< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/09/06

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /وضع الفاظ - اقسام وضع (تقسیم اول: تعیینی و تعینی)

 

بحث در وضع الفاظ بود؛ اموری که تابه‌حال موردبررسی قرارگرفته عبارت‌اند از:

    1. حقیقت وضع چیست؟

    2. رابطه میان لفظ و معنا چه رابطه‌ای است؟ آیا رابطه، رابطه‌ی ذاتیّه است یا رابطه‌ی جعلیّه؟ ما قائل به این شدیم که این رابطه، رابطه‌ی جعلیّه است.

    3. در رابطه‌ی جعلیّه، آیا جعل الهی است یا بشری؟ ما قائل به این شدیم که جعل بشری است، اگر در موردی هم جعل الهی دیده شد، منافاتی ندارد؛ ولی جعل الفاظ، تکلیف خداوند نیست.

    4. مَن الواضع؟ چهارمین امری که موردبررسی قرار گرفت این بود که واضع کیست؟ به این نتیجه رسیدیم که واضع بشر است و به‌حسب آنچه نیاز دارد الفاظی را وضع می‌کند.

اقسام وضع

وضع، به چند قسم قابل‌تصور است.

اکثر علماء در اقسام وضع به یک نوع تقسیم اشاره‌کرده‌اند و آن‌هم تقسیم لفظ و معنا از جهت عام و خاص بودن است.

به‌عبارتی: لفظی که موضوع است و برای معنایی که موضوع له است وضع‌شده، از جهت عام و خاص بودن به چهار قسم تقسیم شده‌است.

امّا به‌نظر می‌رسد که قبل از این تقسیم باید تقسیم دیگری بیان شود (البته بعضی دیگر هم این تقسیم را انجام داده‌اند) و آن تقسیم این است که «الوضع ينقسم الی قسمين: الوضع التعيينی و الوضع التعيّنی»؛ وضع به دو قسم قابل‌تقسیم است: 1- وضع تعیینی؛ 2- وضع تعیّنی

تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی سبب شده که مرحوم صاحب کفایه درباره‌ی وضع، تعریف دیگری ارائه کرده باشد. تعریف وضع عبارت بود از: «جعل اللفظ للمعنی او للمفهوم»؛ اما صاحب کفایه در تعریفی که برای وضع بیان کرده‌اند، می‌فرمایند: «الوضع، هو نحو اختصاص للّفظ بالمعنى»[1] ؛ یعنی وضع نحو اختصاص لفظ برای معنا است.

علت این تعریف جدید هم این بود که صاحب کفایه توجه و التفاتی به این تقسیم از وضع به تعیینی و تعیّنی پیداکرده و فرموده‌اند: اگر بگوییم وضع، جعل اللفظ است؛ پس باید جاعل و واضع داشته باشد؛ و وضع تعیّنی واضع ندارد؛ چون در اثر کثرت استعمال حاصل‌شده است؛ یعنی لفظی برای یک معنا استعمال می‌شود و در اثر کثرت استعمال به‌جایی می‌رسد که دیگر استعمال آن نیاز به قرینه ندارد و بدون قرینه می‌شود آن‌را استعمال کرد؛ و به‌جهت این‌که بدون قرینه استعمال می‌شود گفته‌اند که این استعمال، استعمالِ حقیقی است و نیاز به واضع دارد. در استعمال تعیّنی عبارت جعل اللفظ، شاملش نمی‌شود؛ لذا فرموده‌اند: وضع، نوعی اختصاص است که یا به سبب وضع و جعل و یا به سبب کثرت استعمال حاصل می‌شود.

نظر استاد: این تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی، تقسیمی است که باید به آن التفات و توجه داشت؛ امّا آن راهی که صاحب کفایه پیش گرفتند، ما نرفتیم. صاحب کفایه فرمودند: وضع را به‌معنای مصدری معنا نمی‌کنیم؛ بلکه به‌معنای اسم مصدری معنا می‌کنیم؛ چون نوع اختصاص یافتن اسم مصدری است و حاصل آن اختصاص است؛ اما جعل اللفظ و وضع اللفظ معنای مصدری است؛ اما ما گفتیم که نیازی نیست وضع را به‌معنای اسم مصدری معنا کنیم و همان معنای مصدری کفایت می‌کند؛ در اینجا هم ضرورتی ندارد که ما به‌خاطر اینکه بگوییم تعریف وضع شامل وضع تعیّنی بشود دست از معنای مصدری برداریم و معنای اسم مصدری ایجاد کنیم؛ بلکه می‌گوییم: «علی کلا المنهجين في التعريف (بالمعنی المصدري او بالمعنی الاسمي»؛ در هر دو صورت (به‌معنای مصدری یا معنای اسم مصدری) هر دو قسم تعیینی و تعیّنی را شامل می‌شود.

با این دو راه‌کاری که بیان می‌کنیم مشکل صاحب کفایه هم حل می‌شود.

راهکار حلّ مشکل

راهکار اوّل: در مقام تقسیم، مَقسَم باید وضع باشد؛ یعنی «الوضع ينقسم الی قسمين»؛ لکن نیازی نیست که مقسَم، حتماً وضع حقیقی باشد تا به تعیینی و تعیّنی تقسیم شود؛ یعنی وضع تقسیم می‌شود؛ ولی لازم نیست که وضع حتماً حقیقی باشد؛ بلکه وضع عام (اعم از حقیقی و مجازی) به تعیینی و تعیّنی تقسیم می‌شود.

وضع حقیقی نیازمند جاعل و واضع است؛ امّا وضع تعیّنی این‌چنین نیست؛ لذا در وضع تعیّنی از کجا معلوم که وضع حقیقی بوده است؛ یعنی از کجا معلوم می‌شود که اولین استعمال حقیقی بوده است؟ شاید استعمال مجازی بوده باشد؟ یعنی این استعمال ابتدا با قرینه استعمال می‌شده و آن‌قدر استعمال شده که اذهان مردم با این معنا انس گرفته است به‌گونه‌ای که بعد نیاز به ذکر قرینه نبوده و بدون قرینه استعمال می‌شده است؛ یعنی کثرت استعمال آن قرینه را حذف کرده است؛ لذا شبهه ایجادشده که این استعمال از اول استعمال حقیقی بوده است.

به‌عبارتی‌دیگر: در تعریف و تقسیم وضع، نیاز به مقیّد کردن وضع به حقیقی را نداریم؛ بلکه مطلق وضع تقسیم می‌شود؛ زیرا می‌گوییم: هرجایی‌که حقیقت است حتماً وضع هم وجود دارد؛ اما هرکجا که وضع باشد حقیقت نیست؛ بلکه ممکن است مجاز باشد. «کُلُّ حقيقةٍ تَستلزمُ الوضع، امّا کُلّ وضعٍ لايستلزمُ الحقيقة»؛ حتماً لازم نیست که وضع، حقیقت باشد؛ بلکه شامل استعمال مجازی هم می‌شود؛ ملازمه طرفینی نیست که حتماً وضع حقیقی باشد.

بنابراین، با این روش مشکل تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی حل می‌شود.

راهکار دوم: ما قائل به این هستیم که در وضع تعیّنی هم واضع وجود دارد، زیرا واضع بر دو قسم است:

    1. واضع، شخصی است؛ مثلاً شخصی می‌گوید: من لفظ زید را برای این پسر گذاشتم، (اعلام شخصیه از این باب هستند) موارد وضع شخصی این‌گونه است که یک نفر در یک‌روز یا در طول زمان، هر انسانی به‌حسب نیاز خودش لفظ را برای این معنا وضع می‌کند. در وضع تعیینی این‌گونه است.

    2. واضع، اهل لغت و اهل آن زبان هستند. در وضع تعیّنی ابتدا با قرینه استعمال می‌شده و استعمال مجازی بوده است؛ این کثرت استعمال که زیاد شده، اذهان با این معنا انس گرفته و قرینه حذف‌شده است و زمانی‌که قرینه نباشد و بدون قرینه استعمال شود، استعمال حقیقی می‌شود و واضع، اهل لغت و اهل آن زبان هستند نه یک نفر؛ یعنی اهل زبان عربی وقتی دیدند که مثلاً العین برای این معنای که قبلاً با قرینه استعمال می‌شده أنسی ایجاد شد؛ به‌گونه‌ای که الآن تا می‌گویید العین، چشمه به‌ذهن انسان تبادر می‌کند؛ و تبادر هم علامت حقیقت است. پس اهل این زبان پذیرفته‌اند که این لفظ برای این معنا است؛ لذا اهل این لغت و زبان واضع‌اند و لازم نیست که حتماً یک نفر واضع باشد؛ بنابراین وضع تعیّنی هم همانند وضع تعیینی، البته بعد از حذف قرینه واضع دارد؛ اهل لغت هم این‌مطلب را می‌پذیرد و این پذیرش همان وضع اهل لغت است.

بنابراین، مشکل واضع و معتبِر داشتن چه در وضع تعیینی و چه در وضع تعیّنی برطرف شد و دیگر نیازی به‌معنای اسم مصدری کردن نیست.

لذا وقتی‌که اهل زبان دیدند این لفظ برای این معنا استعمال می‌شود، پذیرفته‌اند که این انجام بشود صورت بگیرد، در باب ملکیت و زوجیت هم همین‌طور است و وقتی شرایط و ضوابط وجود داشت به‌طور طبیعی انجام می‌شود.

بنابراین وضع در هر دو صورتش، واضع و معتبِر دارد.

نتیجه: تقسیم اول وضع این است که وضع یا تعیینی است و یا تعیّنی.

تقسیم دوم وضع: به اعتبار رابطه‌ی عام و خاص میان وضع و موضوع له

از جهتی که در هر وضعی نیازمند به دو امر هستیم: 1- موضوع؛ 2- موضوع له[2] ؛ ازاین‌رو واضع بایستی به هنگام وضع هر دو را ملاحظه کرده و تصور نماید؛ یعنی لازم است که واضع هم لفظ و هم‌معنی؛ و هم رابطه‌ی میان آن دو را تصور نماید تا بتواند وضع را انجام دهد که در این‌جا لفظ عام و معنی نیز عام است؛ و یا این‌که وضع خاص و معنی هم خاص است؛ و به‌جهتی که همیشه لفظ بامعنی متحد نخواهد بود؛ یعنی نمی‌شود که لفظ و معنی از جهت عام و خاص؛ یا کلی و جزئی بودن همیشه عین هم باشند؛ لذا با توجه به این بیانی که تقدیم کردیم، رابطه‌ی بین موضوع (لفظ) و موضوع له (معنا) به چهار صورت قابل‌تصور است که از آن به اقسام اربعه وضع تعبیر می‌کنند.

    1. وضع عام، موضوع له عام

    2. وضع خاص، موضوع له خاص

    3. وضع عام، موضوع له خاص

    4. وضع خاص، موضوع له عام

وقتی‌که انسان تأمّل می‌کند این چهار صورت بین موضوع (لفظ) و موضوع له (معنا) قابل‌تصور است.

حال بعدازاین‌که این اقسام چهارگانه را تصوّر کردیم، چند بحث باید مطرح بشود.

    1. حقیقت این تقسیم چیست و چه چیزی را می‌خواهد به ما بفهماند؟

    2. این چهار صورت آیا ازنظر عقلی هم قابل‌تصور است؟

    3. این چهار صورت آیا امکان وجودی هم دارد یا ندارد؟ یعنی آیا در خارج هم وجود دارند یا وجود خارجی ندارند و مثل شریک‌الباری فقط می‌شود به‌صورت ذهنی تصوّر کرد؟


[2] - موضوع همان لفظ و موضوع له همان معنی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo