< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1400/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام المياه /الماء الراکد/المسألة8

(المسألة 8): الكرّ المسبوق بالقلّة إذا علم ملاقاته للنجاسة، و لم يعلم السابق من الملاقاة و الكرّيّة، إن جهل تاريخهما، أو علم تاريخ الكرّيّة حكم بطهارته و إن كان الأحوط التجنّب و إن علم تاريخ الملاقاة حكم بنجاسته. و أمّا القليل المسبوق بالكرّيّة الملاقي لها فإن جهل التاريخان أو علم تاريخ الملاقاة حكم فيه بالطهارة، مع الاحتياط المذكور، و إن علم تاريخ القلّة حكم بنجاسته.[1]

بحث درباره آب قلیلی است که بعدا تبدیل به کر شده و در این میان هم ملاقاتی با نجس کرده است، آیا این آبی که الان به این صورت است طاهر است یا نجس است؟ در اینجا که توارد حالت و تعاقب حادثین است، دو حادثه درباره این آب اتفاق افتاده است، یکی تبدیل به کر شده و یکی اینکه ملاقات با نجس کرده است. فرموده اند در اینجا سه صورت وجود دارد:

1.تاریخ هیچکدام را نمی دانیم، نه می دانیم چه زمانی کر شده و نه می دانیم چه زمانی ملاقات با نجس کرده است.

2.تاریخ کر بودن را میدانیم ولی تاریخ ملاقات را نمی دانیم.

3.تاریخ ملاقات با نجس را می دانیم ولی تاریخ کریت را نمی دانیم. [2]

بحث ما درباره صورت اول بود که اقوالی را مفصلا در این صورت بیان کردیم. نظر مشهور و مرحوم آخوند و مرحوم نائینی و مرحوم خوئی را بیان کردیم.

نظر مرحوم خوئی این بود که در هر سه صورت حکم به نجاست می کنیم[3] و [4] به این بیان که هر جایی که موضوع مرکب بود از یک جز وجدانی و یک جز تعبدی، اگر امر وجدانی را احراز کردیم و امر تعبدی هم با استصحاب درست شد حکم بر موضوع بار می شود ما نحن فیه هم همین طور است، یعنی نجاست وجدانا محرز است و عدم کریت را با استصحاب درست می کنیم و حکم می کنیم به اینکه آب نجاست است. مثلا شخصی معامله ای کرده و آن را فسخ کرده و ما نمی دانیم در زمان خیار فسخ کرده یا نه؟ فسخ که وجدانی است، استصحاب خیار هم می کنیم و حکم به صحت فسخ می کنیم. موارد متعددی در شرع هست که چنین است، مثال دیگر: کسی نماز خوانده و می داند یک حدثی از او سر زده ولی نمی داند حدث قبل از نماز بوده یا بعد از نماز، اینجا نماز وجدانی است و با اصل طهارت هم وضو را درست می کنیم و حکم به صحت نماز می کنیم. این بیان محقق خوئی بود که آن را قبلا هم بیان کردیم.

بعد می فرمایند در چنین مواردی دیگر نمی شود به امر وجدانی رجوع کرد و استصحاب عدم آن را جاری کرد، این معقول نیست، مثلا در مثال قبل بگوییم استصحاب عدم نماز در زمان طهارت بکنیم و حکم به بطلان نماز بکنیم. تا در نتیجه دو تا استصحاب متعارض در اینجا شکل بگیرد. یا در محل بحث بگوییم استصحاب عدم ملاقات می کنیم تا زمان کریت، این نمی شود زیرا در امر وجدانی که ملاقات باشد دیگر استصحاب جاری نمی شود، چرا این درست نیست؟

بخاطر اینکه وقتی که شک در سایه اصل تعبدی برطرف شد، دیگر شکی برای شما باقی نمی ماند که این امر وجدانی در زمان وجود آن دیگری بوده یا نبوده، اصلا چنین شکی برای انسان باقی نمی ماند، و لذا نمی توان استصحاب عدم ملاقات را جاری کرد. و این نظر ایشان در بسیاری از مواضع فقهی جاری می شود.

مرحوم تبریزی به ایشان اشکال کردند به اینکه ما در جایی که زمان کریت را می دانیم ولی زمان ملاقات را نمی دانیم، وقوع ملاقات را می دانیم ولی زمانش را نمی دانیم، نمی دانیم قبل از کریت ملاقات حاصل شده یا بعد از کریت حاصل شده است، می فرماید طبق بیان شمای مرحوم خوئی باید بگوییم ملاقات وجدانا تحقق یافته است و در کریت هم شک می کنیم و با استصحاب عدم آن حکم به نجسات می کنیم، اگرچه تاریخ کریت معلوم است ولی طبق بیان شما باید بگوییم در جایی هم که تاریخ کریت معلوم است آب نجس است، می گوییم ملاقات امر وجدانی است و عدم کریت را هم از طریق استصحاب بدست می آوریم و حکم به نجاست می کنیم، و حال اینکه در همین مثال نمی شود این مطلب را گفت چون در کریت ما شکی نداریم تمام شک ما در ملاقات و عدم ملاقات است، در زمانی که تاریخ کریت روشن است تمام شک ما در ملاقات است و زمانی که اصل، وضعیت ملاقات را برای ما روشن کرد، که ملاقاتی تا زمان کریت شکل نگرفته، دیگر شکی نمی ماند که آیا کریت در زمان ملاقات صورت گرفته یا نه.

اصلا آن شک تبعی است و شک اصلی شما در این مثال در ملاقات است چون کریت در اینجا روشن است، پس طبق بیان شما باید در همین مثال هم قائل بشویم به نجاست آب وحال اینکه نمی شود قائل به نجاست بشویم چون کریت معلوم است و شک هم در ملاقات است، و ملاقات هم وضعیتش با اصل درست می شود، زیرا اصل عدم ملاقات جاری می شود، یعنی ملاقات نکرده تا زمان کریت، و حکم به طهارت می شود نه حکم به نجاست. این اشکالی بود که مرحوم تبریزی فرموده اند.

می فرمایند از این بیان روشن می شود که اگر هر دو مجهول بودند هر دو شک ها در یک سطح هستند ویکی بر دیگری برتری ندارد دو تا امر وجدانی داریم که هر دو مجهول اند، یک ملاقات وجدانی داریم و یک کریت وجدانی داریم، شما چرا می فرمایید که ملاقات وجدانی است و شک در جز دیگر دارید که عدم کریت باشد، خوب از آن طرف هم بفرمایید که کریت وجدانی است و ملاقات مورد شک است که واقع شده است یا نه. چرا می فرمایید فقط ملاقات وجدانی است. پس روشن شد اگر هر دو مجهول باشند هر دو در یک سطح اند و نمی توانید استصحاب عدم را فقط در یکی جاری کنید و فقط یکی را وجدانی بدانید، بلکه استصحاب عدم در هر دو طرف جاری است و تعارض می کنند و تساقط می کنند و رجوع می کنیم به قاعده طهارت. پس مرحوم تبریزی نظر استادشان آقای خوئی را در اینجا رد کردند و نپذیرفتد، و در زمانی که زمان ملاقات روشن باشد طبعا قائل به نجاست می شوند.

البته ایشان اگر چه در صورتی که تاریخ کریت معلوم باشد به حکم نجاست آن از راهی که مرحوم خوئی رفتند اشکال کردند ولی خودشان نظر دیگری دارند به اینکه در جایی که موضوع طهارت در یک دلیل عدم نجاست است و در دلیل دیگر طهارت، موضوع دیگری قید شده، نمی توان با اثبات موضوع طهارت در دلیل اول به موضوع طهارت در دلیل دوم رسید، لذا در اینجا استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت ما را نمی رساند به موضوع طهارت زیرا اصل مثبت است، این اشکال سرجای خودش است و مرحوم تبریزی طبق این اشکال باید حکم به نجاست آب در این صورت کنند، حال با صرف نظر از این اشکال می فرمایند این فرمایش خوئی قابل مناقشه است. پس تا اینجا در صورت اول از قسم اول اقوال و مبانی آن تا حدودی روشن شد ان شاءالله تعالی.[5]

ما نظرمان در این صورت اول حکم به طهارت بود طبق بیانی که مرحوم حائری داشتند، ما عرض کردیم استصحاب عدم ملاقات تا زمان ما قبل کریت را می پذیریم که بیانش گذشت.

بیان حکم صورت دوم از قسم اول

جایی بود که زمان کریت روشن است ولی زمان ملاقات روشن نیست، فرض بفرمایید که چهار روز در اینجا هست:

     روز پنج شنبه نه ملاقات بود و نه کریت.

     روز جمعه روز شک ماست که آن مجهول حاصل شده یا نه.

     روز شنبه می دانیم کریت حاصل شده است.

     روز یکشنبه یقین داریم مجهول حاصل شده، ولی احتمال هم می دهیم روز جمعه حاصل شده باشد.

این احتمالات نسبت به صورت دوم است که باید حکم آن را بیان نماییم. اینجا ما باید به طهارت حکم کنیم یا نجاست؟ می فرمایند حکم به طهارت می شود چون استصحاب می کنیم مجهول التاریخ را، یعنی استصحاب عدم ملاقات را جاری می کنیم تا زمان شنبه که کریت حاصل شده است، و می گوییم تا زمان حصول کریت که روز شنبه باشد ملاقاتی صورت نگرفته است، و در نتیجه حکم به طهارت می کنیم زیرا در زمان عدم کریت هیچگونه ملاقاتی شکل نگرفته است. و اگر بعد از آن یعنی در روز یکشنبه هم ملاقات حاصل شود اثری ندارد.

اگر در ما قبل کریت ملاقات حاصل می شد حکم نجاست می آمد ولی در ماقبل کریت ملاقاتی صورت نگرفته است، بعد از کریت ملاقات حاصل شده است، لذا آب طاهر است. ما نمی خواهیم اثبات کنیم ملاقات بعد از کریت بوده بلکه ما می خواهیم موضوع نجاست را برداریم و آن این است که ما قبل کریت ملاقات حاصل بشود که ما این را برداشتیم و با استصحاب عدم ملاقات گفتیم موضوعی برای نجاست وجود ندارد تا حکم به نجاست کنیم.

نفرمایید ما چرا در خود کریت استصحاب عدم جاری نکنیم، یعنی چرا نمی گوییم اصل عدم کریت است تا زمان ملاقات؟ چرا در طرف معلوم التاریخ استصحاب عدمش را جاری نمی کنید؟ که اگر این استصحاب عدم کریت را جاری کنید با استصحاب عدم ملاقات تعارض می کند. در جواب مرحوم نائینی می فرمایند که در طرف معلوم التاریخ جاری نمیشود، یعنی در جایی که یک طرف معلوم التاریخ باشد و در یک طرف مجهول التاریخ باشد، استصحاب در طرف معلوم جاری نمی شود بلکه در مجهول جاری می شود. چرا در معلوم التاریخ جاری نمی شود؟ برای اینکه یکی از ارکان استصحاب شک است، و ما نسبت به معلوم التاریخ شکی نداریم، زیرا بعدا از روز شنبه قطعا می دانیم وجود یافته و حاصل شده است، پس ما شکی نداریم که بخواهیم در معلوم التاریخ استصحاب جاری کنیم. چون شکی صورت نمی گیرد و زمان کریت روشن است یکی از ارکان استصحاب در اینجا وجود ندارد و لذا جاری نخواهد بود.

از این بیان مرحوم خوئی و دیگران جواب داده اند که نه، هم در طرف معلوم و هم در طرف مجهول استصحاب جاری است و فرقی ندارد، به این بیان که در اینجا هم شک وجود دارد، شک را اگر نسبت به زمان محاسبه کنید بله شکی وجود ندارد چون می دانیم کریت در روز شنبه حاصل شده است، اما نسبت به زمان، موضوع حکم نیست، بلکه شما باید موضوع را نسبت به حادث دیگری فرض کنید، حادث آخر ملاقات است، عدم این نسبت به حادث آخر موضوع حکم است و آن محل شک است شما الان می دانید که روز شنبه این معلوم التاریخ حادث شده است ولی اگر این را با مجهول التاریخ بسنجید عدم این در زمان ملاقات حادث شده یا نه شک می کنید، یک وقت می دانید این عدم داشته و نبوده است، ولی نمی دانید آن عدم ادامه داشته تا زمان آن مجهول التاریخ، یا اینکه ادامه نداشته است، مجهول التاریخ بالاخره در یک زمانی حادث شده است، آیا عدم کریت ادامه داشته است تا زمان حدوث مجهول التاریخ یا خیر.

پس شک وجود دارد و می توان استصحاب کرد، و اتفاقا موضوع حکم هم همین است که عدم یک حادث در زمان وجود دیگری موضوع حکم است، و در آن هم شما شک دارید، رکن استصحاب چنانچه که در طرف مجهول وجو دارد که یقین سابق و شک لاحق است در طرف معلوم هم ارکان استصحاب تحقق دارد، و لذا ایشان می فرمایند استصحاب هم در مجهولي التاریخ و هم در جایی که یک طرف معلوم و دیگری مجهول التاریخ است جاری است، زیرا شک اگرچه نسبت به زمان وجود ندارد ولی در اینجا نسبت به حادث دیگر حاصل است، لذا محقق خوئی می فرمایند که این استصحاب ها بدون توجه با بیان دیگرشان (که فرمودند اگر موضوع مرکب باشد... ) که اگر کسی بیان ایشان را در آنجا نپذیرد پس باید بگویید استصحاب در معلوم و مجهول التاریخ جاری است و تعارض پیش می آید، یعنی استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت و استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات هر دو جاری است و تعارض می کنند.

اصل این بحث در مساله استصحاب مفصلا خواهد آمد ولی اینجا اجمالا بحث می کنیم. به نظر ما این نظر مرحوم خوئی از نظر عرفی قابل پذیرش نیست این بیان ایشان یک بیان تحلیلی برای شک است به عبارت دیگر این شکی که ایشان بیان می کنند یک شک تحلیلی است و شک در بقا نیست. شما باید شک در بقا برای ما درست بکنید بله یک شک تحلیلی را با این بیان می شود درست کرد ولی این که بتوانیم در این شک دلیل لا تنقض الیقین را در آن جاری بدانیم این ظاهرا قابل قبول نخواهد بود و نظر مشهور درست است که استصحاب در معلوم التاریخ جاری نمی شود و فقط در مجهول التاریخ جاری می شود.

وقتی در مجهول التاریخ استصحاب را جاری بکنیم عدم ملاقات را استصحاب می کنیم و موضوع نجاست از بین می رود و حکم به طهارت می کنیم طبق نظر مشهور.

اما بنا بر مبنای مرحوم نائینی که استصحاب عدم ملاقات موضوع طهارت را درست نمیکند در این صورت باید چی بفرمایند؟ چون ایشان می فرمودند که استصحاب عدم ملاقات اثبات نمی کند کر بوده و ملاقات کرده و اصل مثبت می شود، ایشان علی القاعده در اینجا دیگر نمی توانند از راه این اصل بیان بگویند طهارت اثبات می شود بلکه باید از راه دیگری بروند، در آن صورتی که هر دو مجهولي التاریخ بودند می فرمودند استصحاب در یک طرف جاری نمی شود چون اثر ندارد، و حکم به نجاست می کردند، یعنی استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت موضوع طهارت را درست نمی کند اصل مثبت است، و لذا فقط استصحاب آن مجهول التاریخ دیگر جاری است، یعنی استصحاب عدم کریت تا زمان ملاقات جاری است، ولی در اینجا که کریت معلوم التاریخ است دیگر نمی توانند بگویند استصحاب عدم کریت جاری است، چون یک طرف معلوم است و استصحاب جاری نمی شود پس نائینی قائل می شوند به طهارت از باب رجوع به قاعده طهارت نه از باب استصحاب، زیرا استصحاب عدم ملاقات تا زمان کریت را اصل مثبت می دانند و جاری نمی دانند، پس در مجهولي التاریخ قائل به نجاست می شوند ولی در اینجا نمی توانند قائل به نجاست شوند بلکه باید به طهارت قائل شوند از باب رجوع به قاعده طهارت.

برخی از شاگردان مرحوم خوئی هم که قائلند در معلوم التاریخ استصحاب جاری می شود و شک جاری است در موضوع نسبت به حادث آخر آنها هم علی القاعده دوتا استصحاب را جاری می کنند و بعد از تعارض رجوع به قاعده طهارت می کنند. مرحوم نائینی هم که قائل به طهارت بودند چنانچه بیان شد. آقای خوئی هم با توجه به مبنایی که داشتند که اگر موضوع مرکب از یک جز عدمی و از یک جز وجودی بود ایشان در این صورت قائل به نجاست می شوند زیرا امر وجدانی یعنی ملاقات قطعا وجود داردو در صورت شک در اینکه آیا کریت بوده یا نبوده، حاصل شده یا نشده، استصحاب عدم کریت می کنیم، در اینجا موضوع نجاست درست می شود و حکم به نجاست می شود لذا ایشان در هر سه صورت حکم به نجاست کردند.

 


[5] . استاد دوباره در اینجا مطالب سابق را تکرار نمودند که دیگر تقریر نشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo