< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/07/25

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/مقدمات علم اصول /مناقشه امام راحل در کلام مرحوم آخوند

 

در مقدمات بحث اصول نکاتی را مطرح کردیم و سپس وارد به عبارت مرحوم آخوند صاحب «کفایه» شدیم. اولین مطلبی که صاحب کفایه مطرح می‌کنند موضوع العلم است، این‌که موضوع علم چیست؟

البته مرحوم آخوند& مستقیم به سراغ موضوع علم می‌رود که چه هست، «ما يبحث فيه عن عوارضه الذاتية»، اما این‌که آیا هر علمی نیاز به موضوع دارد یا ندارد، در بیان مرحوم صاحب کفایه نیامده‌است.

لکن همان‌گونه که گفتیم ایشان این مطلب را به‌عنوان امری مفروغ‌عنه گرفته و از آن رد شده و این مطلب به طور تقریبی مورد اتفاق مشهور علمای اصول است. وقتی می‌گوید: موضوع هر علمی آنست، پس باید موضوع باشد تا این موضوع آن علم معین و مشخص بشود. ایشان این مطلب را امری مسلم و قطعی گرفته‌است. بلکه برخی‌ها از این جلوتر رفته و گفته‌اند: وجود موضوع برای هر علمی مورد اتفاق اهل معقول و اهل اصول است. برخی‌ها نیز تعبیر کرده‌اند به این‌که این اتفاق، اتفاقُ المحقّقين است؛ یعنی محققین از علم اتفاق دارند بر این‌که هر علمی باید موضوعی داشته باشد و این مطلب امری مسلم و قطعی است که بقیه هم آن را پذیرفته‌اند؛ یعنی پذیرفته‌اند که هر علمی نیاز به موضوع خاصی دارد.

علاوه‌براین گفته‌اند: تمایز علوم هم از قبیل علم ریاضی، علم شیمی، علم فقه، علم طب و ... از یکدیگر به سبب همین موضوع است؛ یعنی وجود موضوع خاص در هر علمی سبب تمایز بین علوم شده است.

موضوع علم ریاضی چیزی است و موضوع علم شیمی و علم طب چیزی دیگر است، به‌جهت داشتن موضوع تمایز علوم ایجاد شده‌است. گفته‌اند: تمایز علوم مرتبط با موضوع هر علمی است.

لذا در حقیقت با این بیان گویا مشهور علما دو مطلب را محرَز و قطعی دانسته‌اند.

    1. هر علمی موضوع خاصّ خودش را دارد.

    2. تمایز علوم نیز به تمایز موضوعات است.

یعنی چون موضوع این علم از موضوع علم دیگر تمیز دارد، لذا این تمایز بین علوم واصل می‌شود؛ پس این ۲ مسئله را محرز گرفته‌اند.

اما این‌جا باید بحث کنیم ببینیم آیا حرف و سخن صاحب کفایه و همچنین سخن مشهور با این تعابیری که گفتیم که مورد اتفاق است، آیا این ادعا صحیح است یا صحیح نیست؟ آیا واقعاً موضوع برای هر علمی ضرورت دارد یا ندارد؟

در مقام بحث باید بگوییم به‌رغم این‌که این اتفاق مورد ادعاست؛ مشهور و بیش‌از مشهور هم بر این مسأله اتفاق نظر دارند و آن را پذیرفته‌اند، اما مورد اشکال هم واقع‌شده است؛ این‌گونه نیست که هیچ اشکالی بر آن‌ها وارد نشده باشد.

لذا به برخی از بزرگان فقه و اصول نسبت داده‌اند که آنان اشکالاتی به بیان صاحب کفایه گرفته‌اند و قبول ندارند که،

اوّلاً: هر علمی نیاز به موضوع دارد؛

ثانیاً: این‌که به موضوع واحد نیاز دارد.

یعنی هم به ضرورت وجود موضوع و هم به شرط وحدت موضوع در هر علمی اشکال دارند.

آنان می‌گویند: یک علم نمی‌تواند چند موضوع داشته باشد.

از جمله آن‌ها چیزی است که به مرحوم امام خمینی& نسبت داده شده که ایشان به هر دو شق بحث اشکال دارد.

هم در «تهذيب الأصول» و هم در «مناهج الوصول» که هر دو از تقریرات مرحوم امام& است، عبارتی را از مرحوم امام نقل می‌کنند و به ایشان استناد داده‌اند که ایشان در این موضوع مخالف صاحب کفایه و مشهور است، که ظاهرا این‌چنین گفته‌شده، ایشان ادعای مشهور و صاحب کفایه را مبنی بر این‌که هر علمی نیازمند موضوع است قبول ندارند و آن‌را نمی‌پذیرد؛ نظر امام+ در هر دو کتاب مخالف سخن صاحب کفایه و مشهور است.

خلاصه‌ی سخن مرحوم امام+ این است که ایشان می‌فرماید: علوم در ابتدا این‌گونه که شما می‌بینید کامل و تدوین شده با همه ابعاد آن نبوده‌است؛ بلکه در ابتدا مختصراتی از چند مسأله و معادله بوده است که مطرح شده و بعدها به مرور زمان توسعه پیدا کرده است و به ترتیبی خاص در آمد و حالا که علوم در هر زمانی با زمان قبل در جهت حجم و شکل و تخصّص‌ها متفاوت است.

مثلاً ریاضی چند مسأله و معادله بیشتر نبوده است، چند ضرب و تفریق بیشتر نبوده، فقه همین‌طور، اصول همین‌طور، طب همین‌طور؛ ولی بعدها به مرور زمان توسعه پیدا کرده و کامل شد.

مثلاً علم طب از چند نیاز بشر شروع کرد تا ببیند این گیاهان برای کدام درد مفید است و برای کدام درد مفید نیست، آرام‌آرام چند تا را پیدا کرد و روی‌هم گذاشت، برخی را با شکافتن، برخی را با ماساژ دادن، و برخی را هم با روش‌های دیگر آمدند ترمیم کردند. در ابتدا یک طبیب بود که همه دردهای مردم را در حد توان خودش درمان می‌کرد، چند مسأله‌ی جزئی بود، اما بعدها تکامل پیدا کرد و توسعه یافت، حجمش و همچنین فروعش بیشتر شد؛ امروز خود علم طب تبدیل به رشته‌های گوناگونی شده‌است، به‌گونه‌ای که یک نفر هرگز امکان ندارد که در ۵ رشته متخصص بشود؛ طبق نظر عرف کاری سخت و تقریباً محال است که کسی در پنج رشته متخصص بشود؛ همچنین در بقیه رشته‌ها نیز این‌طور نبوده است.

وقتی‌که چند مسأله‌ی کوچک و متفاوت بوده و روزبه‌روز توسعه پیدا کرده و علم گردیده، چگونه ممکن است که بگوییم حتما باید موضوعی خاص و مشخص و معین و قابل تعریف داشته باشد تا مسائل حول آن قرار بگیرد، آن هم واحد باشد. پس ممکن است برخی علوم اصلا موضوع خاصی نداشته باشند.

علاوه‌براین، کسی که علم را نوشته و تدوین کرده هم نمی‌دانسته موضوع آن چیست. اگر از کسی که دارد علم ریاضی را بحث می‌کند می‌پرسیدیم موضوع علمی که داری از آن بحث می‌کنی چیست، نمی‌دانست چه بگوید. او که خود مؤسس این علم است نمی‌دانسته موضوع آن چیست.

علم هم چند مسأله‌ی کوچک بوده که بعدها گسترش‌یافته است، حالا چطور بگوییم که موضوع طب یک چیز است در حالی‌که امروزه داروسازی موضوعی دارد، پزشکی هم موضوعی دارد، پیراپزشکی هم موضوع دیگری دارد، تجهیزات پزشکی نیز موضوعی دارد، علم آزمایشگاهی و داروخانه هم هر کدام موضوعی دارد، چگونه می‌شود علم طب با این گستردگی دارای یک موضوع باشد و یک موضوع را بیان کند.

مرحوم امام+ نیز در بخشی دیگر از بیان خود اشاره به علم طب کرده و می‌گوید: «وأمامك علم الطبّ; فقد تشعّب وانقسم عدّة شعبات من كثرة المباحث وغزارة المسائل»، علم طب در مقابل شماست.

با توجه به توسعه علم طب به مرور زمان‌ و با وضعیت فعلی گسترده‌ای که دارد، نمی‌شود برای آن موضوعی خاص تصور کرد.

البته قریب همین اشکال را نیز به مرحوم سید بروجردی نسبت داده‌اند که ایشان هم ظاهراً ادعای مشهور و صاحب کفایه را در ضروری بودن وجود موضوع برای هر علمی قبول ندارد.

بنابراین، با این مطلبی که به امام+ نسبت داده شد که اولاً: علم با توجه به این‌که رو به‌گسترش است؛ و ثانیاً: خود مؤسس هم نمی‌داند که موضوع چیست، (ابتدای امر چند مسأله‌ی مختلف بوده که قابلیت تجمیع و جمع شدن نداشته)، همین‌ها دست‌به‌دست هم داد تا بگوییم که نمی‌شود برای هر علمی موضوعی انتخاب کرد؛ لذا مرحوم امام+ مخالف مشهور و صاحب کفایه بوده و این حرف را قبول ندارد؛ البته آن‌چه که به مرحوم امام نسبت داده شده و ایشان هم تصریح می‌کند این است که ایشان هم نسبت‌به ضرورت موضوع و هم نسبت‌به وحدت موضوع اشکال دارد.

مرحوم امام در ابتدای کتاب تحت عنوان «حال العلوم وموضوعها ووحدتها ومسائلها وتميز بعضها عن بعض وغيرها» می‌فرماید:

«انك إذا تفحصت العلوم المدونة الدائرة بين ابناء عصرنا من علمية وعملية وحقيقية واعتبارية»، فرمود: اگر به علومی که در میان فرزندان عصر ما، از علوم نظری، علمی، عملی، حقیقی و اعتباری تدوین‌شده نگاه کنید.

«يتّضح لك تكامل العلوم في عصر بعد عصر»، برای شما واضح می‌شود که هر عصر بعد از عصر دیگر علم کامل می‌شود؛ «من مرتبة ناقصة إلى مرتبة كاملة»; از کوچک به بزرگ و از ناقص به کامل تبدیل شده.

«بحيث كانت في أوّل يومها الذي دوّنت وانتشرت عدّة مسائل متشتّة»، به‌گونه‌ای که روز اولی که تدوین و منتشر گردید، چند مسأله‌ی مختلف بود.

«تجمعها خصوصية كامنة في نفس المسائل، بها امتازت عن سائر العلوم، وبها عدّت علماً واحداً»، اما خصوصیّتی داشت که همه این‌ها را به‌هم مرتبط کرد؛ و به‌سبب همین خصوصیات سبب امتیاز شده‌است؛ و الا محور خاصی نداشته‌است؛ به‌سبب همین خصوصیاتی که در هر یک از مسائل بوده، در حقیقت صاحبِ امتیاز شده‌ و یک علم حساب شد.

«فجاء الخَلف بعد السلف في القرون الغابرة»، بعدی‌ها آمدند.

«وقد أضافوا إليها ما تمكّنوا عنه وما طار إليه فكرتهم»؛ و آن‌هایی که تمکّن و قدرت داشتند و آن‌چه که به فکرشان می‌رسید به این علوم اضافه کردند.

«حتّى بلغ ما بلغ»، تا جایی‌که این علم رشد کرد و زیاد شد.

مثلاً از کتاب یک صفحه‌ای شیخ مفید& تبدیل به کتاب چندین جلدی در علم اصول شد.

«بحيث تعدّ بآلاف من المباحث، بعد ما كانت أوّل نشوئها بالغاً عدد الأصابع»، هزاران بحث پیدا شد؛ اول که انجام شد به بعد انگشتان دست هم نمی‌رسید، لکن توسعه پیدا کرد و گسترش یافت.

«وينبّئك عن هذا ما نقله الشيخ الرئيس في تدوين المنطق عن المعلّم الأوّل»: شیخ‌الرئیس ابو علی سینا مطلبی را در منطق از معلم اول «ارسطو» نقل می‌کند که می‌گوید: «من أنّا ما ورثنا عمّن تقدّمنا في الأقيسة إلاّ ضوابط غير مفصّلة»، قیاس‌هایی که در منطق هست از اول این‌گونه نبود، ما خودمان را به‌زحمت انداختیم و آن را ایجاد کردیم.

«وأمامك علم الطبّ; فقد تشعّب وانقسم عدّة شعبات من كثرة المباحث وغزارة المسائل»، بعد هم ایشان به علم طب اشاره می‌کند و همان‌گونه که قبلا گفتیم؛ می‌گوید: علم طب جلو شماست که به شعبه‌های گوناگون و مباحث فراوانی تقسیم و منشعب شده.

«حتّى أنّ الرجل لايتمكّن اليوم من الإحاطة بكلّ مسائله أو جلّها»، به‌گونه‌ای که امروز انسان نمی‌تواند به همه مسائل علم طب دست پیدا کرده و احاطه داشته باشد و متخصص شود.

«بل يتخصّص في بعض نواحيه، بعد ما كان جميع مسائله مجتمعاً في كتاب»، بلکه فقط در بعضی از علوم است که می‌تواند متخصّص شود؛ اما قبلاً این‌گونه نبوده و همه‌اش در یک کتاب جمع شده است. شیخ‌الرئیس هم که کتابی با عنوان «قانون» نوشته این‌گونه بوده‌است.

«وكان من المرسوم الدائر قيام الرجل الواحد بمداواة جميع الأمراض والعلل»، علم طب در ابتدا به‌گونه‌ای بود که یک نفر همه‌ی مرض‌ها را درمان می‌کرد.

«وهذا هو الفقه; فانظر تطوّره وتكامله من زمن الصدوقين إلى عصورنا الحاضرة ...».

فقه هم همین‌طور بوده‌است. نگاه کن تطوّر و تکامل فقه را از زمان صدوقین تا زمان حاضر ...

چند سطر که جلوتر می‌آییم، امام می‌فرماید:

«وإن شئت قلت: إنّ السبر والتتبّع في العلوم ناهض على خلاف ما التزموه; إذ العلوم ـ كما سمعت ـ لم تكن إلاّ قضايا قليلة قد تكمّلت بمرور الزمان»، اگر دلت می‌خواهد این‌گونه بگو: «إنّ السبر والتتبّع» تتبع در علوم خلاف آن‌چیزی است که مشهور ملتزم شده‌است، مشهور ملتزم شده که هر علمی موضوع می‌خواهد، موضوعش هم باید اتحاد داشته باشد. می‌گوید: این تتبع و بررسی ما در علوم برخلاف آن‌چه که آن‌ها ملتزم شده‌اند، می‌باشد؛ چون علوم همان‌گونه که شما شنیدید، «لم تكن إلاّ قضايا قليلة قد تكمّلت بمرور الزمان»، قضایای کم و کوچکی بوده که به‌مرور زمان کامل شده‌است. «فلم يكن الموضوع عند المؤسّس المدوّن مشخّصاً حتّى يجعل البحث عن أحواله ...»، می‌گوید: خود موضوع در نزد مؤسس و مدون این علم و این کتاب، یا مدون مجموعه‌ی مسائل علم هم مشخص نبوده، این‌که همان موضوع را مورد بحث قرار دهد و از آن بحث کند، خودش هم نمی‌دانسته است؛ پس چطور می‌توانیم موضوع قرار دهیم.

ایشان با مقداری فاصله می‌گوید:

«فتلخّص: أنّ الالتزام بأنّه لابدّ لكلّ علم من موضوع جامع بين موضوعات المسائل، ثمّ الالتزام بأ نّه لابدّ من البحث عن عوارضه الذاتية»،

خلاصه حرف امام این است؛ التزام شدن به این‌که ناچاریم از هر علم به این‌که یک موضوع جامع بین موضوعات داشته‌باشیم، نه صرف موضوع که همه‌ی مسائل بر یک محور باشد، بعد از این‌هم ناچاریم باشیم از ملتزم شدن در بحث از عوارض ذاتیّه همین موضوع.

«ثمّ ارتكاب تكلّفات غير تامّة لتصحيحه، والذهاب إلى استطراد كثير من المباحث المهمّة التي تقضي الضرورة بكونها من العلم، ممّا لا أرى وجهاً صحيحاً له»،

سپس مرتکب زحمت شویم و به خودمان زحمت بدهیم، این سخنی ناتمام است، کامل نیست و باید تصحیح شود. این‌که ما این مسأله را در سایر مسائل مهم شیوع و تسری بدهیم و بگوییم حتما اقتضا می‌کند که در هر علمی موضوعی واحد وجود داشته باشد، ایشان می‌گوید: این از آن چیزهایی است که من برایش وجه درستی نمی‌بینم.

«ولا قام به برهان، بل البرهان على خلافه»[1] ، و دلیلی هم بر آن اقامه نشده‌است، بلکه برهانی برخلاف آن وجود دارد.

این مطالب سخن مرحوم امام+ است که در «مناهج الوصول» هم آمده است.

خلاصه برداشتهای ممکن از سخن امام راحل+

با تامل در بیان امام راحل+ به چند نکته مهم می‌رسیم که در فهم موضع ایشان بسیار مؤثر است.

    1. علوم در هنگام تاسیس و تدوین به‌صورت مسائل متفرّقه‌ای بوده که از انسجام موضوعی برخوردار نبوده و به‌گونه‌ای که اصلاً قابلیت تعیین موضوعی خاص برایش وجود نداشته است.

    2. از سخن مرحوم امام+ استفاده می‌شود که گسترش و توسعه علوم به‌حسب مرور زمان و گذر وقت به‌سبب کوشش‌ و تلاش‌های عالمان آن رشته‌ها صورت گرفته است. علما تلاش کرده‌اند و این امر را گسترش داده‌اند؛ چون اول کم بود، بعد گسترش‌یافت؛ البته از حرف امام+ استفاده می‌شود که گسترش در این مطلب، همیشه گسترش، توسعه و بزرگ شدن نبوده‌است، بلکه گاهی از اوقات تجمیع چند علم در یک علم بوده است، همانند آنچه در علم جغرافیا رخ داده که ابتدا درباره‌ی وضعیت مملکت، و آب‌وهوا و زمین صحبت می‌شد؛ یعنی اگر زمان قدیم در ایران علم جغرافیا مطرح بود، درباره‌ی اوضاع جغرافیایی خود ایران مطرح بود، موضوعش مملکت آن کشور بود، اما وقتی‌که گسترش پیدا کرد، به‌جای این‌که تبدیل به موضوعات متعددی شود، برعکس شد؛ مثلاً اگر ۵۰ مملکت بودند هرکدام موضوع علم جغرافیا بودند، تبدیل شده و یکی گشتند. موضوع آن ارض و سماء (زمین و آسمان) شد؛ یعنی محور موضوعی از علم جغرافیای مملکت به علم به جغرافیای زمین تبدیل شد، اما در علم طب از یک انسان تبدیل به موضوعات گوناگون و مختلف شد و محورهای گوناگونی پیدا کرد.

    3. از بیان مرحوم امام+ استفاده می‌شود خود موضوع و ضرورت آن که برای هر علمی ادعا شده و مورد اتفاق و مشهور هم واقع‌شده، در نظر مؤسس و مدون آن علم واضح و مشخص نبوده‌است؛ این را امام+ فرمود.

    4. این است که نتیجه گیری از این نکات طرح‌شده که التزام به‌وجود موضوع جامع بین موضوعات مسائل علم و سپس التزام به این‌که باید در احوال عوارض ذاتیه آن بحث شود، امام+ فرمود: این‌که التزام داشته‌باشیم به‌وجود موضوع جامع به‌این موضوعات مسائل علم به آن جامعیت و وحدتش و بحث از عوارض ذاتیّه آن موضوع در هر علمی، این تمام و صحیح نیست.

این‌ها خلاصه ۴ مطلبی است که از سخن مرحوم امام+ در مقابل سخن صاحب کفایه و مشهور برداشت کردیم.

حال باید ببینیم این حرف‌هایی که مرحوم امام+ فرمود، آیا اشکال بر صاحب کفایه و مشهور هست یا نیست؟

اشتباه نشود! بحث ما جایی است که آیا هر علمی نیاز به موضوع دارد یا ندارد، نیاز به موضوع واحد دارد یا ندارد؟ می‌خواهیم ببینیم آیا سخن مرحوم امام+ اشکال برهمین سخن صاحب کفایه است، یا این‌که آیا اصلاً این سخن اشکال نیست؛ یا این‌که اشکال هست، اما اشکال بر سخن صاحب کفایه نیست؟ برخی حرف و سخن امام را توجیه کرده و گفته‌اند که ظاهر سخن ایشان اشکال است، ولی در حقیقت سخن ایشان اشکال نیست و آن را توجیه کرده‌اند که از آن جواب می‌دهیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo