< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/09/21

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /بررسی معنای حرفی (بررسی اشکالات بر قول مرحوم سید خوئی&)

 

بحث در بررسی معنای حرفی بود؛ گفتیم که درباره‌ی معنای حرفیه پنج قول وجود دارد که تابه‌حال چهار قول از آن‌را بیان کردیم که عبارت‌اند از:

    1. حروف مثل اعراب و علامات می‌باشند که اصلاً معنایی ندارند؛ ایرادات این قول بیان شد.

    2. قول صاحب کفایه بود که فرمود: فرقی بین اسم و حرف در استقلالیت حین الوضع وجود ندارد و مثل هم می‌باشند.

    3. قول مرحوم محقق نائینی بود که فرمود: معانی حرفیه، معانی ایجادیه هستند؛ یعنی معنایی وجود ندارد و فقط با خود حرف معنا ایجاد می‌شود؛ ابتدائیت و انتهائیت در بصره فقط با حروفی همانند؛ «مِن» برای ابتدائیت و «إلی» برای انتهائیت ایجاد می‌شود.

    4. در بحث قبل به چهارمین قول از اقوال پنج‌گانه پرداختیم که قول مرحوم سید خویی بود؛ ایشان درباره‌ی معنای حرفیه قائل بودند به این‌که، حروف تنها نقشی که دارند این است که می‌توانند در معانی اسمیه که مستقل هم هستند تضییق ایجاد کنند؛ یعنی ایجاد تضییق در معانی اسمیه ای است که هم مستقل و هم مطلق هستند؛ مثلاً «الانسان» مطلق است و شامل همه‌ی انواع انسان و اصناف می‌شود. در صنف انسان، «الانسان الابیض» مطلق است و شامل همه‌ی افراد و حالاتش می‌شود. فرد انسان نیز مثل «زید» مطلق است و شامل همه‌ی حالاتی که «زید» می‌تواند داشته باشد، می‌شود. «زید» و «دار» معنای اسمیه هستند و مطلق می‌باشند و شامل تمام انواع و اقسام و حالات می‌شوند؛ اما اگر بین این دو رابطه‌ای ایجاد بشود، ناچاریم از حرف استفاده کنیم؛ لذا حرف که آمد هم معنای مطلق دار و هم معنای مطلق زید را مضیّق می‌کند. : «زيدٌ فِي الدار»؛ دیگر « زيدٌ فِي المدرسة» یا «زيدٌ فِي المسجد» نیست؛ بلکه «زيدٌ فِي الدار»؛ است؛ لذا فرموده‌اند که معنای حروف، معنای تضییق است.

اشکالات کلام مرحوم سید خوئی&

در این‌جا به‌نقد و ارزیابی سخن سید خویی می‌پردازیم.

خیلی از معاصرین مرحوم سید خوئی& و بعد ایشان اشکال کرده‌اند و کلام سید خوئی را نپذیرفته‌اند.

از مجموعه‌ی این‌ها چند اشکال بیان می‌شود:

    1. اولین اشکال، اشکال نقضی است.

سید خوئی مدعی شد، چون سایر اقوال جامع نبوده و قابل‌پذیرش نیستند؛ لذا قول جدیدی را تأسیس کردم؛ اما در برخی از موارد نقض می‌شود؛ به‌طور مثال، برخی از حروف عاطفه هستند که غیر از عطف هیچ نقشی ندارند؛ لذا در عطف هیچ تضییقی ایجاد نمی‌کنند؛ در مثال می‌گوید: «زیدٌ و عمروٌ»؛ هیچ تضییقی در معنای «زید» و یا «عمرو» در این‌جا و قبل از عطف به سبب حرف عاطفه ایجاد نشده است؛ بنابراین برخی از حروف داریم که استعمال می‌شوند؛ ولی تضییقی ایجاد نمی‌شود.

اگر گفتیم: «زيدٌ وَعمروٌ فِي الدار»؛ حرف «فِي» تضییق ایجاد کرده است؛ اما «واو» تضییق ایجاد نکرده است. این جاها را چه می‌گوییم و چگونه باید مشکل را حل کنیم؟

این اولین اشکالی است که درباره‌ی کلام سید خوئی قابل‌طرح است؛ بنابراین مشکلی که سید خوئی فرمود ـ هیچ‌کدام از اقوال جامع نبود؛ لذا قول جدیدی تأسیس کردم ـ نسبت به کلام خود سید خوئی هم وجود دارد.

    2. گاهی از اوقات حروف معنا را تضییق نمی‌کنند؛ سید خوئی& فرمود: معنای حروف تضییق معانی اسمیه است؛ اما می‌بینیم در برخی از موارد همان حروف مثل «فِي» معانی اسمیه را مضیّق نمی‌کند، بلکه نسبت را مضیّق می‌کند؛ یعنی تضییق در نسبت ایجاد می‌کند نه در معانی اسمیه؛ مثلاً اگر مولی فرمود: «اَکرِم زيداً فِي دارِک»؛ یک اکرام داریم و یک زید؛ «اکرام» یک معنای اسمی و «زيد» هم یک معنای اسمی دیگری است؛ این با «اَکرِم زيداً إن جاءَک»؛ متفاوت است؛ «اکرام» را به‌شرط مجیء مقیّد می‌کنیم؛ امّا در مثال «اَکرِم زيداً فِي دارِک»؛ زید را در خانه‌ات اکرام کن! نه «اکرام» و نه «زيد» هیچ‌کدام مقیّد نشده‌اند، بلکه نسبت بین «اکرام» و «زيد» مقید شده که در خانه باشد.

بنابراین، در برخی از موارد خود معانی مقیّد نمی‌شوند، بلکه نسبت بین این معانی اسمیّه است که مقیّد می‌شود.

بنابراین سخن سید خویی& نیز همانند دیگر سخنان دارای اشکالاتی است.

    3. سید خوئی فرمود: نقش و معنای حروف، تضییق است؛ معنای این کلام این است که معانی اسمیه تا قبل از استعمال حروف، مطلق‌اند و هر زمان ‌که با حروف استعمال شوند، مضیّق می‌شوند؛ مثلاً «زيد» و «دار» هر دو مطلق‌اند؛ امّا اگر گفتید: «زيدٌ فِي الدار»؛ بعد از این‌که حرف «فِي» را استعمال کردید، «زيد» مضیّق به در خانه بودن می‌شود.

حال اشکال این است: اگر قبل از اینکه کسی خبر بیاورد و خودمان به خانه وارد شدیم و ببینیم که «زید» در خانه نشسته است، آیا «زيد» در خانه هست یا نیست؟ اگر بگوییم نیست که خلاف واقع و مشاهده ما است؛ و اگر بگوییم که هست؛ هنوز کسی استعمال نکرده و حرفی نیاورده است؛ حال ‌آن‌که شما فرمودید: معنای حرفی این است که حرف می‌آید و مضیّق می‌کند؛ اما الآن «زيد» تضییق شده درحالی‌که هنوز کسی نگفته «زيدٌ فِي الدار»؛ زید در خانه است.

به‌عبارتی: سید خوئی می‌فرماید: معانی اسمی مستقل هستند و حرف فقط تضییق ایجاد می‌کند، ما اشکال می‌کنیم: در اینجا تضییق صورت گرفته؛ ولی استعمالی هنوز صورت نگرفته است.

حال سؤال این است، این تضییقی که در مثال «زيدٌ فِي الدار»؛ (که هنوز کسی خبر نداده) ایجاد شده، به چه سبب ایجاد شده است؟

اگر کسی بعد از این‌که ما زید را در خانه مشاهده کردیم بیاید و بگوید: «زيد فِي الدار»؛ این سخن چه فایده و نقشی دارد؟ کلام این شخص حکایت از وجود معنای مضیّق می‌کند، نه این‌که معنای مضیقی را ایجاد می‌کند.

فرق ما با سید خوئی در این است که کلام سید خوئی به کلام محقق نائینی برمی‌گردد؛ و این اشکال بر سخن مرحوم سید خوئی در حقیقت همان اشکال بر محقق نائینی است.

محقق نائینی می‌فرماید: معانی حروف ایجادیه است؛ ولی ما می‌گوییم: اگر ما اول رفتیم و مشاهده کردیم که «زيدٌ فِي الدار»؛ زید در خانه است و معنای «زيد» قبل از استعمال مضیّق شد؛ حال وقتی‌که برگشتیم، اگر کسی بیاید و بگوید: «زيدٌ فِي الدار»؛ کلام این شخص چه تأثیری دارد؟ آیا حکایت می‌کند یا ایجاد می‌کند؟ اگر بگویید: ایجاد می‌کند که از قبل ایجاد شده بود؛ و اگر بگویید که حکایت می‌کند؛ پس باید قبل از آن معنای مضیّقی باشد تا حکایت کند.

نتیجه: بنابراین، حروف از معنای مضیّقی حکایت می‌کنند که وجود دارند، نه این‌که حروف خودشان تضییق ایجاد می‌کنند.

توضیح مطلب این‌که:

سید خوئی (همانند محقق نائینی) می‌فرماید: معانی حرفیه عبارت است از: «انّ الحروف موضوعة لتضييق المعاني الاسمية وتقييدها بقيود خارجة عن حقائقها»[1] ؛ معانی اسمیه مطلق هستند و حرف آن‌ها را تضییق می‌کند؛ نه بعد از استعمال، بلکه حین الاستعمال. حال اگر ما رفتیم و دیدیم که زيد مضیّق است و در خانه نشسته است، این تضییق از کجا ایجاد شده است؟ اگر بگویید که به غیر حروف ایجاد شده، می‌گوییم: سلّمنا تضییق فی نفس الامر بوده است؛ امّا بعد از این‌که دیدیم و از خانه بیرون رفتیم، اگر کسی آمد و گفت که «زيدٌ فِي الدار»؛ کلام این شخص بعد از این‌که ما خودمان دیده‌ایم، چه کاری برای ما انجام می‌دهد و چه خاصیتی دارد؟ آیا دوباره معنای جدیدی ایجاد می‌کند؟ آیا تضییق دیگری ایجاد می‌کند یا همان تضییق شده را برای ما حکایت می‌کند؟

می‌گوییم: تبعاً آن معنا را حکایت می‌کند؛ بنابراین اگر گفتیم: حکایت می‌کند؛ باید به‌وجود معانی‌ای برای حروف قائل شویم که الفاظ از معنای حروف حکایت می‌کند.

این همان اشکالی است که بر محقق نائینی& وارد کردیم.

نظر استاد: کما قال المشهور ما هم به‌دنبال این هستیم تا بگوییم: قبل از استعمال هم حروف معنایی دارند؛ اما با استعمال حکایت از آن معانی می‌کنند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo