< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/08/24

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /حقيقة الوضع

 

بحث در امر دوم از امور سیزده‌گانه‌ای بود که مرحوم آخوند بیان کرده‌اند.

ایشان در امر دوم از وضع، حقیقت وضع، احکام وضع، اقسام وضع و آن‌چه که درباره‌ی این بحث هست را مطرح می‌کند.

ضرورت بحث از مباحث الفاظ

سؤال: چه نیازی داریم که درباره الفاظ و وضع الفاظ بحث کنیم؟ وضع الفاظ چه دخالتی در بحث اجتهاد، فقاهت و استنباط دارد؟

جواب: ادلّه اربعه (عمدة الادّله) مربوط به لفظ است و بخش مهمی از ادلّه دارای لفظ هست و در مقام استدلال باید به الفاظ این ادلّه استدلال کنیم؛ (غیر از ادلّه لُبّیه بقیه، ادلّه لفظیّه هستند؛ در ادلّه لفظیّه با لفظ سروکار داریم؛ در کتاب و سنت و اقسام آن نیز با لفظ سروکار داریم)؛ لذا باید بدانیم که این الفاظ چگونه وضع‌شده‌اند و حقیقت آن چیست و چه ارتباطی بامعنا دارند تا در مقام استنباط بتوانیم مورد استدلال قرار دهیم.

تفاسیر حقیقت وضع

برای حقیقت وضع چهار تفسیر شده است:

تفسیر اول: تفسیر صاحب کفایه است؛ ایشان می‌فرماید: مقصود از حقیقت لفظ، آن نوع اختصاصی است که بین لفظ و معنا ایجاد می‌شود.

تفسیر دوم: مقصود از حقیقت لفظ آن استیناس و أنسی است که میان لفظ و معنا حاصل می‌شود.

تفسیر سوم: مقصود از حقیقت لفظ آن تعهّد و التزامی است که اهل لغت در مقام وضع قائل به آن شده و در مقام استعمال به آن ملتزم بوده‌اند.

تفسیر چهارم: عبارت است از «جَعْلُ اللَّفظِ عَلامَة لِلْمَعنَی فِي عَالَمِ الإعْتِبَار»؛ جعل و اعتبار لفظ به‌عنوان علامتی برای شناخت معنا در عالم اعتبار است، نه در عالم حقیقت و در خارج.

سه تفسیر اول را توضیح دادیم؛ اما تفسیر چهارم را که جمعی از محققین بیان کرده‌اند و شاید بتوان گفت مشهور از فقها و اصولیّین قائل به این تفسیر هستند؛ این است که حقیقت وضع الفاظ، حقیقت جعلیّه اعتباریه است.

نظر استاد: در میان این چهار تفسیر، تفسیر چهارم را اقرب به قبول می‌دانیم؛ لذا در توضیح آن این‌گونه می‌گوییم:

دو نوع وضع داریم:

    1. وضع خارجی و حقیقی

    2. وضع اعتباری.

وضع خارجی: یعنی در عالم خارج هر چیزی را علامت برای چیز دیگر قرار می‌دهند؛ یک شی علامتی برای یک معنایی است؛ مثلاً برای مکان‌ها، فاصله‌ها و... همانند کلمه فرسخ را که در شرع برای شش یا پنج ونیم کیلومتر فاصله قرار می‌دهند؛ نام این فاصله، فرسخ است. کلمه‌ی فرسخ علامتی برای این فاصله و بُعدی است که در خارج وجود دارد. یا در برخی از لباس‌ها؛ مثلاً این لباس برای این قوم است؛ عمامه سفید برای طلبه غیر سید و عمامه سیاه برای طلبه سیّد است. لباس بلوچی، نشانه بلوچ بودن است؛ یا لباس دِشداشه نشانه عرب بودن است.

تمامی این‌ها در خارج علامت می‌باشند و قابلیت عرضه دارند.

وضع اعتباری: در عالم اعتبار تمامی امور همانند وضع خارجی انجام می‌شود، فقط وجود خارجی ندارد؛ مثلاً ملکیّت و زوجیّت جزء اعتباریات است، زمانی‌که خانه‌ای را می‌فروشید، به خریدار می‌گویید: «بِعْتُكَ هَذِهِ الدَّارَ» و خریدار می‌گوید: «قَبِلْتُ»؛ با این کار، خانه از ملکیّت شما خارج‌شده و به ملکیّت خریدار و مشتری درمی‌آید. ملکیّت؛ یعنی این‌که تابه‌حال شما مسلط براین خانه بودید؛ اما از الآن خریدار مسلط است. تابه‌حال باید از شما اجازه می‌گرفتند و داخل خانه می‌شدند؛ اما از حالا باید از خریدار اجازه بگیرند و داخل خانه شوند؛ حق تصرّف با خریدار است. ملکیّت از فروشنده ساقط و در ملکیّت خریدار قرار گرفت؛ یعنی این ملکیّت برای خریدار اعتبار شد.

این اعتبار شدن هم نشان از این است که معتبِری وجود دارد؛ حال این معتبِر، یا عقلاء هستند و یا شارع مقدس؛ یعنی بعضی از امور را عقلاء اعتبار می‌کند و بعضی از امور را هم شارع مقدس اعتبار می‌کند.

سؤال: آیا می‌شود ملکیّت را در خارج هم نشان داد؟

جواب: خیر نمی‌شود؛ چون خانه که از ملکیّت انسان درآمده و به ملکیّت دیگری واردشده است عوض نشده و در ظاهرش هم هیچ تغییر و تحولی صورت نگرفته است.

در وضع خارجی، اگر عمامه سیاه را بر سر شخصی بگذارند هویتش از عام بودن به سید شدن تغییر می‌کند؛ اما در وضع اعتباری، تغییری در ظاهر صورت نمی‌گیرد، خانه همان خانه است؛ تابه‌حال معتبِر می‌گفت این خانه ملک زید است؛ اما الآن می‌گوید ملک عمرو است. یا مثلاً در مورد زن و مردی که می‌خواهند ازدواج کنند، عاقد که می‌خواهد این‌ها را به عقد یکدیگر دربیاورد، از طرف زن وکیل شده و می‌گوید: «انکَحْتُ» و به وکالت از طرف مرد می‌گوید: «قَبِلْتُ»؛ این زن و مرد قبل از خواندن صیغه، با یکدیگر اجنبی (نا محرم) بودند؛ اما بعد از خواندن صیغه مَحرَم شدند. این‌جا در زن و شوهر تغییر تکوینی صورت نگرفته (این خانم و آقا همان خانم و آقای قبل از خواندن صیغه عقد می‌باشند)؛ اما در عالم اعتبار زن و شوهر شدند به یکدیگر مَحرَم‌اند؛ تابه‌حال به همدیگر نمی‌توانستند نگاه کنند؛ اما الآن می‌توانند نگاه کنند.

پس این عالم اعتباری است؛ یعنی زوجیّت میان این دو اعتبار شد، این زوجیّت علامت برای زن و شوهر بودن این آقا و خانم است. ملکیّت علامت است برای این‌که خریدار صاحب این خانه شده است؛ اما در خارج هیچ تغییری ایجاد نشده است؛ این عالم اعتبار است.

در عالم اعتبار این‌ها (ملکیّت، زوجیّت و ...) مفاهیم انشائی است؛ یعنی مفهوم زوجیّت و ملکیّت را ایجاد کرده است؛ اما در خارج هیچ تغییری صورت نگرفته است.

همان‌طور که عمامه سیاه علامت برای سید بودن است و همان‌طور که کلمه‌ی زید علامت برای این آقای زید است؛ همین‌طور هم زوجیّت علامت برای زن و شوهر بودن است. ملکیّت و زوجیّت علامت هستند؛ اما وجود خارجی ندارد.

این اعتبار بعینه در الفاظ پیاده می‌شود؛ مثلاً این لفظ علامتی برای شناخت این معنا است؛ یعنی الفاظ برای معنا جعل می‌شوند؛ اما با عالم حقیقت و اعتبار فرق دارد.

فرق بین عالم الفاظ با عالم حقیقت و خارج

در عالم حقیقت، وجود خارجی دارد؛ اما در الفاظ، رابطه‌ی خارجی بین لفظ و معنا وجود ندارد؛ مثلاً کلمه‌ی زید را اسم برای این آقا قرار داده‌اید، یا لفظ ماء را برای آب قرار داده‌اید؛ لذا رابطه‌ی این دو وجود خارجی ندارد.

در عالم الفاظ، هیچ تغییری در ظاهر لفظ صورت نگرفته است؛ مثلاً در لفظ ماء هیچ تغییری نه در ماء و نه در مایع سیّال صورت نگرفته است و فقط اعتبارشده که لفظ الماء عَلَامَةٌ لتعرف عَلی مايِع سَيّال باشد؛ این اعتبار قابل تطبیق با آن قرارداد خارجی است. همان‌طور که در زوجیّت و ملکیّت، عقلاء یا شارع آن‌را اعتبار می‌کردند در لفظ هم همین‌گونه است؛ لفظ زمانی‌که اعتبار شد بازهم معتبِر می‌خواهد؛ یعنی باید کسی باشد که اعتبار کند؛ در زوجیّت هم کسی باید باشد که زوجیّت را برای این زن و مرد اعتبار کند؛ اما این‌که چه کسی این زوجیّت را برای این زن و مرد اعتبار کرده است؛ آیا خود زن و شوهر این کار را کرده‌اند؟ آیا واژگان اَنکحتُ و زَوّجتُ بوده است؟ آیا عاقدی که این خطبه‌ی عقد را جاری کرده معتبِر است؟

می‌گوییم: خیر، اعتبار خارج از این‌هاست، هیچ‌کدام از این‌ها معتبِر نیستند؛ عاقد فقط وسیله و ابزاری است برای این‌که این امر صورت بگیرد. لذا شارع مقدس این زوجیّت را اعتبار کرده است.

ازاین‌رو همان‌طور که در بحث زوجیّت، معتبِر و جاعل خارج از خودِ زن و شوهر است یا در بحث ملکیّت که معتبِر و جاعل خارج از مشتری و خریدار است، در لفظ هم معتبِر خارج از لفظ و معناست و وضع، جعل اللفظ است.

اختلاف تفسیر چهارم (مشهور) با تفسیر صاحب کفایه

در حقیقت وضع بیان کردیم که تفسیر چهارم اقرب به قبول است؛ اما این تفسیر با تفسیر صاحب کفایه اختلافاتی دارد.

صاحب کفایه فرمود: وضع، «نَحوُ إخْتِصاصٍ»؛ نوعی اختصاص یافتن است و آن‌را اسم مصدری معنا کرده است؛ اما ما در اینجا می‌گوییم؛ «جَعلُ اللَّفظ» و این معنای اسم مصدری ندارد، بلکه معنایش مصدری است.

سؤال: مقصود صاحب کفایه در بیان وضع که فرمود: نحو اختصاص؛ چه نوع اختصاصی است؟

جواب: خود صاحب کفایه بیان نکرده است که این اختصاص چه اختصاصی است؛ اما ما بیان می‌کنیم که «جَعلُ اللَّفظ عَلامَة لِلْمَعنَی»، مشخص می‌شود که این قرار دادن علامت است.

خلاصه: تفسیر چهارم اقرب به‌پذیرش است و به چند جهت با تفسیر مرحوم آخوند اختلاف داریم:

    1. ما در تفسیر چهارم آن‌را مصدری معنا کردیم؛ ولی مرحوم آخوند آن‌را اسم مصدری معنا کرد.

    2. مرحوم آخوند کلامش مبهم است؛ ولی ما کلام را از ابهام خارج کردیم و معتبِر را یا شارع مقدس و یا عقلای عالم دانستیم.

اشکال و جواب بر تفسیر چهارم

اشکالٌ: جَعلُ اللَّفظ؛ یعنی قرار دادن و در این‌جا نیاز به جاعل داریم؛ این در وضع تعیینی درست است؛ اما در وضع تعیّنی جاعل نداریم؛ لذا وضع تعیّنی با تفسیر چهارم جمع نمی‌شود؛ زیرا در وضع تعیینی می‌گویید: من این لفظ را برای این معنا قرار دادم؛ یعنی واضع داریم؛ اما در وضع تعیّنی ملاک کثرة الإستعمال است. استعمال مجازی زیاد می‌شود تا جایی‌که عَلَم بالغلبه شود؛ یعنی می‌پذیرند که این برای این معنا است و از کثرت استعمال وضع‌شده است نه از وضع واضع؛ حال آن‌که در تفسیر چهارم گفته شد که «جَعلُ اللَّفظ عَلامَة لِلْمَعنَی».

جواب: بله، این اشکال وارد است؛ لذا برای رهایی از این اشکال اصلاحیه‌ای به این تفسیر چهارم می‌زنیم و این تفسیر چهارم را با یک تکمله کامل می‌کنیم.

بیان مطلب: در وضع تعیینی مسأله روشن است؛ اما این‌که آیا در وضع تعیّنی، جعل هست یا نیست، مستشکل می‌گوید که در وضع تعیّنی جعلی نیست، بلکه کثرت استعمال است؛ اما ما می‌گوییم که در وضع تعیّنی هم جعل هست؛ چون در وضع تعیّنی اوّل کثرت استعمال است و استعمال مجازی است نه حقیقی؛ یعنی قبل از این‌که لفظ برای معنا وضع بشود و آن‌را در جامعه استعمال کنند تمام این استعمالات مجازی است نه حقیقی؛ لذا قبل از وضع، استعمال مجازی است؛ کثرت استعمالات مجازی سبب ایجاد أنسی میان این لفظ و این معنا شده است؛ بعدازاین‌که این أنس ایجاد شد، عرف عقلاء می‌گوید: این لفظ الآن برای این معنا وضع‌شده است.

به‌عبارت‌دیگر: در وضع دومرتبه داریم. 1. مرتبه وضع 2. مرتبه اُنس

در وضع تعیینی مرتبه وضع بر مرتبه اُنس مقدم است؛ اول واضع می‌گوید این لفظ را برای این معنا وضع کردم بعد آن‌را استعمال می‌کنند و بین این لفظ و معنا أنسی ایجاد می‌شود که تا این لفظ را می‌شنوید به این معنا منتقل می‌شوید؛ اما در وضع تعیّنی برعکس است؛ یعنی اول استعمالات مجازیه صورت می‌گیرد و این استعمالات مجازیه سبب می‌شود که بین این لفظ و معنا أنسی حاصل شود و زمانی‌که این أنس ایجاد شد، عرف عقلای عالم می‌گویند این لفظ برای این معنا قرار داده‌شده است و واضع آن خودِ عرف جامعه است؛ بنابراین، در وضع تعیّنی هم وضع هست؛ اما بعدازاین‌که أنس ایجاد شود.

خلاصه:

اصلاحیه‌ای که به تفسیر چهارم می‌زنیم این است که در تفسیر چهارم «جَعلُ اللَّفظ عَلامَة فِي عالم الاعتبار»، لفظ قرار دادن است نه اختصاص یافتن برای معنا. در وضع تعیینی جاعل خاص دارد؛ امّا در وضع تعیّنی می‌گوییم: به سبب أنسی که در کثرت استعمالات مجازیه ایجاد می‌شود این لفظ برای این معنا قرار داده می‌شود.

نظر نهائی استاد: اَقربُ التفاسیر در حقیقت وضع، تفسیر چهارم است.

اشکال: یمکن لاحدٍ اَن یَقول؛ با این اصلاحیه‌ای که انجام دادید دیگر این تفسیر چهارم نیست، بلکه تفسیر پنجم است.

جواب: بازهم مشکلی ندارد و اگر تفسیر پنجم هم گفته شود موردقبول است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo