< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/09/07

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /حقیقت تقسیم وضع چیست؟

 

بحث در باب وضع الفاظ برای معانی بود؛ این‌که حقیقت وضع چیست؟ واضع کیست؟ آیا واضع بشر است یا الهی است؟ آیا وضع ذاتی است یا جعلی؟ تابه‌حال تمامی این مطالب بیان شد؛ در جلسه گذشته به بحث تقسیمات وضع وارد شدیم و گفتیم که وضع دوگونه تقسیم باید داشته باشد.

تقسیم اول: همان تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی بود که بحث از آن گذشت.

اما تقسیم دوم به اعتبار رابطه‌ی عام و خاص؛ و کلی و جزئی میان موضوع و موضوع له است.

و از آن‌جاکه در هر وضعی نیازمند به دو امر: موضوع (لفظ) و موضوع له (معنا) هستیم؛ ازاین‌رو بایستی واضع به هنگام وضع هر دو را ملاحظه کرده و تصور نماید.

یعنی لازم است که واضع هم لفظ و هم‌ معنی را تصور کرده و رابطه‌ی میان آن دو را نیز تصور نماید تا بتواند وضع را انجام دهد.

با این توجه، چهار صورت قابل‌تصور است که از آن به اقسام اربعه وضع تعبیر می‌کنند.

تقسیم دوم این‌گونه است:

    1. وضع عام، موضوع له عام

    2. وضع خاص، موضوع له خاص

    3. وضع عام، موضوع له خاص

    4. وضع خاص، موضوع له عام

حقیقت تقسیم وضع

قبل از اینکه به این اقسام چهارگانه بپردازیم و احوالات آن‌ها را بررسی کنیم؛ لازم است نکته‌ای مهم و اساسی که در فهم ما مؤثر است را به‌عنوان مقدمه بیان کنیم؛ و آن نکته این است که حقیقت این تقسیم به اقسام چهارگانه چیست؟

و اصلاً چرا باید در مقام وضع به این جهات توجه شود و یا اینکه اصلاً چه ضرورتی دارد که واضع به هنگام وضع هم لفظ و هم‌معنا را به‌صورت جداگانه مورد ملاحظه و تصور قرار دهد تا بتواند لفظ را برای آن معنی وضع نماید، درحالی‌که به‌طور طبیعی، لفظ فانی در معنی خواهد بود و وقتی‌که لفظی را به‌کار می‌بریم در بسیاری از اوقات اصلاً توجهی به لفظ نداریم؛ بلکه تنها و به‌طور مستقیم به‌معنی منتقل می‌شویم، بنابراین چه نیازی دارد که واضع هر دو را تصور کرده و رابطه‌ی میان آن دو را از جهت کلی و جزئی بودن نیز تصور کند و سپس اقدام نماید؟

توضیح بیشتر

هر واضعی هنگامی‌که می‌خواهد لفظی را برای معنایی وضع کند باید هم لفظ و هم معنا را تصور کرده؛ سپس لفظ را برای معنا وضع نماید. ابتدا باید تصور عقلی داشته باشد و این امری عادی و معمولی است؛ همه انجام می‌دهند و یک فلسفه عقلی نیست؛ مثلاً وقتی خداوند فرزندی را به انسان عنایت می‌کند چند روز فکر می‌کند که چه نامی را برای این فرزند قرار دهد؛ مثلاً نام علی را برای او انتخاب می‌کند، سپس لفظ علی و فرزند را تصور می‌کند؛ حتی گاهی از اوقات چند روز با خودش فکر می‌کند که اگر اسم علی را روی فرزندم بگذارم بعداً که بزرگ شد چه می‌شود؟ در جامعه وی را بانام علی صدا می‌زنند و او افتخار می‌کند؛ این نام (علی) سبب می‌شود که او گرایش و تمایل به اهل‌بیت^ پیدا کند، همه این نکات را تصور می‌کند؛ یعنی مدتی فکر می‌کند و بعد می‌گوید: لفظ علی را برای فرزندم وضع کردم؛ یعنی هم لفظ و هم معنا را تصور می‌کند.

سؤال: حقیقت این عمل چیست؟ چرا هم لفظ و هم معنا را باید تصور کرد؟ مگر لفظ در معنا فانی نمی‌شود؟ مگر در زمان استعمال، وقتی‌که نام فرزندتان را علی گذاشتید و اسمش را صدا می‌زنید، آیا ابتدا اسم علی به‌ذهنتان می‌آید بعد خود علی، یا مستقیم خود علی به‌ذهنتان می‌آید؟ یعنی اسم علی در این وجود؛ و لفظ در معنا و در موضوع له فانی می‌شود؛ اگر این‌گونه است؛ یعنی لفظ فانی در معنا است؛ پس چرا واضع باید در هنگام وضع، لفظ و معنا را به‌صورت مستقل تصور کند؟ چه ضرورتی دارد و حقیقت این امر چیست؟

دراین‌باره باید گفت که دو مقام داریم:

المقام الاول: مقام الوضع

المقام الثانی: مقام الاستعمال

و هذان مقامان يختلفان من الجهات العديدة من جملة ما يختلف احدهما عن الاخر، مِن هذا المنظار؛ يعنی النظر الاستقلالي و النظر الآلي.

    1. مقام وضع

    2. مقام استعمال

این دو مقام از جهات گوناگون باهم مختلف‌اند.

از جمله مواردی که یکی با دیگری تفاوت دارد جهت استقلالی بودن نگاه و آلی بودن آن است.

در مقام وضع همه‌چیز استقلالی است (هم لفظ و هم‌ معنا مستقل‌اند).

هیچ‌کدام تابع دیگری نیستند و فانی در دیگری هم نیستند؛ بلکه کاملاً مستقل‌اند.

نکته‌ی مهمی که در اختلاف مقام وضع و مقام استعمال وجود دارد این است که:

در مقام وضع مقام استقلالیت و در مقام استعمال، آلیت است؛ یعنی زمانی‌که وضع می‌کنید و می‌خواهید لفظ ماء را برای این مایع سیّال، اراده، انشاء و ایجاد کنید؛ باید لفظ ماء و مایع سیال را به‌صورت مستقل در ذهن تصور کنید، سپس این لفظ را برای این مایع قرار دهید؛ چون در مقام وضع، هم لفظ و هم معنا برای انسان جایگاه استقلالی دارد و مستقلاً قیمتی است، هیچ‌کدام تابع دیگری نیست؛ یعنی در هنگام وضع نه لفظ فانی در معنا می‌شود و نه معنا فانی در لفظ می‌شود؛ بلکه هردو در مقام وضع مستقل هستند؛ حتی رابطه بین آن‌ها نیز مستقل است.

به‌تعبیری دیگر، واضع در مقام وضع برای هر دو اصالت قائل است و رابطه را نیز رابطه دوطرفه می‌داند؛ همانند آنچه در مسأله ی زوجیّت و ملکیّت مطرح است به این‌که ملکیّت یک‌طرفه معنی ندارد و زوجیّت نیز یک‌طرفه تصور نمی‌شود؛ یعنی باید هم مرد و هم زن را تصور کنید و رابطه میان آن دو را انشاء نمایید.

در این‌جا واضع باید هم عام بودن هم خاص بودن آن‌را تصور کند؛ سپس اقدام به وضع نماید.

این مسأله در اعلام شخصیّه بسیار روشن می‌شود؛ مثلاً همان‌گونه که اشاره کردیم؛ زمانی‌که خداوند فرزندی را به انسان عنایت می‌کند، انسان مدتی در این فکر و تصور است که چه نامی را برای فرزندش انتخاب نماید؛ حتی عواقب آن‌را در آینده نیز تصور می‌کند؛ مثلاً آن موقعی که او بزرگ شود و در جامعه او را با این نام صدا بزنند چه رخ خواهد داد.

این‌مطلب حکایت از این می‌کند که واضع همه جهات را با اصالت و استقلال تصور می‌کند.

اما در مقام استعمال، جنبه آلیت دارد؛ یعنی هر دو جهت استقلالی نیستند و اصالت ندارند؛ بلکه لفظ فانی در معنی است و در برخی موارد اصلاً به‌نظر نمی‌آید.

یعنی اگر اسم فرزندتان را علی گذاشتید، زمانی‌که او را صدا می‌زنید اصلاً لفظ علی به‌ذهن انسان نمی‌آید؛ بلکه لفظ علی در معنای این عَلَم شخصی فنا پیداکرده و این مقام استعمال است.

نتیجه: «لماذا لابد لنا من ان ننظر في مقام الوضع الی اللفظ و المعنی بالنظر الاستقلالي»؛ علت این‌که باید این چهار صورت را تصور کنیم این است که مقام وضع، مقام استقلال است؛ یعنی در مقام وضع بین این لفظ و معنا هیچ تبعیتی وجود ندارد، «لااللفظ تابعٌ للمعنی ولاالمعنی تابعٌ للفظ، اللفظُ مستقلٌ والمعنی مستقلٌ»؛ هر دو مستقل‌اند؛ پس باید هر دو را جداگانه تصور ‌کنیم؛ بعد باید تقسیم کنیم تا ببینیم که اصلاً این صورت‌های چهارگانه قابل‌تصور هست یا نه؟ آیا می‌توانیم بگوییم که لفظ عام برای معنای خاص وضع شده یا نمی‌توانیم بگوییم؟

اما در مقام استعمال این گونه نیست(اللفظ تابع للمعنی).

به‌عبارتی‌دیگر؛ در مسأله ی وضع طرفینی است، یک‌طرفه نیست؛ یعنی هم باید طرف معنا و هم طرف وضع لحاظ شود؛ اما در مقام استعمال این‌گونه نیست.

مثال بسیار واضح آن این است که آینه مرآت است برای صورتی که در آن پیدا می‌شود.

آینه دارای دو مقام است:

    1. مقام وضع (ساخت و ایجاد آینه از سوی سازنده‌ی آن)

    2. مقام استعمال و استفاده از آن

در مقام ساخت و تولید، آینه اصالت دارد؛ ولی در مقام استفاده اصالت ندارد و اصلاً به چشم نمی‌آید؛ فقط همان صورت دیده می‌شود.

سازنده، زمانی‌که آینه را می‌سازد، «لاينظر إلی المرآة بالنظر الآلي؛ بل ينظر اليه بالنظر الاستقلالي»؛ کسی‌که این آینه را می‌سازد نگاهش به‌همین آینه است، نگاهش به تصویر در آینه نیست؛ اما وقتی آینه ساخت شد و در خانه نصب کردید و جلوی آن ایستادید و چهره را در آینه نگاه کردید، مستقیم چهره خودتان را نگاه می‌کنید؛ این مرآت برای نشان دادن چهره شما است؛ اما زمانی‌که آینه‌ساز، آینه را می‌سازد به خود آینه نگاه می‌کند نه به‌صورت آینه؛ لذا واضع لفظ باید به هردو (هم به آینه و هم به آنچه در آینه وجود دارد)، به‌صورت مستقل نگاه کند، بعدازاینکه نگاه کرد آن‌وقت این لفظ را برای آن قرار بدهد.

در باب لفظ هم همین است.

در مقام وضع، استقلالیت وجود دارد؛ ولی در مقام استعمال این‌گونه نیست.

این همان حقیقت تقسیم وضع است که می‌خواهد بیان کند لفظ و معنا در این مقام دارای استقلالیت هستند؛ و واضع باید همه آن‌ها را تصور کند و به‌همین جهت چهار صورت ایجاد می‌شود.

اما در مقام استعمال چون استقلالیت نیست، بالطبع لفظ فانی در معنی می‌شود و لفظ تابع معنی می‌گردد.

امکان تصور صورت‌های چهارگانه و وجود آن‌ها

زمانی‌که واضع هم لفظ و هم معنا را تصور می‌کند، چهار صورت برایش ایجاد می‌شود؛ یعنی یا این لفظ با آن موضوع له کاملاً متّحد است و تطبیق می‌کند؛ یا تطبیق نمی‌کند؛ یعنی لفظی را که من می‌گویم از جهت کلی یا جزئی بودنش عین معناست؛ لفظ من جزئی است معنای آن هم جزئی است؛ لفظ من کلی است معنای آن هم کلی است، کاملاً تطبیق می‌کند؛ این می شود دو صورت؛ یا لفظ و معنا باهم تطبیق نمی‌کند که بازهم دو صورت می‌شود.

به‌طورکلی این چهار صورت قابل‌تصور است:

    1. لفظ عام، معنا عام

    2. لفظ خاص، معنا خاص

    3. لفظ عام، معنا خاص

    4. لفظ خاص، معنا عام

بحث دیگری که در این‌جا باید بدان پرداخته شود این است که این صورت‌های چهارگانه قابل‌تصور هست یا خیر؟

البته با توجه به‌تصور این چهار صورت، دو مقام در اینجا وجود دارد؛

«فهناک کذالک مقامان من البحث، المقام الاول في امکان تصور هذه الصور الاربعة، يعنی هل يمکن ان نتصور صورة وضع اللفظ العام للمعنی الخاص أو لا يمکن؟ أو يمکن ان نتصور وضع اللفظ الخاص للمعنی العام أو لا يمکن؟»

    1. امکان تصور آن‌ها.

    2. وجود خارجی آن‌ها.

مقام اول: آیا می‌توانیم این چهار صورت را عقلاً تصور کنیم یا نمی‌توانیم؟

مقام دوم: برفرض که تصور هر چهار قسم امکان دارد؛ آیا هر چهار قسم وجود خارجی هم دارد یا ندارد؟

در مقام اول، درباره دو قسم اول؛ یعنی هر دو عام باشند، یا هر دو خاص باشند، شک و تردیدی نیست که هر دو هم قابل‌تصوراند و هم وجود خارجی دارند؛ یعنی مشکلی وجود ندارد که بخواهیم لفظ عام را برای معنای عام و لفظ خاص را برای معنای خاص تصور کنیم؛ اما آنچه موردبحث واقع می‌شود درباره‌ی دو قسم آخر است که میان وضع و موضع له اتحادی وجود ندارد (اختلاف دارند) و کاملاً بر هم تطبیق نمی‌کنند.

در این‌جا مشهور از اصولیّین قائل به‌تفصیل شده‌اند که در دو قسم آخر، یکی امکان تصور دارد و دومی امکان تصور ندارد.

این‌که لفظ عام و موضع له خاص باشد، عیبی نداشته و امکان تصور دارد؛ ولی این‌که لفظ خاص باشد و برای معنای عامی وضع بشود امکان تصور ندارد؛ چون لفظ عام را تصور می‌کنیم؛ مثلاً لفظ انسان را برای آقای زید اراده می‌کنیم. لفظ انسان کلی است و کلی می‌تواند بر فرد تطبیق کند؛ اما چهارمی که لفظ جزئی را اراده و تصور کنید؛ اما از آن معنای کلی را برانگیزید و این لفظ جزئی را برای معنای کلی وضع کنید استحاله دارد و امکان تصورش وجود ندارد؛ چون جزء نمی‌تواند آینه کل باشد؛ اما کل می‌تواند آینه جزء باشد. مشهور این‌گونه گفته‌اند.

در میان مشهور، صاحب کفایه نیز از همین نظریه پیروی نموده است و قائل به استحاله تصور قسم رابع (وضع خاص و موضوع له عام) شده است؛ اما در مقابل نظر مشهور افراد دیگری همچون: محقق اصفهانی، محقق حائری و ... هستند که تلاش کرده‌اند بر اینکه توجیه کنند و بگویند قسم چهارم هم امکان تصوری دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo