< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1402/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخمس/ ما یفضل عن مئونه سنته / تقریر مسئله 51 و بررسی ادله آن

بحث در این مسئله بود که اگر خمسی که دریافت کرده است و از مئونه سالش بیشتر آمد ، آیا خمس به آن تعلق می گیرد یا نه ؟ و همچنین اگر زکات و صدقات مندوبه هم از مئونه زیاد بیاید ، آیا خمس دارد یا نه؟

عرض شد که وجهی که در باب خمس می توان به آن تمسک کرد که خمس به خمس تعلق نمی گیرد هر چند آن خمس از مئونه بیشتر باشد ، عبد ربّه بود . مرحوم کلینی سند را از سهل بن زیاد شروع کرده است (تعلیق کرده است ) ولی کلینی نمی تواند از سهل بن زیاد شروع کند چون یک طبقه بین هر کدام فاصله قرار دارد . وفات مرحوم کلینی 329 ه ج هست و سهل بن زیاد هم معاصر با سه امام ع بود است و در سال 255 نامه ای به امام عسکری نوشته اند و جواب دریافت کرده است و در آن سال زنده بود و ممکن است 260 فوت کرده است . هر طبقه ای حدوداً 35 سال حساب می شود .دو تا 35 سال فاصله هست تا به مرحوم کلینی ره برسد . استادی باید میان این دو باشد که از سهل بن زیاد بگیرد و به مرحوم کلینی ره نقل کند . آن چه کسی هست ؟ مرحوم کلینی چون در حدیث قبلی آن را فرموده است ، در این روایت آن را تعلیق کرده است یعنی سند را کامل ذکر کرده و در روایت بعدی ، از آن صاحب کتاب روایت را شروع می کند مثلا از نفر چهارم شروع می کند و از نفر اول تا چهارم را دیگر نقل نمی کند . این کار را مرحوم کلینی ره در کافی انجام می دهد . در این روایت هم از سهل بن زیاد شروع کرده است و حال آن که در روایت قبلی فرموده ست که من از سهل بن زیاد ،از طریق علی بن محمد علان و همچین از محمد بن الحسن(البته اشتباهی در کافی محمد بن حسین گفته شده بود) نقل کرده ام . پس واسطه را در حدیثی که الآن مورد بحث ما هست ، را مرحوم کلینی ره نقل نمی کند و حذف می کند .

مرحوم کلینی ره فرموده است: سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: سَرَّحَ الرِّضَا ع بِصِلَةٍ إِلَى أَبِي فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبِي هَلْ عَلَيَّ فِيمَا سَرَّحْتَ إِلَيَّ خُمُسٌ فَكَتَبَ إِلَيْهِ لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سَرَّحَ بِهِ صَاحِبُ الْخُمُسِ. [1]

عرض کردیم که این روایت ، تعلیق بر روایت قبلی بوده است . روایت قبل هم این بود : مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ يَا سَيِّدِي رَجُلٌ دُفِعَ إِلَيْهِ مَالٌ يَحُجُّ بِهِ هَلْ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ الْمَالِ حِينَ يَصِيرُ إِلَيْهِ الْخُمُسُ أَوْ عَلَى مَا فَضَلَ فِي يَدِهِ بَعْدَ الْحَجِّ فَكَتَبَ ع لَيْسَ عَلَيْهِ الْخُمُسُ. [2] . در این روایت اسم آن دو نفری که از سهل روایت نقل کرده اند را ذکر کرده است یکی محمد بن الحسن تائی رازی هست که از مشایخ کلینی هست که از او زیاد روایت نقل شده است ودومی هم علی بن محمد علان کلینی ره هست .

اما چرا محمد بن الحسین ابی الخطاب صحیح نیست ؟ چون لازمه اش این است که باز یک واسطه ای میان کلینی و محمد بن الحسین ابی الخطاب حذف شده باشد چون این دو فاصله دارند . یعنی مانند صاحب وسائل که یک واسطه ای نقل کرد ، در این جا هم باید واسطه ای باشد . آن واسطه محمد بن یحیی است . یعنی محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین ، بعد فرموده : و علی بن محمد ، که سند دو تا می شود و تکرار می شود . مرحوم کلینی از محمد بن یحیی و او هم از محمد بن الحسین ابی الخطاب نقل می کند و او هم از علی بن مهزیار نقل می کند و همچنین باز باید بگوئیم که علی بن محمد بن علان کلینی از سهل بن زیاد نقل می کند و او هم از علی بن مهزیار نقل می کند . حال آن که اگر اینها را ملتزم بشویم ، محمد بن الحسین ابی الخطاب از علی بن مهزیار روایتی ندارد و دچار اشکال می شویم. لذا گفتم که اولاً مرحوم کلینی محمد بن الحسین را بیاورد و بعد محمد بن یحیی را حذف کند و ثانیاً لازم می آید که محمد بن الحسین مستقیماً از علی بن مهزیار نقل حدیث داشته باشد در حالی او حدیثی از علی بن مهزیار در کتب ندارد .حالا اگر یک موردی هم پیدا بشود ، رد شده است . پس در این جا از باب تعلیق که دو سند در کنار هم باشد ، درست نیست .

بررسی عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ

در روایت عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ هست این هم از وکلاء هست و توثیقش هم از باب وکالتش می باشد و مورد تایید ائمه بوده است . در کتاب رجال کشّی دارد که : محمد بن مسعود قال حدثنا محمد بن نصير قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى قال كتب إليه علي بن الحسين بن عبد الله يسأله الدعاء في زيادة عمره حتى يرى ما يحب فكتب إليه في جوابه: تصير إلى رحمة الله خير لك فتوفي الرجل بالخزيمية.[3] : عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ (عبدالله) به امام ع نامه نوشت که دعا کنید که عمر من طولانی بشود تا به آن آروز هایم برسم ، امام ع هم در جواب این نامه نوشت که به رحمت خدا بری ، برای تو بهتر است و او در خزیمیه وفات کرد (ظاهراً در سفر از مکه وفات کرد). پس ایشان مورد تایید اهل بیت و ثقه هست.

بنابراین این روایت گرچه سهل بن زیاد درش هست ، ولی این حدیث معتبر است .

استدلال به روایت دیگر و جواب از آن :

به روایت دیگری هم استدلال شده است که در خمس ، خمس نیست. 12607- 8- وَ عَنْهُ (علی بن ابراهیم ) عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا(روایت مرسله هست) عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ(امام کاظم) ع قَالَ: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ الْغَوْصِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْمَلَّاحَةِ (نمک زار) يُؤْخَذُ مِنْ كُلِّ هَذِهِ الصُّنُوفِ الْخُمُسُ،........ وَ لَيْسَ فِي مَالِ الْخُمُسِ زَكَاةٌ. [4]

این روایت درست که در مورد این است که به خمس(یعنی مالی که به عنوان خمس گرفته است) زکات تعلق نمی گیرد ولی ما از باب تنقیح مناط ، می گوئیم که به حقوق شرعی ، حق شرعی دیگر متعلق نمی شود و هر جا مثلاً زکات (مالی را از باب زکات گرفته است) باشد خمس به آن تعلق نمی گیرد و خمس باشد ، زکات تعلق نمی گیرد یا زکات باشد دوباره زکات به آن تعلق نمی گیرد یا خمس باشد دوباره خمس به آن تعلق نمی گیرد یعنی با الغاء خصوصیت گفته شود که این روایت اگر چه در مورد این است که زکات به خمس تعلق نمی گیرد ولی این خصوصیتی ندارد و عرف می فهمد که به حقوق شرعی ، حق شرعی دوباره به آن تعلق نمی گیرد . پس در مال خمس، زکات نیست و خمس هم نیست .

جواب از این روایت :

1- این مطلب اشبه بالقیاس است . این روایت می فرماید که در خمس زکات نیست اما اینکه در خمس ، خمس نباشد که نمی فرماید ! ممکن است این ها خصوصیت داشته باشند و چرا الغاء خصوصیت می کنید؟ احتمال این که خصوصیت داشته باشد نمی توان تعدی کرد و الا قیاس می شود .

2- در خود این روایت، یک بیانی در ذیل دارد که آن روشن می کندکه این مطلب مستدل را نمی خواهد بگوید : این که در خمس ، زکات نیست به خاطر این است که دیگر مستحقی پیدا نمی شود ، زکات نیست نه اینکه مستحقی پیدا می شود و نیست . ذیل روایت این است که : لِأَنَّ فُقَرَاءَ النَّاسِ جَعَلَ أَرْزَاقَهُمْ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ عَلَى ثَمَانِيَةِ أَسْهُمٍ (8 سهم که مصارف زکات است که یکی از آن ها فقراء هستند)، فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ جَعَلَ لِلْفُقَرَاءِ قَرَابَةِ الرَّسُولِ ص نِصْفَ الْخُمُسِ فَأَغْنَاهُمْ بِهِ عَنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ وَ صَدَقَاتِ النَّبِيِّ ص وَ وَلِيِّ الْأَمْرِ، فَلَمْ يَبْقَ فَقِيرٌ مِنْ فُقَرَاءِ النَّاسِ وَ لَمْ يَبْقَ فَقِيرٌ مِنْ فُقَرَاءِ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص- إِلَّا وَ قَدِ اسْتَغْنَى فَلَا فَقِيرَ وَ لِذَلِكَ لَمْ يَكُنْ عَلَى مَالِ النَّبِيِّ وَ الْوَلِيِّ زَكَاةٌ لِأَنَّهُ لَمْ يَبْقَ فَقِيرٌ مُحْتَاجٌ وَ لَكِنْ عَلَيْهِمْ أَشْيَاءُ تَنُوبُهُمْ مِنْ وُجُوهٍ وَ لَهُمْ مِنْ تِلْكَ الْوُجُوهِ كَمَا عَلَيْهِمْ.[5]

پس اینکه می گوید در مال خمس ، زکات نیست ، برای این است که آنهایی که زکات میگیرند ، خداوند آنها را از راه دیگر غنی کرده است و نیازی ندارند که از راه خمس هم تامین بشوند .و به همین جهت هست که بر مال نبی و ولی ، زکات تعلق نمی گیرد .

این روایت فرض را در جایی می گیرد که فقیری پیدا نشود و همه تامین بشوند و لذا می فرماید در مال پیامبر ص دیگر زکاتی نیست چون آنها زکات می گرفتند که تامین بشوند و حال آنکه با زکاتِ مردم تامین شده اند . این روایت خارج از فرض ما می باشد که بر خمس ، خمس نیست ، خوب ممکن است واقعاً خمس داده باشند و از این راه سید ها باز یک عده ای نیاز به خمس داشته باشند . در این روایت می خواهد بفرماید که یک صنف به صنف دیگر محتاج نیست اما فرض ما اگر از خمس ، خمس بگیرند ، صنفی به صنف دیگر محتاج نخواهد بود ،و به همان صنف خودش که خمس باشد ، محتاج خواهد بود و اهل خمس ، محتاج اهل زکات نشده است . ا اهل زکات محتاج اهل زکات نکرده ایم . بنابراین این روایت ، محتاج بودن هر صنفی به صنف خودش را نفی نمی کند . پس این روایت دلیل بر مطلب شما نخواهد بود .

تتمه مسئله عروه : نعم لو نمت في ملكه ففي نمائها يجب كسائر النماءات . [6]

اگر این شخصی که خمس گرفته است ، نماء داشته باشد مثلاً گوسفندی به عنوان خمس گرفته است و آن زاد و ولد کرده است ، در آن نماء خمس خواهد بود چون ربح و فائده صدق میکند و آن نماء خمس هست نه خود خمس . ولذا چون ادله صدق می کند ، ادله وجوب خمس شاملش می شود مخصوصاً اگر برای تجارت نگه دارد . اگر برای تجارت نگه بدارد ، کسب هم صدق می کند . اگر برای تجارت هم نباشد ، نماءی اگر پیدا کرد ، باز فائده صدق می کند و خمس واجب می شود . اما بر خود خمس ، خمسی تعلق نمی گیرد بخاطر همان روایت علی بن حسین عبد ربه که از امام رضا ع نقل شده است .

استاد :پس نظر ما ، همان نظر صاحب عروه شد که اگر شخصی خمسی دریافت کرد ، و اضافه ماند ، خمسی ندارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo