< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1401/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخمس/معادن /خمس کنز

 

الثالث: الكنز و هو المال المذخور في الأرض أو الجبل أو الجدار أو الشجر، و المدار الصدق العرفيّ، سواء كان من الذهب أو الفضّة المسكوكين أو غير المسكوكين أو غيرهما من الجواهر [1] .

سومین مورد از موارد وجوب خمس ، کنز است . به مالی که در زمین یا در کوه یا در درخت یا در دیوار ذخیره شده باشد ، کنز گفته می شود .

حالا فرض بفرمائید که باید در یک محفظه ای ، یا در یک کوزه ای باشد که از اول آن شخص، قصدش این بوده است که این مال را پنهان کند یا نه و مثلاً زلزله ای آمد و یک اموالی مانند طلاهاش در زیر آوار ماند . این که سید ره می فرماید المذخور ، مالی که ذخیره شده است ، شامل موارد غیر قصد هم می شود یا خیر؟ در این جا که آیا قصد دخیل است یا نیست ، آیا فقط در ذهب و فضه هست یا نه ، یا به جواهرات دیگر هم کنز گفته می شود یا نه ، در این موارد ، مدار صدق عرفی ست و عرف اگر اینها را کنز حساب کرد ، احکام کنز بر این ها بار می شود و ظاهراً هم عرف فرقی بین این موارد نمی گذارد و همه این موارد را کنز می داند .

بعد از این مطلب سید ره وارد فرع بعدی می شوند که آیا در بلاد مسلمین حکم خاصی دارد یا مانند بلاد کفر می ماند یا نه ؟

فعلاً فرع اول را بحث می کنیم که کنز یکی از موارد وجوب خمس است .

ادله وجوب خمس در کنز :

1- آیه خمس : ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‌ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدير﴾[2] . معنای غنیمت را اعم باید معنا کنیم و لغت هم با این اعم بودن معنای غنیمت مطابقت می کند که مطلق آن چیزی که انسان به دست می آورد .

2- تمسک به اجماع : در کنز اختلافی بین علماء امامیه نیست که خمس واجب است.

3- روایات :

- روایت صحیحه حلبی : وَ عَنْهُ (علی بن مهزیار) عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعَنْبَرِ وَ غَوْصِ اللُّؤْلُؤِ فَقَالَ عَلَيْهِ الْخُمُسُ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْكَنْزِ كَمْ فِيهِ قَالَ الْخُمُسُ وَ عَنِ الْمَعَادِنِ كَمْ فِيهَا قَالَ الْخُمُسُ وَ عَنِ الرَّصَاصِ وَ الصُّفْرِ وَ الْحَدِيدِ وَ مَا كَانَ بِالْمَعَادِنِ كَمْ فِيهَا قَالَ يُؤْخَذُ مِنْهَا كَمَا يُؤْخَذُ مِنْ مَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ. [3]

- روایت : وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ(نکته : نمی توانیم بگوئیم که غیر واحد از اساتید ابن ابی عمیر همه شان فاسق بوده اند فلذا این تعبیر پذیرفته می شود و ضعفی به روایت نمی خورد.) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْخُمُسُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْكُنُوزِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الْغَوْصِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ نَسِيَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ الْخَامِسَ . [4]

أَحْمَدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيِّ ، این شخص از اساتید مرحوم صدوق ره است که ایشان توثیق کرده اند. مرحوم صدوق ره برخی از اساتید خودشان را ، رضی الله عنه می گویند و این نشانه ای ثقه بودن می دانند ولی در مورد این شخص أَحْمَدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيِّ نسبت به وثاقتشان تصریح می کنند که ثقه هست .

مرحوم صدوق در کمال الدین و تمام النعمه بعد از اینکه یک حدیثی[5] از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل می کند می فرماید که : قال مصنف هذا الكتاب رضي الله عنه لم أسمع هذا الحديث إلا من أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه بهمدان عند مُنصرفي من حج بيت الله الحرام و كان رجلا ثقة دَيّناً فاضلاً رحمة الله عليه و رضوانه‌ [6] .

- روایت موثقه : مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ (برخی ها گفته اند که این شخص واقفی هست) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْخُمُسِ فَقَالَ فِي كُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ [7] . این عبارت مَا أَفَادَ النَّاسُ شامل کنز هم می شود .

- روایت صحیحه زراره: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَعَادِنِ مَا فِيهَا فَقَالَ كُلُّ مَا كَانَ رِكَازاً فَفِيهِ الْخُمُسُ...الخ [8] . رکاز هم شامل معدن می شود و هم شامل کنز می شود چرا که در زمین مرکوز است. حتی علماء عامه رکاز را مخصوص کنز می دانستند که برخی از آن البته در مورد رکاز مانند ابو یوسف از شاگردان ابوحنیفه ، می گویندکه شامل معدن هم می شود . پس در رکاز همان طور که در لسان العرب هم آمده است دو نظر هست : یک نظر علماء عامه عراق است که شامل معدن و هم شامل کنز می دانند و نظر دیگر ، علماء عامه حجاز فقط شامل کنز می شود .

عبارت لسان العرب : قال أَبو عبيد: اختلف أَهل الحجاز و العراق، فقال أَهل العراق: في الرِّكاز المعادنُ كلُّها فما استخرج منها من شي‌ء فلمستخرجه أَربعة أَخماسه و لبيت المال الخمس، قالوا: و كذلك المالُ العادِيُّ يوجد مدفوناً هو مثل المعدن سواء، قالوا: و إِنما أَصل الركاز المعدنُ و المالُ العادِيُّ الذي قد ملكه الناس مُشَبَّه بالمعدن، و قال أَهل الحجاز: إِنما الركاز كنوز الجاهلية، و قيل: هو المال المدفون خاصة مما كنزه بنو آدم قبل الإِسلام، فأَما المعادن فليست بركاز... [9] .

پس رکاز ، چه به نظر علماء عامه اهل عراق و چه به علماء اهل حجاز شامل کنز می باشد.

- روایت صحیحه بزنطی: وَ رَوَى أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا يَجِبُ فِيهِ الْخُمُسُ مِنَ الْكَنْزِ ، فَقَالَ مَا تَجِبُ الزَّكَاةُ فِي مِثْلِهِ فَفِيهِ الْخُمُسُ [10] . در این روایت از کنز سوال پرسیده می شود و حضرت می فرماید که آن چیزی که زکات در مثلش واجب می شود ، در آن خمس است .

این روایت محل بحث است که علماء درباره این روایت دو دسته شده اند که برخی گفته اندکه از این روایت استفاده می شود که فقط طلا و نقره را می گوید و در کنوز اگرچه شامل غیر طلا و نقره هم می شود ولی این روایت گفته است که فقط کنزی که طلا و تقره هست ، در آن خمس است و در کنز های دیگر برمی دارد و خمسش واجب نیست . اما نظر دیگر ، بزرگان فرمودند که فرقی بین طلا و نقره نمی کند و فی مثله یعنی از نظر مقدار و نصاب می خواهد بفرمائد که حداقل 20 دینار برسد و در این جا هم نصاب به آن باید برسد تا خمسش واجب بشود . پس مثلیت را دو جور معنا کردند . مثل آقای خوئی و برخی دیگر ، اصرار دارند که مثلیت هم از نظر مقدار و هم از نظر جنس است ولی در مقابل علماء دیگر می فرماید مثلیت از نظر مقدار است نه جنس . این بحثش ان شاء الله در آینده می آید .

- روایت عمار بن مروان : مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِيمَا يُخْرَجُ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْبَحْرِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ الْحَلَالِ الْمُخْتَلِطِ بِالْحَرَامِ إِذَا لَمْ يُعْرَفْ صَاحِبُهُ وَ الْكُنُوزِ الْخُمُسُ [11] .

 

بحث سندی :

اشکال: گفته شده است که این روایت از نظر سند اشکال دارد. عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ ، دو نفر هستند ؛ یکی عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ الیشکری هست ، دیگری عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ الکلبی هست و در این روایت اگر یشکری باشد ، توثیق دارد (نجاشی ، شیخ ره ) ولی اگر الکلبی باشد ، توثیق نشده است . پس چون این شخص مشترک هست نمی توانیم به این روایت تمسک کنیم . حتی برخی ها گفته اند که یک عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قندی هم داریم که توثیق نشده است و در مجموع سه نفر هستند.

جواب : راه تصحیح روایت عمار بن مروان

 

مرحوم اردبیلی ره صاحب کتاب جامع الرواة می فرماید : این دو نفر یکی هستند . اگر قائل به اتحاد شویم ، مشکل حل می شود .

آقای خوئی ره : این اتحاد قرینه می خواهد و ما نمی توانیم بپذیریم که این ها یکی هستند . یکی صاحب کتاب هست و دیگری نیست و مروی عنه هر کدام هم متفاوت است. ولی راه حل دیگری را خود آقای خوئی مطرح می کنند و این روایت را تصحیح می کنند. می فرماید که یشکری، معروف است و کسی که معروف است ، اگر مطلق گفتند ، همان شخص به ذهن می آید و اگر متکلم مرادش غیر از یشکری باشد ، باید در کلامش یک قیدی ذکر کند و حالا که بدون قید آورده است ، معلوم می شود که مرادش همان یشکری هست که ثقه هست .

این راه خوبی هست که بگوئیم عند الطلاق عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ به الیشکری منصرف می شود .

فتلخص : ما در مسئله اگر روایات متواتر نداشته باشیم ، روایات مستفیضه داریم که در کنوز خمس واجب است و مسلم است .

 


[5] كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق‌، ج2، ص368. حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْأَزْدِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ سَيِّدِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ فَقَالَ ع النِّعْمَةُ. الظَّاهِرَةُ الْإِمَامُ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنَةُ الْإِمَامُ الْغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَ يَكُونُ فِي الْأَئِمَّةِ مَنْ يَغِيبُ قَالَ نَعَمْ يَغِيبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَ لَا يَغِيبُ عَنْ‌ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُهُ وَ هُوَ الثَّانِي عَشَرَ مِنَّا يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسِيرٍ وَ يُذَلِّلُ لَهُ كُلَّ صَعْبٍ وَ يُظْهِرُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْضِ وَ يُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يُبِيرُ بِهِ كُلَّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ يُهْلِكُ عَلَى يَدِهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ الَّذِي تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَ لَا يَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيَتُهُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo