< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

1401/04/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/قلب /جلسه بیست و پنجم، ادامه ی بحث قلب، قلب، نقش و جایگاه قلب در بدن، ارتباط قلب با مادیات

 

قلب

قلب یک عضو عجیب است، بنابر روایات، مرکز همه چیز قلب است و همه ی این هایی که در پزشکی امروز برای قلب قائل هستند در حقیقت متعلق به قلب است و برای مغز نیست. مغز صرفا یک وسیله است، یکی از یاران قلب و کمک حال قلب است. روایات در مورد قلب خیلی زیاد است، روایاتی که به سمت معنویات، قلب معنوی، اخلاقی، اعتقادی، ایمانی، علم و امثال این ها است. تعدادی از روایات را خواندیم و ما را به یک فضای معنوی و یک فضای برتر برد.

قلب نسبت به همه ی کارهای بدن، خودش مرکز اصلی است و تمامی اعضاء و جوارح، بینایی، چشایی، شنوایی و همه ی این ها به اشاره ی قلب و به دستور قلب کار می کند و قلب پیغام های این ها را دریافت می کند و تمییز می دهد.

نقش و جایگاه قلب در بدن

چند روایت در مورد قلب و اعضا و جوارح می خوانیم، در روایتی داریم که می فرماید:

لأَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ اَلْقَلْبَ مُدَبِّراً لِلْجَسَدِ بِهِ يَسْمَعُ وَ بِهِ يُبْصِرُ وَ هُوَ اَلْقَاضِي وَ اَلْأَمِيرُ عَلَيْهِ لاَ يَتَقَدَّمُ اَلْجَسَدُ إِنْ هُوَ تَأَخَّرَ وَ لاَ يَتَأَخَّرُ إِنْ هُوَ تَقَدَّمَ وَ بِهِ سَمِعَتِ اَلْحَوَاسُّ وَ أَبْصَرَتْ إِنْ أَمَرَهَا اِئْتَمَرَتْ وَ إِنْ نَهَاهَا اِنْتَهَتْ وَ بِهِ يَنْزِلُ اَلْفَرَحُ وَ اَلْحَزَنُ وَ بِهِ يَنْزِلُ اَلْأَلَمُ إِنْ فَسَدَ شَيْءٌ مِنَ اَلْحَوَاسِّ بَقِيَ عَلَى حَالِهِ وَ إِنْ فَسَدَ اَلْقَلْبُ ذَهَبَ جَمِيعُهَا حَتَّى لاَ يَسْمَعُ وَ لاَ يُبْصِرُ [1]

خداوند تبارک و تعالی قلب را مدیر بدن قرار داده است، همان گونه که هر اداره ای، هر تشکیلاتی و هر نهادی مدیر دارد، مدیر بدن، قلب است و تمام پیغام های ارادی و غیر ارادی از قلب است، یعنی این پیغام هایی که از بینایی، از شنوایی، از چشایی، از بویایی و از لمس می آید، این قلب است که این ها را تمییز می دهد و تفسیر می کند.

داور بدن، چیزی که قاضی قضاوت می کند و تمییز می دهد، قلب است و خودش قضاوت می کند. چیزی که بینایی دیده و مشکوک شده و یا شنوایی شنیده و مشکوک شده، چیزی که داوری می کند و حقیقت را کشف می کند، قلب است.

قلب، پادشاه بدن است و روی بدن حکومت می کند و به اعضا و جوارح دستور می دهد. به وسیله ی قلب، حواس می بیند و می شنود و هر دستوری که قلب می دهد، حواس این دستور را اجرا می کند. به چشم دستور می دهد باز شود و نگاه کند و به گوش هم دستور می دهد که گوش کند و امثال این ها، ولی اگر این اعضا و جوارح، حواس به آن ها دستور می دهد، دستورش را گوش می دهد. اگر به چشم بگوید این جا را نگاه نکن، اگر به گوش بگوید این را نشنو، نمی شنود و اطاعت می کند. خوشحالی و اندوه و ناراحتی در قلب نازل می شود و حلول می کند. قلب، درد را هم احساس می کند، اگر جایی از بدن مشکل پیدا کرده و فاسد و خراب شده و اگر هر حاسه ای، چشم و گوش و... خراب شود، خودِ قلب به آن حال و توانایی خودش باقی می ماند ولی اگر قلب فاسد شود، تمام شنیدن ها، دیدن ها، چشیدن ها و.... همه از بین می رود تا حدی که نمی شنود و نمی بیند.

و در یک روایت دیگر می فرماید:

واعلم أن كل ما أوجدتك الحواس فهو معنى مدرك للحواس ، وكل حاسة تدل على ما جعل الله عزوجل لها في إدراكها ، والفهم من القلب بجميع ذلك كله [2]

به وسیله ی حواس پنجگانه همه ی پیغام های چشایی، بویایی، بینایی، شنوایی و لمس را دریافت می کنی، این چیزی است که قلب این ها را تشخیص و تمییز می دهد و هر حاسه ای دلالت می کند، پیغامی می دهد درباره ی توانی که خداوند به او داده است. قلب است که می بیند، قلب است که می فهمد، قلب است که درک می کند و قلب است که تمییز می دهد.

در روایت بعد می فرماید:

اعلم يا فلان إن منزلة القلب من الجسد بمنزلة الإمام من الناس الواجب الطاعة عليهم ألا ترى أن جميع جوارح الجسد شرط للقلب وتراجمة له مؤدية عنه الأذنان والعينان والأنف واليدان والرجلان والفرج فإن القلب إذا هم بالنظر فتح الرجل عينيه وإذا هم بالاستماع حرك أذنيه وفتح مسامعه فسمع وإذا هم القلب بالشم استنشق بأنفه فأدى تلك الرائحة إلى القلب وإذا هم بالنطق تكلم باللسان وإذا هم بالحركة سعت الرجلان وإذا هم بالشهوة تحرك الذكر فهذه كلها مؤدية عن القلب بالتحريك وكذا ينبغي للإمام أن يطاع للأمر منه [3]

بدان که حکم قلب، حکم بدن است، یعنی رتبه ی قلب در بدن مانند رتبه ی امام در بین مردم است، یعنی قلب، رتبه ی امام را دارد، امامی که اطاعتش واجب هست. آیا نمی بینی تمام جوارح بدن، بینایی، چشایی، بویایی، شنوایی و لامسه در زیر دست و در اختیار قلب است و چیزی که قلب می خواهد، دستوری که قلب صادر می کند، این ها معنا می کنند و پیغام قلب را می رسانند، دو گوش و دو چشم و بینی و دو دست و دو پا و فرج و... از قلب دستور می گیرند و دستور قلب را اجرا می کنند و پیغام رسانی می کنند.

هر وقت قلب قصد داشت یک چیزی را ببیند، انسان چشمش را باز می کند و اگر خواست بشنود، گوشش حرکت می کند و گوشش را باز می کند تا بشنود و مطلب را خوب بشنود و اگر قلب خواست چیزی را ببوید، این جا بینی، وظیفه اش را انجام می دهد و بو می کند و استنشاق می کند، یعنی هوا را به وسیله بینی می کشد و بو به سمت قلب می رود تا آن را درک کند و بفهمد. اگر قلب می خواهد حرف بزند و مطلبی را برساند، زبان حرف می زند و اگر قلب نخواست، زبان حرف نمی زند. هر وقت خواست حرکت کند، پاها حرکت می کنند و سعی می کنند و اگر خواست شهوتش را عملی کند، آلت انسان حرکت می کند. همه ی این ها دستورات قلب را اجرا می کنند و پیغام های قلب را می رسانند. امام هم همین گونه است، مردم باید از او اطاعت کنند و تمام دستوراتش را عمل کنند و پیغام هایش را برسانند.

صحبت در این زمینه زیاد است و روایات هم در این زمینه متعدد است. قلبی که نرم است، قلبی که قساوت پیدا می کند و تمام فعل و انفعالات و درک و فهم از قلب است و به این مقدار اکتفا می کنیم.

ارتباط قلب با مادیات

حال به این مسئله می پردازیم که ببینیم ما دنبال چه هستیم و چرا ما مطالب قلب را می خوانیم؟ می خواهیم مابین احکام قلب معنوی و بیماری های انسان و یا بیماری های خودِ قلب یک ارتباطی تصور کنیم؟ آیا چنین چیزی وجود دارد؟ آن قلب که درک می کند و می فهمد و علوم و دانش را نگه می دارد، قساوت و نرمی دارد و دوست داشتن و دوست نداشتن دارد و تمام کارهایی که قلب انجام می دهد این ها در فضای معنوی است؟ شاید یک عده فکر کنند که این ها ارتباطی به ماده ندارد و ارتباط به معنا دارد و جزء مجردات است و جزء مادیات نیست، چنین چیزی از روایات معنوی به دست می آید ولی ما دنبال این نکته هستیم که می خواهیم بگوییم ما دو قلب نداریم و همین یک قلب است و یک قلب تمام کارهای معنوی و کارهای مادی را انجام می دهد و بین این دو یک ارتباط خیلی نزدیک وجود دارد که تاثیر بیماری های قلب مادی و قلب معنوی این ها دوست داریم ثابت کنیم تا به یک حقیقتی برسیم که ان شاء الله آخر کار عرض می کنیم. به همین جهت اول می رویم سراغ قلب مادیات، ارتباطش، تاثیرش به ماده که می خواهیم بگوییم قلب، همه اش مادی است و همین قلب عضو، همه این درک و فهم و شعور و تمییز و علم و دانش و قساوت و نرمی و مهر و محبت و دوست داشتن و دوست نداشتن همه این ها قلب مادی است. آیا ما می توانیم چنین مطلبی را ثابت کنیم یا مادیت قلب را ثابت کنیم؟

ما این روایاتی داریم که دال بر این است که قلب یک ارتباطی با مادیات دارد، چه قلب معنوی و چه قلب مادی، هر دو متاثر به مادیات است و ارتباط به مادیات دارد و موجب می شود که خودش هم ماده باشد که در نهایت می گوییم همین قلب است در همه ی حالات.

در روایت می خوانیم:

يذاب قلب المؤمن في جوفه كما يذاب الملح في الماء [4]

چگونه نمک در آب حل می شود؟ قلب مومن هم به خاطر دیدن صحنه های بد، آب می شود، حل می شود. پس این یک چیز مادی است. وقتی ما قلب را به نمک تشبیه کردیم و خاصیت نمک را دارد و خاصیت حل شدن را دارد، پس در حقیقت از یک قلب مادی که حل می شود صحبت می کند، نه از یک قلب مثالی و مجرد.

روایت بعدی حضرت لقمان به پسرش می فرماید:

يا بني لو استخرج قلب المؤمن فشق، لوجد فيه نوران [5]

اگر قلب مومن را خارج کنیم و او را با چاقو بریدیم، ما در آن قلب، دو نور خواهیم دید. صحبت از نور است، نور که بیشتر به معنویات ارتباط دارد و این نور یقینا نور چراغ نیست، چون در قلب وجود ندارد، آن نور معنوی، آن نور هدایت. ولی ببینید که حضرت لقمان از پاره کردن و شقه کردن و بریدن صحبت کردن و این ها برای قلب مادی است یعنی درباره ی همان قلب عضو دارد صحبت می کند، چون قلب معنوی نه پاره می شود و نه دو شقه و نه نصف میشود ولی در این قلب مادی این حالت وجود دارد و می فرماید دو تا نور وجود دارد. پس نور هم مربوط به همین قلب مادی است که می شود با چاقو برید و دو تکه کرد.

اگر قلب مومن از سینه خارج شود و با چاقو از وسط دو نصف شده، خواهد یافت در آن قلب دو نور وجود دارد، البته همین قلب تپنده، چون شق یک قرینه ، بریدن یک قرینه برای این که همین قلب تپنده اراده شده ولی نور که یک چیز معنوی است و یک امر معنوی است و نور مادی نیست و یک امر معنوی در این قلب مشاهده خواهیم کرد، یعنی اگر علم پیشرفت کند و دستگاه هایی بسازد، خواهید دید دو نور وجود دارد، دو کاشف، دو راهنما وجود دارد. پس وقتی در روایات از قلب صحبت می شود، از قلب است که گوشت است و با چاقو بریده می شود.

روایت می فرماید:

إن الصقالة تصلح السيف وتجلوه، كذلك الحكمة للقلب تصقله وتجلوه، وهي في قلب الحكيم مثل الماء في الارض الميتة تحيي قلبه كما يحيي الماء الارض الميتة [6]

ساییدن شمشیر او را اصلاح می کند و صیقل دادن برای شمشیر مفید و موثر است و او را جلا می دهد مثل حکمت که قلب را جلا می دهد و صیقل می کند و آینه می کند ولی این حکمت در قلب انسان حکیم است مانند آب در زمین مرده است. و حکمت، حکم آب را دارد و آب وقتی که به زمین می رسد و زمین زنده می شود و گیاه در آن رشد می کند، این حکمت در قلب انسان حکیم، حکم آب را دارد و قلب را زنده می کند همان گونه که آب سرزمین مرده را زنده می کند تشبیه قلب به حکمتی که درآب است. این شاید به ذهن می رساند که این قلب مادی است و حکم آب را دارد و خود قلب که تشبیه کرده به زمین که حکم زمین دارد، پس مادی در مادی است و صحبت از چیزی که نمی دانیم نمی کند.

روایتی داریم که جبرئیل و ملائکه نازل شدند و سینه ی پیامبر را شکافتند و قلب او را شستند، پوسته ی قلب را کنده اند و قلب را شکافته اند و شستند و سپس به سینه برگرداندند و سینه را بستند. در این روایت می خوانیم:

يقول يا جبرئيل لا تقشر قلب محمد ص فتوجعه و لكن اغسله بزغبك و الزغب هو الريش الذي تحت الجناح فأخذ جبرئيل زغبة و غسل بها قلب محمد ص ثم رد المقلبة إلى القلب و القلب إلى الصدر [7]

جبرئیل، شمایی که می خواهی قلب پیامبر(ص) را بشوری، پوستش را نکن چون این منجر به درد می شود و قلب درد می کند، کدام قلب درد می گیرد؟ همان عضو است، همان عضو تپنده است، این است که درد می کند و اما قلب معنوی دردی ندارد و مراد از قلب، همین قلب عضو است، فرمود با آب نشور که اذیت می شود و درد می گیرد، آن را با موهای ریزت ( که به آن زغب گفته می شود) بشور. جبرئیل هم یک دانه موی ریز گرفت و قلب محمد را با آن شست. "مَقلب" را به قلب برگرداند و قلب را به سینه برگرداند. پس صحبت از یک قلب خیالی یا مثالی نیست، صحبت از این قلب تپنده و این میوکارد است.

در روایت بعد می فرماید:

شئ يكتبه الله في أيمن قلب المؤمن ومن كتبه الله في قلبه لا يستطيع أحد محوه [8]

یک چیزی است که خداوند در سمت راست مومن در درونش می نویسد. اگر خداوند آن را در قلب یک مومن نوشت، کسی نمی تواند آن را پاک کند و سرنوشت انسان را رقم می زند، پس نوشتن یک امر مادی است و روی یک صفحه یا کاغذ مادی است و این جا روی قلب است. پس از قلبی که صحبت می کند که مانند صفحه است.

در روایت می فرماید:

زمان يذوب فيه قلب المؤمن في جوفه كما يذوب الانك في النار يعنى الرصاص [9]

یک زمانی خواهد آمد که قلب مومن در درونش آب می شود، همان گونه که سرب در آتش هم آب می شود "انک" در عربی یعنی "رصاص" و "رصاص" هم به فارسی یعنی سرب.

پس بحث آب شدن است و چیزی که مانند سرب آب می شود یک قلب مادی است و این آب شدن برای مادیات است و چیزی که معنوی و خیالی است، نیست.

در روایت داریم:

إن من البلاء الفاقة ، وأشد من الفافة مرض البدن وأشد من مرض البدن مرض القلب [10]

از جمله سختی ها و بلاها، نیازمندی است و سخت تر از نیازمندی و فقر، بیماری قلب است، قلب بیماری دارد و چیزی شبیه فقر است، پس بیماری قلب باید مادی باشد.

روایت بعدی می فرماید:

فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ اَلْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ [11]

بعضی ها بدنشان بدن انسان است ولی قلبشان قلب حیوان است. این ها افرادی هستند که حرف ها را گوش نمی دهند و موعظه ها را قبول نمی کنند و به آیات و دلالات ایمان ندارند. وقتی می گوید قلب، قلب حیوان است معنایش این است که این قلب تپنده است و الا حیوان که قلب معنوی ندارد، حیوان همین یک قلب را دارد و قلب عضو است، قلب میوکارد است.

در روایات بعد می خوانیم:

اَلْقَلْبُ يَتَّكِلُ عَلَى اَلْكِتَابَةِ [12]

قلب روی نوشتن تکیه دارد.

والمعرفة والتمييز من القلب ، وكالنار من الحجر [13]

ولی معرفت و تمییز دادن از قلب است. از این روایت به دست می آید که معرفت مانند صحبت است. چگونه صحبت مادی است، این هم مادی است ولی معرفت که از قلب صادر می شود مثل دو سنگ که به هم زنی و جرقه می زنند و آتش ایجاد می شود چنین حالتی دارد یعنی چیز مادی است.

روایت بعدی می فرماید:

إن القلب ينقلب من لدن موضعه إلى حنجرته مالم يصب الحق [14]

قلب، منقلب می شود از محل خودش تا حنجره ی انسان. منقلب می شود، جا به جا می شود، حرکت می کند، پس چیزی است که جای مشخصی دارد و حرکت ما بین دو جای مشخص دارد و این باید همان قلب عضو، قلب مادی باشد و الا قلب معنوی چه ربطی به حنجره دارد، تا وقتی به حقیقت برسد.

روایت بعد می فرماید:

بياض القلب في أربع خصال : عيادة المريض ، واتباع الجنائز ، وشراء الاكفان ، ورد القرض [15]

سفیدی قلب در چهار چیز است، عیادت بیمار، شرکت در تشییع جنازه، خریدن کفن و آمادگی برای مرگ، و پس دادن قرض و ادا کردن دین است، این ها قلب را سفید می کند. اگر قلب سفید است یا سفید می شود این یک عَرَض است و عَرَض نیاز به جوهر دارد. پس از قلبی صحبت می کند که"الموجود فی موضع"

است.

ثم سن على امتي المضمضة لتنقي القلب من الحرام [16]

خداوند به امت من دستور داد تا مضمضه کنند. یک سنت قرار داد، این مضمضه یعنی چرخاندن آب در دهان، قلب انسان را از حرام پاک می کند و با شستن پاک می شود و چیزی که با شستن پاک می شود باید ماده باشد و جزء بدن محسوب شود.

روایت بعد می فرماید:

أَكِل ... اَلْكُمَّثْرَى يَجْلُو اَلْقَلْبَ [17]

خوردن گلابی قلب را جلا می دهد. گلابی یک میوه و ماده است و در قلب اگر می خواهد اثر بگذارد باید مادی باشد.

نعم الإدام الخل يكسر المرار ويحيي القلب [18]

"ادام" یعنی چیزی که با نان خورده می شود. بهترین خورش، سرکه است، مُره یعنی صفرا و سودا را می کشد و قلب را زنده می کند.

فلم كان القلب كحب الصنوبر [19]

چرا قلب مانند میوه ی صنوبر است؟ پس قلب یک جسمی دارد، یک قیافه ای دارد که شبیه میوه ی صنوبر است.

عليكم بالعدس فإنه مبارك مقدس يرق القلب [20]

بر شما باد عدس، زیرا عدس مقدس است، مبارک است، قلب را نازک و رقیق می کند. پس از قلبی صحبت می کند که با عدس تغییری در آن به وجود می آید و نازک می شود، پس از همان قلب عضو صحبت می کند و الا بعید است عدس در قلب معنوی اثر بگذارد.

أن بعض أنبياء بني إسرائيل شكا إلى الله قسوة القلب وقلة الدمعة فأوحى الله إليه أن كل العدس فأكل العدس فرق قلبه وكثرت دمعته [21]

یکی از پیامبران الهی از قساوت قلب به سوی خدا شکایت کرد و گفت اشکش کم است. خدا به او وحی فرمود که عدس بخور، آن هم عدس خورد و قلبش نازک شد و اشکش زیاد شد. پس قلبی که به وسیله ی عدس خوراکی متاثر می شود و در آن تغییری به وجود می آید همان قلب عضو، همان تپنده و همان تکه گوشت است.

وسويداء الْقلب الْحبَّة [22]

چیزی سیاه در قلب که دانه ی قلب محسوب می شود، پس قلب دانه دارد و باید ماده باشد.

الكمثرى يجلو القلب ويسكن أوجاع الجوف [23]

"کمثری" یعنی گلابی، گلابی قلب را جلا می دهد و درد های درون را درمان می کند و تسکین می دهد به اذن الله.

اَلسَّفَرْجَلُ يُزَكِّي اَلْقَلْبَ اَلضَّعِيفَ [24]

به، قلب ضعیف را تقویت می کند.

الخل يسكن المرار ويحيي القلب [25]

سرکه مره ها را تسکین می دهد و قلب را زنده می کند. پس مره یک امر مادی و یک بیماری است که با سرکه درمان می شود و قلبی که با سرکه درمان می شود همان قلب عضو است.

الرمّان يذهب وسوسة الشيطان [26]

انار خوردن، وسوسه ی شیطانی که در قلب است را از بین‌ می برد و قلب را روشن می کند. انار که یک چیز مادی است و اگر تاثیری دارد در همین قلب عضو است.

الكرفس يورث الحفظ ويذكي القلب [27]

کرفس حافظه را تقویت می کند و قلب را باهوش می کند. وقتی کرفس یک امر مادی است و چنین تاثیراتی در قلب دارد پس قلب باید مادی باشد که همان قلب عضو است.

والبصل ... ويشد القلب [28]

پیاز قلب را قوی می کند.

عليكم باللبان فإنه يمسح الحر من القلب كما يمسح الإصبع العرق عن الجبين [29]

بر شما باد کندر، آن گرمی قلب را از قلب می زداید همان گونه که انگشت عرق پیشانی را پاک می کند و چنین حالتی دارد. این تشبیه به یک امر مادی است، پس خودش باید ماده باشد.

نعم الشراب العسل يرعى القلب ويذهب برد الصدر[30]

بهترین شراب، عسل است. قلب را رعایت می کند و محافظ قلب است و سردی سینه را از بین می برد. عسل یک امر مادی است و یک ماده ی غذایی است که وارد خون می شود و از خون به قلب می رسد و از او محافظت می کند، پس قلب مادی است.

عض البطيخ لا تقطعها قطعا فإنها فاكهة مباركة طيبة مطهرة الفم مقدسة القلب[31]

خربزه را با چاقو قطع نکن، با دندان گاز بگیر، چون قلب را پاک می کند. خربزه یک امر مادی و غذایی است که قلب را پاک می کند و مراد همین قلب عضو است.

عليكم بالزبيب فإنه يطفئ المرة ويسكن البلغم ويشد العصب ويذهب النصب ويحسن القلب [32]

بر شما باد کشمش (مویز)، آن مره را خاموش می کند و قلب را نیکو می کند. "زبیب" یک امر مادی و غذایی است و کار قلب را نیکو می کند.

شموا النرجس... فإن في القلب حبة من الجنون والجذام والبرص وشمه يقلعها [33]

گل نرگس را بو کنید زیرا در قلب یک دانه ای از دیوانگی و جذام و پیسی است و بوییدن گل نرگس این دانه ها را می کند. پس نرگس یک امر مادی است و تاثیرش در همین قلب مادی است.

فَمَلِكُ اَلْجَسَدِ هُوَ مَا فِي اَلْقَلْبِ وَ اَلْعُمَّالُ اَلْعُرُوقُ فِي اَلْأَوْصَالِ وَ اَلدِّمَاغُ وَ بَيْتُ اَلْمَلِكِ قَلْبُهُ وَ أَرْضُهُ اَلْجَسَدُ وَ اَلْأَعْوَانُ يَدَاهُ وَ رِجْلاَهُ وَ عَيْنَاهُ وَ شَفَتَاهُ وَ لِسَانُهُ وَ أُذُنَاهُ [34]

پادشاه بدن قلب است کارگرانش، رگ ها و رابط ها و مغز هستند و خانه ی پادشاه، قلب است و سرزمینش، بدن است و یارانش، دست ها و پاها و لب ها و گوش ها و زبان هستند.

وأما الدم فإنه يورث أكله الماء ... والقسوة للقلب وقلة الرأفة والرحمة حتى لا يؤمن أن يقتل ولده ووالديه ولا يؤمن على حميمه [35]

و اما خوردن خون باعث قساوت قلب می شود. خون یک امر مادی است و اگر کسی بخورد، قلبش قساوت پیدا می کند و سخت می شود. پس از این قلب عضو صحبت می کند، این قلب سخت می شود و قساوت پیدا می کند. پس قساوت یک امر مادی است و قساوت یعنی سخت شدن قلب و باعث می شود که انسان کم تر مهربان باشد، کم تر مهر بورزد و کم تر رحم کند و آن هایی که خون می خورند، ایمن نیستند حتی نسبت به نزدیک ترین دوستانشان. هیچ وقت همراهش در سفر یا غیر سفر ایمن نیست.

والخمر تورث قساوة القلب ويسود الأسنان [36]

خوردن مشروب باعث قساوت قلب می شود. پس مشروب یک امر مادی است و قساوت قلب همان سخت شدن قلب است و همان قلب عضو است و دندان ها را سیاه می کند و صحبت از اعضا و مادیات است.

إن التلبين يجلو القلب الحزين كما يجلو الأصابع العرق من الجبين [37]

تلبینه یک غذا است و این غذا قلب اندوهناک را جلا می دهد همان گونه که انگشتان، عرق را از پیشانی پاک می کنند، پس صحبت از بدن و جسم و عضو و مادیات است.

الزبيب يشد القلب ويذهب بالمرض [38]

مویز قلب را تقویت می کند و بیماری را می زداید. مویز که یک خوراکی است و قلبی که تقویت می شود همین قلب تپنده است.

دَخَلَ طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِي يَدِهِ سَفَرْجَلَةٌ فَأَلْقَاهَا إِلَى طَلْحَةَ وَ قَالَ كُلْهَا فَإِنَّهَا تَجُمُّ الْفُؤَادَ [39]

پیامبر (ص) یک به را به طلحه داد و فرمود این به را بگیر، زیرا این به، قلب را جمع می کند. پس صحبت از مادیات و خوراک است.

قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِجَعْفَرٍ يَا جَعْفَرُ كُلِ اَلسَّفَرْجَلَ فَإِنَّهُ يُقَوِّي اَلْقَلْبَ [40]

پیامبر (ص) به جعفر بن ابی طالب می فرماید به بخور زیرا این به، قلب را قوی می کند. منظور همین قلب عضو است.

العسل... يقل البلغم ويجلو القلب [41]

عسل، بلغم را کم می کند و قلب را جلا می دهد.

ليس شيء أضر لقلب المؤمن من كثرة الأكل... والجوع طعام القلب [42]

چیزی بدتر از زیاد خوردن برای قلب انسان نیست، پس زیاد خوردن برای قلب ضرر دارد برای همین قلب عضو. ولی گرسنگی غذای قلب است چون در گرسنگی، قلب مجبور نیست خون را پمپاژ کند بلکه به خود و دیواره و ماهیچه اش رسیدگی می کند و خون را به آن ها پمپاژ می کند.

أطعموا حبالاكم اللبان فإن يكن في بطنهن غلام خرج ذكي القلب [43]

به خانم های باردار کندر بدهید بخورند زیرا اگر مقدر شد که در شکمش پسر باشد، این پسر، قلب باهوش و تیزی خواهد داشت. پس بحث انفعالات مادی است و قلب، همان قلب عضو است.

إن القلب ليترجج فيما بين الصدر والحنجرة [44]

قلب ‌در تردد ما بین سینه و حنجره است، رفت و آمد دارد، پس این قلب عضو است که جای مشخصی دارد و در آن جا تردد دارد.

إياكم وفضول المطعم فإنه يسم القلب [45]

غذاهای اضافه، غذاهایی که جزء غذاهای اصلی صبحانه و ناهار و شام نیست، غذاهای متفرقه و میان وعده و تنقلات قلب را مسموم می کند. پس از این قلب تپنده صحبت می کند چون بحث غذا است.

لا تمتشط من قيام فإنّه يورث الضعف في القلب ، وامتشط وأنت جالس فإنّه يقوي القلب [46]

ایستاده شانه نکن، زیرا باعث می شود که قلب ضعیف شود. نشسته شانه کن، زیرا قلب را تقویت می کند. شانه کردن کاری به قلب معنوی ندارد و به همین قلب عضو کار دارد.

الريح الطيبة تشد القلب وتزيد في الجماع [47]

بوی خوش وعطر قلب را قوی می کند و عمل همبستر شدن را زیاد می کند.

كثرة الأكل... وكثرة الشرب... يقسيان القلب [48]

زیاد خوردن و زیاد نوشیدن باعث قساوت قلب می شود، پس قساوت یک امر مادی است که غذا در آن اثر می کند.

عليكم باللبان فإنه يمسح الحر من القلب كما يمسح الإصبع العرق عن الجبين [49]

بر شما باد کندر، اندوه را از قلب می زداید همان گونه که انگشتان عرق پیشانی را پاک می کنند.

القلب يقوم من الغذاء فانظر فيما تغذي قلبك و جسمك [50]

قلب به غذا بند است، قلب بر غذا استوار است کدام قلب؟ همان قلب عضو همان ماهیچه. باید نگاه کنی چه غذایی وارد بدن و قلبت می کنی. پس غذا وارد کدام عضو می شود؟ قلب، همان قلبی که در سینه است.

المضمضة لتنقى القلب [51]

مضمضه کردن قلب را پاک و پاکیزه می کند.

رقية لوجع القلب تقرأ هذه الايات على الماء ويشربه [52]

رقیه، دعایی برای درد قلب که این آیه را روی آب می خوانند و بعد این آب را می نوشند. پس نوشیدن این آب برای درد قلب مفید است، پس این از قلب عضو صحبت می کند.

الافطار على الماء يغسل ذنوب القلب [53]

افطار کردن با آب، گناهان قلب را پاک می کند. گناهان قلب چیست؟ یک چیزهایی در قلب وجود دارد، یک نوع آلودگی حساب می شود، یک نوع بیماری محسوب می شود و خوردن آب یا افطار کردن با آب این بیماری و آلودگی را می شوید. پس مراد همین قلبی است که ما می شناسیم.

اَلْمُقَامَ بِمَكَّةَ يُقْسِي اَلْقَلْبَ [54]

در مکه ماندن باعث قساوت قلب می شود. ماندن در مکه یک امر مادی است پس مراد همین قلب مادی است.

قَلْبُ اَلْمُؤْمِنُ حُلْوٌ يُحِبُّ اَلْحَلاَوَةَ [55]

قلب مومن شیرین است و شیرینی را دوست دارد، یعنی میل به شیرینی پیدا می کند. کدام قلب میل به شیرینی دارد؟ همان قلب عضو است.

إن هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد في قلب ابن آدم وإن أحدكم إذا غضب احمرت عيناه وانتفخت أوداجه ودخل الشيطان [56]

این عصبانیت، یک گداخته، یک ذغالی از شیطان است که در قلب انسان روشن می شود. وقتی انسان عصبانی می شود، چشم هایش قرمز می شود. پس از این قلب صحبت می کند که خون را به چشم می فرستد تا چشم قرمز شود. رگ هایش برجسته می شود، چون قلب به شدت پمپاژ می کند و شیطان وارد می شود. چون رگ ها برجسته شد دیگر شیطان راحت می تواند وارد شود.

إذا طبختم فأكثروا القرع فإنه يسر قلب الحزين [57]

هر وقت غذا پختید کدو تنبل(حلوایی) زیاد در آن بگذارید زیرا این کدوی تنبل قلب انسان محزون را خوش می کند. بحث غذا است که داخل خون می رود و بعد داخل قلب می رود و قلب را خوش می کند و بحث معنویات نیست.

خلقت في قلب آدم عرقين يتحركان بشئ من الهواء [58]

خداوند می فرماید من در قلب انسان دو رگ خلق کردم که این ها حرکت می کنند و یک مقداری از هوا را جا به جا می کنند. اکسیژن و دی اکسید کربن را جا به جا می کنند. پس از این قلبی که خون را پمپاژ می کند و اکسیژن را به حرکت در می آورد صحبت می کند نه از یک قلب خیالیِ معنوی یا قلبی که وجود ندارد.

این روایات همه حاکی از این است که تمام بیماری ها و مشکلات، نقص و قوت، همه به قلب تپنده مربوط می شود. تمام چیزهایی که خیلی معنوی فکر می کنیم، این ها هم به همین قلب مربوط می شود، حتی علم و درک و شعور و حتی مهر و محبت و قساوت و نرمی و حتی حکمت و ایمان و اعتقاد و همه ی این چیزها مربوط به این قلب عضو است. ولی چه در این قلب وجود دارد؟ که این همه درک ما از قلب جزء چند ماهیچه و یک مقدار خون و نهایتش چند دریچه و رگ هایی که به او وصل شده است و کل قلب همین است. این درک و فهم و شعور، این همه مطلبی که عرض شد این ها چه ارتباطی با این ماهیچه، با این تکه گوشت و با این عضو دارند؟

تمام این روایات حاکی از وجود این ارتباط و این که تمامی این ها به این قلب عضو بر می گردد است. اوست که می بیند و درک می کند و می شنود و می بوید و می چشد و لمس می کند و تمام یادگیری و علم آموزی در این قلب محفوظ است.

پس ما مجبوریم یک ذره از چیزی که می بینیم و مشاهده می کنیم تجاوز کنیم و برویم سراغ چیزهایی که می تواند در درک و علم و حکمت نقش داشته باشد. مثلا باید این مسئله تغییر و تحول را در ژن های قلب فرض کنیم، یا در الکتریسیته ای که تولید می شود یا در یک چیزی نازک و شفاف مانند روح (نَفْس) که داخل قلب وجود دارد که همه ی این اتفاقات و رخدادها را درک می کند.

می گویند نورون هایی وجود دارد. قلب یک عضوی است که خیلی زود منقلب می شود و تحت تاثیر قرار می گیرد. انسان را می بینیم که گاهی خوشحال است و گاهی غمگین، گاهی خوش، گاهی با نشاط و با استعداد و گاهی امیدوار و گاهی مایوس، همه ی این ها به قلب، به نَفْس مربوط می شود.

بالاخره یک چیزی داخل این قلب است. شاید ما با چاقوی جراحی نتوانیم ببینیم البته روایاتی داریم که دال بر این است که عقل داخل قلب است و پس در حقیقت تمامی چیزهایی که خوانده شده است مربوط می شود به "ما فی القلب"، چیزی که در درون قلب است و یا این که باید بگوییم مراد، همان قلب، اجزای قلب است و همان ژن ها و دی ان ای و امثال این ها است و یا مجبوریم بگوییم داخل قلب یک روحی، درکی، نیرویی وجود دارد هرچند که ما آن را مشاهده نکردیم و نمی کنیم ولی ممکن است یک روزی این مسئله ثابت شود و تئوری اسلامی فعلا همه چیز را مربوط به همین قلب می داند و برای مغز نقش آن چنانی قائل نیست و برعکس طب شیمیایی که همه چیز را به مغز مربوط می داند در طب اسلامی همه چیز مربوط به قلب است. ولی اخیرا دانشمندان آلمانی این مسئله را تایید کردند و گفتند تمام این فعل و انفعالات و تغییرات در قلب است و نه در مغز. اگر این مسئله حقیقت پیدا کند یک انقلابی در مسئله ی تفکر انسان و در درمان بیماری های انسان و در درمان بیماری های معنوی به وجود خواهد آمد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo