< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/02/18

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الصحيح و الأعم /مقدمه سوم: تصویر قدر جامع میان همه افراد (گزارشی از مجموعه بحث‌های ارائه‌شده در طول سال درسی)

 

جلسه‌ی بحثمان را با حدیثی از رسول گرامی اسلام| مترک کرده و آغاز می‌کنیم.

عَنْ‌ رَسُولِ‌ اللَّهِ|: «اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَ لٰكِنْ فِى الْاُمَرٰاءِ أحْسَنُ، السَّخٰاءُ حَسَنٌ وَلٰكِنْ فِى الْاَغْنِيٰاءِ أحْسَنُ، الْوَرَعُ حَسَنٌ وَ لٰكِنْ فِى الْعُلَمٰاءِ أحْسَنُ، الصَّبْرُ حَسَنٌ وَ لٰكِنْ فِى الْفُقَرٰاءِ أحْسَنُ، التَّوْبَةُ حَسَنٌ وَ لٰكِنْ فِى الشَّبٰابِ أحْسَنُ، وَ الْحَيٰاءُ حَسَنٌ وَ لٰكِنْ فِى النِّسٰاءِ أحْسَنُ»[1] .

امیرمؤمنان علی× در روایتی از پیامبر اکرم| این‌گونه نقل می‌کنند که حضرت فرمودند:

در این حدیث حضرت می‌فرمایند چند چیز از همه خوب است و از چند طایفه بهتر است:

عدالت برای همه خوب است؛ ولی برای امراء و فرمانروايان بهتر است؛ [کسی‌که مسئولیتی پیدا کرد برای او عدالت احسن است.]

بخشش [سخاوت و گشاده‌دستی] از همه زيبا [و شایسته] است؛ اما در انسان‌های غنی -که توانمندی اقتصادی بیشتری دارند- زیباتر است، [چون کار بیشتری می‌توانند انجام بدهند و نفع بیشتری به افراد می‌رسانند.]

ورع و تقوا [پرهیز از گناه و شبهه] از همه خوب است [و همه باید اهل ورع باشند]؛ اما در دانشمندان نيكوتر و بهتر است. [عالم اگر اهل ورع نباشد این خطرش برای جامعه بسیار زیاد است.]. [گاهی از اوقات، بی‌تقوایی شخص عالم، انسان را به بی‌دینی می‌کشاند.]

صبر از همه نیکو و زیباست؛ اما در فقيران نيكوتر است، [فقیر اگر صبور باشد برای او زیباتر است]

توبه برای همه نیکو و زیباست؛ اما در جوانان [در جوانی] زیباتر و نيكوتر است.

شرم و حيا [عفت و پاک‌دامنی] برای همه خوب است و زیبا؛ [مرد هم باید این‌گونه باشد]؛ اما در زنان نيكوتر و بهتر است.

گزارشی از مجموعه بحث‌های ارائه‌شده در طول سال درسی

بحث اصول را با طرح مقدماتی درباره‌ی جایگاه علم اصول و اهمیت آن آغاز نمودیم و وارد به روند بحث اصول بر طبق بیان صاحب کفایه شدیم و آن‌را بر پایه مقدمات سیزده‌گانه‌ای که ایشان قرار داده بود مطرح نمودیم.

تابه‌حال ده امر از امور سیزده‌گانه را بیان کردیم که به‌طور خلاصه اشاره‌ای به آن‌ها می‌کنیم.

آن امور ده‌گانه‌ای که تابه‌حال مطرح کردیم عبارت‌اند از:

الامر الاول: اجزاء العلم:

در امر اول درباره‌ی مسائلی از قبیل، موضوع العلم. مسائل العلم. تمايز العلوم. موضوع علم الاصول. تعريف علم الاصول بحث کردیم.

الامرالثاني: الوض

امر دوم درباره‌ی وضع بود؛ در این امر مباحثی از قبیل این‌که حقیقت وضع چیست؟ واضع چه کسی است؟ و نیز اقسام وضع را بیان کردیم.

الامر الثالث: استعمال اللفظ في المعنی المجازي.

امر سوم در استعمال حقیقت و مجاز بود.

الامر الرابع: انحاء استعمال اللفظ.

امر چهارم درباره‌ی انواع و انحاء استعمال لفظ بود.

الامر الخامس: الدلالة تابعة للارادة أم لا؟

امر پنجم در این مورد بود که دلالت آیا تابع اراده هست یا تابع اراده نیست؟

الامر السادس: وضع المركبات والهيئات.

امر ششم درباره‌ی وضع هیئات و مرکبات بود.

الامر السابع: علائم الوض

مثل التبادر و صحة الحمل و عدم صحة السلب و الاطراد.

امر هفتم در علامات وضع بود؛ مثل تبادر و صحت حمل و عدم صحت سلب و اطراد؛ که این‌ها هرکدام به‌طور مفصل بیان شد.

الامر الثامن: احوال اللفظ وتعارضها.

مثل التجوز والاشتراک والتخصيص والنقل والاضمار و...

امر هشتم در احوال لفظ و تعارض احوال لفظ بود. مثل مجاز و اشتراک و تخصیص و نقل و اضمار و ... که هرکدام از این‌ها گاهی از اوقات در تعارض احوال قرار می‌گیرد. دراین‌باره هم مباحثی مطرح شد.

الامر التاسع: الحقيقة الشرعية.

امر نهم درباره‌ی حقیقت شرعیه بود؛ این‌که آیا حقیقت شرعیه داریم یا نداریم؟ یا این‌که آیا الفاظ شرعی در همان معنای لغوی استعمال شده یا در معنای جدید شرعی استعمال شده است؟

که دراین‌باره مباحثی را مطرح کردیم و گفتیم که اگر حقیقت شرعیه داریم، واضع آن کیست؟ آیا واضع معین دارد که این جعل الهی است یا جعل بشری است؟ و اگر جعل بشری است، واضع آن یکی است یا چند نفر هستند؟

الامر العاشر: الصحيح والاعم.

تا به این‌جا بحث نمودیم و در امر دهم از امور سیزده‌گانه بودیم که سه امر دیگر باقی‌مانده است که عبارت‌اند از:

الامر الحادی عشر: الاشتراك.

الامر الثانی عشر: استعمال اللفظ فى اكثر من معنى.

الامر الثالث عشر: المشتق.

اما بحث در امر دهم بود.

در امر دهم بحث حول مبحث صحیح و اعم بود؛ در این امر مطالبی مطرح شد که به‌طور خلاصه عبارت‌اند از:

    1. مقصود از بحث صحیح و اعم چیست؟

مقصود از صحیح و اعم این است که پیرامون الفاظ شرعیه ای که با مواجهیم بحث کنیم که این الفاظ آیا برای معنای صحیح آن قرار داده‌شده، یا این‌که برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده‌اند.

البته در همین‌جای بحث باید مراقب باشیم تا مرتکب اشتباه نشویم و خلط بحث نکنیم، چراکه وقتی درباره‌ی صحیح و اعم بحث می‌شود مقصود از آن در مقام نام‌گذاری و تسمیه است، نه در مقام آن‌چه که امر شارع به آن تعلق می‌گیرد!

یعنی در بحث صحیح و اعمی از این بحث می‌شود که این کلمه و عنوان صلاة نام و عنوانی برای صلاة صحیح است و یا این‌که نام و عنوانی برای اعم از صلاة صحیح و فاسد می‌باشد.

بحث در این نیست که شارع مقدس وقتی فرمود: «اقم الصلاة» ببینیم منظورش چیست؟ چراکه در این‌جا شکی نیست که مقصود شارع مقدس حتماً صلاة صحیحه است؛ و این بحث جدای از ما نحن فیه و بحث صحیح و اعمی است. بلکه بحث در این است، این کلمه‌ای که در لسان مولا به‌کار رفته است، بعد از این‌که این استعمال صورت گرفته، آیا این مفرد «تستعمل للصحيح والفاسد» یا فقط «تستعمل للصحيح»؟ یعنی آیا فقط برای صحیح استفاده می‌شود یا این‌که برای اعم از صحیح و فاسد به‌کار می‌رود؟ یعنی آیا می‌توانیم به نماز نه جزئی هم بگوییم صلاةٌ؟ یا نمی‌شود؟

پس بحث در مقام نام‌گذاری و تسمیه است نه در مقام این‌که مقصود شارع چه است؛ بنابراین باید مراقب باشیم تا مرتکب این اشتباه نشویم.

این بحث در این‌جا نیست و ربطی ندارد به این‌که بگوییم مقصود شارع از اوامر و نواهی در این‌جا چیست. این بحث جدای از بحث ما نحن فیه است.

    2. اموری که قبل از ورود به بحث باید تبیین بشود.

گفتیم قبل از آن‌که به بحث صحیح و اعم از جهت اقوال و ارزیابی آن‌ها و بیان قول حق و سایر مسائل بپردازیم، شایسته است که برخی از امور برایمان تبیین و روشن بشود.

به‌طورمثال، صاحب کفایه پنج مقدمه را قبل از ورود به بحث بیان می‌نماید و ما هم در این‌جا به‌خاطر این‌که بحث صحیح و اعم را بتوانیم مطرح کنیم، باید چند مقدمه بیان کنیم.

مقدمه‌ی اول: اصلی و یا تبعی بودن بحث

این‌که آیا بحث صحیح و اعم، یک بحث مستقلی است، یا این‌که یک بحث تبعی از حقیقت شرعیه به‌شمار می‌آید و تابع بحث حقیقت شرعیه می‌باشد؟

و جالب این‌جا است که بزرگان علم اصول در سابق و قبل از مرحوم آخوند& به‌طور عمده بحث را با عنوانی مطرح می‌کردند که وقتی بحث مطرح می‌شد به مخاطب این‌گونه القاء می‌شد که این بحث یک بحث فرعی و تبعی از بحث حقیقت شرعیه است؛ و بناء علی ذلک؛ آنانی‌که حقیقت شرعیه را پذیرفته‌اند می‌توانند در این بحث شرکت داده شوند و اما آنانی‌که حقیقت شرعیه را نپذیرفته‌اند و از نافین می‌باشند، داخل در بحث و در محل نزاع نخواهند بود.

یعنی اگر بگوییم بحث تبعی است، یا به‌تعبیری دیگر، اگر پذیرفتیم که حقیقت شرعیه ای وجود دارد و شارع مقدس الفاظ را در معانی جدید استعمال کرده است، آن‌وقت می‌گوییم که این استعمال در معانی جدیده اسم برای صحیح است یا برای اعم از صحیح و فاسد است؟

و اگر گفتیم بحث تبعی نیست و مستقل است در بحث کاری به‌حقیقت شرعیه نداریم. چه آن‌هایی که معتقد به‌حقیقت شرعیه بشوند و چه آن‌هایی که معتقد به‌حقیقت شرعیه نشوند، همه در بحث مشارکت خواهند داشت.

ولی ما بحث کردیم و نظرمان هم بر این بود که این بحث یک بحث مستقلی است (تبعی نیست)؛ لذا همه‌ی افراد اعم از قائلین به‌حقیقت شرعیه و منکرین آن می‌توانند در بحث مشارکت کنند.

مقدمه‌ی دوم: درباره معنی صحت و فساد بود.

یعنی باید ابتدا به‌معنای صحت و فاسد پی ببریم تا بحث کنیم که الفاظ برای کدام‌یک از این دو وضع شده‌اند.

صحت و فساد را در جهات گوناگون و با نگرش‌های مختلف تفسیر نموده‌اند، البته به‌طور عمده همگی به تفسیر و معنای صحت پرداخته‌اند تا واژه‌ی فساد که در مقابل واژه‌ی صحت قرار دارد به‌خودی‌خود روشن خواهد شد.

لذا برای صحت و فساد پنج معنا ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:

    1. الصحيح ما يسقط الاعادة والقضاء، والفاسد بخلافه.

این تفسیر فقیهان از واژه‌ی صحت است که به‌معنای اسقاط اعاده و قضا می‌باشد و طبعاً در مقابل آن فساد قرار دارد که اعاده و قضاء از آن ساقط نمی‌شود.

    2. الصحيح ما يوافق الشريعة او يوافق الامر، والفاسد بخلافه.

این تفسیر متکلمین از معنای صحت و فساد است. آنان می‌گویند: صحیح آن است که ما يوافق الامر و يوافق الشرع است؛ فاسد هم به خلاف آن است.

    3. صحت عبارت است از اعتدال مزاج و فاسد به خلاف آن است.

این تفسیر اطباء از معنای صحت و فساد است.

    4. الصحيح ما يترتب عليه الاثر المطلوب والفاسد بخلافه.

این تفسیر از صحت و فاسد در معاملات است. صحت و فاسد در معاملات به‌معنای ترتب اثر و عدم ترتب اثر است؛ یعنی بیع صحیح آن است که اثر مطلوب بر آن بار بشود.

    5. مرحوم آخوند& هیچ‌کدام از این تعاریف را صحیح و جامع نمی‌داند؛ لذا همه را به یک‌جا ارجاع داده و یک تعریف که همان تمامیت است و آن‌را جامع می‌داند مطرح می‌کند. می‌فرماید: «ان الصحة عند الکل بمعنی واحد وهو التمامية»؛ یعنی صحت به‌معنای تمام و فاسد هم در مقابل آن؛ یعنی ناقص است.

در حقیقت ایشان می‌فرماید: همه‌ی این معانی که بیان کردید مصادیقی برای این معنای جامع است.

اما ما و دیگران به این تعریف جامع عند صاحب الکفاية اشکالاتی وارد کردیم و آن‌را نپذیرفتیم؛ گفتیم هیچ علاقه‌ای میان صحت و فساد و نقص و تمام وجود ندارد و کاربرد این دو درجای یکدیگر امر پسندیده‌ای نیست و با یکدیگر تفاوتی اساسی دارند که به آن اشاره کردیم.

در همین‌جا به سخن مرحوم امام راحل+ اشاره نمودیم که مطلب مفیدی داشتند؛ ایشان اصل بحث را تغییر داده و می فرمانید: اصلاً ضرورتی ندارد که عنوان صحت و فساد در بحث باشد و ما همان عنوانی که قدیمی‌های اصول برای این بحث قرار داده‌اند را ابقاء نمایم و بر آن ملتزم باشیم تا این اشکالات بر آن وارد شود، بلکه بهتر آن است که عنوان بحث را تغییر بدهیم.

چراکه اولویت در این است که ما به‌جای دو عنوان صحیح و اعم، ماهیت اعتباریه را موضوع بحث قرار دهیم! چراکه لفظ صحیح و ضد آن؛ یعنی فاسد در حقیقت دو عنوان مشیر به آن مرتبه از ماهیت اعتباریه است.

به‌تعبیری دیگر، در حقیقت بحث در این است که آن موضوع‌له؛ یعنی ماهیت اعتباریه در الفاظ شرعی که در خارج ایجاد می‌شود کدام است؟ آیا مقصود آن ماهیتی است که عنوان صحیح بر او منطبق است و یا آن ماهیتی است که عنوان اعم از صحیح و فاسد بر آن منطبق است؟

و از این بالاتر مرحوم امام می‌فرماید: اولویت در این است که ما دو لفظ صحیح و اعم را از عنوان ساقط کنیم و به‌جای آن این عنوان را بگذاریم تا اشکالات رفع بشود.

(بحث في تعيين الموضوع‌له في الألفاظ المتداولة في الشريعة، أو في تعيين المسمّى لها، أو في تعيين الأصل في الاستعمال فيها)

بنابراین، اشکالاتی وارد می‌کنند و بحث را تغییر می‌دهند.

خلاصه این‌که مرحوم امام اشکالاتی بر مرحوم آخوند داشتند و جامعیت تعریف ایشان را نپذیرفتند؛ ما هم این تعریف مرحوم آخوند را نپذیرفتیم.

مقدمه‌ی سوم: تصویر قدر جامع میان همه افراد.

درباره‌ی این مقدمه همان‌گونه که بیان شد سخن در این است که الفاظ شرعی از قبیل صیام و صلاة و حج و ... چه قائل به‌حقیقت شرعیه بشویم و چه قائل به‌حقیقت شرعیه نشویم،

هرکدام از این‌ها دارای افرادی هستند؛ مثلاً یک فرد از صلاة، صلاة ده جزئی و کامل است، یک فرد از آن صلاة کسی است که نمازش را تمام و چهار رکعتی می‌خواند، یک فرد از آن صلاة کسی است که نمازش شکسته است، یک فرد از آن صلاة کسی است که نمازش را نشسته می‌خواند، یک فرد از آن صلاة کسی است که نمازش را ایستاده می‌خواند و ... همه‌ی این‌ها اقسام و افراد صلاة هستند. شکی نیست که کلمه‌ی صلاة به همه‌ی این‌ها اطلاق می‌شود؛ یعنی هم صلاة عادی، صلاةٌ است، هم صلاة «قائمٌ» صلاة است، هم صلاة «قاعدٌ»، صلاة است و ... . به‌تعبیری دیگر، به صلاة هر کسی‌که می‌نشیند یا می‌ایستد، «صلاة» اطلاق می‌شود.

و از جهت وضع نمی‌توانیم بگوییم که این‌ها اشتراک لفظی است، بلکه می‌تواند اشتراک معنوی باشد؛ و اشتراک معنوی هم نیازمند تصویر قدر جامع میان افرادش هست تا بتوان لفظ را برای آن جامع وضع نمود و آن جامع نیز افراد فراوانی داشته باشد.

به‌عنوان‌مثال، وقتی‌که لفظ «صلاة» برای تمام افراد آن استعمال می‌شود، باید قدر جامعی داشته‌باشیم و بگوییم که «صلاة» برای این قدر جامع قرار داده‌شده و وضع شده است و موضوع‌له آن می‌باشد و قدر جامع در این افراد تحقق پیدا می‌کند. همانند انسان که هزاران فرد با نام‌های مختلف دارد؛ اما دارای قدر جامع است که برای همه قابل تطبیق است و این قدر جامع تصور می‌شود.

اما مشکل اساسی این است که در تصویر قدر جامع میان افراد الفاظ شرعیه با دو اشکال مواجه می‌شویم.

    1. فراوانی و کثرت افراد و مصادیق در عبادات و معاملات و همچنین اختلافات فراوان در اجزاء و شرایط آن‌ها است.

    2. اشکال دومی که با آن مواجه می‌شویم این است که در هر دو بخش عبادات و معاملات، اسم و نام هرکدام از آن‌ها بر همه‌ی افرادش صادق است؛ یعنی هم بر واجد اجزاء و شرایط و هم بر فاقد آن صدق می‌کند؛ و این کار مستلزم آن است که هر جزئی در هنگام وجودش جزئیت داشته باشد و در هنگام عدمش، جزئیت نداشته باشد.

یعنی مستلزم آن است که آن جزء در نماز در هنگام وجود، برای نماز مقومیت داشته باشد؛ و در هنگام عدم وجود مقومیت نداشته باشد.

و این‌کار مستلزم تغییر و تبدیل ماهیت است که مانع بر سر راه تصویر قدر جامع خواهد بود؛ بنابراین، با این‌گونه های مختلف نمی‌توانیم قدر جامع را تصور کنیم؟

به‌طورمثال، کسی‌که نمازش را ایستاده می‌خواند، قیام جزئی از نماز است و در ماهیت نماز جزئیت دارد؛ اما همین شخص اگر بنشیند و نمازش را نشسته بخواند، دیگر قیام برای او جزئیت نخواهد داشت؛ یعنی در یک نماز به‌عنوان یک عمل مرکب، بعضی از چیزها در آنِ‌واحد هم جزئیت دارد یعنی تأثیر در ماهیت دارد و هم جزئیت ندارد؛ یعنی باید بگوییم که در هنگام ایستادن این کار جزئیت دارد و در شکل‌گیری ماهیت نماز تأثیرگذار است؛ ولی وقتی‌که بنشیند دیگر این تأثیر را نخواهد داشت.

و این امری است که عقل آن‌را نمی‌پذیرد و تصویر قدر جامع با آن صورت ممکن نمی‌باشد.

و این‌جا خواهد بود که هرکدام از صحیحی‌ها و اعمی‌ها در مقام تصویر قدر جامع با مشکل مواجه می‌شوند و دیگری را به عدم تصویر قدر جامع متهم می‌نماید.

با توجه به این مشکلات، تلاش برای دستیابی به قدر جامع همچنان برقرار بوده و هست.

مرحوم صاحب کفایه در این‌جا راه‌ حلی را ارائه نمودند.

مرحوم محقق نائینی نیز در مقابل ضمن اشکال بر صاحب کفایه راه‌ حل دیگری را ارائه نمودند.

مرحوم امام راحل+ نیز سخنی داشتند که هم اشکال بر صاحب کفایه و هم اشکال بر محقق نائینی بود.

این‌ها خلاصه‌ای از مباحث ارائه‌شده بود که بیان کردیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo