< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/11/16

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /الأمر التاسع: الحقيقة الشرعيه - قول دوم (پیش‌نیازهای پذیرش قول دوم)

 

کلام در نهمین امر از امور سیزده‌گانه‌ای بود که مرحوم آخوند با عنوان حقیقت شرعیه در مقدمه‌ی کتاب کفایه مطرح کرده‌اند. بحث در این بود که آیا حقیقت شرعیه وجود دارد یا وجود ندارد؟

بعد از بیان طرح مقدمات به این نتیجه رسیدیم که اقوال در مسأله را بررسی کنیم. اولین قول را که نافی حقیقت شرعیه بود بررسی کردیم. این نظریه می‌گفت که حقیقت شرعیه وجود ندارد و هیچ لفظی از حقیقت لغوی‌اش در شرع مقدس اسلام به‌معنای شرعی‌اش منتقل و نقل پیدا نکرده است و هرچه که استعمال شده، همگی همان حقیقت لغویه است. تنها کاری هم که شرع انجام داده، این است که مصادیق تازه و جدیدی را ارائه داده‌اند؛ وگرنه «صلاة» همه‌جا به‌معنای دعا بوده و در اسلام هم به‌معنای دعاست؛ یعنی این نماز هم دعاست، فقط مصداقی جدید از دعاست.

این قول اول بود که اشکالات عدیده‌ای را برای آن بیان کردیم و گفتیم که این قول قابل‌پذیرش نیست و از آن گذشتیم.

اما القول الثاني

می‌شود گفت که این قول با اندک تسامحی، کاملاً در مقابل قول اول قرار دارد.

قول اول می‌گفت حقیقت شرعیه وجود ندارد و هیچ لفظی در اصطلاح شرعی برای انتقال مفاهیم شرعی وضع و استعمال نشده است؛ اما قول دوم در مقابل این قول قرار دارد، به‌جهت این‌که این قول می‌گوید: حقیقت شرعیه در همه‌ی الفاظ و در همه‌ی مفاهیم شرعی داریم. اسلام مفاهیم شرعیه‌ای را تأسیس کرده و مفاهیم خودش را از راهی خاص و با الفاظی خاص منتقل کرده است. لذا معتقدند بر این‌که آنچه از مفاهیم که در شرع با استعمال الفاظ منتقل می‌شود هرگز این مفاهیم، مفاهیم لغویه نبوده و در معانی لغویه استعمال نشده‌اند و حتماً این الفاظ در معنای اصطلاحیه در اصطلاح عرف شرع است و در آن‌جا استعمال شده و این مفید معنای جدیدی است.

فقط نکته‌ای که در این‌جا هست و قبلاً هم در مقدمه به آن اشاره کردیم این است که کسی‌که این نظریه را مطرح کرده، مدعی است بر این‌که این الفاظ شرعی در مفاهیم شرعیه هیچ‌کدام اختصاص به اسلام ندارند، بلکه در شرایع سابقه هم به عینه وجود داشته‌اند؛ بنا بر این قول، حقیقت شرعیه وجود دارد؛ لکن حقیقت شرعیه ای که ممحض در اسلام باشد، نیست. این حقیقت مربوط به همه‌ی شرایع است و به تعبیری اسلام چیز جدیدی در حوزه‌ی مفاهیم نیاورده است، بلکه همگی همان مفاهیمی است که در شرایع سابقه هم وجود داشته است.

همانند صلاة و صوم و حج و غیره که در شرایع سابقه (شریعت عیسی، شریعت موسی، شریعت ابراهیم^ و ...) هم بوده و اسلام نیز همین الفاظ را در مفاهیمی استعمال نموده و در قالب و در مصداقی جدید به‌کار گرفته است.

به‌عنوان‌مثال، در اسلام، مناسک حج صورت جدیدی دارد، صلاة صورت جدیدی دارد، صوم هم ممکن است صورت جدیدی داشته باشد؛ این در حالی است که مفاهیم صلاة و صوم و حج و غیره، همگی در شرایع گذشته هم بوده است. این حقیقتی است که در همه‌ی شرایع توحیدی بوده و اختصاص به دین اسلام ندارد.

آنچه گفتیم خلاصه‌ای از قول دوم بود که وجود دارد؛ بنابراین شکی نیست وقتی‌که این اصطلاحات شرعیه به‌کار می‌رود، مفاهیم شرعیه به ذهن انسان تبادر می‌کند؛ اما این اختصاص به شرع اسلام تنها ندارد که بعد از بعثت انجام شده باشد؛ یعنی معنای لغوی به ذهن تبادر نمی‌کند، بلکه همان معنایی به ذهن تبادر می‌کند که در شریعت موسی، در شریعت عیسی، در شریعت ابراهیم و ... در همه‌ی شرایع وجود دارد.

بررسی قول دوم

درباره‌ی این قول اشکالات و ایراداتی هم شده است. برخی از بزرگان علم اصول اشکالاتی و ایراداتی بر این قول وارد کرده‌اند که در این‌جا قابل‌طرح است. برخی از اشکالات هم مطرح نشده که قابل‌طرح می‌باشد.

با سبک جدیدی به این بحث ورود پیدا می‌کنیم و بر قول دوم اشکال نمی‌کنیم؛ اما با جهت دیگری می‌گوییم که قائل شدن به این قول و ثابت شدنش نیازمند پیش‌نیازهایی است. برخی از پیش‌نیازهایی موردنیاز است که در صورت تأمین آن‌ها می‌توانیم مدعی شویم که حقیقت شرعیه ای به این‌گونه وجود دارد؛ اما اگر آن امور مقدمه‌ای و پیش‌نیازها احراز نشوند، نمی‌توانیم به این قول قائل بشویم؛ لذا باید آن پیش‌نیازها احراز بشوند.

پیش‌نیازهای پذیرش قول دوم

این امور مقدمه‌ای چند مورد است که ما در این‌جا ابتدا باید چهار نکته را ثابت کنیم تا بتوانیم به این قول قائل بشویم و درباره‌اش بحث کنیم. اگر این مفاهیم وجود نداشته باشد و ثابت نشود، قائل شدن به این قول و طرح این قول، حتماً حرف نادرست و ناصحیحی خواهد بود.

اما آن چهار نکته عبارت‌اند از:

    1. باید ثابت بشود که وجود این مفاهیم قبل از اسلام هم بوده است. باید آن مفاهیم شرعی که در اسلام داریم از قبیل، صلاة، صوم، خمس، حج، امربه‌معروف، اذان، اقامه و... ثابت کنیم که در شرایع قبل از اسلام هم بوده است. اگر توانستیم ثابت کنیم، می‌توانیم درباره‌ی این قول بحث کنیم؛ و اگر نتوانستیم ثابت کنیم، این قول ثابت نمی‌شود.

    2. باید ثابت بشود که این مفاهیم در قبل از اسلام بوده است؛ تنها اثبات وجود برخی از آن مفاهیم در قبل از اسلام کفایت نمی‌کند؛ چون آن کسی‌که مدعی قول دوم است، می‌فرماید: همه‌ی مفاهیم شرعی، حقیقت شرعیه ای است که در شرایع سابقه هم وجود داشته است. پس بنابراین ابتدا باید ثابت کنیم که همه‌ی این مفاهیم از قبیل، خمس، اذان، اقامه، صلاة میت و ... به عینه در شرایع گذشته وجود داشته است.

    3. این‌که برفرض وجود همه‌ی مفاهیم اسلامی در قبل از اسلام و شرایع سابقه، باید ثابت کنیم که در آن شرایع نیز برای انتقال مفاهیم مزبور از همین الفاظ اسلامی استفاده می‌کردند و نه از الفاظ دیگر مربوط به خودشان و شریعت خودشان، چراکه در آن صورت نمی‌توان به‌حقیقت شرعیه طبق ادعای قول دوم قائل شد؛ یعنی ما در اسلام می‌گوییم: صلاة و ذهن منتقل به‌معنای نماز و رکعات مخصوصه می‌شود. می‌گوییم: صوم و ذهن منتقل به امساک می‌شود. می‌گوییم: حج و ذهن انسان منتقل به مناسک در حج و خانه‌ی خدا می‌شود. اگر گفتیم، حج و صوم و صلاة، باید همه‌ی آن‌ها در شرایع سابقه بوده باشد.

پس سومین پیش‌نیاز این است که بگوییم: در شریعت موسی، در شریعت عیسی، در شریعت ابراهیم و ... هم وقتی‌که می‌خواهند به نماز و عبادت مخصوص منتقل شوند، باز از همین کلمه‌ی «صلاة» استفاده می‌کردند. از همین لفظ «صوم» استفاده می‌کردند؛ از همین لفظ «حج» استفاده می‌کردند و نه از الفاظ دیگر. باید ثابت شود که از همین الفاظ شرعی استفاده می‌کردند. باید ثابت کنیم مفاهیمی که بوده، الفاظ هم بعینه وجود داشته‌اند؛ یعنی هم مفاهیم و هم الفاظ بوده است، چون اگر الفاظ دیگری در آن‌جا می‌بود؛ یعنی مفهوم «صلاة» بوده؛ اما لفظی که این مفهوم را می‌رسانده، لفظ دیگری بوده است؛ این نمی‌تواند حقیقت شرعیه را برای ما ثابت کند، همان حقیقت شرعیه در شرایع سابق وجود دارد.

به تعبیری دیگر، باید ثابت بشود که الفاظ شرعی اسلامی بعینه و همه آن‌ها مورداستفاده بوده است؛ مثلاً ما در شرع مقدس اسلام اذان داریم، آیا همین لفظ در شرایع سابقه هم بوده یا نبوده است؟

در این‌جا البته زبان‌های گوناگونی که وجود داشته همانند زبان عبری و غیره آیا می‌تواند مؤثر در روند قائل شدن به این قول دوم باشد یا خیر؟

البته نکته‌ای که در این‌جا وجود دارد این است که در شرایع گوناگون، زبان‌های گوناگونی وجود داشته است. برخی زبانشان عبری بوده است و «صلاة» در عبری با لفظ دیگری است. آیا این تعدد زبان در این‌جا می‌تواند مؤثر در روند قائل شدن به این قول دوم باشد یا خیر؟

یعنی اگر زبان دیگری بود؛ ولی همین مفهوم بود و لفظ استعمال شده‌ی در آن زبان نیز ترجمه‌ی همین لفظ در عربی بود، آیا کفایت می‌کند یا خیر؟ این‌ها قابل‌بحث است.

به‌عنوان‌مثال، در برخی از کشورها هنوز در عبادات از الفاظ غیر زبان خودشان استفاده می‌کنند، چراکه کسانی‌که موجب اسلام آنان شده‌اند اهل زبان خودشان نبوده‌اند و آن زبان بیگانه همچنان به‌عنوان زبان و اصطلاح دخیله و مؤثر برایشان باقی‌مانده است.

آیا این می‌تواند مؤثر باشد یا خیر؟

آیا اصلاً در قرآن الفاظ غیرعربی آمده است یا خیر؟ و اگر آمده است آیا با عربی مبین بودن آن منافات ندارد؟

به‌عنوان‌مثال، «يمکن لاحدٍ ان يقول»؛ ممکن است شخصی این‌طور ادعا کند، بگوید که اصلاً لفظ «صلاة» کلمه‌ی عربی نبوده، بلکه کلمه‌ای عبری بوده است. به فرض که شخصی چنین چیزی را ادعا کند و بگوید که لفظ «صلاة» کلمه عربی نبوده است؛ اما بعداً این واژه در قرآن هم وارد شد و جزء الفاظ دخیله در قرآن شده است، چون یک بحثی در قرآن داریم به این‌که آیا الفاظ غیرعربی هم در قرآن وجود دارد، یا الفاظ غیرعربی در قرآن نیست؟ خداوند می‌فرماید: ما قرآن را به عربی مبین نازل کردیم[1] ؛ اما این‌که آیا الفاظ غیرعربی هم در قرآن هست یا نیست؛ و این‌که اگر باشد آیا ضرر می‌رساند، یا نمی‌رساند، کتاب‌های مختلفی در این زمینه نوشته شده است و در این‌جا حرف‌های فراوانی بیان‌شده و از آن بحث کرده‌اند. مثلاً قائل‌اند به این‌که الفاظ غیرعربی هم در قرآن وجود دارد و ضرری هم نمی‌رساند، چون آن زمان استعمال این لفظ در میان عرب شایع بوده است؛ یعنی اگرچه عربی نبوده؛ اما از تلقی عربی شده است.

ازجمله‌ی واژگان غیرعربی که در قرآن وجود دارد لفظ «اباريق» است. لفظ «ابریق» که مفرد «اباريق» است، جزء الفاظ فارسی بوده و به‌معنای آب‌ریز می‌باشد و در عامیانه به آن آفتابه می‌گویند[2] ؛ ولی آفتابه نیست. به چیزی می‌گفتند که با آن آب روی دست می‌ریختند و دست‌ها را با آن می‌شستند. جمع واژه‌ی «ابریق» در سوره‌ی واقعه آمده است؛ آنجا که می‌فرماید: {بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ}[3] ؛ با قدح‌ها و کوزه‌ها و جام‌هایی از نهرهای جاری بهشتی (و شراب طهور)!

در قرآن این‌چنین آمده است و منافاتی هم با عربی بودن ندارد، چراکه این‌ها به هنگام استخدام به‌عنوان عربی پذیرفته شده بودند و جزئی از عربی به‌حساب آمده بودند و ...

سؤال: آیا کسی می‌تواند مدعی شود و بگوید به‌عنوان‌مثال، در شریعت موسی که عبری بوده، صلاة، صوم، حج و ... عبری بوده و بعد در قرآن وارد کرده‌اند؛ یعنی می‌توان گفت که لفظ صلاة و صوم و دیگران از زبان عبری مثلاً به زبان عربی وارد شده است آیا این پذیرفتنی است و آیا کسی این سخن را گفته است؟

می‌گوییم: «لم يقل به احد»؛ کسی این حرف را نزده و به این مطلب قائل نشده است. کسی نگفته این‌ها الفاظ عربی است که در این‌جا وارد شده است.

اگر ما نتوانستیم ثابت کنیم که همه‌ی این الفاظ در شرایع سابق هم بوده است در این قول دوم که حقیقت شرعیه به این معناست حتماً دچار مشکل خواهیم شد؛ یعنی مفاهیم با همین الفاظ باید منتقل شود و به ذهن تبادر پیدا کند تا ثابت بشود، در بعضی از بلاد الآن وجود دارد که الفاظ زبان دینشان، غیر از زبان خودشان است و عربی نمی‌باشد. مثل برخی از مناطق چین و جاهای دیگر که این‌ها ولو زبانشان چینی است و زبان دینشان هم عربی می‌باشد؛ ولی این‌ها به‌عنوان‌مثال، نیت نمازشان را به زبان فارسی می‌گویند؛ چون کسانی‌که آن‌ها را مسلمان کردند، ایرانی و فارس زبان بودند؛ یعنی آن کسی‌که تأثیر گذاشته و این‌ها را مسلمان کرده، زبانش غیرعربی و غیر از زبان خود آن‌ها بوده است؛ لذا الآن در زبان آن‌ها وارد شده و تصور هم نمی‌کنند که این الفاظ غیرعربی باشد، فکر می‌کنند که عربی است. این مسائل وجود دارد.

اما این‌که آیا این‌ها می‌تواند بر حقیقت شرعیه با این معنا اثر بگذارد یا خیر؟ نیاز به بحث دارد.

درهرصورت پیش‌نیاز سوم این است که ما باید بدانیم که انتقال آن مفاهیم با همین الفاظی است که در شرع مقدس اسلام وجود دارد و باید با همین الفاظ باشد.

    4. برفرض این‌که بگوییم این الفاظ در شرایع سابق بوده؛ مثلاً نماز با همین لفظ صلاة بوده که حکایت از آن مناسک مخصوصه می‌کرده است. باید ثابت بشود که این لفظ صلاة در آن‌جا بدون قرینه استعمال شده و به‌کار رفته است، چراکه اگر همراه با قرینه باشد دیگر مفید وجود حقیقت شرعیه نیست، بلکه مجاز خواهد بود.

آری، امکان دارد در این‌جا کسی مدعی شود که وجود این الفاظ در شرایع سابقه روشن است و با همین الفاظ هم استعمال می‌شده و همه‌ی الفاظ نیز بوده است؛ اما همان‌طور ‌که قرآن نیز نقل فرموده، در آن‌جا به‌همراه قرینه بوده است.

به‌عنوان‌مثال، اگر در قرآن کریم می‌فرماید: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}[4] ؛ ای افرادی که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‌گونه که بر کسانی‌که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید. صیام در آن‌جا، آیا بدون قرینه بوده یا با قرینه بوده است؟

یا اگر در مورد حضرت اسماعیل می‌فرماید: {وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا}[5] ؛ {وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا}[6] ؛ و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعده‌هایش صادق، و رسول و پیامبری (بزرگ) بود! او همواره خانواده‌اش را به نماز و زکات فرمان می‌داد؛ و همواره مورد رضایت پروردگارش بود.

در این آیه دارد که حضرت اسماعیل× اهلش (خانواده‌اش) را به صلاة و زکاة امر می‌کرد، پس معلوم می‌شود در زمان شریعت ابراهیم و اسماعیل‘ هم صلاة بوده است.

حال سؤال این است که اگر این صلاة در زمان حضرت اسماعیل× هم بوده، آیا این لفظ «صلاة» بدون قرینه این معنا را می‌رساند، یا این‌که با قرینه بوده است؟ چراکه اگر قرینه باشد، برای ما مفید نیست، چون و دیگر حقیقت نیست و مجاز خواهد بود.

اگر بخواهیم بگوییم آن حقیقت شرعیه ای است که اختصاص به اسلام نداشته و در همه‌ی شرایع وجود دارد، حتماً باید بدون قرینه استعمال بشود و این معنا را برساند.

در مورد این آیه در قرآن برخی[7] گفته‌اند که قرینه وجود دارد؛ چون قرآن می‌فرماید: {كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ ...}؛ صلاة به‌معنای دعاست؛ اما معمولاً امر به دعا نمی‌شود، بلکه امر به نماز می‌شود. گفته‌اند: امر به نماز در لسان {إِسْمَاعِيلَ ... صَادِقَ الْوَعْدِ}؛ قرینه است بر این‌که صلاة به‌معنای لغوی که دعا باشد، نبوده است، بلکه به‌معنای همان مناسک عبادی خاص بوده است.

همچنین در قرآن درباره‌ی به‌کار رفتن صلاة در معنای لغوی خودش که دعا باشد نیز قرینه وجود دارد.

یا در آن‌جایی‌که می‌فرماید: {إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}[8] ؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.

در اين آيه «صلاة» به‌معنای لغوی‌اش که درود و دعا باشد به‌کار رفته و به‌معنای رکعات مخصوصه و اعمال عبادی خاص نیست، چون این‌جا هم قرینه وجود دارد. قرينه‌اي که در این‌جا وجود دارد اين است كه می‌گوییم: خداوند متعال كه نماز نمي‌خواند؛ یعنی نمازی برای خداوند نیست؛ پس در اينجا عبارت صلاة در معناي مناسك مخصوصه به‌کار نرفته است، بلکه در معناي لغوی خودش که دعا باشد به‌کار رفته است.

این‌ها چهار پیش‌نیازی هستند که ابتدا باید آن‌ها را ثابت کنیم؛ و اگر توانستیم آن‌ها را ثابت کنیم، آن‌وقت است که بر مبنای قول دوم می‌توانیم بحث کنیم و ببینیم که حقیقت شرعیه ـ با این صورت که در همه‌ی شرایع گذشته باشد ـ آیا پذیرفتنی هست، یا پذیرفتنی نیست؟


[1] - می‌فرماید: {بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ}؛ آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد)! (شعراء: 26/195.).
[2] - ابریق را به شکل‌ها و کاربردهای گوناگونی شناسانده‌اند که به‌نظر می‌رسد، انواع متفاوتی داشته یا در هر جا به‌گونه‌ای خاص بوده است. کسانی، فقط به دسته‌دار بودن، گروهی به لوله دار بودن و برخی به هر دو اشاره‌کرده و آن را ظرفی با دهانه‌ای کشیده و دسته‌ای بلند دانسته‌اند. این تفاوت شکل‌ها می‌تواند اشاره‌ای به گوناگونی کاربرد آن باشد؛ چنان‌که برای شست‌وشو، از آفتابه‌ای دسته‌دار و با لوله و برای نوشیدن از کوزه مانندی دسته‌دار و بی لوله استفاده می‌شده است. (دائرة‌المعارف قرآن کریم، ج1، ص554.).
[7] - کسانی‌که مخالف این نظر هستند و گفته‌اند که در آیه قرینه وجود دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo