< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/10/19

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /الامر السادس: وضع المرکبات

 

بحث در اموری بود که در مقدمه کفایه بیان‌شده است. تابه‌حال پنج امر را بیان کردیم، و در این جلسه به امر ششم می‌پردازیم که وضع مرکبات باشد. در ادامه بحث از الفاظ هستیم؛ بحث دیگری که جناب صاحب کفایه در این‌جا مطرح می‌کنند درباره‌ی مرکبات است، به این‌که آیا مرکبات هم‌ همانند جمله‌های ترکیبی خبری و نیز همانند مفردات و هیئات دارای وضع جداگانه‌ای هستند یا این‌که وضع جداگانه‌ای ندارند؟

توضیح مسأله

شکی در این نیست که هر مرکبی دارای اجزایی است که از آن به مفردات تعبیر می‌کنند و این اجزاء نیز در دو صورت تحقق دارند: 1- ماده 2- صورت و هیئت.

این‌جا بحث در این است که غیر از وضع مفردات و هیئات آیا نیاز به وضع ثالثی هم وجود دارد که وضع مرکبات باشد، یا نیازی نداریم؟ به‌عنوان‌مثال، در جمله‌های خبری ترکیبی همانند «زيدٌ قائم»؛ این جمله مرکب از دو جزء است که زید و قائم باشد. این دو لفظ جدای از هم هستند؛ اما عبارتی ترکیبی به نام «زيدٌ قائمٌ» هم داریم، زيدٌ خودش جداگانه یک مفرد است؛ یعنی جزئی از یک مرکب است و دارای وضعی می‌باشد؛ قائمٌ هم خودش جداگانه یک مفرد است؛ یعنی جزئی از یک مرکب است و دارای وضعی می‌باشد.

سؤال: این دو کنار هم که قرار می‌گیرند غیر از رابطه‌ی بین این‌ها؛ آیا یا همین ضمیمه که زید وضع‌شده، قائم هم وضع‌شده، کنار هم که قرار می‌گیرند و به همدیگر ضمیمه می‌شوند و خود همین ترکیب با همان وضعی که در مفرد و در هیئت است کفایت می‌کند؟ یا این‌که نیاز به وضعی دوباره داریم و برای این‌که بخواهیم در جمله‌های خبری بکار ببریم باید نگاه کنیم ببینیم آیا «زيدٌ قائمٌ» وضع‌شده است یا نه؟

در جواب می‌گوییم: اجزاء مفردات این جمله‌های خبریه و مرکبی که در حقیقت از دو جزء مفرد «زید» و «قائم» تشکیل شده است در دو صورت قابل تحقق و پیاده شدن است: 1- در قالب ماده 2- در قالب هیئت

حال جمله‌ای به نام «زيدٌ قائمٌ» داریم که مرکب است و وقتی آن را تجزیه می‌کنیم، یک «زيدٌ» داریم و یک «قائمٌ»؛ «زيدٌ» یک مفرد و «قائمٌ» هم مفردی دیگر است. وضع این‌ها چگونه تحقق پیدا می‌کند؟

می‌گوییم: دو صورت دارد: 1- یا وضع ماده است؛ 2- یا وضع هیئت است

وضع ماده؛ یعنی «زيدٌ» به ماده‌ی این لفظ برای این فرد از انسان با این تشخُّص و تعیُّن وضع‌شده که به آن وضع شخصی گفته می‌شود. همین‌جا لفظ «زيدٌ» وضع دیگری به نام وضع نوعی هم دارد. وضع نوعی می‌گوید: «زيدٌ» در این‌جا وقتی‌که اعراب می‌گیرد، مبتدا در جمله اسمیه و فاعل در جمله فعلیه است، «زيدٌ» با تنوین رفع این‌جا برای نوع فاعل یا نوع مبتدا وضع می‌شود؛ پس«زيدٌ» یک وضع نوعی دارد و یک وضع شخصی.

«قائمٌ» هم همین‌گونه است؛ اما وقتی‌که کنار هم قرار می‌گیرند به تعبیری در هیئت فاعل، در هیئت مفعول، در هیئت مبتدا و در هیئت خبر که قرار بگیرند، حتماً وضعشان نوعی است. پس در قالب ماده، همان‌گونه که مثال آن را بیان کردیم هم وضع نوعی دارند و هم وضع شخصی دارند.

زمانی‌که در قالب هیئت فاعل قرار گرفت وضع شخصی ندارد، برای نوع فاعل است؛ هیئت مفعول برای نوع مفعول است؛ هیئت مبتدا برای نوع مبتدا است؛ در این‌جا بحثی نیست و جزء مسلمات است که باید در قالب ماده و یا در قالب هیئت باشد؛ و هردوی آن‌ها یا وضع شخصی دارند و یا وضع نوعی که در قالب هیئت وضعشان نوعی است.

«زيدٌ» مرفوع در جمله اسمیه به‌عنوان مبتدا و همین‌طور «قائمٌ» هیئت قائم به‌عنوان وصفی فاعلی که در این‌جا به‌عنوان خبر قرارگرفته در وضع نوعی هستند، تا این‌جا بحثی در آن نیست؛ اما إنّما الکلام بحث در آن سخنی است که مرحوم آخوند مطرح می‌کند، می‌فرماید: وقتی‌که «زيدٌ» و «قائمٌ» را کنار هم گذاشتیم، این جمله ‌ایا دوباره نیاز به وضع ثالثی دارد یا نیاز به وضع ثالث ندارد؟ مثلاً در فارسی زمانی‌که زید و قائم را کنار هم می‌گذاریم با یک کلمه‌ی «است» این ارتباط را برقرار می‌کنیم، اگر «است» نباشد زید و قائم با یکدیگر اجنبی هستند؛ اما در عربی وقتی‌که زید و قائم را کنار هم می‌گذاریم و می‌گوییم «زيدٌ قائمٌ»، با همین تنوین در «زيدٌ» و «قائمٌ» ارتباط برقرار می‌شود پس در قالب ماده وضع شخصی داشته‌اند و در قالب هیئت هم زمانی‌که کنار هم قرار می‌گیرند وضع نوعی دارند. اگر در عربی باشند با تنوین جمله‌ای را تشکیل می‌دهند و رابطه‌ای بینشان برقرار می‌شود؛ حال سؤال در این است که آیا نیاز به وضع مرکب داریم یا نداریم؟

می‌فرمایند: ما در این‌جا اصلاً احساس نیاز نمی‌کنیم برای این‌که بخواهیم بگوییم در این‌جا باید وضع سومی وجود داشته باشد؛ هیچ نیاز و حاجتی به وضع سوم در این‌جا نیست؛ بلکه همین «زيدٌ قائمٌ» و یا «ضَرَبَ زيدٌ» که کنار هم قرار بگیرند ـ چه در بحث جمله فعلیه و چه در جمله اسمیه ـ ارتباط و نسبت بین این دو مشخص می‌شود. در جمله‌های ترکیبیه خبریه مثل مثال‌هایی که زدیم ـ که عمدتاً همین‌طور است ـ نیازی به وضع سوم نداریم و این نیاز احساس نمی‌شود.

مرحوم آخوند& در این‌جا این سخن را تنها یک توهم می‌دانند که اصلاً این مسأله قابل‌طرح نیست تا بخواهیم بگوییم که آیا نیاز به وضع سومی داریم یا نداریم؛ چون این وضع موردنیاز نیست و اصل بحث هم برای این مطرح‌شده که برخی‌ها توهم کرده‌اند که نیاز است وضع ثالثی هم داشته باشیم؛ و آن وضع مرکبات است.

و منشأ این توهم نیز توجه پیدا کردن به شبیه این عبارت در برخی منابع ادبی و در بیان برخی از ادباء و نحویین آمده که این‌گونه گفته‌اند:

«کما أنّ للمفرد وضعاً كذلك للمركّب وضع»[1] ؛ همان‌طور که مفرد دارای وضع است مرکب هم باید وضع داشته باشد؛ یعنی همان‌طور که درباره مفردات قائل به وضع هستیم تا این لفظ وضع بشود، برای معنای مرکب هم باید وضع بشود. «زيدٌ قائمٌ» هم باید وضع جداگانه‌ای داشته باشد. لذا این جمله منشأ این توهم شده‌است که البته شاید خود ادباء هم که این کلام را گفته‌اند، مقصودشان وضع هیئت بوده باشد که یک وضع «زيدٌ» مرفوعِ اسمیِ مبتدائی و فاعلی داریم و یک وضع «قائمٌ» وصفیِ مرفوع خبری داریم.

چنانچه مرحوم آخوند بیان فرمودند در این‌جا چیزی جز توهم وجود ندارد؛ چراکه نیازی به وضع سوم احساس نمی‌شود و وضع ماده و هیئت به‌خودی‌خود پاسخگو هست و ارتباط میان دو لفظ و القای معنای مناسب را نیز ایفا می‌کنند، نقصی وجود ندارد.

علاوه‌براین چنان چه در این‌جا به وجود وضع سومی برای مرکب بما هو مرکب قائل شویم، دچار اشکالاتی خواهیم شد که قابل دفاع نخواهد بود.

در مقام دلیل بر رد این ادعا هم چند دلیل ذکر می‌شود که برخی‌ها را مرحوم آخوند ذکر کرده و برخی از آن ادله را هم ایشان ذکر نکرده‌است و می‌شود این را مطرح کرد که عبارت‌اند از:

دلیل اول:

اولین دلیل این است که اگر قائل به وضع سوم بشویم اشکالاتی به وجود خواهد آمد که قابل دفاع نیست.

    1. یکی از اشکالاتش این است که اگر در جمله‌های ترکیبی قائل به وضع ثالث بشویم، لازم می‌آید که بپذیریم اوضاع غیرمتناهی داریم؛ یعنی باید بپذیریم که وضع نهایتی ندارد و الی‌ماشاءالله وضع می‌خواهد؛ چراکه جمله‌های ترکیبیه حد و اندازه‌ای ندارند و می‌تواند گسترش داشته باشد؛ لذا در هر جمله‌ای باید وضع جداگانه داشته باشیم؛ یعنی زمانی‌که گفتیم «زيدٌ قائمٌ»؛ این یک وضع می‌خواهد؛ دوباره اگر گفتیم «عمرو قائمٌ»؛ باز یک وضع می‌خواهیم؛ اگر گفتیم «بکرٌ قائمٌ»؛ بازهم یک وضع دیگری می‌خواهیم و به تعداد همه‌ی انسان‌های روی زمین با وصف «قائمٌ» وضع می‌خواهد. همچنین اگر به‌جای «قائمٌ»، «جالسٌ» بگذاریم، باز به تعداد تمام افراد عالم «جالسٌ» وضع می‌خواهد. دوباره به‌جای «جالسٌ»، اگر «راکبٌ» و یا هر فعلی دیگری بگذاریم، بازهم به تعداد همه‌ی افراد عالم وضع می‌خواهد؛ یعنی اوضاع می‌شود اوضاع غیرمتناهیه؛ یعنی هر لحظه باید وضعی جدید ایجاد بشود و این قطعاً «لم يقل به احد»؛ کسی این را نپذیرفته و به این مطلب قائل نشده‌است تا بخواهد آن را بپذیرد.

مضافاً بر این‌که اگر این‌چنین شد، در جمله‌های ترکیبیه غیر از وضع خودشان، در وضع هیئاتشان که نوعی است، اگر کسی به ذهنش بیاید و بگوید که در وضع هیئت که شما آن را وضع می‌کنید همین است و در آن‌جا هم نیاز به اوضاع غیرمتناهیه داریم درحالی‌که این‌طور نیست، چراکه آن‌جا می‌گویند هر اسم مرفوع در جمله اسمیه این قابلیت را دارد که در هیئت مبتدا قرار بگیرد؛ «زيدٌ» با رفع تنوین می‌شود مبتدا؛ زید رفت و عمرو آمد و جای همان «زيدٌ» می‌نشیند نیاز به وضع جداگانه‌ای ندارد، چراکه وضع، وضعِ نوعی است و برای نوع مبتدا و نوع فاعل و غیره وضع شده‌است؛ و چون نوع وضع‌شده، برای افراد و مصادیق متعدد الی‌ماشاءالله یک وضع می‌خواهد؛ ولی در جمله‌های ترکیبه «زيدٌ قائمٌ» با ترکیب «بَکرٌ جالسٌ» فرق می‌کند؛ با ترکیب «عمرو راکبٌ» فرق می‌کند. لذا هرکدام نیازمند به وضع جدیدی است.

علاوه‌براین، چگونه ممکن است واضع این را این‌گونه وضع نماید، دیگر در آن اندازه‌ای نیست که بشود بگوییم واضع این‌ها را وضع کند که در حقیقت غیرمعقول می‌شود.

پس این وضع لا تعد و لا تحصی خواهد بود و غیرمعقول است.

مطلب دیگری که می‌شود در این‌جا اضافه کرد این است که اگر قائل شویم بر این‌که این اوضاع غیرمتناهی بشود و قائل به وضع سوم بشویم؛ مثلاً از باب مثال بگوییم: متکلمی است و با حرفی که می‌زند می‌خواهد یک جمله خبریه به کار ببرد؛ به‌عنوان‌مثال می‌خواهد از زیدی خبر بدهد که از این‌جا رفت. قبل از بکار بردن و اختراع این جمله ابتدا باید ببیند که این وضع‌شده یا وضع نشده‌است تا بعد بتواند آن را استعمال کند.

لذا دایره‌ی جملات خبریه در اختراعات بسته‌شده و محدود می‌شود. باید ببینیم وضع‌شده تا استعمال کنیم یا خیر، و حال‌ آن که این امری غیرمعقول بوده و قابل‌پذیرش نیست.

    2. اشکال دوم این است که اگر قائل به وضع ثالث بشویم، مستلزم لغویات است؛ چون اصلاً نیازی نداریم؛ چراکه با دو وضع قبلی نیاز برطرف می‌شود و کامل است و نقصی وجود ندارد که وضع سوم قائل شویم و در صورت عدم نیاز به وضع سوم، قول به آن مستلزم لغو خواهد بود.

در ابتدا هم گفتیم که انسان با وجود دو وضع (ماده و هیئت) در دو قالب (شخصی و نوعی) در مقام استعمال دیگر احساس نیازی نمی‌کند که بخواهد باز قائل به وضع ثالثی بشود؛ چون آن وضع ثالث کاری لغو و بیهوده می‌شود و مستلزم لغو خواهد بود

    3. اشکال سومی که به ذهن می‌رسد این است که قائل شدن به وضع ثالث، خلاف وجدان است؛ چون می‌گوییم: در مواجهه با صورت‌های ترکیبی مثل «زيدٌ قائمٌ»، «بَکرٌ جالسٌ»، «عمرو راکبٌ» و ... با چینش مفردات کنار یکدیگر به خصوصیت آن جمله پی می‌بریم.

قبل از ذکر اشکال هم اشاره کردیم و گفتیم که این‌جا زيدٌ و قائمٌ دو اسم اجنبی هستند؛ اما وقتی‌که در فارسی کنار هم می‌گذاریم و کلمه‌ی «است» را به آن اضافه می‌کنیم، با همین کلمه (است) ارتباطی بین آن‌ها برقرار می‌شود. در عربی هم با همان هیئت «زيدٌ قائمٌ» ارتباطش برقرار می‌شود و نیازی به کلمه «است» نمی‌باشد؛ چون کلمه‌ی «است» در حقیقت در درون آن خوابیده‌است؛ لذا وقتی‌که خود ما به‌عنوان مخاطب و سامع این جمله‌ی خبریه را می‌شنویم، همین‌که دو مفرد را چینش کرده و کنار هم قرار دادیم، این‌جا «زيدٌ قائمٌ» بود اگر خواستیم جمله‌ی دیگری را ایجاد کنیم مثلاً «بَکرٌ جالسٌ»، «بَکر» و «جالس»، را کنار هم گذاشته و وجداناً به خصوصیات معنایی آن پی برده و روشن می‌شود؛ بنابراین وضع ثالث خلاف وجدان است.

    4. اشکال چهارمی که می‌شود این است که قول به وضع ثالث در مرکبات مستلزم این خواهد بود که انسان در مواجهه با جملات ترکیبیه با دو مرحله انتقال مواجه شود؛ یعنی یک‌بار معنی آن جمله با مفرداتش به ذهن انسان منتقل می‌شود و بار دوم معنی همان جمله با وضع سوم که وضع ترکیبی باشد به ذهن منتقل می‌گردد درحالی‌که این خلاف واقعیت است.

به تعبیری، اشکال چهارم این است که اگر قائل به وضع ثالث بشویم مستلزم این خواهد بود که معنای این جمله‌ها دو مرحله به ذهن انسان انتقال پیدا کند؛ یک‌بار می‌گوییم: «زيدٌ قائمٌ» با وضع ماده و هیئت؛ و یک‌بار هم می‌گوییم: «زيدٌ قائمٌ» با وضع جمله ترکیبی؛ یعنی ابتدا «زيدٌ قائمٌ» به ذهن می‌آید، مثل همیشه که به ذهن آمده‌است؛ بینشان هم ارتباط است و یک‌بار هم «زيدٌ قائمٌ» به‌عنوان ترکیبی که وضع جدیدی دارد تا استعمال در موضوع‌له باشد، به ذهن انسان منتقل می‌شود.

علی‌ای‌حال، چه این اشکال را بپذیریم و چه نپذیریم، وضع ثالث در مرکبات بعد از وجود وضعین در ماده و هیئت با دو وضع شخصی و نوعی دیگر نیازی به وضع مرکب نیست؛ و همان‌طور که صاحب کفایه فرمودند چیزی بیش از توهم نیست.

مرحوم سید خویی& هم خیلی مفصل به این بحث ورود کرده که ضرورتی ندارد خیلی در آن معطل شویم؛ لذا از آن می‌گذریم؛ چون این مطلب که نیاز به وضع ثالثی وجود ندارد، مسأله ای روشن و واضح است و نیازمند توضیح بیشتری نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo