< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/11/19

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /الأمر التاسع: الحقيقة الشرعية - اقوال در مسأله (قول سوم)

 

بحث درباره اقوال در مسأله حقیقت شرعیه بود که تابه‌حال دو قول را بیان نمودیم؛ تحلیل آن را نیز بیان کرده و نقد و بررسی نمودیم.

قول اول، قول نافین بود، این‌که هیچ‌کدام از بخش‌های الفاظ شرعی و هیچ لفظی از معنای اولیه‌ی خودش به‌معنای شرعی منتقل نشده است و همه در همان معنای لغوی خود استعمال شده است؛ و تنها چیزی که رخ‌داده معرفی مصادیق جدیدی بوده است؛ بنابراین، حقیقت شرعیه نداریم.

قول دوم قول مثبتین بود که گفتند حقیقت شرعیه داریم؛ اما اختصاص به اسلام ندارد؛ یعنی حقیقت شرعیه، مشترک بین شریعت اسلام و شرایع سابقه هست و اسلام چیز جدیدی نیاورده است، بلکه اسلام همان مفاهیم قبلی و رایج را که در شرایع سابقه بوده، اسلام استخدام کرده است و تنها کیفیت‌ها و قالب‌ها تغییر کرده است، بلکه این عبادات و معاملات همگی در شرایع سابقه بوده است. این قول را هم نقد و بررسی کردیم و درنتیجه گفتیم: «کلا القولين باطلاقهما لا يمکن القول بهما». این دو قول را نمی‌توان به اطلاقشان پذیرفت. هر دو مطلق‌اند؛ به‌جهت این‌که هم در این‌که حقیقت شرعیه نداریم مطلق‌اند و هم این‌که با همه‌ی شرایع سابقه مشترک می‌باشند. «کلا القولين باطلاقهما لا يمکن القول بهما»؛ این امکان ندارد.

قول سوم:

در این‌جا قول سومی نیز وجود دارد و قول به وجود حقیقت شرعیه است و در زمان اسلام و توسط پیامبر اسلام| نیز صورت گرفته است؛ یعنی این الفاظ شرعیه که مورداستفاده قرار می‌گیرد همه‌ی آن‌ها در عصر خود شارع که پیامبر اکرم| باشد، آمده و توسط ایشان در این معانی جدیده و شرعیه تأسیس و وضع شده است.

یعنی این الفاظ شرعیه که مورد استخدام اسلام است همان الفاظی است که پیامبر اکرم| در این معانی به‌کار برده است؛ بنابراین حقیقت شرعیه وجود دارد.

لفظة «الصلاة»، استخدامها فی هذه العبادة الخاصة او المخصوصة؛ این کار پیامبر است. وگرنه لفظ «صلاة» برای نماز وضع نشده بود و این اولین مرتبه‌ای بود که پیامبر| آن را برای نماز استعمال فرمودند؛ بنابراین تأسیس، توسط خود پیامبر صورت گرفته و استعمال آن نیز توسط ایشان انجام شده است. این مطلب بدان معنا نیست که قبلاً وضع شده بود و پیامبر فقط آن را استعمال نمود؛ زیرا اگر بگوییم که پیامبر فقط استعمال کرده، معنایش این است که این واژه قبلاً بوده است؛ خیر، قبلاً این واژه «وُضِعَت في معناها اللغوي» در معنای لغوی‌اش وضع شده بود؛ اما پیامبر آمد و آن را «وُضِعَت لهذه الرکعات المخصوصة» در معنای اصطلاحی شرعی‌اش وضع کرد.

پس بنابراین، این قول می‌گوید که حقیقت شرعیه از اختراعات اسلام بوده و کار شارع (پیامبر اسلام|) است؛ بنابراین حقیقت شرعیه وجود دارد و آغاز آن‌هم هم‌زمان با آغاز بعثت پیامبر است. «عُقَيب البعثة، عُقيب الرسالة»؛ یعنی بلافاصله بعد از بعثت و رسالت پیامبر شروع شد و یک‌به‌یک این الفاظ را برای این معانی وضع کرد. این خلاصه قول سوم بود.

همان‌طور که مشاهده می‌شود این قول سوم هم همانند قول اول و دوم از اطلاق برخوردار است. به نحو مطلق حقیقت شرعیه وجود دارد و کار اسلام است.

سؤال: دلیل این قول چیست؟

جواب: چنانکه قبلاً نیز بیان کردیم عمده دلیل آقایان نافین حقیقت شرعیه، همانا استدلال به اصل عدم النقل است.

ادلّه‌ای که نافین حقیقت شرعیه بیان کرده‌اند، ادلّه‌ی گوناگونی است و حرف‌های زیادی زده‌اند؛ اما عمدة الدليل عند النافين اصالة عدم النقل است؛ یعنی این‌که گفته‌اند اصل این است که لفظ از معنای اولیه‌ی خودش به‌معنای اصطلاحی دومی نقل نکرده باشد. به تعبیری، اصل این است که الفاظ در معنای اولیه خودشان استعمال بشوند. معنای اولیه‌ی آن‌ها هم معنای لغوی است. لذا می‌گویند حقیقت شرعیه نداریم. این یک اصل است مگر در جایی‌که دلیل باشد و ثابت کند که نقلی صورت گرفته است. نافین مدعی هستند که نقلی ثابت نیست و هیچ‌گاه کسی برای ما روزی را به‌عنوان روز وضع و یا روز نقل معرفی نکرده است.

این‌جا از طرفی می‌دانیم که در هیچ زمانی، هیچ دلیلی (نه آیه‌ای، نه روایتی، نه سیره‌ای) برای ما نقل نشده که بگوید پیامبر آمده و این لفظ را از این معنا به‌معنای دیگری انتقال داده است. کسی نیامده تا بگویند که این روز، یوم النقل است. این روزی است که این لفظ به‌معنای دیگری منتقل شده است؛ بنابراین اصل بر عدم النقل است.

اما در قول سوم هم که قول مثبتین است، «عمدة الدليل عند المثبتين للحقيقة الشرعية في القول الثالث»؛ عمده ی دلیلشان می‌گویند تبادر است.

می‌گویند: شکی نداریم و واضح است که وقتی این الفاظ از سوی پیامبر| استعمال می‌شد، همین معانی شرعیه به ذهن مخاطبین پیامبر، منتقل می‌شد و تبادر پیدا می‌کرد. تا پیامبر| می‌فرمود: صَلُّوا، نماز بخوانید؛ آنچه که مردم به ذهنشان می‌آمد همین رکعات مخصوصه بود و اصلاً دعا به ذهنشان نمی‌آمد.

تا پیامبر می‌فرمود: «صُم»؛ روزه بگیرید! همگی همین روزه‌ی اصطلاحی و امساک از اکل و شرب به ذهنشان می‌آمد. فرموده‌اند: این تبادر، علامت حقیقت است؛ یعنی این‌که تا پیامبر کلمه واجب را به‌کار می‌بردند همان معنای شرعی به ذهن مخاطبین تبادر و تداعی می‌کرد، این علامت حقیقت است.

در این مسأله، بنا بر قول مثبتین که دلیلشان هم تبادر است، لازم است که دو نکته توجه داشته‌باشیم:

نکته‌ی اول: باید بگوییم تبادر که علامت برای شناخت حقیقت است، تبادر از ذهن مخاطبین معاصر پیامبر| است، نه مخاطبین بعد از ایشان. امروزه از کلمه‌ی «حج» مناسک حج به ذهن بنده و شما تبادر می‌کند. این دلیل بر حقیقت شرعیه بودن نیست، بلکه «يمکن حقيقة متشرعية» ممکن است حقیقت متشرعیه بوده باشد. معلوم نیست که زمان پیامبر هم همین بوده باشد؛ اما اگر توانستیم ثابت کنیم که معاصرین پیامبر| (اصحاب پیامبر و مردم آن زمان)، زمانی‌که حضرت می‌فرمودند: «صلّوا» وَ «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ» و یا این آیه را تلاوت می‌کردند: {أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ}[1] ؛ نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکی شب [= نیمه‌شب] برپا دار.

این‌جا می‌گوییم: زمانی‌که پیامبر واژه‌ی «صلاة» را استعمال می‌کرد، اگر به ذهن معاصرین هم همین رکعات و اعمال مخصوصه تبادر می‌کرد، این تبادر علامت حقیقت است؛ ولی اگر آن زمان نبود و بگوییم که پیامبر| با قرینه استعمال می‌کرد، قرآن هم وقتی‌که نازل می‌شد هم این‌طور بود؛ یعنی با قرینه استعمال می‌شد؛ و بعدها آرام‌آرام و بر اثر کثرت استعمال، سبب شد که قرینه حذف شود و بدون قرینه استعمال گردد، این‌جا دیگر تبادر نبوده و علامت حقیقت نخواهد بود. دیگر حقیقت شرعیه نیست، بلکه حقیقت متشرعیه می‌شود، چون در زمان پیامبر با قرینه به‌کار رفته و مجاز بوده است. بعد از پیامبر|، متشرّعین آمدند و قرینه را حذف کردند، گفتند که قرینه لازم نیست، به‌جهت این‌که فهم آن به ذهن مردم آمد و امروز هم می‌آید و این حقیقت شرعیه نمی‌شود، بلکه حقیقت متشرعیه است.

البته، چه قائل به‌حقیقت شرعیه بشویم و چه قائل نشویم، تبادر به ذهن مخاطبین معاصر پیامبر همین بوده است. پیامبر با قرینه استعمال نمی‌کرده‌اند، بلکه پیامبر بدون قرینه بیان می‌کردند؛ مخاطبین هم همین را می‌فهمیدند. لذا هیچ کجا نداریم که بیایند و از پیامبر سؤال کنند که مقصود شما از این صلاتی که فرمودید، چیست؟ مثلاً از لفظ «صلاة» دعا می‌فهمیم؛ و شما در این‌جا خم و راست می‌شوید و رکوع و سجده انجام می‌دهید. هیچ‌کس هم سؤال برای فهم این مسأله نکرد. پیامبر وقتی‌که بیان می‌کرد همه می‌فهمیدند؛ یعنی به ذهن آن‌ها تبادر می‌کرد. پس تبادر در زمان پیامبر بوده است.

برخی از معاصرین اشکال کردند به این‌که چگونه می‌توانیم ثابت کنیم و به‌دست بیاوریم که زمان پیامبر| هم تبادر بوده و معنایی به ذهن تبادر می‌کرد یا نمی‌کرد؟ چگونه دست ما می‌تواند به زمانی‌که بیش از هزار و چهارصد سال فاصله دارد، برسد؟ یعنی چگونه می‌توانیم بفهمیم که وقتی پیامبر| چیزی به اصحاب خود می‌فرمود، به ذهن آن‌ها تبادر می‌کرد؟

جواب این اشکال برای ما واضح است. همه‌ی مسائل از زمان پیامبر برای ما نقل شده است. روایات فراوانی از اصحاب داریم که پیامبر فرموده و ایشان همین را فهمیده و انجام داده‌اند. هیچ‌کس اشکالی نکرده است. این خودش دلیل بر این است که نقل شده و به‌دست ما رسیده و مسأله هم، مسأله ی روشنی است. لذا به ذهن آن‌ها هم تبادر انجام می‌شد و امکان تعرّف بر آن را داریم. این‌همه روایاتی که الآن از اصحاب و روات نقل کرده‌اند و هیچ‌کدام هم به‌معنای دیگری نقل نکرده‌اند، این‌ها دلیل بر این است که تبادر بوده و امکان تعرّف بر تبادر به ذهن اصحاب و معاصرین زمان پیامبر وجود دارد و این اشکال در این‌جا، اشکال واردی نیست.

نکته‌ی دوم: در این تبادر، حتماً لفظ باید بدون قرینه باشد؛ یعنی لفظی که پیامبر استعمال کرده باید بدون قرینه باشد، به‌جهت این‌که اگر قرینه‌ای باشد، دیگر حقیقت شرعیه نیست. آن تبادر هم نشانه‌ی حقیقت نخواهد بود، بلکه آن تبادری علامت حقیقت است که از مِن حاقّ اللفظ باشد. به عبارت صحیح آن از خود حاقّ اللفظ باشد نه از قرینه اطرافش؛ یعنی خود این لفظ را که به‌کار می‌برد، این معنا به ذهن انسان می‌آید.

توضیح مطلب

پیامبر| این اصطلاحات جدید (حج، صوم، خمس، زکات و ...) را به‌کار برده‌اند. ما مثبتین حقیقت شرعیه هم می‌گوییم این لفظ را که پیامبر اکرم| به‌کار برد، همان حج و خمس و زکاة و صلاة به ذهنشان می‌آمد. نه معنای لغویشان.

به‌عبارتی‌دیگر، وقتی‌که معنای جدیدی به ذهن انسان می‌آید و تبادر می‌کند، از چند صورت خالی نیست:

    1. این‌که به‌خاطر قرینه باشد؛ حال یا این قرینه‌ی حالیه است یا قرینه‌ی لفظیه است.

    2. به‌خاطر وضع است، چون پیامبر این لفظ را در این معنا وضع کرده‌اند. پیامبر اکرم| فرمودند: «صلّوا»؛ نماز بخوانید؛ این لفظ که استعمال شد، همه‌ی مردم از این «صلّوا»؛ رکعات مخصوصه را فهمیدند.

به‌عبارتی‌دیگر، یا به‌خاطر این است که در لفظ «صلّوا»؛ که پیامبر فرمود، قرینه لفظیه بود یا به‌خاطر قرینه حالیه بوده است، این‌که پیامبر خودش در حال نماز بوده است؛ یا این‌که این‌ها نبوده، بلکه به‌خاطر وضع بوده است. پیامبر| قبلاً این لفظ را برای این معنا وضع کرده و تا گفتند: «صلّوا»؛ همه این معنا را از این لفظ فهمیدند.

می‌گوییم: نمی‌توانیم به دو فرض صورت اول قائل شویم، چون باید قرینه (قرینه لفظیه یا قرینه حالیه) باشد؛ و این‌ها اگر باشد باید بپرسیم که این قرائن کجا هستند و چرا برای ما نقل نشده است، «لو کان» اگر قرینه بود، باید به‌دست ما می‌رسید؛ درحالی‌که هیچ قرینه‌ای برای ما نقل نشده که پیامبر| این لفظ را همراه قرینه (یا لفظیه یا حالیه) استعمال کرده باشند. نهایتاً باید بگوییم که همه‌ی این قرائن پیامبر| ضایع‌شده و در طول تاریخ از بین رفته است.

این مطلب بعید به ذهن می‌رسد که بگوییم این‌همه قرینه‌ی عدیده در زمان پیامبر وجود داشته و هیچ‌کدامش برای ما نقل نشده است. لذا نمی‌توانیم به این ملتزم بشویم؛ بنابراین اگر این دو تا کنار رفت، یعنی قرینه حالیه یا قرینه لفظیه هیچ‌کدامشان نبود لَتَعيّن الوضع، تعیین می‌شود که وضع بوده است، چون پیامبر این لفظ را برای این معنای جدید وضع کرده و این معنا به ذهن مخاطبین و معاصرین زمان ایشان می‌آمد.

پس این مثبتین مدعی این‌چنین هستند.

در این‌جا سؤالی قابل طرح است و آن این‌که منشاء این تبادری که ادعا شده چیست؟ و یا به‌عبارت‌دیگر، اگر منشأ تبادر وضع است؛ سؤال این است که کدام نوع از وضع مقصود است؟ آیا وضع تعیینی مراد است یا وضع تعیّنی؟ یعنی پیامبر که وضع کردند، آیا به‌وضع تعیینی بوده یا به‌وضع تعیّنی؟ اگر بگوییم وضع تعیینی است؛ یعنی پیامبر نشسته و این‌گونه فرموده: «انّی وضعتُ هذه اللفظة لهذا المعنی». باز دوباره نشست و فرمود: این لفظ دوم برای معنای دوم، یا این لفظ سوم برای این معنای سوم و الی آخر و همه‌ی این‌ها را پیامبر| در یک روز وضع کرد و وضع تعیینی شد. این زمان می‌خواهد، و باید مشخص بشود که وضع تعیینی چگونه انجام شده است.

اما اگر بگوییم که وضع تعیینی نبوده، بلکه تعیّنی و بر اثر کثرت استعمال بوده است؛ یعنی اول پیامبر با قرینه استعمال کرده و سپس در اثر کثرت استعمال و در زمان‌های متعدد سبب شده که این لفظ برای این معنای دوم وضع شده و با کثرت استعمال تعیّن پیدا کرده است.

در این‌جا دوباره این بحث را بعضی از بزرگان مطرح می‌کنند که اصلاً دوره بیست‌وسه‌ساله‌ی رسالت پیامبر، برای کثرت استعمالی که سبب انتقال یک لفظ از یک معنای لغوی به یک معنای اصطلاحی بشود، کفایت می‌کند؟ تکرار می‌شود.

نظر استاد: آقایان بعید می‌دانند؛ ولی ما گفتیم که اشکالی ندارد. بیست‌وسه سال که هیچ، به‌نظر می‌رسد که یک سال و چند ماه هم کفایت می‌کند.

مثال‌هایی زدیم و گفتیم که در آغاز حکومت اسلامی این اصطلاحات استکبار، شیطان بزرگ، طاغوت این‌ها همه اصطلاحات قرآنی بوده و معنای دیگری داشته است؛ اما مرحوم امام+ که چندین بار این واژگان را به‌کار برد، در طول چند هفته و چند ماه، دیگر این معنا به ذهن همه‌ی مردم ما آمد.

همان سال اول انقلاب هر کسی‌که واژه‌ی طاغوت را به‌کار می‌برد می‌فهمیدند که منظور از طاغوت، رژیم پهلوی است. هرگاه که می‌گفتند: شیطان بزرگ، می‌فهمیدند که منظور امریکاست؛ پس نیاز به زمان زیادی برای انتقال معنا به ذهن مردم نیست.

این‌ها دو نوع از وضع است که برای تشخیص آن باید بحث بشود؛ اما برخی هم ازجمله مرحوم آخوند آمده‌اند و در این‌جا قسم سومی از وضع را معین کرده‌اند که این قسم سوم در حقیقت جزئی از وضع تعیینی است؛ و فرموده‌اند که وضع تعیینی، خود بر دو قسم است: 1- الوضع التعييني الاعلامي 2- الوضع التعييني الاستعمالي.

یکی وضع تعیینی اعلامی است. پیامبر| می‌نشیند و می‌فرماید: «انّی وضعت هذه اللفظة لهذا المعنی». لفظ را وضع می‌کند و این وضع را اعلام هم می‌کند.

اما نوع دیگر آن وضع تعیینی استعمالی است؛ یعنی پیامبر اعلان نکرده و نگفته که من این لفظ را وضع کردم، اما عملاً آمده و آن را استعمال کرده است.

مثال عرفی آن بدین‌صورت است: زمانی‌که خداوند فرزندی را به انسان می‌دهد، شما اسم فرزند خودت را انتخاب کرده‌ای؛ ولی آن را اعلام نمی‌کنی. وقتی قنداقه‌ی فرزندت را می‌آورند، می‌گویی: «ايتيني ولدي الحسن»، فرزندم، حسن را بیاورید. همه می‌فهمند که شما اسم حسن را روی فرزندت گذاشته‌ای. این مثال همانند مثال معروف پیامبر است که فرمودند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي‌ أُصَلِّي»[2] ؛ همان‌گونه که من نماز می‌خوانم شما هم نماز بخوانید؛ یعنی نماز، همین عملی است که من انجام می‌دهم. این می‌شود وضع تعیینی استعمالی که عملاً استعمال شده و قابل طرح است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo