< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

1401/04/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/عروق /جلسه سی ام، ادامه ی بحث عروق، مشارکت رگ ها در اصل انعقاد نطفه، اسم رگ ها، خون، توصیف خون، اطلاعاتی راجع به خون

 

مشارکت رگ ها در اصل انعقاد نطفه

بیش تر بحث عروق تمام شد و یک سری چیزها مانده که به آن ها اشاره می کنیم. البته همه ی موارد باقی مانده نیست زیرا خیلی ارتباط ندارد و شاید درست نباشد که ما این قدر مفصل و طولانی درباره ی عروق بحث کنیم. یکی از مواردی که شاید قبلا به آن اشاره کردیم بحث مشارکت رگ ها در انعقاد نطفه است. رگ در اصل انعقاد و در صفات فرزند نقش دارد. روایاتی هم بر این معنا دلالت دارد. در یک روایتی آمده است:

النطفة التي يخرج منها الولد ترعد لها الأعضاء والعروق کلها [1]

برای این نطفه ای که فرزند از آن به وجود می آید و برای خارج شدن این نطفه، تمامی اعضای بدن و تمامی رگ ها می لرزد. هنگام خارج شدن نطفه در مرد و حتی در زن بدن می لرزد و تکان می خورد و این لرزش در هر دو طرف است. در آقایان به شکل واضح و شدید و در خانم ها هم به شکل لرزش است. مهم این است که رگ ها باید بلرزد تا نطفه خارج شود و بدین معنا است که رگ ها یک سهمی و دخالتی در به وجود آمدن نطفه و تشکیل فرزند دارد که اصل مدعا همین است.

روایت دیگری از پیامبر(ص) داریم که فرمودند:

إن آدم لما أكل من الشجرة دب ذلك في عروقه و شعره وبشره فاذا جامع الرجل أهله خرج الماء من كل عرق وشعرة ، فأوجب الله على ذريته الاغتسال من الجنابة إلى يوم القيامة [2]

زمانی که حضرت آدم از آن درخت ممنوعه (گندم) خورد آن چیزی که خورد، آن گندمی که خورد. در رگ های او حرکت کرد و به همه جای بدن رسید. البته کلمه "دب" به معنای حرکت بی صدا و آرام مانند حرکت مورچه است، به این شکل در بدن پخش می شود و زمانی که مرد با همسر خود همبستر می شود آب مرد و آب زن از تمامی رگ ها و موها خارج می شود و به همین جهت خداوند تبارک و تعالی غسل کردن بعد از جنابت را بر تمامی فرزندان حضرت آدم واجب کرده است و برای جنابت، انسان باید غسل کند و این مسئله تا روز قیامت ادامه دارد. پس رگ ها در انعقاد و خروج و تشکیل نطفه دخل دارد، چون آب از همه ی رگ ها و موها و از انسان خارج می شود و در رحم مستقر می شود و علت وجوب غسل کل بدن این است که این آب از تمامی بدن و از تمامی رگ ها خارج می شود. پس در تحقق نطفه سهم دارد.

روایت دیگر:

« ولو تقول علينا بعض الاقاويل» يعني رسول الله «لاخذنا منه باليمين» قال: انتقمنا منه بقوة «ثم لقطعنا منه الوتين» قال: عرق في الظهر يكون منه الولد [3]

اگر پیامبر اکرم(ص) چیزی بگوید از طرف ما و ما آن را نگفته باشیم یعنی چیزی از خود گفت طرف راستش را می گیریم و از او انتقام می گیریم آن هم انتقام سخت و بعد از آن هم بزرگ ترین و مهم ترین رگ در بدن انسان یعنی رگ آئورت که در قرآن به "وتین" تعبیر شده است، ما آن رگ را قطع می کردیم. امام علیه السلام فرمود: آن رگی است که در کمر قرار دارد و فرزند از آن رگ آئورت به وجود می آید. البته در زبان عربی اسم های دیگری دارد مانند الشریان الابهر، شریان یعنی سرخرگ و ابهر یعنی نشانه ی شدت جریان خون و زیادی آن.

در یک روایت دیگر می فرماید:

ثم يوضع في بطنها فتردد تسعة أيام وفي كل عرق ومفصل منها [4]

آن فرزند و آن جنین در شکم مادر قرار داده می شود و آن نطفه ۹ روز در حال چالش و در حال گردش است. در این روایت چون از نطفه صحبت می کند در این جا منظور ژن است نه رگ خونی، چون نطفه رگ خونی ندارد و فقط ژن دارد، هرچند به عروق تعبیر شده است ولی مراد، ژن است. در میان آن ژن ها حرکت می کند تا ژن مورد نظر را انتخاب کند.

در روایتی آمده است:

قوله « مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى » قال تتحول النطفة إلى الدم فتكون أولا دما ثم تصير نطفة وتكون في الدماغ في عرق يقال له الوريد وتمر في فقار الظهر فلا تزال تجوز فقرا فقرا حتى تصير إلى الحالبين [5]

در قرآن وارد شده است انسان از نطفه ای که به عنوان منی است خارج می شود. این نطفه تبدیل به خون می شود و در مرحله ی اول خون می باشد. بعد از آن هم تبدیل به نطفه می شود. البته این در مغز خواهد بود، در یک رگی است که به آن ورید(سیاهرگ) گفته می شود. و از آن جا از ستون مهره ها عبور می کند و از کنار هر مهره رد می شود تا این که به دو حالب برسد.

پیامبر اکرم (ص) فرمود:

إذا أراد الله أن يخلق النسمة فجامع الرجل المرأة طار ماؤه في كل عرق [6]

هرگاه خداوند تبارک و تعالی می خواهد انسان را خلق کند، مرد با خانم همبستر شد، آب مرد می پرد در هر رگ یا ژن و در هرعصبی می پرد. البته عرق گفته شده است و عرق می تواند هم رگ خونی باشد و هم ژن باشد و به نظر می رسد در این روایت باز هم مراد ژن است.

در یک روایت دیگر درباره ی شباهت فرزند به عمو و دایی می فرماید:

الرجل إذا أتى أهله فجامعها بقلب ساكن وعروق هادئة وبدن غير مضطرب فاستكنت تلك النطفة في جوف الرحم خرج الولد يشبه أباه وأمه وإن هو أتاها بقلب غير ساكن وعروق غير هادئة وبدن مضطرب اضطربت النطفة فوقعت في حال اضطرابها على بعض العروق فإن وقعت على عرق من عروق الأعمام أشبه الولد أعمامه وإن وقعت على عرق من عروق الأخوال أشبه الولد أخواله [7]

مرد اگر نزد خانم آمد و با او همبستر شد با دلی آرام و با رگ های آرام و بدنی که مضطرب نمی باشد این نطفه مستقر می شود و این فرزند یا شبیه پدر می شود و یا شبیه مادر می شود و اگر همبستر شد و در حال آرامش نبود این جا باید دید نطفه به کدام ژن می پرد. اگر روی ژن عمو بیفتد فرزند شبیه عموها خواهد بود و اگر روی ژن های دایی بیفتد فرزند شبیه دایی ها خواهد شد. بعید می رسد که مراد از عروق ، رگ خونی باشد، رگ خونی پدر یا رگ خونی مادر در رحم خانم چکار می کند؟ آن جا، جا ندارد پس مراد همان ژن است.

بحث بعدی راجع به "استدر العروق" است. رگ ها گاهی خوابیده و گاهی برجسته هستند. پر از خون و پر از هیجان است و به تعبیری استدر است یعنی خون در آن نازل شده و در آن خون جمع شده است همان گونه که در پستان حیوان شیر جمع می شود و به آن "در" می گویند. این تعبیر به "در" یعنی نازل شد و پر کرد. در روایت داریم:

فلما رأيته على هذه الصفة استدر كل عرق في جسدي بالضربان [8]

وقتی من پیامبر(ص) را دیدم با این صفات که صورتش مانند آفتاب بود هر رگی در بدنم استدرار کرد، یعنی پر شد به وسیله ی تپش و زدن رگ یعنی ضربان.

در روایت دیگر راجع به حجامت آمده است که انسان باید یک چیزی بخورد بعد حجامت کند، زیرا اگر چیزی بخورد سبب می شود رگ ها برجسته و پر شود، در روایت داریم

قبل الحجامة أكل شي‌ء...فإنه أدّر للعرق [9]

سبب می شود که رگ ها پر تر شود و خون بیش تری از او خارج شود همان گونه که از پستان حیوان شیر بیش تر خارج می شود.

اسم رگ ها

رگ های متعددی در بدن هست که اسم مشخصی دارد. گاهی هم این اسم برای رگ ها در یک حالت خاصی است مانند "عرق الفاتر"، رگ فاتر. فتور یعنی بعد از هیجان و یعنی آرام گرفتن. در یک رقیه برای ورم آمده است:

بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنَ الْحَدِّ وَ الْحَدِيدِ وَ مِنْ أَثَرِ الْعُودِ وَ الْحَجَرِ الْمَلْبُودِ وَ مِنَ الْعِرْقِ الْفَاتِرِ [10]

به نام خدا تو را رقیه می کنم از تیزی و از آهن و از تأثیر چوب و از تأثیر سنگ و از رگ فاتر، رگی که فاقد هیجان و فعالیت است. این رگ فاتر چیست که انسان از آن پناه می برد. گویا این فتور رگ یعنی قصوری از رگ که مانع حرکت خون می شود و چیز بدی است که انسان در این رقیه از آن پناه می برد.

رگ بعدی رگ غضب، رگ عصبانیت است، در چندین روایت آمده است:

فغضب النبي (ص)حتى التوى عرق الغضب بين عينيه [11]

پیامبر (ص) عصبانی شد تا این که رگ عصبانیت میان دو چشمش یعنی در پیشانی برجسته شد و دیده شد و پیچ خورد. این نشانه ی عصبانیت است.

سومین رگ، رگ نعار است. در روایت داریم که برای همه ی دردها وارد شده است یک دعایی است که می فرماید:

بسم الله الكبير أعوذ بالله العظيم من شر كل عرق نعار ومن شر حر النار [12]

به نام خداوند بزرگ است، پناه می برم به خداوند با عظمت از شر رگی که نعار است و از شر گرمی آتش است. نعار یعنی به هیجان در آمده است و شروع به تپیدن و هیجان و حرکت کرده است. می فرماید "نعار الحمار" وقتی حمار سرو صدا می کند و یا این که به هیجان در می آید، فرار می کند و به آن می گویند نعره، حال وقتی این رگ چنین حالتی پیدا می کند، انسان از شر چنین رگی به خداوند تبارک و تعالی پناه می برد.

البته اسماء دیگری برای رگ ها است مانند رگ های ریه، این هایی که از قلب به ریه و از ریه به قلب می روند و یا رگ فصد و یا رگ اکحل و یا رگ باسلیق که در بحث فصد ان شاءالله خواهد آمد. رگ های دیگری هم شاید وجود دارد ولی اصل بحث رگ همین است.

خون

ما رسیدیم به بحث خون، چیزهایی که به قلب و عروق، گردش خون مربوط می شود و البته مسئله ی خود خون یک بحث مستقلی از این دو است و بیماری ها و مشکلات خاص خودش را دارد و وظایف خودش را دارد، و منشأهای مشخص و نامشخص دارد که خون در کجا تولید می شود و از کجا خواهد بود.

در مرحله ی اول این است که خون از ژن مادر به وجود می آید و از طرف مادر است. البته در زمانی که انسان در شکم مادر است شکی نیست که خونش، خون مادر است. این از راه رگ هایی که به ناف جنین وصل است و خون مادر وارد بدن جنین می شود و در حال گردش قرار می گیرد و عمل رساندن اکسیژن و غذا را انجام می دهد تا بچه رشد کند. پس خون مادر در آن حال، زمانی که فرزند در مراحل جنینی است یقینا خونش همان خون مادرش است و خون مادرش در بدنش در حال گردش و در حال دوران است. ولی به طور کلی بعد از جدایی از مادر و بعد از تشکیل نطفه و بزرگ شدن در رحم و جدایی از مادر باید بگوییم که خون، از ژن های مادر است و از ژن های پدر نیست. روایتی که حتی چند بار در بحث رگ ها خواندیم که رگ از پدر است و سختی و زبری دارد به همین جهت از پدر است ولی خون، در روایات از طرف مادر است. روایات متعددی در این زمینه وجود دارد که از پیامبر (ص) سوال شده است. یهودیان از پیامبر سوال کردند:

يا محمد فأخبرنا عن الولد يكون من الرجل أو المرأة؟ فقال : أما العظام والعصب والعروق فمن الرجل ، وأما اللحم والدم والظفر والشعر فمن المرأة [13]

فرزند از ژن پدر درست می شود و یا از ژن مادر؟ پیامبر(ص) فرمود استخوان و عصب و رگ ها از پدر است ولی گوشت خون و ناخن و مو از طرف مادر است. یعنی به نظر می رسد از ژن مادر باشد و این طور نیست که ژن پدر و مادر هر دو در آن نقش داشته باشند و باعث به وجود آمدن آن چیزها باشند. بعید به نظر می رسد حتی اگر ژن پدر نقش دارد، آن ژنی که مشابه ژن مادر است نقش دارد و بیش تر ملاک همان ژن مادر و صفات ژن مادر است.

در یک روایت دیگر بیش تر توضیح می دهد و می فرماید:

يخلق العظام والعصب من ماء الرجل ويخلق اللحم والدم من ماء المرأة [14]

استخوان و عصب ها از آب پدر است ولی گوشت و خون از آب خانم خلق شده است. این روایت کمی واضح تر است، آب مرد و آب زن، آب مرد چه دارد؟ یقینا یک مایعی دارد که اسپرم در آن شناور است و انواع ژن ها در داخل اسپرم است. می فرماید که خون از مادر یعنی از ژن مادر است. فرض کنید آب مادر یک مقدار آب دارد ولی در این آب یک تخمک وجود دارد و داخل تخمک هسته و ژن دارد و بیش تر مراد همان ژن است و الا بقیه ی چیزها هیچ نقشی در تولد شاید نداشته باشد. پس وقتی می گوید آب مادر یعنی ژن هایی در آب مادر، و در نتیجه خون و گوشت از ژن مادر است. ژن پدر در آن نقش ندارد و اگر دارد آن ژنی که شبیه ژن مادر است از همان صفات مادر غالب می شود. این اصل تشکیل نطفه است ولی به طور کل می فرماید نطفه ی جنین از خون خلق می شود یعنی خود آب منی، آب زن، آب مرد، از خون مرد و از خون زن خلق می شود. البته چیزهایی در این زمینه می فرماید که ۷۰ قطره ی خون تبدیل به یک قطره ی منی می شود، پس از خون به وجود می آید.

در یک روایتی درباره ی آیه ی

« خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ » قال من دم [15]

انسان از علق خلق شده است یعنی انسان و نطفه از خون خلق شده است. در مرحله ی دوم آن جنینی که در شکم و رحم مادر به وجود می آید از چه تغذیه می کند؟ از خون تغذیه می کند.

در روایتی داریم:

فإنه يجري إليه من دم الحيض ما يغذوه كما يغذو الماء النبات فلا يزال ذلك غذاءه...وإذا ولد صرف ذلك الدم الذي كان يغذوه من دم أمه إلى ثدييها فانقلب الطعم واللون...أفرأيت لو لم يجر إليه ذلك الدم وهو في الرحم ألم يكن سيذوى ويجف كما يجف النبات [16]

همان خونی که قرار است به شکل حیض خارج شود، جریان پیدا می کند از راه ناف به فرزند و او را تغذیه می کند و غذای او محسوب می شود، همان گونه که آب، درختان و گیاهان را آبیاری می کند و تغذیه می کند. این آب گویا فقط آب نیست بلکه غذا هم هست. آبی که داخل خاک می رود مقداری نمک در آن حل می شود. سپس این آب هم آب و هم غذا برای گیاه می شود. جنین از خون مادر تغذیه می شود و همچنان این خون، خودش تغذیه کننده ی فرزند است ولی زمانی که فرزند متولد می شود این خون به سمت سینه ی مادر می رود. خونی که بچه را تغذیه می کرد به سمت سینه ی مادر می رود و وقتی به سینه می رسد، شکل و رنگ آن تغییر پیدا می کند و منقلب می شود و هم طعم شیر تغییر پیدا می کند و هم رنگ آن از قرمز به سفید تغییر می کند. اگر آن خون به سمت جنین جریان پیدا نمی کرد در زمانی که فرزند و جنین در رحم مادر قرار دارد، اگر آن خون از راه ناف به او نرسید این بچه کنار خواهد رفت و کوچک و پژمرده خواهد شد همان گونه که اگر به گیاه آب نرسد خشک می شود و می میرد.

و اما نسبت به تولید خون در بدن انسان که کجا تولید می شود و چگونه تولید می شود؟ در توحید مفضل از امام صادق علیه السلام آمده است:

الطعام يصير إلى المعدة فتطبخه وتبعث بصفوه إلى الكبد في عروق دقاق واشجة بينهما قد جعلت كالمصفي للغذاء لكيلا يصل إلى الكبد منه شيء فينكاها وذلك أن الكبد رقيقة لا تحتمل العنف ثم إن الكبد تقبله فيستحيل بلطف التدبير دما وينفذه إلى البدن كله في مجاري مهيأة لذلك بمنزلة المجاري التي تهيأ للماء ليطرد في الأرض كلها وينفذ ما يخرج منه من الخبث والفضول إلى مفايض قد أعدت لذلك فما كان منه من جنس المرة الصفراء جرى إلى المرارة وما كان من جنس السوداء جرى إلى الطحال وما كان من البلة والرطوبة جرى إلى المثانة [17]

غذا به معده می رسد و معده آن را آسیاب و نرم و له می کند و تبدیل به یک مایع می کند و خالص و صاف شده ی آن را به کبد می رساند، از راه رگ های باریک که به عنوان صافی برای غذا قرار داده شده است تا چیزی از آن غذا به کبد نرسد و آسیبی به کبد نرسد. چون کبد نازک است و تحمل خشونت و سختی را ندارد. در مرحله ی بعد، کبد، آن غذا را قبول می کند یعنی خودش باعث می شود جذب شود. این غذا به خاطر آن تدبیر خیلی ظریف و لطیف به خون تبدیل می شود و به سمت همه ی بدن نفوذ پیدا می کند. یک مجراهایی از کبد به رگ ها برای این کار آماده شده است و حکمش، حکم لوله های آب رسانی و جوی های آب رسانی است تا این که این آب در زمین ها پخش شود و فضولات و زوایدی که در بدن و از خون خارج می شود، می رود در خون جریان پیدا می کند و به سمت سرریزهایی می رود و نفوذ پیدا می کند و برای این کار آماده شده است، برای آن که از جنس مره ی (تلخى) صفرا است سرریزش کیسه ی صفرا است و آن که از جنس سودا است به سوی طحال جریان پیدا می کند و آن از جنس رطوبت و تری است به سمت مثانه جریان پیدا می کند.

أَنَّ الشَّرَاسِيفَ مِنَ الْمِرَّةِ الصَّفْرَاءِ وَ أَنَّ أَسْفَلَ الْبَطْنِ مِنَ الْمِرَّةِ السَّوْدَاءِ [18]

یک قسمتی از خون که به صفرا مربوط می شود در روایات داریم که در شراسیف تولید می شود، یعنی اطراف دنده ها یا استخوان های بزرگ است. این تفصیل دارد آن که از جنس صفرا است، شاید گلبول قرمز است و در اطراف دنده ها یا اطراف استخوان های بزرگ تولید می شود و آن که از جنس سودا یعنی پلاکت است در قسمت پایین شکم به وجود می آید یعنی در طحال و آن که از جنس آب است به سمت مثانه می رود. پس آن که از جنس آب مرد یا آب زن است در کمر تولید می شود یا در ترائب زن یعنی استخوان های کتف و اطراف بعضی دنده ها، آن جا متولد می شود.

﴿يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴾ [19] "صلب" یعنی کمر و "ترائب" یعنی همان دنده ها و استخوان های کتف است.

بلغم هم مرکزش و تولدش در سینه است و صفرا در شراسیف یا اطراف استخوان و سودا در قسمت پایین شکم یعنی روده های بزرگ یا شاید طحال تولید می شود. پس منشأ آب منی چیزی درمغز استخوان و در دنده ها است.

یک روایت داریم که می فرماید:

فيبوسته وحرارته من قبل النفس [20]

انسان از گرم و سرد و خشک و مرطوب خلق شده است و این گرمی و خشکی از طرف نَفْس است و محل سکونت و وجودش در خون است و گرمی در خون است و یک جوری روایات به مغز استخوان اشاره می کند، در توحید مفضل آمده است:

فكر يا مفضل لم صار المخ الرقيق محصنا في أنابيب العظام هل ذلك إلا ليحفظه ويصونه لم صار الدم السائل محصورا في العروق بمنزلة الماء في الظروف إلا لتضبطه فلا يفيض [21]

فکر کن ای مفضل که چرا آن ‌مغز نازک در لوله های استخوان قرار گرفته و محفوظ مانده است؟ مخ که خیلی نازک است و سریع آسیب می بیند چرا یک جایی محفوظ می ماند؟ در یک پناهگاهی، در لوله ی استخوانی، لوله ی استخوان کجاست؟ استخوان هایی که درشت هستند و حکم لوله را دارند یعنی از داخل خالی هستند، مثل بازو و ران، مغز استخوان آن جا قرار گرفته است تا از آن محافظت شود. خونی که روان و مایع است در رگ ها محبوس شده است و به منزله ی آب در ظروف است تا او را نگه داری کند تا خارج نشود و بیرون نریزد و باید محفوظ باشد.

توصیف خون

روایت دیگری داریم در وصف خون:

الدم فإنه عبد عارم وربما قتل العبد سيده [22]

اگر ما خون را بخواهیم تشبیه کنیم، باید به کسی که چیزی جلو دارش نیست تشبیه کنیم. چه بسا این برده صاحب خودش را بکشد یعنی خون، انسان را می کشد.

روایتی داریم:

والدم في جسده بمنزلة الماء في الأرض ولا قوام للأرض إلا بالماء ولا قوام لجسد الإنسان إلا بالدم والمخ دسم الدم وزبده [23]

خون در بدن انسان مانند آب در زمین است. بدن انسان استوار نیست مگر به وسیله ی خون و مغز، چربی خون است. پس این شد که مغز در لوله ها محفوظ است یعنی مغز استخوان، چون مغز سر در لوله محفوظ نیست و این مغز استخوان است که در لوله محفوظ است. خون در رگ ها حکم آب را دارد که رگ ها آن را نگه می دارد و این خون است که بدن روی آن استوار دارد و قوام دارد ولی مغز استخوان از چربی خون است و از خون جدا شده و به وجود آمده است.

الدَّمُ فِي الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَةِ فِي الْبَدَنِ مِنْ نَاحِيَةِ الْجَنُوبِ... وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيَةِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ اللَّذَّاتِ وَ رُكُوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَاتِ [24]

وارد شده است، خون در طبایع چهارگانه از ناحیه ی جنوب است، ناحیه ی جنوب گرم و تر است و انسان از ناحیه ی وجود خون در بدنش دارای این صفات خواهد بود یعنی لازمه ی بودن خون این صفات است، دوست داشتن زن ها و لذت ها و ارتکاب حرام برای گناه و شهوت رانی از ناحیه ی خون است.

در یک روایت درباره ی خون داریم:

والطعام ومنه يتولد الدم ألا یرى أنه يصير إلى المعدة فيغذيه حتى يلين ثم يصفو فيأخذ الطبيعة صفوه دما [25]

از غذا، خون به وجود می آید، از هوا نیست. آیا نمی بینی که این غذا به معده می رسد و به معده فرستاده می شود. معده روی آن اسید ترشح می کند تا این که غذا نرم شود و سپس صاف می کند و طبیعت بدن، آن ماده ی صاف شده ی غذا را به عنوان خون می گیرد.

در یک روایت می فرماید:

فأخبرني عن الروح أغير الدم؟ قال : نعم الروح على ماوصفت لك مادته من الدم ، ومن الدم رطوبة الجسم ، وصفاء اللون ، وحسن الصوت ، وكثرة الضحك ، فإذا جمد الدم فارق الروح البدن [26]

راوی سوال می کند آیا روح همان خون است و یا چیزی غیر از خون است؟ امام فرمود روح (جان)، غیر از خون است و به آن شکلی که برای شما بیان کردم، ماده ی اصلی آن خون است ولی روح یک چیزی نازکی است مانند بادی که در مشک است. رطوبت بدن هم از خون است و صاف بودن و شاداب بودن چهره هم از خون است و منشأ صدای خوب هم خون است. زیاد خندیدن از خون است ولی اگر خون منجمد شود یعنی بیش از اندازه غلظت خون پیدا کند، روح از بدن جدا می شود و از بدن خارج می شود. پس خون نباید غلظت پیدا کند و تبدیل به لخته شود، باید همیشه روان و صاف و رقیق باشد.

اطلاعاتی راجع به خون

خون تقریبا ۷ الی ۸ درصد از وزن بدن را تشکیل می دهد و البته در انسان بالغ، مقدار خون ۵ الی ۶ لیتر خون است، خون صرفا یک مایع نیست بلکه انواع سلول ها را دارد. سلول های مختلف که هر کدام کار و وظیفه ایی دارد مانند سرخی خون که از گلبول قرمز است. به دلیل وجود گلبول های قرمز، رنگ خون، سرخ است. کار گلبول های قرمز، انتقال و رساندن آب و غذا به اعضای بدن و سلول ها است. چه چیزی را منتقل می کند؟ غذا را منتقل می کند. خون هموگلوبین هم دارد، یک ماده ای که مایع و روان در خون است، همان‌ پلاسما است، بیش تر ترکیب آن آب است و به همین جهت روان است و از وظایف پلاسما، انتقال مواد غذایی است. البته هورمون هایی که در خون ترشح می کند از غده هایی به وسیله ی همان پلاسما در بدن جا به جا می شود و به کل بدن فرستاده می شود. البته خون در جنینی که در شکم مادر است، جاها و راه های دیگری برای تولید خون دارد. در کیسه ی صفرا سلول هایی هست که کار تولید خون‌ را انجام می دهد. (کیسه ی صفرا و طحال و کبد، در این سه عضو به وسیله ی این سلول ها خون تولید می شود). در مرحله ی بعد، خون‌ در کبد تولید می شود. البته از هفته ی ششم در رحم و در شکم مادر، خون در کبد تولید می شود و در آخرین مرحله، تا آخر عمر در مغز استخوان‌ تولید می شود.

گاهی نسبت به طحال تعبیرات مختلفی وارد می شود. یکی از این تعبیرات به عنوان خانه ی خون و به عنوان صافی خون است. تعبیرات دیگری هم دارد. در روایت هم از آن تعبیر می شود به این که طحال، خانه ی خون است. ولی در، دم در یک روایت خواندیم که طحال را نخورید که خود خون است. به شکلی است که این طحال، صافی خون است. فرق بین طحال و کبد این بود که این ها را از وسط با چاقو بریدند و آن را در یک لگن آب له کردند. کبد جمع شد و سفید شد و آب نشد ولی طحال کلا آب شد و به شکل خون در آمد و جزء یک سری رگ و پوسته چیزی از آن باقی نماند. بعد از مالیدن و له کردن به وسیله ی آب طحال کم و کوچک نشد ولی در مقابل تمام آن چه داخل بود آب شد و به شکل خون خارج شد، در حالی که همه اش خون است. پس طحال در حقیقت‌، خود خون است و صفات خون را دارد.

درباره ی خطرناک بودن خون روایات متعددی داریم و خواندیم که خون برده و عبد است که هیچ چیزی جلو دارش نیست و چه بسا انسان را بکشد.

در یک روایت دیگر که درباره ی سلامتی انسان است می فرماید:

وإنما صحتها من أخلاطها وأصح أخلاطها وأقربها من الحياة الدم ، وأظهر ما يكون الانسان دما أخلق ما يكون صاحبه بموت الفجأة ، والذبحة والطاعون والاكلة والبرسام [27]

سلامتی انسان، بیماری است و سلامتی نیست. سلامتی از ناحیه ی اخلاط چهارگانه است و این ها باید متعادل باشند تا انسان سالم باشد. ولی نزدیک ترین خلط به زندگی، خون است. چون انسان وقتی متولد می شود در سلطه ی خون قرار دارد و غلبه ی خون باعث می شود رشد کند و باعث گرمی بدن می شود. پس، بدن بچه گرم و مرطوب است و مرتب از دهان او آب خارج می شود. انسان از بدو تولد تا ۱۵ سالگی در سلطه ی خون است پس نزدیک ترین خلط به زندگی، خون است. هر چه انسان خون ظاهرتری داشته باشد یعنی بروز داده و خودش را نشان می دهد، نزدیک ترین حالتی که صاحب این خون دارد، مرگ ناگهانی است. پس مرگ ناگهانی از خون است، یعنی سکته ی قلبی و یا شاید سکته ی مغزی و بیماری های دیگر که سریعا باعث مرگ انسان می شود از غلبه ی خون است. پس غلبه ی خون، سرخ بودن بدن و سرخ بودن صورت و سرخ بودن پشت پلک نشانه ی خوبی نیست و خطرناک است و در روایت داریم که این ها نشانه ی تبیغ و خون است. اگر این حالت تبیغ در بدن به وجود آمده و جوش در بدن به وجود آمد و خارش و سرگیجه بود، سریع، این خون را خارج کنید تا شما را نکشد. پس زیادی خون چیز خوبی نیست و یا انسان را به مرگ سکته ی قلبی و طاعون نزدیک می کند و یا آن که چیزهای دیگری که عرض کردیم مانند اضافه خونی که باعث مرگ انسان می شود. بحث خون تمام‌ نشده است. بحث خون بیش تر در طبایع چهارگانه است ولی ما این جا از محل تولید و پیدایش خون و از صفات صحبت می کنیم. کاری به مسئله ی غلبه ی خون نداریم، چون این ها مربوط به بحث حجامت و فصد می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo