< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/06/30

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: مباحث مقدماتی علم اصول (از ابتدای اصول)/تاریخ علم اصول الفقه /بررسی ریشه علم اصول در کلمات حضرات معصومین علیهم السلام

 

مباحث مقدماتی علم اصول

 

درس ششم

 

موضوع: تاریخ علم اصول فقه

 

تا به حال 2 مقدمه برای ورود به بحث اصول بیان کردیم:

    1. اهمیت اصول فقه

    2. تاریخ علم اصول فقه

بحث در اختلاف بین عامّه و خاصّه بود، درباره‌ی این‌که آغازگر آن اهل‌سنت است یا شیعیان، در ۲ جلسه به آن پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که تقدم عامّه بر خاصّه ثابت نیست و قطعی بودن تقدم خاصّه بر عامّه هم معلوم نیست، چون علمایی که از عامه و خاصه درباره‌ی علم اصول فقه کتاب نوشته‌اند زمانشان به‌هم نزدیک است و قضاوت درباره‌ی آنان مشکل می‌شود؛ لذا تقدم عامّه که به‌صراحت ادعا می‌کنند ثابت نیست.

نکته‌ای در این‌باره باقی‌مانده که هم می‌توانیم آن‌را تحت عنوان «بقی هنا شئٌ» جداگانه بیان کنیم و هم می‌توانیم آن‌را به بحث تاریخ اصول فقه وصل کنیم؛ و آن نکته این است که آیا علم اصول فقه (چه عامّه مقدم باشد و چه خاصّه) ریشه‌ای در روایات حضرات معصومین^ دارد یا ندارد؟ که اگر این مطلب روشن بشود بحث قبلی بدون فایده و نیاز خواهد بود.

با توجه به مطالبی که در بیان مرحوم سید محسن امین& وجود داشت، نکته دوم بحث نیز تا حدی روشن می‌شود اما باید نمونه‌هایی را مورد دقت نظر قرار دهیم.

ایشان در کلامش جمله‌ای داشت به این که فرمود: امام باقر و امام صادق‘ قواعد و ضوابط علم اصول فقه را برای اصحابشان املاء می‌کردند و اصحاب آن‌ها را می‌نوشتند.

اگر می‌گوییم: هشام ابن حکم «اوّل من صَنَّفَ في أصول الفقه هشام بن الحکم»[1] ، اول کسی که در اصول فقه کتاب نوشت و تصنیف کرد هشام بن حکم بود. یا این‌که یونس دومین نفری است که تصنیف علم اصول داشته است. و یا اگر می‌گوییم که علمای از اهل‌سنت همچون ابویوسف قاضی، یا شیبانی، یا شافعی و... می‌گویند: «اوّل من صَنَّفَ في أصول الفقه ...»، به‌سبب املائاتی بوده که امام باقر و امام صادق‘ انجام داده‌اند.

ایشان می‌فرماید: علم اصول از املائات امام باقر و امام صادق‘ است؛ لذا باید بگردیم و ببینیم که آیا می‌توانیم ریشه‌ی آن را در روایات اهل‌بیت پیدا کنیم یا نه؟

این بحث به‌خودی خود بسیار مهم است، چرا که اخباریون در مناقشات خود علیه اصولیّین به‌همین نکته متمسّک شده‌اند که اجتهاد در زمان پیامبر| و حضرات معصومین^ وجود نداشته است؛ از این رو بدعت شمرده می‌شود!

بنابراین فقهای اصولی مباحث علم اصول را در اجتهاد و تقلید تحت عنوان «تداول الاجتهاد فی عصر المعصومين^» مطرح می‌کنند؛ اما به جهت تغییراتی که ایجاد شده، فقهای جدید که در باب فقه و اصول فقه کتاب نوشته‌اند، این مباحث را تحت مقدمات اصول آورده‌اند.

برای روشن‌شدن این‌موضوع روایات عدیده‌ای را بررسی می‌کنیم.

مرحوم امام خمینی& در این‌باره بیان بسیار مفید و خوبی دارند که در این‌جا تقدیم می‌کنم. ایشان حقّ بزرگی بر حوزه‌های علمیه و همچنین فقه و اصول فقه دارند و کلام ایشان باید بیان بشود.

ایشان کتابی با عنوان «الرسائل» دارد که در آن رساله‌های گوناگونی آمده‌است، ایشان در آن‌جا بحثی را مطرح می‌کنند درباره‌ی این‌که آیا این فکر اصولی سابقه و ریشه در روایات حضرات معصومین^ هم دارد یا ندارد؟

[متن از مرحوم امام+ است، ولی سند روایات را ما گذاشتیم و بیان کردیم].

ایشان بعد از این‌که چند امر را در بحث اجتهاد مطرح می‌کند این‌گونه می‌فرماید:

اما الامر الاوّل‌: في تداول الاجتهاد في عصر الأئمة^ تداول مثل هذا الاجتهاد أو قريب منه فيدل عليه أخبار كثيرة:

امر اول: آیا اجتهاد که یکی از مقدمات آن اصول فقه می‌باشد در عصر معصومین^ هم متداول بوده‌است یا نه؟ امام+ می‌فرماید: اجتهادی که امروزه انجام می‌دهیم مانند آن یا نزدیک به این اجتهاد با اندک تفاوتی در اخبار و روایات فراوانی بر آن دلالت می‌کند. (نمی‌خواهیم بگوییم که مثل اجتهاد زمان ائمه^ بوده‌است، اما ریشه در آن‌جا دارد). تاکید بر این نوع از اجتهاد روایتی فراوانی است، که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

روایت اوّل: مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ‌ الْأُصُولَ وَعَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»[2] .

ایشان درآخر کتاب «السرائر» از محمدبن‌ ادریس حلی نقل می‌کنند که وی نیز از کتاب هشام بن سالم از امام صادق× نقل می‌کند که حضرت فرمود: ما وظیفه داريم اصول را براى شما بگوييم و شما هم موظف هستید که فروع را از آن‌ها استخراج كنيد.

امام× در این روایت به تعبیری می‌فرماید: یک وظیفه ما داریم و یک وظیفه هم شما دارید، آن‌چه که وظیفه ماست این است که اصول را به شما القا کنیم و شما نیز وظیفه دارید که از این اصول، فروع ایجاد کنید و آن را توسعه دهید. تطبیق فروع بر اصول و تفریع آن آیا همین اجتهاد امروزی نیست و منظور امام× از این اصول فقط علم اصول نیست، بلکه همه‌ی اصول است. همه‌ی آن ضوابطی که در فقه و اصول و اعتقادات و... آمده‌است را شامل می‌شود. امام× فرمود: ما اصول را بیان می‌کنیم، اما شما باید آن را تفریع کنید. چگونگی تفریع و توسعه‌ی آن همان اجتهادی است که مقدمه‌اش علم اصول فقه است.

روایت دوم: أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا× قَالَ: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَعَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ»[3] .

از امام رضا× فرمود: وظیفه‌ی القاء اصول و بیان کلیات، قواعد و ضوابط آنست، و وظیفه‌ی شما استخراج فروعات و تطبیق آن است.

«ولا ريب في ان التفريع على الأصول هو الاجتهاد وليس الاجتهاد في عصرنا الا ذلك فمثل قوله: «لا ينقض اليقين بالشك» أصل والأحكام التي تستنبطه المجتهدون منه هي التفريعات وليس التفريع هو الحكم بالأشباه والنّظائر كالقياس بل هو استنباط المصاديق والمتفرعات من الكبريات الكلية فقوله: «على اليد ما أخذت حتى تؤدى» و«لا ضرر ولا ضرار» و«رفع عن أمتي تسعة» وأمثالها أصول وما في كتب القوم من الفروع الكثيرة المستنبطة منها تفريعات فهذا الأمر كان في زمن الصادق والرضا‘ مثل ما في زماننا الا مع تفاوت في كثرة التفريعات وقلتها وهو متحقق بين المجتهدين في عصرنا أيضا».

مرحوم امام+ فرمود: شکی در این نیست که تفریع بر اصول همان اجتهاد است، و اجتهاد عصر ما هم که بخشی از آن با اصول فقه است همان اجتهاد می‌باشد، مثلاً می‌گوید: «لاينقض اليقين بالشك» یقین را با شک نقض نکنید که این یک اصل است، آن احکامی که مجتهدین از آن استنباط می‌کنند تفریعات است، و تفریع به اشباه و نظایر نیست که مثل قیاس باشد (این کار اهل‌سنت است که قیاس می‌کند)، بلکه استنباط مصادیق و متفرعات از کبریات کلیّه است که نقض یقین به شک است، بعد تطبیق استنباط مصادیق متعدد از این اجتهاد است. این همان اجتهاد اصولی است. یا در مثالی دیگر؛ «على اليد ما أخذت حتى تؤدى» که در قاعده‌ی ید از آن استفاده می‌کنند، یا «لا ضرر وَلا ضرار» که قاعده‌ی لاضرار است که همه این‌ها متن روایات است؛ یعنی بخش زیادی از قواعد فقهی است که در اصول کاربرد دارد. این‌ها نصّ روایت است، هم «لا ضرر وَلا ضرار» که قضیه ثمرة بن جُندب است و همچنین «على اليد ما أخذت حتى تؤدى» و یا حدیث رفع «رفع عن أمتي تسعة» که اصل برائت است، یا «لاينقض اليقين بالشك» که اصل استصحاب از آن استنباط می‌شود. پس از همه‌ی این قواعد اصولی استفاده می‌شود. و آن‌هایی که در کتاب‌های استدلالی ذکرشده، تفریعات است.

این مطالب در زمان امام صادق و امام رضا‘ بوده‌است، مثل همان در زمان ما هم وجود دارد.

بله! فروع آن در آن زمان اندک بوده، ولی الان زیاد شده‌است(در قلّت و کثرت آن تفاوت‌هایی وجود دارد). امروز هم این‌گونه است، کسی که درس خارج می‌گوید، فروعات فراوانی را استخراج می‌کند، در مقابل کسانی هم هستند که فقط فروع ابتدایی را می‌گویند و بقیه را رها می‌کند.

روایت سوم: عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي حَيُّونٍ مَوْلَى الرِّضَا، عَنِ الرِّضَا× قَالَ: «مَنْ‌ رَدَّ مُتَشَابِهَ‌ الْقُرْآنِ‌ إِلَى‌ مُحْكَمِهِ‌ فَقَدْ هُدِيَ‌ إِلَى‌ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.

ثُمَّ قَالَ×: إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ- وَ مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ- فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا، وَلَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا»[4] .

از امام رضا× این‌گونه منقول است که فرمود: هر کس که متشابهات قرآن را به محکمات قرآن برگرداند، یعنی حکم متشابهات را از محکمات دریافت کند، این همان اجتهاد است و تفریع بر اصول می‌باشد. پس او به صراط مستقیم هدایت شده است. سپس امام× فرمود: در روایات ما هم همین‌گونه است، محکمات اخبار ما را مثل محکمات قرآن بر متشابهات اخبار ما مثل متشابهات قرآن عرضه کنید، متشابهات اخبار ما را به محکمات اخبار ما برگردانید - حضرت در این‌جا دستور به استنباط می‌دهد- دنبال متشابه اخبار ما بدون توجه به محکمات آن نروید که گمراه خواهید شد[5] .

«ومعلوم ان رد المتشابه إلى المحكم وجعل أحد الكلامين قرينة على الأخر لا يكون الا بالاجتهاد كالذي يتداول في هذا الزمان»

امام راحل+ فرمود: مثل آن اجتهاد امروزه در نزد ما هم هست، برگرداندن متشابهات به محکمات و قرینه قرار دادن محکمات به متشابهات چیزی جز آن اجتهادی که امروزه در جامعه ما متداول است نمی‌باشد و چیزی جز اجتهاد نیست.

روایت چهارم: فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ جَمِيعاً عَنْ سَعْدٍ، وَالْحِمْيَرِيِّ وَأَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَمُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى كُلِّهِمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ، عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× يَقُولُ‌: «أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ، إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِيَ كَلَامِنَا إِنَّ الْكَلِمَةَ لَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوه،ٍ فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ كَلَامَهُ كَيْفَ شَاءَ وَلَا يَكْذِبُ»[6] .

از داوود بن فرقد منقول است که گويد: چنين شنيدم كه امام صادق× فرمود: شما هنگامى آگاه‌ترين مردم به احكام و آداب شریعت خواهيد بود كه منظور و مقصود ما را از سخنانمان درك كنيد، زيرا هر جمله داراى چندین مفهوم مى‌باشد، و در نتيجه هر كس مى‌تواند هر سخن خود را كه بخواهد به وجهی بگويد كه ایجاد زحمت نكند دروغ هم نگفته باشد.

لذا این‌که امام× فرمود معانی کلام ما را بفهمید، به‌معنای اجتهاد است.

«فان عرفان معاني كلامهم من بين الوجوه المختلفة لا يكون الا بالاجتهاد والفحص عن فتاوى العامة وعرض الاخبار على اخبارهم وفتاواهم وعلى الكتاب وغير ذلك مما يتداول بين أهل الاجتهاد»[7] .

مرحوم امام+ فرمود: شناخت معانی کلام و این‌ها با این وجوه مختلف و متناقضی که وجود دارد ممکن نیست مگر به اجتهاد و فحص از فتاوای عامه و عرضه کردن اخبار بر اخبار و فتاوای عامّه و بر کتاب و غیر از اینها، از هر چیزی که در بین اهل اجتهاد متداول است؛ می‌گوید دنبال مرجّحات برویم؛

اوّلاً: به قرآن عرضه کنیم، اگر مخالف قرآن بود کنار بزنید.

ثانیاً: اگر هر دو در کتاب وجود دارد به سراغ عامّه بروید، آن‌جاکه موافق عامه بود کنار بزنید و آن‌جاکه مخالف عامه بود آن را بگیرید.

روایت پنجم: عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ الْبَرْقِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى الْبَرْقِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ هَاشِمٍ وَ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى الْمُجَاوِرِ كُلِّهِمْ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: «قُلْتُ لِلرِّضَا× يَحْدُثُ الْأَمْرُ لَا أَجِدُ بُدّاً مِنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ لَيْسَ فِي الْبَلَدِ الَّذِي أَنَا فِيهِ أَحَدٌ أَسْتَفْتِيهِ مِنْ مَوَالِيكَ، قَالَ: فَقَالَ ائْتِ فَقِيهَ‌ الْبَلَدِ فَاسْتَفْتِهِ‌ مِنْ أَمْرِكَ فَإِذَا أَفْتَاكَ بِشَيْ‌ءٍ فَخُذْ بِخِلَافِهِ، فَإِنَّ الْحَقَّ فِيه‌»[8] .

با سلسله سندی از علیّ بن اسباط منقول است که گوید: به امام رضا× عرض كردم: گاه مسأله‌اى پيش مى‌آيد كه دانستن حكم آن ضرورى است(و نمى‌توانم صبر كنم)، هیچ راهی پیدا نمی‌کنم که آن را بفهمم و حکم آن را بدانم و در شهرى كه هستم كسى از دوستان شما(يعنى شيعيان)نيست تا از او سؤال كنم(فقیهی نیست تا از او جواب بگیرم) چه کنم؟ حضرت فرمود: نزد فقيه شهر(یعنی فقیه عامّه) برو و مسأله‌ات را از او سؤال كن و اگر فتوايى داد بر خلاف آن عمل كن، زيرا حقّ‌ در همان است.

خلاصه این‌که: بیان امام+ بیانی مفید و واضح است که در روایات ائمه معصومین^ هم ریشه دارد، و زمانی‌که بحث ریشه‌ی اصول فقه در روایات اهل‌بیت^ ثابت شود دیگر بحث به این موضوع نمی‌رسد که «اوّل من صَنَّفَ في أصول الفقه»، از عامّه است یا از خاصّه و اهل شیعه.

اما در این‌که اولین کسی که در باب اصول کتاب نوشت شاید بگوییم که اهل‌سنت در این امر پیش‌قدم بوده‌اند، چون آن‌ها به‌جهت این‌که بعد از پیامبر| روایت نقل نکرده‌اند و خودشان را از علوم اهل‌بیت^ محروم کردند، لذا مجبور به نوشتن کتاب شدند.


[1] - تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام، ص310.
[5] - مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب «الفصول المهمة فی اصول الائمة» این روایات را با این عنوان نقل کرده است. «وجوب‌ رد المتشابه‌ من‌ الأحاديث‌ الى‌ المحكم‌ بأن‌ يحمل‌ العام‌ على‌ الخاص‌ و المطلق على المقيد مع التعارض و التنافي خاصة»، (الفصول المهمة في أصول الأئمة(تكملة الوسائل)، ج‌1، ص573، باب28).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo