< فهرست دروس

سید ابوالفضل طباطبائی

خارج اصول

1401/03/02

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: المقدمة/الصحيح و الأعم /مقدمه چهارم: ثمره‌ی بحث صحیح و اعم (ثمره‌ی اول و اشکال بر آن)

 

در امر دهم از امور مقدماتی کفایه با عنوان صحیح و اعم بودیم. قبل از ورود به صلب موضوع قرار شد مقدماتی را بیان کنیم.

مرحوم آخوند دراین‌باره پنج مقدمه را در کتاب کفایه بیان کردند. کلام در مقدمه چهارم بود که بیان ثمره‌ی نزاع میان صحیحی و اعمی باشد.

سؤال: این‌که ما در این‌جا قائل به قول صحیحی‌ها بشویم که لفظ العبادات، الالفاظ الفقهية و الشرعية برای خصوص صحیح وضع شده است، یا این‌که برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده است، این نزاع چه ثمره‌ای دارد؟

چراکه در مقام عمل، مکلف به إتیان تکلیف و عمل صحیح هستیم؛ یعنی ما موظف هستیم که نماز خود را به‌صورت صحیح انجام بدهیم؛ اما این‌که چه ضرورت و انگیزه‌ای وجود دارد که ما بخواهیم از این بحث کنیم که این لفظة الصلاة آیا اسم للصحيح منها او للاعم من الصحيح و الفاسد؟ این چه ثمره‌ای دارد؟

اولین ثمره‌ای که برای آن بیان‌شده، ثمره‌ی تمسک به اصالة الاطلاق و اصالة العموم عند الشک جزئّية جزءٍ او شرطية شرطٍ في العبادة المخصوصة است.

یعنی اگر در نماز شک کردیم که قرائت سوره جزئی از نماز هست یا جزئی از نماز نیست، این‌جا عند الشک چه کنیم؟ فرموده‌اند: در این‌جا باید ببینید که شما صحیحی هستید یا اعمی؟ اگر صحیحی بودید، لفظة الصلاة وضعت للصحيح من الصلاة لذا نمی‌توانید به اصالة الاطلاق و اصالة العموم تمسک کنید؛ یعنی در آن‌جایی‌که مولای عرفی گفته، «اکرم العالم»؛ یا «اکرم کل عالم»؛ در این‌جا اگر صحیحی شدید و در شرطیت عدالت برای این عالم شک کردید نمی‌توانید به اصالة الاطلاق و اصالة العموم تمسک کنید؛ اما اگر اعمی شدید به‌آسانی می‌توانید به اصالة الاطلاق و اصالة العموم تمسک کنید. به اصالة الاطلاق می‌گوید که این‌جا لفظ عالم برای عالم عادل و غیر عادل هر دو وضع شده است. یا لفظ «صلاة» برای صلاة صحیح و صلاة فاسد وضع شده است. لذا وقتی‌که این‌جا {أَقِيمُوا الصَّلَاةَ}[1] ؛ آمد، در این امر نگفته که نماز را با سوره بخوان یا بدون سوره؛ لذا از اطلاق آن استفاده می‌کنید و می‌گویید سوره جزء نماز نیست. ثمره‌ی این نزاع بین صحیحی و اعمی برای این مطلب است.

چنانچه در قبل نیز بیان شد تمسک به اطلاق و یا عموم در ما نحن فیه دارای شرایطی هست که عبارت‌اند از:

    1. شبهه‌ی مصداقیه و یا مفهومیه در خود دلیل مطلق نباشد.

یعنی در «اکرم کل عالم»؛ درباره‌ی عالم بودن این آقای زید شک نکرده باشیم، چراکه شک و شبهه در خود دلیل مطلق است و در خود دلیل مطلق هم نمی‌توانیم به اصالة الاطلاق و اصالة العموم تمسک کنیم چه می‌خواهد شبهه مفهومیه باشد و چه می‌خواهد شبهه مصداقیه باشد.

در هر دو نوعِ شبهه اجازه نداریم به اصالة الاطلاق یا اصالة العموم تمسک کنیم، بلکه اگر درباره‌ی شرط زائد «عدالت» در آقای زید شک کنیم، می‌توانیم به اصالة الاطلاق و اصالة العموم تمسک کنیم.

    2. باید صدق الاسم حاصل شده باشد تا بتوان به اصالة الاطلاق و اصالة العموم تمسک کرد وگرنه قبل از آن قابلیت تمسک وجود ندارد.

یعنی اگر در جزئیت جزئی شک کردیم که رکنیت دارد و یا این‌که در معظم الاجزاء شک نمودیم، در حقیقت بر مبنای قائلین به موضوع‌له بودن معظم الاجزاء و یا ارکان، هنوز صدق الاسم حاصل نشده و تمسک به اطلاق و عموم نیز جایز نیست.

به‌عنوان‌مثال، در مانند «اعتق رقبة» اگر اسم رقبه صدق نکند، نمی‌توان به اطلاق و عموم تمسک نمود، بلکه بعد از صدق اسم رقبه بر آن فرد است که می‌توان درباره‌ی مؤمنه بودن آن بر مبنای اعمی‌ها به اطلاق «اعتق رقبة» تمسک نمود؛ ولی بر مبنای صحیحی‌ها تمسک اصالة الاطلاق و اصالة العموم جایز نیست و امکان ندارد.

    3. شرط سوم این است که در مقام بیان همه‌ی جوانب باشد تا بتوان به اطلاق آن تمسک نمود؛ یعنی مقدمات حکمت فراهم باشد، چراکه اگر در مقام بیان نباشد اصلاً اطلاقی وجود نخواهد داشت که قابلیت تمسک داشته باشد، زیرا فقط برخی از شرایط و اجزاء را بیان نموده است؛ و بنا نداشته که همه را بیان کند؛ پس اطلاق صحیح و قابل‌اعتمادی وجود ندارد.

در این وضعیت و با احراز این نکات، صحیحی نمی‌تواند به اطلاق و عموم تمسک کند؛ ولی اعمی می‌تواند و این اولین ثمره‌ی نزاع است.

    4. این‌که در مقام بیان جوانب باشد، نه در مقام اصل تشریع حکم؛

یعنی مثلاً اگر کسی ادعا کند و ثابت کند که {أَقِيمُوا الصَّلَاةَ}؛ در مقام بیان جوانب و اجزاء نیست، بلکه در مقام تشریع اصل الصلاة و طبيعة الصلاة است و نمی‌خواهد جوانب را بیان کند، دیگر در این‌جا نمی‌شود به اطلاق آن تمسک نمود؛ ولو این‌که اعمی باشیم.

این‌ها شرایطی است که حتی اعمی‌ها هم باید آن‌را رعایت کنند.

اشکال بر ثمره بحث

برخی‌ها اشکال کرده‌اند بر این‌که ثمره‌ی موردبحث نمی‌تواند ثمره‌ی نزاع میان صحیحی و اعمی باشد، چراکه شما موردی را مطرح کرده‌اید که هم صحیحی‌ها و هم اعمی در هنگام شک در جزئیت و یا شرطیت برخی اجزاء مثلاً نماز بدان تمسک می‌کنند و فرقی هم میان خود قائل نیستند.

ما در فقه جایی نداریم یا کم داریم که اعمی‌ها به چیزی تمسک کرده باشند ولی صحیحی‌ها به آن تمسک نکرده باشند و این در فقه و ابواب عبادات فقه بسیار وارد شده است.

به‌عنوان‌مثال، نمونه‌ی بارز آن یکی از مصادیقی که هم صحیحی‌ها و هم اعمی‌ها بر آن اتفاق دارند، این است که هر کجا که در جزئیت یک جزء، یا در شرطیت یک شرط در فقه شک می‌کنند، بلافاصله به‌سراغ صحیحه‌ی حماد بن عیسی[2] می‌روند؛ اگر آن‌جا شرط و جزء بیان شده باشد، آن‌را اخذ می‌کنند و اگر آن‌جا شرط و جزء بیان نشده باشد می‌گویند این اطلاق دارد و جزئیت و شرطیت ندارد.

صحیحه‌ی حماد بن عیسی در ابتدای باب اول از ابواب افعال الصلاة کتاب «وسايل الشيعة» است و یکی از احادیث طولانی کتاب الصلاة به‌شمار می‌رود.

متن صحیحه‌ی حماد بن عیسی این‌گونه دارد:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ× يَوْماً: «يَا حَمَّادُ، تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّيَ؟ قَالَ: فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي، أَنَا أَحْفَظُ كِتَابَ حَرِيزٍ فِي الصَّلَاةِ!

فَقَالَ: لَا عَلَيْكَ يَا حَمَّادُ، قُمْ فَصَلِّ.

قَالَ: فَقُمْتُ‌ بَيْنَ‌ يَدَيْهِ‌ مُتَوَجِّهاً إِلَى‌ الْقِبْلَةِ فَاسْتَفْتَحْتُ الصَّلَاةَ فَرَكَعْتُ وَسَجَدْتُ.

فَقَالَ×: يَا حَمَّادُ، لَا تُحْسِنُ أَنْ تُصَلِّيَ، مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْكُمْ يَأْتِي عَلَيْهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً، فَلَا يُقِيمُ صَلَاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً!

قَالَ حَمَّادٌ: فَأَصَابَنِي فِي نَفْسِي الذُّلُّ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَعَلِّمْنِي الصَّلَاةَ.

فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ× مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ مُنْتَصِباً، فَأَرْسَلَ يَدَيْهِ جَمِيعاً عَلَى فَخِذَيْهِ قَدْ ضَمَّ أَصَابِعَهُ وَقَرَّبَ بَيْنَ قَدَمَيْهِ حَتَّى كَانَ بَيْنَهُمَا قَدْرُ ثَلَاثِ أَصَابِعَ مُنْفَرِجَاتٍ، وَاسْتَقْبَلَ بِأَصَابِعِ رِجْلَيْهِ جَمِيعاً الْقِبْلَةَ لَمْ يُحَرِّفْهُمَا عَنِ الْقِبْلَةِ، وَقَالَ بِخُشُوعٍ: اللَّهُ أَكْبَرُ، ثُمَّ قَرَأَ الْحَمْدَ بِتَرْتِيلٍ‌ وَ{قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ‌}[3] ، ثُمَّ صَبَرَ هُنَيَّةً بِقَدْرِ مَا يَتَنَفَّسُ وَهُوَ قَائِمٌ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ وَقَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ، وَهُوَ قَائِمٌ، ثُمَّ رَكَعَ وَمَلَأَ كَفَّيْهِ مِنْ رُكْبَتَيْهِ مُنْفَرِجَاتٍ، وَرَدَّ رُكْبَتَيْهِ إِلَى خَلْفِهِ حَتَّى اسْتَوَى ظَهْرُهُ حَتَّى لَوْ صُبَّ عَلَيْهِ قَطْرَةٌ مِنْ مَاءٍ أَوْ دُهْنٍ لَمْ تَزُلْ لِاسْتِوَاءِ ظَهْرِهِ، وَمَدَّ عُنُقَهُ وَغَمَّضَ عَيْنَيْهِ، ثُمَّ سَبَّحَ ثَلَاثاً بِتَرْتِيلٍ، فَقَالَ: سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ، ثُمَّ اسْتَوَى قَائِماً، فَلَمَّا اسْتَمْكَنَ مِنَ الْقِيَامِ، قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، ثُمَّ كَبَّرَ وَهُوَ قَائِمٌ وَرَفَعَ يَدَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ، ثُمَّ سَجَدَ وَبَسَطَ كَفَّيْهِ مَضْمُومَتَيِ الْأَصَابِعِ بَيْنَ يَدَيْ رُكْبَتَيْهِ حِيَالَ وَجْهِهِ، فَقَالَ: سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَبِحَمْدِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَلَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ جَسَدِهِ عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنْهُ وَسَجَدَ عَلَى ثَمَانِيَةِ أَعْظُمٍ الْكَفَّيْنِ وَالرُّكْبَتَيْنِ وَأَنَامِلِ إِبْهَامَيِ الرِّجْلَيْنِ وَالْجَبْهَةِ وَالْأَنْفِ، وَقَالَ: سَبْعَةٌ مِنْهَا فَرْضٌ يُسْجَدُ عَلَيْهَا وَهِيَ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ، فَقَالَ:‌ {وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا}[4] ؛ وَهِيَ الْجَبْهَةُ وَالْكَفَّانِ وَالرُّكْبَتَانِ وَالْإِبْهَامَانِ وَوَضْعُ الْأَنْفِ عَلَى الْأَرْضِ سُنَّةٌ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ فَلَمَّا اسْتَوَى جَالِساً، قَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ، ثُمَّ قَعَدَ عَلَى فَخِذِهِ الْأَيْسَرِ وَقَدْ وَضَعَ ظَاهِرَ قَدَمِهِ الْأَيْمَنِ عَلَى بَطْنِ قَدَمِهِ الْأَيْسَرِ، وَقَالَ: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ، ثُمَّ كَبَّرَ وَهُوَ جَالِسٌ وَسَجَدَ السَّجْدَةَ الثَّانِيَةَ، وَقَالَ كَمَا قَالَ فِي الْأُولَى، وَلَمْ يَضَعْ شَيْئاً مِنْ بَدَنِهِ عَلَى شَيْ‌ءٍ مِنْهُ فِي رُكُوعٍ وَلَا سُجُودٍ وَكَانَ مُجَّنِّحاً، وَلَمْ يَضَعْ ذِرَاعَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ عَلَى هَذَا وَيَدَاهُ مَضْمُومَتَا الْأَصَابِعِ وَهُوَ جَالِسٌ فِي التَّشَهُّدِ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ سَلَّمَ.

فَقَالَ: يَا حَمَّادُ، هَكَذَا صَلِّ»[5] .

حمّاد بن عيسى [که از بزرگان است] می‌گوید:

روزى امام صادق× به من فرمود: اى حمّاد! نماز را خوب بلدى‌؟

گفتم: اى سرورم! من كتاب حريز را كه درباره‌ی نماز است، حفظ‌ نموده‌ام.

امام× فرمود: اشكالى ندارد، [به دل نگیر و ناراحت نشو] اى حمّاد! برخيز و نماز بخوان.

حمّاد می‌گوید: مقابل حضرت و روبه‌قبله ایستادم و شروع به نمازخواندن نمودم و ركوع و سجود را به‌جاى آوردم و نماز را تمام کردم.

پس از اين‌كه آن‌حضرت نماز مرا ملاحظه كرد، فرمود: اى حمّاد! بلد نیستی نمازِ خوب بخوانی.

بعد حضرت فرمود: چقدر زشت است براى شيعه‌اى شصت - يا هفتاد - سال از عمر او بگذرد و يك نماز را با رعایت همه‌ی حدود تام و کامل آن به‌جا نياورده باشد.

حمّاد می‌گوید: از اين سخن امام، خجالت کشیدم و احساس ذلت نمودم و گفتم: فدايت گردم! نماز را به من بياموز.

امام صادق× برخاست و روبه‌قبله ايستاد و قامت خود را راست گرفت و دست‌هاى خود را به‌طور كامل انداخت تا بر ران‌هايش قرار گرفت، و بعد انگشتان دست را به هم چسبانيد، و دو پاى خود را نزديك به هم گذاشت، تا به‌اندازه‌ی سه انگشت باز ميان دو پا فاصله ماند. آن‌گاه انگشتان پاى را به‌طور كامل متوجّه قبله ساخت و پاى را از قبله به چپ و راست منحرف نكرد و با حال خشوع گفت: «اللَّهُ أَكْبَرُ»؛ سپس سوره‌ی حمد را به ترتيل قرائت فرمود، و به‌همين ترتيب سوره‌ی {قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ} ‌را خواند.

سپس به‌اندازه‌ی يك نفس كشيدن صبر كرد و درحالی‌که ايستاده بود، دست‌هاى خود را تا روبه‌روى صورت بلند كرد و گفت: «اللَّهُ أَكْبَرُ»؛ و همچنان ايستاده بود. سپس به ركوع رفت و دست‌ها را چنان بر زانوان گذاشت كه گودى دو كف دست را برجستگى زانوها پر كرد، و انگشتانش گشوده بود، و زانوان را با فشارى به عقب زد تا پشت مباركش صاف و مسطح شد، چنان‌كه اگر قطره‌اى آب، يا روغنى بر پشت آن‌حضرت مى‌ريختند، از جاى خود حركت نمى‌كرد.

حضرتش گردنش را كشيد و چشمانش را بست. سپس سه بار با ترتيل و آرامى و شمرده تسبيح فرمود و گفت: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَبِحَمْدِهِ».

و بعد حضرتش راست ايستاد، و چون به‌طور كامل به حالت ايستاده و مستقيم قرار گرفت، فرمود: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».

آن‌گاه درحالی‌که ايستاده بود، دست‌هاى خود را تا نزديك صورت خويش بلند كرد و هم‌زمان با اين حركت، فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ».

و بعد به سجده رفت و دو كف دست خود را درحالی‌که انگشتانش به هم چسبيده بود، مقابل زانوان، نزديك صورت خويش بلند كرد و سه بار فرمود: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَبِحَمْدِهِ»؛ و سجده را چنان به‌جا آورد كه هيچ عضوى از اعضاى خود را بر عضو ديگرى تكيه نداد و هنگام سجده هشت موضع را بر زمين نهاده بود: دو كف دست، دوزانو، دو شست پا، پيشانى و بينى، و فرمود: هفت موضع از اين اعضا، واجب است كه با آن‌ها سجده شود و اين اعضا همان است كه خدا در كتاب خود ذكر كرده و فرموده: «و به‌راستی سجده‌گاه از آن خداوند است. پس هرگز با وجود خدا كسى را فرانخوانيد». سجده‌گاه‌ها عبارت‌اند از: پيشانى، دو كف دست، دوزانو، دو شست پا؛ و بينى بر خاك نهادن سنّت است.

سپس سر از سجده برداشت و وقتى نشست فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ».

آن‌گاه بر ران چپ خود نشست بدين شكل كه پشت پاى راستش را درون پاى چپ - يا كف پاى چپ - قرار داد، و در این حال فرمود: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ»؛ و در همان حال كه نشسته بود، فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ»؛ و به سجده‌ی دوم رفت، و همان افعال و اقوالى را كه در سجده‌هاى اول انجام داده بود به‌جاى آورد و در ركوع و سجود هر عضوی از بدنش را بر عضوى ديگر نگذارد، بلكه به‌صورت دو بال بود بازوان خود را از دو طرف شانه گشوده و بالاتر از زمين نگه‌داشته و بر زمين نگذاشته بود.

به‌این‌ترتیب آن‌حضرت دو ركعت نماز خواند و انگشتان دو دستش به هم چسبيده بود و در حال تشهّد نيز نشسته بود، و چون از تشهّد فارغ شد، سلام داد و بعد فرمود: اى حمّاد! اين‌چنين نماز بخوان.

آنچه که مستشکل در این‌جا بیان می‌کند این است که همه به‌صورت عموم به این روایت و اطلاق آن تمسک می‌کنند؛ بنابراین ثمره موردبحث قابل‌قبول نیست.

در مقام جواب باید به دو نکته مهم توجه نمود.

    1. نکته‌ی اول این است که،

اولاً: در فقه باید بررسی بشود، این ادعا که در فقه عند الشک در جزئیت یا شرطیت همه‌ی صحیحی‌ها و اعمی‌ها به این صحیحه‌ی ی حماد تمسک می‌کنند، آیا صحیح است و یا خیر؟ یعنی باید ببینیم که آیا صحیحی‌ها هم به این صحیحه‌ی تمسک نموده‌اند، یا نه؟

ثانیاً: بر فرض، گشتیم و دیدیم که برخی از صحیحی‌ها هم به این صحیحه‌ی تمسک کرده‌اند؛ در این صورت باید ببینیم که آیا این تمسک آن‌ها عن علم است یا این‌که عن سهو بوده و ممکن است که برخی از صحیحی‌ها در مقام تمسک از مبنای خودشان یادشان رفته باشد و اشتباهاً تمسک کرده باشند که این خطا موجب نخواهد شد که وجود ثمره را قبول نکنیم، بلکه این خطایی از سوی خود شخص است.

    2. جواب حلی این است که باید به نوع اطلاق و این‌که کدام اطلاق قابل تمسک برای صحیحی‌ها نیست، توجه داشته‌باشیم، ببینیم آیا همه‌ی انواع اطلاق نمی‌تواند مورد تمسک صحیحی‌ها باشد یا این‌که تفصیلی وجود دارد؟

اطلاق در این‌جا دارای دو گونه است: 1– اطلاق لفظی. 2– اطلاق مقامی.

اطلاق لفظی آن است که در دلیل مطلق از الفاظی استفاده‌شده که اطلاق دارد و این قابلیت را دارد که برای عدم دخالت جزء و یا شرط زائد به آن تمسک بشود؛ مثلاً در «اعتق رقبة» که اطلاق لفظی دارد و شرط ایمان در آن لحاظ نشده است؛ و یا در «اکرم کل عالم» که اینجا هم اطلاق لفظی دارد و عدالت در اکرام کردن شرط نشده و مفید عموم است و به این لفظ تمسک می‌شود. یا در مثل {أَقِيمُوا الصَّلَاةَ}؛ یا انواع مسائل این‌چنینی؛ این اطلاق لفظی است.

اما اطلاق مقامی آن است که مولای عرفی و یا شرعی در مقام بیان اجزاء و شرایط بوده؛ ولی بخشی را ذکر کرده و درباره‌ی بخش دیگر آن سکوت اختیار کرده است، به‌گونه‌ای که هیچ متعرض آن نشده است. اینجا همان اطلاق مقامی نسبت به مورد سکوت است.

و اگر کسی مثلاً درباره‌ی جزئیت و یا شرطیت چیزی در نماز شک کرد، می‌تواند به اطلاق مقامی این دلیل تمسک کند و از آن بگذرد و تکلیف خود را روشن ننماید.

سؤال: این‌جا که می‌گوییم تمسک به اطلاق نزد صحیحی‌ها جایز نیست و نزد اعمی‌ها جایز هست، مقصود کدام اطلاق است؟

نکته مهم در این‌جا این است که تمسک به اطلاق مقامیِ دلیل برای همگان جایز است و اختصاص به اعمی‌ها ندارد؛ یعنی صحیحی‌ها هم می‌توانند به آن تمسک کنند.

درباره صحیح حماد نیز سخن از اطلاق مقامی است نه اطلاق لفظی؛ یعنی لفظی وجود ندارد که بشود به اطلاق آن تمسک نمود، بلکه امام× در مقام بیان بوده است؛ بنابراین متعرض برخی شده و متعرض برخی دیگر نشده است؛ و چون در مقام بیان بوده، اگر جزئیت و یا شرطیت می‌داشت بایستی امام× آن‌را بیان می‌کرد؛ حال که بیان نکرده، به اطلاق مقامی آن تمسک می‌کنیم.

بنابراین، این اشکال بر ثمره‌ی موردبحث وارد نخواهد بود.

چراکه اولاً: باید ببینیم که آیا به آن تمسک کرده‌اند یا خیر؟ و اگر تمسک کرده‌اند آیا این تمسک عن علم بوده یا عن جهلٍ.

ثانیاً: می‌گوییم که این تمسک، تمسکِ به اطلاق مقامی است نه تمسک به اطلاق لفظی. آن‌چه که ثمره‌ی بحث است این است که تمسک به اطلاق لفظی برای صحیحی‌ها جایز نیست؛ ولی برای اعمی‌ها جایز است. لذا اشکال را قبول نمی‌کنیم و ثمره هم وجود دارد.


[2] - صحیحه‌ی حماد بن عیسی در ابتدای باب اول از ابواب «افعال الصلاة» است و یکی از احادیث طولانی کتاب الصلاة به‌شمار می‌رود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo