و هماهنگ می‌شود. یکی این‌که «هيبة» به خیبت مقرون شده است.

    1. حضرت فرمود: «قُرِنَتِ‌ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ»؛ هیبت، هم به‌معنای ابهت و عظمت است و هم به‌معنای ترس و هول آمده است[2] . ترس هم دو گونه است؛ 1- ترس به‌جا؛ 2- ترس نابجا.[3]

ترس به‌جا صفت و حالتی است که خدای متعال در وجود انسان قرار داده و طبیعی است؛ یعنی نمی‌شود انسان موجود وحشتناکی را ببیند و نترسد. این امر عادی است و شدت و ضعف دارد؛ یعنی برخی بیشتر و برخی هم کمتر می‌ترسند؛ به‌عنوان‌مثال، ترس از حوادث و خطرهای جانی و مالی ... که طبیعی است و هر انسان از آن استفاده می‌کنند؛ اما ترس نابجا؛ ترسی است که از ضعف اراده منشأ می‌گیرد و ناپسند و نکوهیده هم هست، چراکه انسان را از رسیدن به موفقیت و پیروزی بازمی‌دارد؛ به تعبیری، ترس نابجا؛ آنجایی‌که جای ترس نیست. به‌عنوان‌مثال، از چیزهای موهوم و از حرف درآوردن‌ها و از بعضی از حرکت‌هایی که تبدیل به یک جو در جامعه می‌شود؛ و یا شبیه این‌ها. این‌ها چیزهایی است که انسان نباید از آن‌ها بترسد، بلکه باید به میدان بیاید و در برابر آن‌ها مقاومت و ایستادگی نماید. این‌جا اگر انسان بترسد، ترس نابجا است؛ و هیبت به‌معنای ترس نابجا است.

«خيبة»، ضرر و خسارت است. خسارتی است که در اثر ناامیدی در انسان به‌وجود می‌آید.

حضرت فرمود: ترس نابجا با یأس و ناامیدی هماهنگ و مقرون است؛ یعنی اگر انسان نابجا ترسید از موفقیت ناامید می‌شود و خسارت می‌بیند. جایی‌که می‌تواند جلو برود و از توانمندی خود استفاده کند، اگر از یک شایعه یا حرکت موهومی یا از یک حرکت غیرواقعی و یا از احتمال خیلی ضعیفی بترسد، از حرکت ناامید می‌شود و می‌نشیند؛ و می‌شود ترک فعل و کاری را که باید انجام بدهد، انجام نمی‌دهد؛ یعنی مسئولیت خود را انجام نمی‌دهد؛ درنتیجه خسارت می‌بیند.

هیبت با خیبت هماهنگ است. فرمود: آنجایی‌که نباید بترسی، نترس! آنجایی‌که باید مقاومت کنی، مقاومت کن! آنجایی‌که باید توانمندی خودت را به منصه ظهور برسانی، ننشین و اقدام کن!

مقصود از ترس در بیان امام× ترس بی‌مورد و بی‌جا است؛ و مقصود از حیاء نیز همان کم‌رویی در مقابل کارهای شایسته و خوب است نه کم‌رویی و حیامندی در برابر کارهای قبیح و زشت، چراکه ترس به‌مورد در فطرت انسان نهاده شده و امری غیر اختیاری است و حیاء به‌مورد و در برابر کارهای قبیح و زشت نیز یکی از اخلاقیات پسندیده است.

    2. فرمود: «قُرِنَتِ‌ ... وَالْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ»؛ حیاء با محرومیت هماهنگ و مقرون است؛ یعنی انسانی که اهل حیا باشد محروم می‌شود.

این‌جا هم دو نوع حیاء داریم:

1- حیای ارزشمند: آن حیایی است که انسان آن‌چه را که مخالف با عقل و دین بوده و زشت و ناپسند باشد را ترک کند؛

2- حیای غیر ارزشمند: آن حیایی است که انسان را از فراگرفتن دانش یا سؤال کردن از چیزهایی که نمی‌داند یا از گرفتن حق خویش دور می‌کند و به تعبیری دیگر «کم رو» است.

در روایت هم درباره‌ی حیاء این‌گونه فرموده‌اند: «الْحَيَاءُ حَيَاءَانِ: حَيَاءُ عَقْلٍ، وَحَيَاءُ حُمْقٍ،‌ فَحَيَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ، وَحَيَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»[4] .

پیامبر گرامی اسلام فرمودند: حيا دو گونه است: يكى حياء عاقلانه و يكى حياء احمقانه، حياء عاقلانه دانش است و حياء احمقانه همان نادانى است.

حیاء عقل آنجایی است که انسان در برابر کارهای زشت و قبیح کم‌رویی کرده و عقب‌نشینی می‌کند. این حیای خوب است، چراکه انسان حیا می‌کند و به مرحله‌ی بی‌حجابی وارد نمی‌شود. حیا می‌کند و به ناسزا و تهمت و اختلاس ورود پیدا نمی‌کند. این کار محرومیت نیست، بلکه بهره‌مندی است.

اما امیرمؤمنان× در این‌جا فرمود: «الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ»؛ حیاء با حرمان مقرون و هماهنگ هستند؛ یعنی هر جا که حیاء آمد، محرومیت هم هست. این حیاء نوع دوم از حیاء است که حیاء احمقانه باشد؛ و گفتیم که حیاء احمقانه آنجایی است که در برابر کارهای خیر باشد. اول وقت باید بلند شود و نماز بخواند؛ اما خجالت می‌کشد و می‌گوید همه نشسته‌اند و من بلند شوم؟ این کار نوعی محرومیت است، چراکه خود را از ثواب نماز اول وقت محروم کرده است.

یا جایی غیبت کردند، او باید از برادر مسلمان خود دفاع کند؛ اما خجالت می‌کشد و می‌گوید: سری که درد نمی‌کند را دستمال نمی‌بندند. این کار او موجب محرومیت از خیر می‌شود. یا جایی‌که شخص مدیر است و باید اقدامی کند، تصمیمی بگیرد و مسئولیت خودش را انجام بدهد. کوتاهی کند و به وظیفه‌ی خود عمل نکند، این کار در حقیقت نوعی محرومیت است. یا در برابر وظیفه‌ای که نسبت به خانواده‌اش دارد، مثلاً باید از ناموسش دفاع کند؛ اما کوتاهی می‌کند و یا هر موضوع دیگری. آنجایی‌که کارهای خوب و شایسته است؛ اما از کم‌رویی می‌نشیند و اقدام نمی‌کند، این کار با حرمان و محرومیت مقرون است؛ و محرومیت هم خسارت است.

    3. فرمود: «وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ»؛ سومین نکته این است که فرصت‌ها مثل عبور ابرها به‌سرعت می‌گذرد. همین‌که چشم باز کنی، می‌بینی که فرصت‌ها از دست رفت.

اگر جوانی، فرصت جوانی، تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ. اگر در فضای علم‌آموزی هستی فرصت علم‌آموزی، تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ. اگر فرصت تبلیغ داری این فرصت، تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ. فرصت تبیین داری باز هم، تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ.

مدیر و مسئول جایی هستی و فرصت خدمت پیدا می‌کنی این فرصت همیشگی نیست؛ این فرصت هم تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ. مهم این است که انسان از این فرصت‌ها استفاده نماید.

امیرمؤمنان× بیت‌المال را در مکانی جمع می‌نمود و سپس تقسیم می‌کرد. بعد از این‌که تمام می‌شد، بیت‌المال را آبپاشى می‌کرد و در آن نماز نافله می‌گزارد و این‌گونه می‌فرمود:

«اشْهَدْ لِي‌ يَوْمَ‌ الْقِيَامَةِ أَنِّي‌ لَمْ‌ أَحْبِسْ‌ فِيكَ‌ الْمَالَ‌ عَلَى‌ الْمُسْلِمِينَ‌»[5] ؛ در روز رستاخيز، گواهى ده كه ثروت‌ها را بر مسلمانان، در درون تو حبس نكردم.

این تعبیر «وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ»؛ با تعابیر قبلی «قُرِنَتِ‌ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ» و «الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ» فرق دارد و توصیه‌ای است؛ اما در حقیقت معنای حقیقی آن همان معنای جمله اول و دوم است. این‌جا در حقیقت مولا× می‌خواهد بفرماید که مراقب باش خود را از بهره‌مندی فرصت‌ها محروم نکنی؛ یعنی بی‌بهرگی یا به تعبیری، استفاده نکردن بهینه از فرصت‌ها هم نوعی محرومیت است و یک خسارت غیرقابل‌جبران به‌شمار می‌رود.

مولا علی× در ذیل این سه جمله فرمودند: «فَانْتَهِزُوا فُرَصَ َ الْخَيْرِ».

حال که این‌گونه است و فرصت‌ها تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ است؛ اگر این فرصت‌ها را دودستی نگرفتی، از دستت در می‌رود و خسارت غیرقابل‌جبرانی خواهد بود.

فرمود: «فَانْتَهِزُوا فُرَصَ َ الْخَيْرِ»؛ مواظب فرصت‌های خیر باش که از دست ندهی و آن‌را غنیمت بشمار و بر آن مراقبت کن.

حضرت در این حکمت سه محور از محورهایی که ممکن است برای انسان خسارت بیافریند را گوشزد کرد.

توضیح اجمالی

یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین نکات در تربیت جامعه، توجه نمودن و آشنا بودن به نقطه‌های خطرناک و گسل‌های پرخطر جامعه است؛ یعنی این‌که انسان و جامعه بداند چه خطراتی در پیش روی او قرار دارد؛ و آنجاهایی که برای جامعه خطرآفرین است را معرفی کند، چراکه از پیش‌نیازهای ضروری و لازم تربیت‌یافتگی، دانستن و اطلاع داشتن است.

یعنی انسان همان‌گونه که گسل‌های جغرافیایی را باید بداند تا خانه و سرمایه‌ی خود را بر آن گسل‌ها بنا نکند، نسبت به گسل‌های فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی نیز باید اطلاع داشته باشد تا سرمایه‌ی تربیت‌یافته، شخصیتی خود و نیز توان سرمایه‌ای فرهنگی، مدیریتی و تربیتی خود را بر روی گسل‌ها بنا نکند تا یک‌شبه و یک‌ساعته فروریزد.

یعنی در موارد تربیتی هم آن جاهایی که هرلحظه احتمال لرزش و خطر و آسیب و خسارت وجود دارد آن‌ها باید معرفی بشود؛ یعنی انسان به‌عنوان یک فرد و جامعه نیز به‌عنوان یک کلی طبیعی باید آن خطرات پیش روی خودش را بداند. این از پیش‌نیازهای ضروری تربیت‌یافتگی است.

خلاصه این‌که لازمه‌ی تربیت‌یافتگی فرد و یا جامعه‌ای که می‌خواهد تربیت بشود این است که از ضرورت‌های تربیت‌یافتگی و از خطراتی که در پیش روی او وجود دارد اطلاع داشته باشد که کجا میدان خطر است.

لذا همان‌گونه که گسل‌های جغرافیایی مثل سیل، زلزله و چیزهای دیگر را که اطلاع‌رسانی و معرفی می‌کنند گسل‌های فرهنگی هم باید معرفی بشود. گسل‌های تربیتی هم باید معرفی بشود.

اگر به‌دنبال جامعه‌سازی بر طبق بیانیه‌ی گام دوم انقلاب هستیم، یکی از لوازم و ضرورت‌ها، اطلاع داشتن جامعه از گسل‌های فرهنگی، تربیتی و اجتماعی است.

این مطلب، نکته‌ای مهم در تربیت جامعه و جامعه سازی است.

گسل‌ها به‌طورمعمول به دو گونه قابل خودنمایی هستند.

    1. گسل‌های ساختاری.

    2. گسل‌های اختیاری.

اولین نوع از گسل‌های فرهنگی آن نقطه خطرهایی است که از ابتدای خلقت در وجود آدمی نهفته شده و علاوه بر آن‌که لازمه و ضرورت آفرینش انسان بوده و هست؛ اما به‌تنهایی می‌تواند گسلی پرخطر نیز باشد و به‌حساب آید.

به تعبیری، گسل‌های ساختاری به‌خودی‌خود می‌تواند خطر باشد؛ یعنی به‌خودی‌خود می‌تواند نقطه‌ی آتش‌زا باشد؛ مثلاً شهوت (هم شهوت جنسی و هم شهوت غیرجنسی) که برای تکامل انسان در مرد و زن لازم است و اگر نباشد انسان رشد نمی‌کند؛ اما اگر این شهوت به‌خودی‌خود کنترل نشود و به‌جا استفاده نگردد؛ و نیز بهینه به‌کار گرفته نشود، این شهوت قابلیت آتش‌زایی دارد. قابلیت خسارت واردکردن دارد؛ یعنی شهوت، لازمه‌ی خلقت انسان است و خداوند آن‌را در وجود انسان قرار داده است؛ اما خودش می‌تواند یک گسل هم باشد. این یک گسل ساختاری در وجود انسان است؛ که گونه نخست (گسل‌های ساختاری) از گسل‌های تربیتی است.

پس ما مأمور به مراقبت و کنترل آن هستیم؛ یعنی این شهوت برای شیرینی زندگی مفید است، چراکه شهوت اگر نباشد زندگی شیرین نمی‌شود و یکی از ابعاد شیرینی زندگی خودِ همین شهوت است اما آن شهوتی که کنترل‌شده‌ باشد.

پس این شهوت به‌خودی‌خود، بدون مراقبت و کنترل و حساب‌وکتاب می‌شود یک گسل فرهنگی، که هم خودش، هم خانواده‌اش هم جامعه، هم دین و همه‌چیز را آتش می‌زند.

اما بخش دوم از گسل‌های فرهنگی (به‌معنای عام خود)؛ آن‌هایی است که با اراده و تصمیم خود انسان شکل می‌گیرد و ایجاد می‌شود؛ یعنی اگرچه عناصر ریز و اجزاء‌ آن در وجود آدمی هست؛ اما ترکیب و شکل‌دهی آن به عهده‌ی خود انسان است.

به‌عبارتی‌دیگر، این گسل‌ها همانا گسل‌های ترکیبی هستند و خطرات آن‌ها نیز خطرات ترکیبی خواهند بود و هر زمانی‌که شکل بگیرند و فعال بشوند در حقیقت یک میدان جنگ ترکیبی را رقم خواهند زد.

و البته بسیار روشن است که در جنگ ترکیبی گسل‌های فراوانی فعال می‌شوند که خطرات بیشتری نیز به‌وجود خواهند آورد.

نکته‌ی مهم در روند جامعه‌سازی توجه داشتن به این گسل‌هایی است که اولاً: نوپدید است؛ ثانیاً: ترکیبی است؛ و ثالثاً: از سوی خود انسان در مسیر ساختن جامعه ایجاد شده است.

تهاجم فرهنگی، شبیخون و جنگ فرهنگی نیز همگی گسل‌های ترکیبی است که انسان آن‌ها را به‌وجود آورده است.

اطلاع داشتن از این گسل‌های ترکیبی و نوپدید نیز می‌تواند به دو صورت تحقق یابد:

    1. علم و آگاهی بخشی در فضای آرام و با اطمینان. (اطلاع‌رسانی) که هیچ خطری نیست و هیچ مشکلی وجود ندارد. به‌عنوان‌مثال، رئیس‌جمهور می‌آید و می‌گوید که واقعیت کشور این است، این کار، اطلاع‌رسانی که نه خطری دارد و نه هیچ‌چیز دیگری.

    2. علم و آگاهی بخشی همراه با القای آرایش جنگی (هشدار دهی)؛ که این کار در فضای آرام نیست.

صورت نخست در همه‌جا لازم و ضروری است حتی در آرام‌ترین وضعیت جامعه نسبت به هر آن‌چه که در پیش روی انسان است باید اطلاع‌رسانی بشود.

اما بخش دوم مربوط به مواقع حساس و نسبت به موضوعات مهم است که این‌جا در حقیقت مارش خطر و ناقوس احتیاط به صدا در خواهد آمد.

در زبان تربیت و فرهنگ از این کار به هشدارها تعبیر می‌کنند؛ و شاید هشدار دهی بهترین واژه برای القای این مطلب باشد.

لذا وقتی‌که خدای متعال نسبت به شیطان هشدار می‌دهد، می‌فرماید: {إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ}[6] ؛ او دشمن آشکار شماست‌.

و در جایی دیگر می‌فرماید: {إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا}[7] ؛ البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید.

این‌گونه هشدارها نسبت به میدان‌های پرخطر و با آرایش جنگی همیشه همراه با مارش خطر و ناقوس احتیاط است.

[واژه هشدارها بهترین اصطلاح است که در زبان فرهنگ و تربیت می‌شود بیان نمود.]

آن‌چه که در کلام امیرمؤمنان علی× در حکمت موردبحث بدان توجه شده است؛ نوع دوم از گسل‌های فرهنگی و تربیتی جامعه (گسل‌های ترکیبی و نوپدید) و نوع دوم از آگاهی بخشی به جامعه (هشدار دهی) می‌باشد.

در حقیقت مولا× در مقام هشدار دهی نسبت به شکل‌گیری و یا امکان شکل‌دهی به گسل‌های فرهنگی از سوی خود انسان و آن‌هم در مسیر جامعه سازی است.

آن‌گونه که مشاهده می‌شود امام× در سخن خود به خطرات ترکیبی که ممکن است سبب نابودی انسان بشود و خسارت‌هایی را نیز به‌وجود بیاورد، می‌پردازد.

این‌که بر زبان هشدار دهی از سوی امام× تأکید داریم، مولا در این‌جا با تدبیری جدید وارد میدان هشدار دهی می‌شود؛ و آن تدبیر جدید، استفاده از شیوه و بیان زبان خسارت است؛ یعنی میدان‌هایی را هشدار می‌دهد که بی‌توجهی به گسل بودن آن‌ها و تدبیر صحیح نیندیشیدن برای مواجهه با آن‌ها می‌تواند موجب خساراتی مهم بشود.

پس نباید آرام باشید، چون ناقوس احتیاط زده‌شده و باید در مقابل آن میدان‌ها آرایش جنگی بگیرید.

خسارت‌ها، خطر است

یعنی امام× در این حکمت موردبحث در مقام هشدار به این موضوع است که میدان خسارت و زیان بینی گسلی خطرناک برای جامعه خواهد بود.

این‌جا امیرمؤمنان× نکته‌ی دیگری را هم اضافه می‌کند؛ و آن نکته‌ی مهمی که روی آن انگشت گذاشته، آن جاهایی است که سبب خسارت می‌شود. مولا می‌فرماید: بدانید که در این میدان به شما خسارت و ضرر وارد می‌شود. این حرف جدیدی است.

این سخن در فرهنگ علوی و در حوزه تربیت حرف جدیدی است. به تعبیری، تدبیری جدید است، زیرا به‌طور طبیعی به خسارت می‌گوییم، عدم المنفعت است؛ یعنی خسارت این است که منفعت نبریم؛ اما مولا× می‌فرماید: همین‌که منفعت نبرده‌ای، در میدان خطر افتاده‌ای؛ یعنی شما حق نداری بدون منفعت در جامعه زندگی کنی! مولا× می‌خواهد بفرماید که ای انسان! شما حق نداری فرصت‌ها را از دست بدهی! شما حق نداری در آنجایی‌که نباید خجالت بکشی، خجالت بکشی تا موقعیت از دستت برود. آنجایی‌که نباید بترسی، نترس تا خسارت نکنی!

به تعبیری، این حرف مولا× با این سخن جدیدی که این سال‌ها مطرح می‌شود که می‌گویند ترک فعل را جرم انگاری می‌کنند، این جمله مولا همین را می‌رساند. می‌خواهد بگوید که شما باید یک کاری بکنید؛ و اگر نکردید، و فرصتی از جامعه را از بین بردید، مجرم هستید؛ یعنی در مورد کسی‌که خودش را در میدان خسارت می‌اندازد، فرموده‌اند که این شخص جرم کرده و میدان خطر را به‌وجود آورده است.

مولا× در این حکمت فرمود:

«قُرِنَتِ‌ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَالْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ‌ وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ َ الْخَيْرِ».

ترس بی‌جا با خسارت کردن و ضرر دیدن همراه است؛ یعنی اگر ترس بی‌جا ایجاد شد، ناامید می‌شوید و کاری نمی‌کنید و این خسارت است، حق ندارید خسارت ببینید.

دانشجویی که فرصت دانشگاه رفتن برای او فراهم شده، در نگاه امیرمؤمنان× حق ندارد فرصت سوزی کند و فرصت دانشگاه را از دست بدهد.

و آنجایی‌که نباید کم‌رویی کرده و خجالت بکشد، اگر خجالت کشید و به‌عنوان‌مثال، سؤالش را در برابر استاد مطرح نکردد، این کار باعث می‌شود که آرام‌آرام انسان دچار تردید شده و سبب انکار بشود.

یعنی یک جوان می‌توانست مسلمان باشد؛ اما نشد. می‌توانست انقلابی باشد؛ اما نشد. می‌توانست فعال باشد؛ اما نشد. این فرصت از دست رفت. این کار در حقیقت خسارتی بزرگ است.

این فرهنگ جدیدی است که مولا× وارد جامعه‌سازی کرده است.

این مطالب توضیحی اجمالی جهت تبیین جایگاه کلام مولا× بود.

پس با همه‌ی این مقدمات خلاصه‌ی کلام مولا× این است که ایشان می‌خواهد برای افراد جامعه‌ساز، برای انقلاب جامعه‌ساز و برای فرهنگ جامعه‌ساز که می‌خواهد جامعه را تربیت کند و بسازد، میدان‌های خطر را معرفی نماید. آن‌هم میدان‌های خطری که خودمان ایجاد کرده‌ایم، چراکه خود ما فرصت را از دست داده‌ایم و این میدان خطر را ایجاد کرده‌ایم.

می‌فرماید: ای انسان! ای جامعه! اگر فرصت را از دست دادید و توانمندی‌ها و ظرفیت‌هایت را استفاده نکردید، بدانید که خسارت کرده‌اید. کانَّ می‌خواهد بگوید که شما در جرم جامعه شریک هستید.

حضرت سه میدان خسارت را معرفی کردند:

    1. همراهی ترس بی‌مورد با خسارت عدم موفقیت.

اگر امروزه در مقابل هجمه‌های سوء دشمن از اسلام و ارزش‌ها و انقلاب دفاع نکنیم (درصورتی‌که بتوانیم دفاع کنیم و نکنیم) این خسارت است؛ نتیجه‌ی آن هم عدم موفقیت است. فردا روز اگر خدای‌ناکرده مشکلی برای انقلاب و نظام ‌ایجاد شد، حتماً ما در آن مقصریم و میدان خطر را ما آفریده‌ایم، چراکه آنجایی‌که می‌توانسته‌ایم، اقدام نکرده‌ایم!

موارد فراوانی را می‌شود مثال زد.

به‌عنوان‌مثال، در باب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر اگر کسی شرایط آن‌را بداند و امربه‌معروف نکند، حتماً این فرد آن میدان خطر را ایجاد کرده است.

    2. همراهی کم‌رویی نابجا با خسارت محرومیت.

    3. غیرقابل‌جبران بودن از دست رفتن فرصت‌ها.

که هر سه مورد میدان خسارت است و حضرت نسبت به آن هشدار می‌دهد.

هشدار دهی رسالت رهبران جامعه است

یکی دیگر از نکات مهم در مسائل اجتماعی و یا تربیت اجتماعی آن است که هشداردهی‌های رهبران الهی در جامعه توجه نماییم و از آن غافل نشویم، چراکه این هشدار دهی از رسالت‌های مهم و اساسی رهبران الهی است.

و این رسالت مهم نیز همان هشدار دادن به‌موقع نسبت به خطرات و آسیب‌های اجتماعی است؛ که در سخن امام به‌عنوان رهبر حاکم جامعه صورت گرفته است. و این‌که حضرت وارد این میدان می‌شوند، بدین‌جهت است که امیرمؤمنان× رهبر، امام و حاکم جامعه است؛ و این نهج‌البلاغه هم تجربه‌ی حکومتی مولا× است.

و همان‌گونه که اشاره کردیم، هشدارها نسبت به خطرها و میدان‌های پرخطر چه در حوزه‌ی تربیت و چه در حوزه‌ی فرهنگ نیز وظیفه‌ی رهبران جامعه است.


[3] - گزیده‌ای از تربیت و اخلاق در نهج‌البلاغه و غُرَرُالحِکَم، ص18.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo