< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1402/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخمس/خمس ارباح مکاسب و فوائد /خرید و فروش اموال خمس داده شده

مسئله ای که گذشت دو نکته داشت که ان شاء الله به محل اصلی بحث واگذار می کنیم که نحو تعلق خمس به مال چگونه است ؟ و همچنین مفاد روایات تحلیل چیست و آیا شامل آن موردی می شود که شیعه از شیعه ای ، مالی را تحویل بگیرد و به آن مال خمس تعلق گرفته و او هم نداده است ، که در نهایت گفته شود که خریدار هیچ وظیفه ای ندارد یا نه شامل نمی شود و بیع فضولی می ماند و در ذمه او باقی می ماند ؟ این دو مسئله ان شاء الله مطلبش می آید . اگر این مسئله را بپذیریم که شیعه ای از شیعه ، چیزی را خریده که او به وظیفه ی خود عمل نکرده است ، عالماً و عامداً عمل نکرده و به این شخص فروخته است ، این معامله فضولی نمی شود .

این که سید ره فرموده اگر مالی که خمس به آن تعلق گرفته است بفروشد ، این معامله نسبت به خمسش فضولی می شود ، این مبتنی بر این است که ما روایات تحلیل را شامل خریدار از شیعه غیر ملتزم ندانیم والا اگر شامل بدانیم ، چنانچه که از غیر شیعیان انسان چیزی را می خرد که می داند که این ها معتقد به خمس نیستند و لازم نیست که خریدار خمسش را بدهد و معامله ممضات است و فضولی نیست ، در مورد شخص شیعی که ملتزم نیست هم همین حکم جاری است . مدرک این مطلب هم روایات تحلیل است . این روایات هم بعداً بررسی میشود.

پس فی الجمله ما در این مسئله 52 به این جا رسیدیم که اگر مال خمس تعلق گرفته ای را ، کسی بفروشد به شخص دیگر ، این مشتری ، نسبت به آن یک پنجمش نیاز به اذن حاکم دارد و حاکم می تواند اذن بدهد و ثمنش را از مشتری بطلبد و می تواند اذن ندهد و خود خمس مبیع را از آنها مطالبه کند . این خلاصه این مسئله بود ولی عرض کردم که این مبتنی بر این دو مطلبی هست که بعداً تفصیلش می آید که در آن جا روشنتر می شود که در کدام صورت ها این حکم هست و در کدام صورت ها این حکم نیست .

وارد مسئله بعدی می شویم که زیادت و نماء خارجی و حکمی را در آن بحث می کند . مالی هست که خمس به آن تعلق نمی گیرد مثلاً از ارث به انسان رسیده است و گفتیم که در میراث خمس نیست .این مال حالا زیادت و نمو پیدا کرد مثلاً گوسفندی هست که پشم پیدا کرده است یا زاییده و بچه دار شده است یا درخت هست که میوه داده یا آن درخت بزرگ شده است ، این زیادت ونموها آیا خمس دارد یا خیر؟

ارتفاع قیمت سوقیه بدون نموّ :

این یک قسمت مسئله هست . قسمت دوم مسئله آن جایی هست که هیچ نمو رشدی نداشته ولی ارتفاع قیمت داشته است و زیادت حکمی پیدا کرده است نه زیادت حقیقی . این شخص یک زمینی از پدرش به او ارث رسید و آن زمین در کنار کوهی در بیابان بود که ارزش نداشت ولی شهر وسعت پیدا کرده و الان وسط شهر افتاد است و قیمتش خیلی بالا رفته است . آیا بر این زیادت حکمی و ارتفاع قیمت خمس واجب است یا خمس واجب نیست؟

پس مسئله ما دو قسمت پیدا کرد. اصل مسئله ما در جایی هست که مالی هست که خمس به آن تعلق نمی گیرد (یا خمسش را داده اند یا متعلق خمس نیست) ولی این زیادت و نمو پیدا کرده است که آیا بر این نموش خمس هست یا نیست ؟ این قسمت اول مسئله است . قسمت دوم مسئله زیادت و نمو حقیقی نداشته و فقط ارتفاع قیمت داشته است که آیا بر این خمس هست یا نیست؟

حالا این دو فرع را مرحوم سید در مسئله 53 مطرح می کند.

(مسألة 53): إذا كان عنده من الأعيان الّتي لم يتعلّق بها الخمس (مانند ارث و مهریه) أو تعلّق بها لكنّه أدّاه ، فنمت و زادت زيادة متّصلة (پشم گوسفند / چاغی) أو منفصلة (میوه درخت) وجب الخمس في ذلك النماء [1]

پس مرحوم سید در این بخش فرمود که در خود آن مال خمس نیست چون یا خمس آن را داده یا اصلاً متعلق خمس نیست ، در نمو اینها هم چه نمو متصل و چه منفصل ، خمس وجود دارد . پس در نمو و رشد مطلقاً خمس هست .

و أمّا لو ارتفعت قيمتها السوقيّة(زیادت حکمی) من غير زيادة‌ عينيّة لم يجب خمس تلك الزيادة لعدم صدق التكسّب، و لا صدق حصول الفائدة، نعم لو باعها لم يبعد وجوب خمس تلك الزيادة من الثمن، هذا إذا لم تكن تلك العين من مال التجارة و رأس مالها كما إذا كان المقصود من شرائها أو إبقائها في ملكه الانتفاع بنمائها أو نتاجها أو أُجرتها أو نحو ذلك من منافعها، و أمّا إذا كان المقصود الاتّجار بها فالظاهر وجوب خمس ارتفاع قيمتها بعد تمام السنة إذا أمكن بيعها و أخذ قيمتها.

در این جا مرحوم سید قائل به تفصیل می شوند .می گویند که آن مالی که الآن ارتفاع قیمت پیدا کرده است ، آیا قصد تجارت داشته اید یا نه ؟ اگر برای تجارت بوده و الآن هم ارتفاع قیمت پیدا کرده است باید خمسش را بدهید. و اگر برای تکسب نبوده و برای استفاده خودش نگه داشته است ، خمس ندارد مگر این که بفروشد و آن را به مبلغی تبدیل کند که آن مبلغ اگر از مئونه سالش زیاد بیاید ، خمس باید بدهد . پس دو تفصیل دارد .

تفصیل اول این شد که این مالی که ارتفاع پیدا کرده است برای تکسب بوده یا برای استفاده خودش بوده است .

تفصیل دوم این است که آن مالی که برای تکسب نبوده ، بین فروش و عدم فروش تفاوت دارد که اگر آن را فروخت و از مئونه اش اضافه آمد ، خمس دارد و اگر نفروخت ، خمس ندارد .

عبارت : و أمّا لو ارتفعت قيمتها السوقيّة من غير زيادة‌ عينيّة لم يجب خمس تلك الزيادة لعدم صدق التكسّب، و لا صدق حصول الفائدة : می فرماید که که در این کسب نیست چون قصد کسب ندارد و ارتفاع قیمت هم ، فائده نیست چون فائده در جایی هست که بفروشد و پول دستش بیاید و زمینی که در گوشه ای افتاده است که فائده به آن نمی گویند .

هذا إذا لم تكن تلك العين من مال التجارة و رأس مالها كما إذا كان المقصود من شرائها أو إبقائها في ملكه الانتفاع بنمائها أو نتاجها أو أُجرتها أو نحو ذلك من منافعها : این که گفتیم که در ارتفاع قیمت اگر نفروشد خمس ندارد یا اگر بفروشد خمس دارد ، این در صورتی هست که برای تکسب/تجارت نگه نداشته باشد بلکه می خواهد از آنها انتفاع ببرد .

و أمّا إذا كان المقصود الاتّجار بها فالظاهر وجوب خمس ارتفاع قيمتها بعد تمام السنة إذا أمكن بيعها و أخذ قيمتها.[2] اما اگر مقصودش این بوده که قیمتش بالا رفته برای تجارت بوده است ، در این مورد ، آخر سال باید ، برای ارتفاع قیمت خمسش را بدهد یعنی در پایان سال باید بفروشد و خمس آن را بدهد .

بیان سید ابوالحسن اصفهانی ره

مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی ره ، در وسيلة النجاة (مع حواشي الإمام الخميني)، ص: 307‌می فرماید :

(مسألة 7): إذا كان عنده أعيان من بستان أو حيوان مثلًا و لم يتعلّق بها الخمس كما إذا انتقل إليه بالإرث أو تعلّق بها لكن أدّاه، فتارةً: يُبقيها للتكسّب بعينها كالأشجار الغير المثمرة التي لا ينتفع إلّا بخشبها و ما يقطع من أغصانها فأبقاها للتكسّب بخشبها و أغصانها، و كالغنم الذكر الذي يبقيه ليكبر و يسمن فيكتسب بلحمه و أُخرى: للتكسّب بنمائها المنفصل كالأشجار المثمرة التي يكون المقصود الانتفاع بثمرها، و كالأغنام الأُنثى التي ينتفع بنتاجها و لبنها و صوفها و ثالثة: للتعيّش بنمائها؛ بأن كان لأكل عياله و أضيافه. أمّا في الصورة الأُولىٰ فيتعلّق الخمس بنمائها المتّصل فضلًا عن المنفصل كالصوف و الشعر و الوبر، و في الثانية لا يتعلّق الخمس بنمائها المتّصل و إنّما يتعلّق بنمائها المنفصل، كما أنّ في الثالثة يتعلّق بما زاد علىٰ ما صرف في أمر معيشتها. [3]

مرحوم سید ابوالحسن سه صورت تصور می کنند :

    1. گاهی این عینی که خمسش را داده یا متعلق خمس نبوده ، را می خواهد برای تکسب نگه بدارد مانند درختانی که ثمر ندارد و می خواهد بزرگ بشود و خود درخت(چوب) را بفروشد، یا حیوانی ذکری که نگه داشته تا چاغ بشود و از گوشتش استفاده کند .

    2. و گاهی آن را نگه داشته و می خواهد از نماءش تکسب بکند مانند اینکه درختان را نگه داشته تا از میوه هاش برای فروش استفاده کند یا مانند گوسفندان ماده که از نماء منفصلش استفاده کند .

    3. و گاهی آن را نگه می دارد تا خودش از آن استفاده بکند و از نماءش هم خودش و عیالش و مهمانانش استفاده بکنند .

اما حکم صورت اول این است که آن نماء چه منفصل و چه متصل ، خمس دارد چون اصلش خمسش را داده است و این فرمایش سید در عروه هم این قسم اول را قبول دارد .

اما حکم صورت دوم این است که به نماء متصلش خمس تعلق نمی گیرد (چون نماء متصلش که قابل فروش نیست و می خواهد خودش استفاده کند )ولی خمس به نماء منفصل آن تعلق دارد .

حکم صورت سوم هم بر این است که آن مقداری که زائد بر معیشتش هست ، خمس به آن تعلق می گیرد .

پس سید ابوالحسن ره در صورت اول فقط (اصلش را برای تجارت نگه داشته) مطابق سید در عروه فرمودند که بر کل نماءاتش خمس دارد اما در صورتی که نماء را برای تجارت نگه داشته ، بر نماء منفصلش خمس هست و بر متصلش خمس نیست . و در صورتی که اصلاً برای تجارت نیست و برای زندگانی خودش بوده ست ، نماءی تصور نمی کنیم و می گوئیم که اگر زیادی آمد ، خمس دارد .

پس در نماءات نظرشان با صاحب عروه متفاوت شد . سید در عروه می فرمود که در نماءات کلاً خمس هست ولی سید ابوالحسن می فرماید که ما باید ببینیم که این نماءات را برای چی نگه داری می کنیم و هر کدام فرق می کند.همین بیان سید ابوالحسن اصفهانی ره در تحریر الوسیله امام ره[4] آمده است . این مطلب را راجع به نماءات بود و باید به ارتفاع قیمت برسیم که سید ابوالحسن راجع به ارتفاع قیمت چه چیزی می فرماید .

 


[4] . مسألة 14 لو كان عنده أعيان من بستان أو حيوان مثلا و لم يتعلق بها الخمس‌كما إذا انتقل إليه بالإرث أو تعلق بها لكن أداه فتارة يبقيها للتكسب بعينها، كالأشجار غير المثمرة التي لا ينتفع إلا بخشبها و أغصانها فأبقاها للتكسب بهما، و كالغنم الذكر الذي يبقيه ليكبر و يسمن فيكتسب بلحمه، و أخرى للتكسب بنمائها المنفصل كالأشجار المثمرة التي يكون المقصود الانتفاع بثمرها، و كالأغنام الأنثى التي ينتفع بنتاجها و لبنها و صوفها، و ثالثة للتعيش بنمائها و ثمرها بأن كان لأكل عياله و أضيافه، أما في الصورة الأولى فيتعلق الخمس بنمائها المتصل فضلا عن المنفصل، كالصوف و الشعر و الوبر، و في الثانية لا يتعلق بنمائها المتصل، و انما يتعلق بالمنفصل منه، كما أن في الثالثة يتعلق بما زاد على ما صرفه في معيشته. .(تحرير الوسيلة، ج‌1، ص: 358‌)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo