< فهرست دروس

«درس طب در روایات»

استاد تبریزیان

1401/05/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آناتومی بدن/دستگاه گوارش /جلسه سی و دوم، مری، معده

 

بحث دیگر ما راجع دستگاه گوارش است. دستگاه گوارش از دو لب شروع می شود تا به مقعد می رسد، یعنی لب ها، فضای دهان، دندان ها، حلق، بعد به مری می رود، از مری به معده و از معده به اثنی عشر و اثنی عشر در روده ی باریک (کوچک) و از روده باریک به روده ی بزرگ و روده ی بزرگ مستقیم به راست روده و بعد هم به خارج از بدن می رود.

در مورد دهان، دندان، لب و حلق صحبت کردیم و الان به مری می رسیم.

مری

یک لوله ی گوشتی و عضلانی و لیفی(نخ نخ) است. از داخل این لوله، غذا عبور می کند و محل آن مابین حلق و معده است. مری باعث بلع شدن غذا می شود و غذایی که بلع شده را به سمت معده هدایت می کند به خاطر این جمع شدن و رها شدن یک تقلصاتی (انقباضات) دارد به آن تراجیه می گویند.

اندازه ی مری در افراد بالغ چیزی در حدود ۲۵ سانتی متر است و از پشت نای (رغامی) و قلب عبور می کند و از داخل پرده ی دیافراگم رد می شود، تا این که به معده برسد، آن جا باز می شود و در بالاترین قسمت معده باز می شود و این غذا که انسان می خورد از این راه یعنی در دهان و حلق و مری و معده و بعدا هم در روده ادامه می دهد. البته زمانی که انسان یک غذایی می خورد اجازه نمی دهد غذا وارد راه تنفسی یعنی حنجره و نای شود تا به ریه برسد.

مری از داخل یک لایه ی مخاطی دارد و یک لایه ی دیگر که زیر لایه مخاطی است و به آن تحت المخاطی می گویند، هست. لایه ای هم از الیاف درست شده است. الیاف عضلانی که این ها حرکت می کنند و منقبض می شوند تا غذا به سمت معده هدایت شود و دفع شود. در کتاب توحید مفضل این روایت از امام صادق (ع) آمده است، می فرماید:

من جعل في الحلق منفذين أحدهما لمخرج الصوت وهو الحلقوم المتصل بالرئة والآخر منفذا للغذاء وهو المريء المتصل بالمعدة الموصل الغذاء إليها وجعل على الحلقوم طبقا يمنع الطعام أن يصل إلى الرئة فيقتل [1]

کیست که در حلق انسان دو راه قرار داده است، دو محل نفوذ قرار داده است. یکی از این دو راه برای خارج شدن صدا است که حلقوم (نی) است که به ریه وصل است. راه دیگر محل عبور غذا است، اسم آن مری است که به معده وصل است و غذا را به معده می رساند ، با منقبض شدن و رها شدن غذا را به سمت معده هدایت می کنند. بیان می کنند که دور مری گروهی یا توده هایی از رگ های یا ورید یعنی سیاهرگ و سرخرگ است و یک سری رشته ی عصب دور این لوله (مری) قرار دارند و این لایه ی عضلانی و گوشتی کارش این است که غذا را جذب می کند، انسان اول غذا را روی لب و بعد داخل دهان قرار می دهد، ولی این جذب داخل بدن می شود و تا معده و روده می رود تا به کل اعضای بدن می رسد. پس چه چیزی این غذا را از دهان می کشد و به سمت معده هدایت می کند؟ این لایه ی گوشتی در مری یا همان لایه ی عضلانی با حرکت خاص خودش با جمع شدن و رها شدن، این را به سمت معده هدایت می کند و غذایی که بلعیده شده را با فشار به سمت معده هل می دهد.

البته همان لایه ی گوشتی و عضلانی یک کار دیگر هم انجام می دهد و آن بحث استفراغ و برگرداندن است، تنها چیزی که این کار را انجام می دهد فقط همین یک لایه است. البته حالا که معلوم شده، دور مری گروهی و توده ای از رگ های خونی و سرخرگ و سیاهرگ وجود دارد، پس ممکن است در مری هم مقداری غذا و دارو جذب شود. اعتقاد ما این است که این جذب در جاهای مختلف، لایه های گوناگون، اول در خود دهان یا زیر زبان جذب می شود، به خصوص اگر ماده ی قندی باشد، سریع جذب خون می شود، بعد هم در مری و در مقابل قلب، آن جا به خاطر وجود رشته ها و توده های رگ یک مقدار از دارو و غذا جذب می شود و بعدا به معده می رود و آن جا در معده پخته می شود و به روده ها می رود و جذب نهایی هم در داخل روده صورت می گیرد. این هم فواید و خاصیت و نقشی که مری در درمان دارد. البته مری هم خودش ممکن است بیماری هایی داشته باشد. یکی از این بیماری ها این است که آن عضلات و ماهیچه ها و قسمت گوشتی مری از کار می افتد، دیگر بلع کردن غذا به سختی صورت می گیرد و خیلی هم سخت می شود و ممکن است این مری به خاطر اسید معده (رفلاکس) که بالا می آید بر اثر ضعف اسفنکتر باعث زخم و خراش و سوختن مری شود و ممکن است این خراش تبدیل به توده و تبدیل به ورم شود و ممکن است حتی تبدیل به کنسر (سرطان) شود، ممکن است موانع دیگری هم باشد که شاید بعدا به آن ها اشاره کنیم.

معده

معده هم جزء دستگاه گوارش است و مهم ترین عضو دستگاه گوارش است و اگر ما تصور کنیم، همه اش به شکل لوله و شلنگ است ولی در قسمت معده، همین لوله، گشاد می شود یعنی معده، یک لوله ی گشاد شده است. عضلانی و گشاد و تو خالی است و مهم ترین عضو دستگاه گوارش است. معده هم قابل توسعه است و انسان هر چه بیش تر می خورد، معده اش بزرگ تر می شود و محل معده، مابین مری و روده ها ( اثنی عشر) است. کار معده این است که غذا وقتی به معده می رسد، آنزیم ها و اسیدهایی روی آن ترشح می کند تا این که به هضم غذا کمک کند، البته یک عضله ای در انتهای معده وجود دارد که روی اسفنکتر فشار می آورد تا غذاها عبور کند و به روده ها برود، غذاهای هضم شده هرچند جزیی که به آن کیموس می گویند به روده ها می رود. در توحید مفضل چنین آمده است:

والفم للاغتذاء والمعدة للهضم [2]

خداوند هر عضوی از اعضای بدن را برای کاری ساخته است. اعضای زیادی ذکر کرده ولی ما فقط به دوتای آن اشاره می کنیم، دهان برای جویدن ولی معده برای هضم کردن غذا خلق شده است، پس وظیفه ی اصلی معده مشخص شده است و آن هضم کردن غذا است. روایت دیگری در توحید مفضل داریم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

فكر يا مفضل في وصول الغذاء إلى البدن وما فيه من التدبير فإن الطعام يصير إلى المعدة فتطبخه وتبعث بصفوه إلى الكبد في عروق دقاق واشجة بينهما قد جعلت كالمصفي للغذاء لكيلا يصل إلى الكبد منه شيء فينكاها [3]

ای مفضل فکر کن! این غذا چگونه به بدن می رسد؟ چه تدبیری برای رسیدن غذا به بدن و سلول های بدن اتخاذ شده است. غذایی که می خوریم و از حلق به مری می رود و بلعیده می شود و از مری به سمت معده هل داده می شود و به معده منتهی می شود. وقتی به معده رسید، معده آن را می پزد. درباره ی کار معده تعبیرات مختلفی وجود دارد که ما به آن ها اشاره می کنیم، در این جا تعبیر به پختن می کند. البته کلمه ی پختن، وجود آتش را به ذهن می آورد، چون غذاهایی که پخته می شود روی آتش پخته می شود، پس این تداعی وجود آتش یا چیزی شبیه آتش مانند اسید است که مثل آتش سوزاننده است. غذا که به معده رسیده، معده آن را می پزد، یعنی بر اثر آنزیم ها و اسیدها و موادی که ترشح می کند آن غذا پخته و له می شود و خالص و صاف شده ی آن را از راه رگ های باریک به سمت کبد می فرستد، این رگ ها آن جا قرار دارد و آماده و مهیا شده است و کارش هم کار صافی است و چون رگ ها باریک است، اجازه نمی دهند تکه های غذا وارد آن شود و به کبد برسد. در این جا تعبیر به طبخ و پختن شده است، هرچند که طبخ در ذهن انسان، ملازم با گرمی و آتش است. دریک روایت دیگر داریم:

من جعل المعدة عصبانية شديدة وقدرها لهضم الطعام الغليظ [4]

کیست که این معده را محکم ساخته است؟ مثل عصب ، سفت و محکم و تنومند و قوی ساخته است. آن قدر قدرت و توان و استحکام دارد که غذای سفت و سخت و کامل له نشده را خوب هضم کند. در روایت بعدی داریم:

إن المعدة والكبد والفؤاد إنما تفعل أفعالها بالحرارة الغريزية التي جعلها الله محتبسة في الجوف [5]

معده کار می کند، معده هم حرکت دارد و هم فشار می آورد و هم اسید ترشح می کند و بالاخره در حال کار است و غذا را در داخل معده می گرداند. با چه نیرویی و چگونه معده این کار را انجام می دهد؟ این روایت می گوید معده و کبد و قلب این کارها را به وسیله ی گرمی غریزی انسان انجام می دهند. این گرمی که خداوند در درون انسان و حیوان حبس کرده است، گوسفندی که تازه کشته اند اگر شکم و سینه اش را پاره کنند، دست را داخل آن ببرید، داخل آن گرم و داغ است. این گرمی را خداوند آن جا قرار داده است و این باعث فعالیت معده و کبد و قلب و چیزهای دیگر می شود. در یک روایت دیگر داریم:

واعلم أن في الإنسان قوى أربعا قوة جاذبة تقبل الغذاء وتورده على المعدة وقوة ماسكة تحبس الطعام حتى تفعل فيه الطبيعة فعلها وقوة هاضمة وهي التي تطبخه وتستخرج صفوه وتبثه في البدن وقوة دافعة تدفعه وتحدر الثفل [6]

در انسان چهار نیرو وجود دارد، یک نیروی جاذبه دارد. گفتیم که غذا داخل دهان می آید و یک نیرویی آن را به داخل مری و معده جذب می کند، پس انسان یک نیروی جذب کننده دارد، یک نیروی جاذبه که غذا را می پذیرد و آن را به معده وارد می کند. پس این نیرو و قدرت جاذبه است. یک نیروی دیگر دارد، نیروی نگه دارنده، حفظ کننده، متوقف کننده که می گیرد و نگه می دارد. غذا را حبس می کند تا این که طبیعت و غریزه ی انسان کارهایی روی آن انجام دهد، یعنی کار خود را انجام دهد. این طور می فرماید که این غذا مدتی در معده مکث می کند و مدتی هم‌ در روده مکث می کند. این مکث یعنی یک نیرویی در معده و در داخل بدن است، نیروی گیرنده و نگه دارنده است تا این که معطل شود و معده مرتب آنزیم و اسید روی آن ترشح کند و آن را بگرداند تا حل و پخته شود. نیروی بعدی قوتی است که غذا را هضم می کند و چیزی که در معده اتفاق می افتد. این نیروی هاضمه همان نیرویی است که غذا را می پزد، یک داغی، اسید یا چیزی وجود دارد که آن را می پزد. سپس غذای صاف و خالص را جدا و خارج می کند و آن را به تمام بدن می فرستد و می رساند. روایت بعد می فرماید:

ولو لا الماسكة كيف كان يلبث الطعام في الجوف حتى تهضمه المعدة ولو لا الهاضمة كيف كان ينطبخ حتى يخلص منه الصفو الذي يغذو البدن [7]

اگر نیروی نگه دارنده نباشد، چگونه غذا در معده مکث کند؟ چرا در روده سرازیر نمی شود و خارج نمی شود و می ماند؟ می ماند چون نیروی ماسکه داریم که آن را می گیرد و نگه می دارد در درون انسان تا معده آن را هضم کند. اگر نیروی هاضمه در معده نباشد چگونه این غذا هضم می شود و چگونه پخته و له می شود؟ تا این امکان به وجود بیاید که خالص این غذا و غذای صاف، تمامی بدن را تغذیه کند. در یک روایت داریم:

ترى من خلق الانسان وتهيئة جسده لشهوة الطعام والمعدة لتطحن المأكول [8]

خلقت انسان را نگاه کن! بدن انسان طوری ساخته و آماده شده است تا میل به غذا خوردن و اشتها داشته باشد و معده هم آماده شده است برای این که غذا را آسیاب کند. گاهی تعبیر به پختن می شود و گاهی هم تعبیر به آسیاب کردن می شود. پختن می تواند به دلیل اسید و گرمی باشد ولی آسیاب کردن به دلیل فشاری است که معده و کبد روی معده می آورد. در این روایت به آسیاب کردن تعبیر شده است. در روایت بعد می فرماید:

و بالنار أكل و شرب و لو لا أن النار في المعدة لم تطحن المعدة الطعام و لو لا أن الريح في جوف ابن آدم يلهب نار المعدة لم يلتهب و لو لا أن الماء في جوف ابن آدم يطفى حر نار المعدة لأحرقت النار جوف ابن آدم [9]

انسان به وسیله ی آتش می خورد و می نوشد، آتش یا همان اسیدی که در معده سوزاننده است یا آن کاری که در کل سلول های بدن اتفاق می افتد غذا با خون و اکسیژن به آن جا می رسد و این اکسیژن باعث می شود آن غذا بسوزد. البته این روایت از آتش معده صحبت می کند نه آتش سلول، آتش در معده نباشد، معده نمی تواند غذا را آسیاب کند، پس این آتش باعث می شود معده بتواند غذا را آسیاب کند. یک چیز دیگری هم در درون انسان هست و آن ریح یا باد است. اگر این ‌باد نباشد چگونه آتش معده شعله ور شود؟ پس نیاز به باد و هوا و اکسیژن دارد تا بسوزد و پخته شود، و اگر این نباشد، آتش معده روشن نمی شود. اگر در درون انسان آب وجود دارد برای این است که آتش معده را خاموش کند، با اسید مخلوط می شود و رقیق می شود و خاصیت خودش را از دست می دهد. اگر این آب نبود، این اسید و آتش معده، درون انسان را می سوزاند. چیزی که عقل ما می گوید همان بحث اسید است، اسید هم مثل آتش سوزاننده است و هم پخت می کند. در معده آتش است و از یک طرف این آتش نیاز به باد و هوا و اکسیژن دارد تا شعله ور شود، از طرف دیگر هم نیاز به چیزی دارد که آن را مهار کند و بدن انسان و درون او را نسوزاند. چیزی که مهار می کند همان آب است، آبی که در داخل بدن آتش را خاموش می کند یا شعله را کم می کند. حال این آتش چیست؟ عرض شد که به احتمال زیاد مراد همان اسید معده است و بعید می دانم در معده آتش معمولی روشن شود و شعله و زبانه بکشد، و مراد همان اسید معده است، این هم سوزاننده است و باعث پختن غذایی می شود که وارد معده می شود.

در یک روایت دیگر داریم:

قوة جاذبة تقبل الغذاء وتورده على المعدة ، وقوة ممسكة تحبس الطعام حتى تفعل فيه الطبيعة فعلها ، وقوة هاضمة وهي التي تطبخه وتستخرج صفوه وتبثه في البدن [10]

یک نیرویی در انسان است که نیروی جاذبه است که غذا را جذب می کند. عرض کردم وقتی که انسان غذا را در دهان می گذارد چگونه می رود تا به کل بدن برسد؟ پس یک نیروی جذب کننده وجود دارد که غذا را می پذیرد و آن را بر معده وارد می کند. بدن یک نیروی نگه دارنده دارد که غذا را نگه می دارد تا طبیعت بدن انسان آن را بپزد و بگرداند و له کند و یک نیروی هضم کننده داریم، همان نیرویی که غذا را می پزد و باعث می شود غذا در معده پخته شود و خالص این غذا را خارج می کند و آن در تمامی بدن انسان پخش می کند.

در یک روایت دیگر داریم:

ولو لا الماسكة كيف كان يلبث الطعام في الجوف حتى تهضمه المعدة؟ ولولا الهاضمة كيف كان ينطبخ حتى يخلص منه الصفو الذي يغذوا البدن ويسد خلله [11]

اگر نیروی نگه دارنده نباشد و یا دستگاه و عضوی که غذا را نگه می دارد نباشد، چگونه این غذا در بدن و در درون معده مکث کند تا کارهایی روی انجام شود و تا معده آن را هضم کند؟ و اگر نیروی هضم کننده نباشد، چگونه این غذا پخته شود؟ باید غذا پخته شود و نرم و ملایم شود تا ماده ی صاف از آن جدا شود و جذب رگ ها شود و این، کل بدن را تغذیه می کند و جایی که خالی از غذا است را پر می کند. روایت داریم:

ولولا الريح لما التهبت نار المعدة، ولولا الماء لم يجد لذة الطعام والشراب [12]

حال آمدیم سراغ ریح، داخل معده. این ریح چه کار می کند؟ این ریح، آتش معده را شعله ور می کند و اگر این باد نبود آتش معده یا در خود معده و یا در سلول ها روشن نمی شد و اگر آب نباشد که آتش را کم کند انسان نمی تواند لذت مزه ی غذا و نوشیدنی را بچشد. در روایت دیگر داریم:

فَلَولا أنَّ النّارَ في مَعِدَتِهِ لَما هَضَمَتِ الطَّعامَ وَالشَّرابَ في جَوفِهِ . ولَولَا الرّيحُ مَا التَهَبَت نارُ المَعِدَةِ ولا خَرَجَ الثُفلُ مِن بَطنِهِ [13]

مگر نه این که در معده ی انسان آتش وجود دارد؟ اگر این آتش در معده انسان نبود، معده، غذا را هضم نمی کرد و نمی توانست غذا را هضم کند. راوی این جا شک دارد که امام فرمود "هضمت" یعنی هضم کند یا "حطمت" یعنی له کند، هردو یکی است، و اگر باد نبود، آتش معده روشن نمی شد، این تفاله و مواد زائد از معده خارج نمی شد. برای باد داخل دستگاه گوارش دو فایده ذکر می کند، یکی آتش معده یا کل سلول ها را روشن می کند و یکی هم، این باد، مدفوع و تفاله و مانده ی غذا را در روده هل می دهد. روده خیلی پیچیده است و غذا اگر بخواهد از این همه پیچ و خم که تقریبا بیست و پنج متر است، خارج شود، کار سختی است و چیزی که این کار را انجام می دهد، همین باد است، پس این باد حکمت و خاصیتی دارد. انسان از آن ناراحت است و ممکن است برای او مشکلاتی درست کند ولی فواید زیادی دارد.

اگر باد نبود، تفاله از شکم انسان خارج نمی شد، پس این هایی که مشکل دفع دارند و غذا خوب دفع نمی شود روایت می گوید یک غذای باد دار بخور، چون این باد است که دفع را به وجود می آورد و در روده ها فشار وارد می کند و روده ها باد می کند و به خاطر این فشار مضاعف، این تفاله ها را هل می دهد تا خارج شود، پس راه خروج آن، باد و نگه داشتن باد در شکم است. بعضی اوقات انسان آزادی عمل دارد و می تواند هر لحظه ای باد را خارج کند و اجازه نمی دهد باد کار خودش را بکند و غذا را هل بدهد. شاید کمی نگه داشتن باد، بد نیست، چون این باد هنوز کار دارد و می خواهد تفاله ها را هل دهد و بیرون بیاورد.

حال در روایت دیگری می فرماید اگر سردی آب نبود، این آتش معده درون انسان را می سوزاند:

وَ مِنْهُ يَتَوَلَّدُ الدَّمُ أَ لَا تَرَى أَنَّهُ يَصِيرُ إِلَى الْمَعِدَةِ فَتُغَذِّيهِ حَتَّى يَلِينَ ثُمَّ يَصْفُوَ فَتَأْخُذُ الطَّبِيعَةُ صَفْوَهُ دَماً ثُمَّ يَنْحَدِرُ الثُّفْلُ وَ الْمَاءُ وَ هُوَ يُوَلِّدُ الْبَلْغَمَ [14]

آیا نمی بینی که به معده می رسد و معده آن را تغذیه می کند؟ آنزیم و اسید ترشح می کند، حکم غذا دارد، تا این که نرم شود و بعد از آن صاف شده و کیموس را به خودش جذب کند تا بعد از آن استفاده کند و بهره ببرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo