< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1400/12/15

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الصحيح و الأعم /مقدمه دوم (معنی صحت و فساد)

 

برای ورود به بحث صحیح و أعم تابه‌حال دو مقدمه را بیان کردیم که مقدمه دوم تقریباً به نهایتش رسید.

در مقدمه دوم التفات به‌معنای صحت و فساد بود؛ این‌که صحت و فساد چیست. چند معنا را دراین‌باره بیان کردیم که عبارت بودند از: معنای فقهی، معنای کلامی، معنای طبی عند الاطباء و همین‌طور عند بعض الاصولیین؛ همچنین نمونه‌هایی را بیان کردیم. ازجمله‌ی آن نمونه‌ها، سخن مرحوم آخوند بود که به آن اشکال کردیم. اشکال مرحوم امام را هم به سخن مرحوم آخوند بیان کردیم به این‌که این تعریف نمی‌تواند تعریف جامعی باشد؛ تعاریف دیگری را هم در معنی صحت و فساد بیان کردیم که آن‌ها نیز دچار مشکلاتی بودند.

اللهم الا ان یقال، مگر این‌که به کمک مرحوم آخوند و دیگران بیاییم و آن سخنی را بگوییم که مرحوم آخوند در کفایه بیان می‌کند و آن سخن این است که تعاریف، تعاریف حقیقی نیستند، بلکه تعاریف شرح الاسمی هستند؛ اگر این را بیان کنیم، دیگر ضرورت ندارد که اشکالات بیان بشود و تعاریف علی المبنی خواهند بود.

اما به‌نظر می‌آید که در خیلی از موارد آن‌هایی هم که می‌گویند تعاریف شرح الاسمی است، می‌خواهند حقیقتاً تعریف کنند؛ اما اسم آن را شرح الاسمی می‌گذارند.

درهرصورت این‌ها را بیان کردیم. به‌نظر رسید که آن تعاریف و آن ترجمه، حتی تعریف مرحوم آخوند& برای صحت و فساد قابل‌پذیرش نیست.

به‌نظر می‌آید که باید صحیح را از باب ترتب آثار و عدم ترتب آثار معنا کنیم. زمانی‌که می‌گوییم لفظ «صلاة» برای صلاة صحیحه وضع شده، مقصود از صلاة صحیحه چه صلاتی است؟ می‌گوییم: مقصود آن صلاتی است که همه‌ی آثار مترقبه، (آثاری که توقع می‌رود بر نماز بار بشود) بر آن بار بشود. اعاده، عدم اعاده، عدم قضا، موافقت امر، تمامیت اجزا، تمامیت شرایط، آثار و برکات معنوی، تنهی عن الفحشاء و المنکر و ... همه‌ی این‌ها جزئی از این آثار است که بر نماز بار می‌شود؛ بنابراین نماز صحیح آن نمازی است که همه‌ی این آثار را داشته باشد و بر آن مترتب بشود. نماز فاسد هم آن است که همه آثار بر آن مترتب نمی‌شود. حال برخی از این اجزا و شرایط جزء شرایط رئیسیه و اجزای رئیسیه هستند که اگر نباشند نماز باطل است و نماز فاسد می‌شود؛ و برخی‌ از این اجزا و شرایط هم بودن و نبودن آن فرقی نمی‌کند؛ همانند قنوت که جزئی از نماز هست؛ اما جزء استحبابی است و جایز الترک می‌باشد به‌گونه‌ای که اگر نماز بدون قنوت انجام بشود، فاسد نیست؛ به‌جهت این‌که اجزا، اجزای اختیاری است و به‌تعبیری مقوم نیست. آن اجزا و شرایطی که مقوّم صلاة است، باید باشد. آن آثاری که لاینفکّ از نماز است باید باشد. آثاری که لازم است باید باشد؛ اما اگر آن آثار، آثار اختیاری بود، لازم نیست.

لذا می‌توانیم بگوییم که «الصحيح ما يترتب عليه الاثر المطلوب». صحیح آن اثری است که مطلوب بر آن بار می‌شود؛ و آن اشکالاتی که بیان کردیم بر این معنا کمتر وارد می‌شود. مضافاً بر این‌که این تعبیر «الصحیح ما یترتب علیه الاثر المطلوب و الفاسد بخلافه»؛ این تعریف از جامعیت بیشتری برخوردار است، چراکه اختصاص به عبادات تنها ندارد و شامل صحت و فاسد در معاملات نیز می‌شود؛ یعنی صحیح آن است که آنچه از آثار مورد توقع است بر آن بار بشود، بار شود؛ و در مقابل فاسد آن است که آن آثار بر آن بار نشود؛ لذا به‌نظر می‌آید که این تعبیر بهتر باشد.

مقتضی التحقیق والقول المختار

سؤال: از کجا بفهمیم که این آثار مترتب می‌شود یا نمی‌شود؟

در مقام پاسخ چاره‌ای نداریم جز اینکه قائل شویم به این‌که هر جا همه‌ی اجزاء و شرایط فراهم بود به‌طور طبیعی آثار هم مترتب می‌شود و الا نه؛ یعنی هر جا که همه‌ی اجزاء و شرایط فراهم نبود به‌طور طبیعی آثار هم مترتب نمی‌شود.

به‌عنوان‌مثال، هر کجا که نماز همه‌ی اجزا از قبیل: قیام، قعود، سجود، رکوع و ... و شرایط را نیز از قبیل: وضو و شرایط معنوی ازجمله حضور قلب را دارد؛ یعنی همه‌ی اجزاء و شرایط هست، حتماً آثار بر این نماز بار می‌شود؛ لذا راه شناخت آن این است که اجزا و شرایط تأمین باشد و همگی وجود داشته باشند.

این همان نظر مختار در باب تعریف معنی صحت و فساد است.

دیگر مشکل تمامیت و نقص و ماهیت و این‌ها پیش نمی‌آید.

مقدمه سوم: تصویر قدر جامع میان همه‌ی افراد

یکی از مقدمات بسیار مهم در بحث صحیح و اعم که نقش اساسی هم دارد این است که بتوانیم قدر جامعی را میان افراد آن‌ها تصویر کنیم، چراکه بدون شک الفاظ شرعیه اعم از عبادات و معاملات که افراد و مصادیق فراوانی دارند، مشترک لفظی نیستند، بلکه واضح است این‌ها از قبیل مشترک معنوی هستند و بنابراین فرض، باید حتماً قدر جامعی را میان افراد تصور کرد تا بتوان لفظ را به ازای آن وضع نمود.

الفاظ شرعیه مصادیق گوناگونی دارد؛ الفاظ متعدد است و لفظة الصلاة هم افراد متعددی دارد؛ از قبیل: صلاة الظهر، صلاة العصر، صلاة المغرب، صلاة العشاء، صلاة المسافر، صلاة القضا، صلاة الآيات، صلاة الميت و ... همه‌ی این‌ها صلاة است. آیا این الفاظ در کنار هم مشترک لفظی هستند؛ یعنی این لفظ هم برای این معنا وضع شده و هم برای آن معنا؟ البته که این الفاظ طبعاً مشترک لفظی نیستند؛ این‌ها لااقل مشترک معنوی هستند. صلاة در همه‌ی افرادش در یک معنا با هم مشترک هستند. حال اگر مشترک معنوی شد، باید میان افراد آن قدر جامعی تصور بشود که همه‌ی افراد آن در این‌قدر جامع مشترک باشند. زید و عمر و بکر و ... هر کدام خصوصیاتی دارند؛ ولی همه‌ی این‌ها در انسان بودن و حیوان ناطق بودن مشترک هستند.

سؤال: قدر مشترک در میان این الفاظ شرعیه چیست؟

در جواب می‌گوییم: صحیحی‌ها و اعمی‌ها هر دو در این بحث مشارکت می‌کنند؛ یعنی چه برای صحیح وضع شده باشد و چه برای أعم وضع شده باشد این لفظ در میان افراد متعددی که دارد، مشترک معنوی است؛ لازمه‌ی مشترک معنوی این است که قدر جامعی تصویر بشود و بعد لفظ را وضع کنیم.

لفظ «الصلاة» هزاران فرد دارد، وقتی‌که شارع می‌خواهد این لفظ «الصلاة» را که برای این رکعات مخصوصه وضع نماید، ابتدا باید قدر جامعی از رکعات قضا، ادا، ظهر، عصر، مسافر، حاضر و ... را تصور بکند و این لفظ را برای آن‌قدر جامع وضع کند تا این لفظ جامع افراد متعددی داشته باشد و هرکدام از این‌ها فردی از این‌قدر جامع بشود.

این‌قدر جامع را باید پیدا کرد و به‌دست آورد. در این بحث هم صحیحی‌ها مشارکت دارند و هم اعمی‌ها و اختصاص به گروه خاصی ندارد.

و شاید به‌همین‌جهت است که هر دو گروه در مقام بحث تصویر قدر جامع به تلاش و کوشش واداشته شده‌اند تا بتوانند راهکاری پیدا و ارائه نمایند.

و نکته مهم و عمده در این جهت نیز این است که در تصویر قدر جامع میان افراد الفاظ شرعیه با دو اشکال مواجه می‌شویم.

    1. فراوانی و کثرت افراد و مصادیق در عبادات و معاملات و همچنین اختلافات فراوان در اجزاء و شرایط آن‌ها است؛ یعنی آن‌قدر مصادیق الفاظ عبادات و معاملات در شرع زیاد و مختلف است که کار را مشکل می‌کند.

به‌عنوان‌مثال، در زیرمجموعه‌ی لفظ «صلاة» افراد زیادی وجود دارد. الفاظ شرعیه ضمن کثرت خودشان، در افرادشان هم کثرت و فراوانی دارند. چطور در میان این‌همه قدر مشترک پیدا کنیم.

علاوه بر این‌که خود این افراد تعدد دارند اجزا و شرایط متفاوتی هم دارند. مثلاً صلاة الميت وضو نمی‌خواهد؛ اما غیر صلاة میت وضو می‌خواهد. یا صلاة جالس (کسی‌که می‌نشیند) قیام نمی‌خواهد؛ ولی صلاة کسی‌که صحیح و سالم است قیام می‌خواهد. کسی‌که می‌ایستد باید به‌قدر رکوع خم بشود؛ اما کسی‌که می‌نشیند به این اندازه لازم نیست خم بشود؛ لذا هرکدام اجزا و شرایط متفاوتی دارند. چطور بین همه‌ی این‌ها قدر جامعی پیدا کنیم؟

    2. اشکال دومی که با آن مواجه می‌شویم این است که در هر دو بخش عبادات و معاملات، اسم و نام هر کدام از آن‌ها بر همه‌ی افرادش (صحیح و اعم) صادق است

شما زمانی‌که لفظ «صلاة» را به‌کار می‌برید، هم در صحیح و هم در فاسد آن به‌کار می‌برید؛ یعنی هم بر واجد و هم بر فاقدش صدق می‌کند؛ لکن بحثی که داریم این است که می‌گوییم: اول برای صحیح وضع شده یا برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده است؟ که بحث آن جداست.

اما الآن می‌گوییم که هم به صلاة فاسد، صلاة گفته می‌شود هم به صلاة صحیح صلاةٌ گفته می‌شود. در همه‌ی افرادشان این اسم و نام صادق است و وجود دارد، چه می‌خواهد واجد شرایط باشد و چه می‌خواهد فاقد شرایط باشد.

آن‌که واجد تمام اجزاست و آن‌که فاقد تمام اجزاست هر دو وجود دارند؛ لذا یک مشکل اساسی ایجاد می‌شود.

در انتخاب قدر جامع گفتیم که چون الفاظ شرعیه مشترک لفظی نیستند و مشترک معنوی می‌باشند، در اشتراک معنوی هم لازم است که قبل الوضع حتماً قدر جامع تصور بشود تا برای قدر جامع وضع بشود و قدر جامع افرادی داشته باشد.

بنابراین، اشکال دوم این است که این لفظ «صلاة» و لفظ شرعی هم برای واجد الاجزاء صلاة صدق می‌کند و هم برای فاقد الاجزا صدق می‌کند. این جزء در قدر جامع چه‌کاره است؛ این جزء مثلاً، رکوع است، یا سلام است، یا تشهد و ... که جزئی از نماز است؟ این آیا جزء مقوم الصلاة هست یا نه؟

وقتی می‌خواهیم لفظ صلاة را برای این رکعاتی که ده جزء دارد وضع کنیم. آیا این‌همه اجزا مقوم این صلاة هستند یا نه؟ اگر هستند؛ پس چطور آن وقتی‌که یک جزء ندارد بازمی‌گوییم صلاةٌ؟ تصور کنید بعد آن‌وقت بگوئید که هستند یا نیستند. وقتی‌که شما این‌جا صلاة صحیح واجد الاجزاء هست؛ یعنی این اجزا هرکدام مقوم این صلاة هستند و اجزا وقتی کنار هم قرار می‌گیرند آن را به وجود می‌آورند.

در طرف دیگر، آن صلاتی که واجد الاجزاء نیست، بلکه فاقد الاجزاء است بازهم می‌گویید: صلاةٌ! می‌گوییم این جزء چه‌کاره است؟ آیا مقوم است یا خیر؟ پس این‌جا معلوم می‌شود که مقوم نیست، چراکه بدون جزء هم گفته‌ایم صلاةٌ. لذا لازم است اجزا در آنِ‌واحد در یک مسأله و در یک‌جا تبدّل ماهیت پیدا کنند؛ یعنی هم مقوم باشد و هم نباشد. این کار چگونه امکان‌پذیر است؟ شما می‌خواهید قدر جامعی پیدا کنید که این لفظ صلاة هم برای صلاة فاسد و هم برای صلاة صحیح باشد؛ هم برای صلاة واجد و هم برای صلاة فاقد باشد. لازم است این اجزا و شرایط یک‌جا مقوم باشند و یک‌جا مقوم نباشند.

و این مستلزم آن است که هر جزئی در هنگام وجودش جزئیت داشته باشد و در هنگام عدمش، جزئیت نداشته باشد؛ یعنی مستلزم آن است که آن جزء در نماز در هنگام وجود، برای نماز مقومیت داشته باشد و در هنگام عدم وجود، مقومیت نداشته باشد.

و این مستلزم تبدل ماهیت است؛ یعنی مستلزم تفاوت افراد در ماهیت بشود که این مانع بر سر راه تصویر جامع خواهد بود.

به‌طورمثال، در باب نماز که با رکوع و سجده و قیام و قعود انجام می‌شود همه این‌ها اجزاء نماز هستند، اما وقتی نماز را نشسته می‌خواند همان رکوع و سجده و قیام و قعود اجزاء نیستند.

و این امری است که عقل نمی‌پذیرد و تصویر قدر جامع با آن صورت ممکن نیست.

و این‌جا خواهد بود که هر کدام از صحیحی‌ها و اعمی‌ها در مقام تصویر قدر جامع با مشکل مواجه می‌شوند و دیگری را به عدم تصویر قدر جامع متهم می‌نماید.

با توجه به این مشکلات، تلاش برای دستیابی به‌قدر جامع همچنان برقرار بوده و هست.

این‌جا مشکلاتی ایجاد می‌شود که برای حل آن راهکارهایی گفته‌اند، ازجمله آن‌ها راهکاری است که مرحوم آخوند مطرح کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo