< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام والخاص/الخطابات الشفاهیة/ ثمره مساله

بحث در ثمرات قول به شمول خطابات شفاهیه به معدومین و عدم آن بود، که اگر کسی قائل بشود خطابات شفاهیه شامل ما معدومین در زمان پیامبر میشود یا نمیشود چه ثمره ای دارد؟ اگر کسی قائل بشود خطابات شفاهیه شامل معدومین نیست ثمره اش چیست؟ البته ما عرض کردیم خطابات هم شامل حاضرین و غائبین است و هم شامل معدومین، به بیان های مختلف این مطلب را عرض کردیم. اما حالا اگر کسی قائل شد که این خطابات شامل معدومین نیست چه ثمره ای بر این مطلب بار است؟ چه اشکالی در استنباط ایجاد می کند؟ احکامی که مصدرش به صورت خطابات شفاهیه آمده است مثل «یا أیها الذین آمنوا» هایی که در قرآن آمده است.

مرحوم آخوند دوتا ثمره برای قول به عدم ذکر کردند: [1]

ثمره اولش این است که مجتهد نمی تواند به ظهورات قرآن تمسک کند، ظهورات از دست او گرفته می شود و نمی تواند به آن استدلال کند بر احکام. چون فرض این است که این خطاب مربوط به او نیست مربوط به حاضرین است. برای این ثمره آخوند دوتا جواب دادند:

جواب اول این است که این ثمره ای که در اینجا ذکر شده و نقمتی برای مجتهد است این منوط است بر اینکه کسی قائل بشود ظواهر فقط برای مقصودین به افهام حجت است، این هم خودش بحثی است که در ظواهر بیان شده و بحث شده، اگر شخصی قائل شد که ظواهر فقط برای مقصودین به افهام حجت است نه غیر مقصودین به افهام، چنانکه میرزای قمی این قول را دارد بر خلاف مشهور، طبعا ما که خطابات شفاهیه را مخصوص حاضرین بدانیم طبعا معدومین می شود غیر مقصودین به افهام، و از آن طرف هم مبنای شخصی این است که ظواهر فقط برای مقصودین به افهام حجت است در این صورت بله این ثمره درست خواهد بود و نمی شود به ظواهر قرآن در این موراد تمسک کرد، اما اگر ما قائل شدیم که ظواهر هم برای مقصودین به افهام حجت است و هم برای غیر مقصودین به افهام دیگر این ثمره ظاهر نخواهد شد و درست نخواهد بود، چرا؟ برای اینکه فوقش شما اثبات می کنید ما مقصودین به افهام نیستیم چون مشافهین یعنی کسانی که مقصود به افهام متکلم نیستند، ولی در بحث حجیت ظواهر خواهیم گفت ظهور آیات قرآن چه خطابات و چه غیر خطابات آن همه اش برای همه انسان ها حجت است چه مقصودین به افهام باشند و چه نباشد، برای همه حجت است وقتی چنین باشد دیگر ولو شما قائل باشید خطابات فقط مخصوص مشافهین است که لازمه اش این است که «مقصودین به افهام» باشند و فقط در حق آنان حجت است باز در اینجا ثمره ظاهر نمی شود چون ظواهر برای همه حتی غیر مقصودین به افهام هم حجت است. (اشکال و جواب).

خلاصه صحت و عدم صحت این ثمره طبق بیان مرحوم آخوند مبتنی بر بحثی است که در حجیت ظواهر خواهد آمد و آن این است که ظواهر کتاب و سنت فقط برای مقصودین به افهام حجت است یا شامل غیر آنها می شود اگر بگوید مخصوص مقصودین به افهام است این ثمره صحیح است و اگر بگویید نه ظواهر فقط مخصوص به مقصودین به افهام نیست دیگر این ثمره صحیح نمی شود. مشهور قائل هستند که ظواهر هم نسبت به مقصودین به افهام حجت است و هم نسبت به غیر آنها حجت است که طبق نظر آنها دیگر ثمره در این بحث در اینجا ظاهر نمی شود.

الان بحث ما در مقصودین به افهام و غیر آنها نیست بحث ما در این است که آیا اگر کسی قائل شد به این که خطابات مخصوص مشافهین یعنی حاضرین غائبین در زمان خطاب است آیا این ثمره ای دارد یا ندارد، طبعا ما که در زمان خطاب معدوم بوده ایم نمی توانیم مقصودین به خطاب باشیم کسانی که در زمان خطاب موجود بوده اند آنان مقصود به خطاب و افهام بوده اند، پس ما غیر مقصودین به افهام هستیم. صحت این ثمره بر اساس آن مبنایی بود که آخوند ذکر کرده و در باب ظهورات بحثش خواهد آمد. این جواب اول مرحوم آخوند. بر این جواب اول آخوند نائینی اشکالی کرده اند که بهتر است بعدا عرض کنیم چون مطالب زیاد است با نظم طرح کنیم بهتر است. خلاصه مرحوم آخوند در جواب اول به ثمره این طور فرمودند که چون ما قائلیم که ظواهر نسبت به غیر مقصودین به افهام هم حجت است پس اشکال ندارد شما بگویید خطابات مخصوص مشافهین یعنی حاضرین و غائبین است.

در اینجا ما نیاز به قاعده اشتراک داریم یا نداریم؟ ظاهرا نیاز داریم، برای اینکه درست است که ما غیر مقصودین به افهام هستیم و طبق مبنای مشهور ظواهر هم برای ما حجت است، درست است ظواهر نسبت به ما حجت است ولی از این ظواهر ما تکلیف آن مخاطبین و مشافهین را می فهمیم چون فرض این است که ما مقصودین به افهام نیستیم لذا ما نیاز به قاعده اشتراک داریم در اینجا، پس ما اگر این جواب اول مرحوم آخوند از ثمره را بپذیریم در حقیقت درست است که حجیت ظواهر نسبت به خودمان را اثبات می کنیم و می فهمیم ظواهر چی می خواهد بگوید ولی می فهمیم تکلیف مقصودین به افهام چیست چون فرض این است ما مقصودین به افهام نیستیم لذا نیاز به قاعده اشتراک داریم تا بفهمیم ما هم با آنها مشترک هستیم و اثبات می کنیم آن تکالیفی که برای آنها هست برای ما هم هست، پس قاعده اشتراک اینجا موضوعش را آن حجیت ظواهر نسبت به غیر مقصودین به افهام درست کرد یعنی اگر ظواهر برای ما حجت نبود اصلا نمی فهمیدیم که تکلیف آنها چیست تا بخواهیم آن تکالیف را با قاعده اشتراک برای خودمان هم ثابت کنیم.

ما تکلیف آنها را از راه حجیت ظواهر نسبت به غیر مقصودین به افهام فهمیده ایم تا موضوع برای قاعده اشتراک درست شود، بخلاف اینکه اگر ما حجیت ظواهر را نسبت به غیر مقصودین به افهام ثابت نمی کردیم اصلا نمی فهمیدیم تکالیف آنها چیست، یعنی مشکل خیلی عمیق تر می شد اصلا نمی فهمیدیم ظاهر قرآن چیست اصلا، پس این بیان کانه مشکل را تا یک جایی حل می کند تا جایی که قاعده اشتراک را بتوانیم جاری بکنیم. ولی خود جریان قاعده اشتراک یک مشکلاتی دارد که عرض خواهیم کرد. لذا این جواب اول آخوند مشکل را اجمالا تا حدودی حل می کند نه به طور کامل.

مرحوم نائینی به آخوند در اینجا اشکال می کند[2] و می گوید شما با این بیان تان نتوانستید اثبات کنید شمول آن احکام نبست به ما را و مجبور شدید از قاعده اشتراک استفاده کنید لذا بیان شما مشکل را حل نکرد. می گوییم بله نیاز به قاعده اشتراک پیدا کردیم ولی اگر این بیان مرحوم آخوند نبود چه می شد این می شد که اصلا نمی توانستیم بگوییم قاعده اشتراک جاری می شود. لذا مرحوم آخوند با این جواب اول یک مقدار از مشکل را حل کرد. مشکل این است که می خواهیم بگوییم احکامی که در حق مشافهین صادر شده برای ما هم وجود دارد اگر جواب اول نبود نمی توانستیم بگوییم ما هم در آن احکام با مشافهین مشترک هستیم و مشکل ما خیلی عمیق تر می شد. به هر حال جواب آخوند برای قاعده اشتراک موضوع درست می کند. پس باید ظواهر را نسبت به غیر مقصودین حجت بدانیم تا بفهمیم تکالیف آنها چیست تا بشود قاعده اشتراک را جاری کنیم. (اشکال وجواب). تا اینجا جواب اول مرحوم آخوند برای ثمره را بیان کردیم.

جواب دوم این است که می فرمایند بر فرض که بگوییم ظواهر مخصوص مقصودین به افهام است ولی ما غیر مقصودین به افهام نیستیم ما هم مقصودین به افهام هستیم خطابات می پذیریم که مخصوص کسانی است که مشافهین هستند ولی مخصوص بودن خطابات برای مشافهین لازمه اش این نیست که کسانی که مشافهین نیستند مقصود بالافهام هم نیستند برای اینکه روشن است که یک جاهایی شما کسی را خطاب می کنید و می گویید به دیگران بگو این کار را انجام بدهند و دیگران هم باید انجام بدهند، مثلا نامه به فرزند بزرگ تان می نویسید و می گویید به برداران کوچکت بگو که فلان کارها را انجام بدهند و آنها هم باید انجام بدهند چون مقصودین بالافهام هستند اگر چه مشافهین نیستند. پس اینکه خطابات شفاهی مخصوص مشافهین باشد ملازم نیست با اینکه معدومین غیر مقصودین بالافهام هستند نه آنها مقصود هستند، اگر این جواب را بدهید دیگر نه نیازی به آن کبرای باب حجیت ظهور داریم و نه نیازی به قاعده اشتراک داریم چون فرض این است که احکام هم برای ما حجیت دارد و هم ما در آن با دیگران مشترکیم.

ثمره دومی که در اینجا مطرح شده است و یک مقدار دقیق هم می باشد و آن این است که گفته اند اگر ما قائل بشویم که خطابات مخصوص حاضرین است و شامل غائبین و معدومین نیست، نمی توانیم به اطلاقات تمسک کنیم اطلاقات حجت نخواهد بود، اطلاقات نسبت به معدومین حجت نخواهد بود منظور از اطلاقات، اطلاقات در ناحیه موضوع و تکلیف قابل تمسک نخواهد بود نسبت به معدومین. مثلا فرموده «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَة» موضوعش الذین آمنوا است، فرق موضوع و متعلق را هم قبلا گفته ایم، نمی دانیم الذین آمنوا قیدی دارد یا ندارد، آیا مقید به زمان حضور معصوم است یا نه، نمی توانیم به اطلاق این دلیل در هنگام شک در قیدیت یک قیدی تمسک کنیم، و بگوییم آیه می فرماید یا ایها الذین آمنوا... پس نماز جمعه بر همه واجب است، این آیه که خیلی روشن است ولی چرا فقهای ما تمسک به اطلاق آن نمی کنند اشکال همین استکه نمی شود بنا بر اینکه خطابات را ما مختص مشافهین بدانیم به اطلاق در ناحیه موضوع تمسک کرد، البته فقها که به این آیه تمسک نمی کنند دلیلش سیره قطعیه است که نماز جمعه در زمان غیبت واجب عینی نیست، پس آن ادله خاص خودش را دارد اجماع قطعی وجود دارد نماز جمعه واجب عینی نیست اگرچه خوئی اشکال کرده اند...

پس ما هستیم و این آیه که اگر در موضوع یک دلیلی شک کردیم که آیا مقید به قیدی است یا نیست اگر قائل بشویم خطابات شامل مشافهین و غیر مشافهین است می توانیم به اطلاق آن تمسک کنیم و قیدی هم در کار نیست و قیدی نیاورده است مثلا بگوییم زمانی که معصوم حاضر است، اما اگر گفتیم خطابات مخصوص مشافهین است نمی شود به اطلاق آیه تمسک کنیم، این ثمره دوم است در اینجا.

مرحوم نائینی و آقا ضیا می فرمایند این ثمره همان عین ثمره اول است آنجا گفته اید حجیت ظهور و اینجا گفته اید حجیت اطلاق و اطلاق هم همان ظهور است و مستقل نیست از ثمره اول، اطلاقات هم نوعی از ظهورات هستند. ولی ظاهرا این ثمره مستقل از اول است با تاملی که در حد خودمان داریم، این ثمره غیر از ثمره سابق است برای اینکه این ثمره دیگر آن جواب اول مرحوم آخوند در آنجا دیگر نمی آید، جواب اول این بود که فرمودند که حجیت ظهور مخصوص مقصودین به افهام نیست لذا شما چه خطابات را شامل غیر مشافهین بدانید چه ندانید فرقی نمی کند، آن جواب آنجا نمی آید برای اینکه در اطلاقات یا قسمی در اطلاقات حتما مخصوص مقصودین به افهام است یعنی در اطلاقات یک خصوصیتی است و نمی توانید شما اطلاقات را اعم از مقصودین به افهام و غیر مقصودین به افهام تلقی بکنید، اطلاقات یک خصوصیتی دارند که طبق آن فقط مخصوص مقصودین به افهام است لذا مرحوم آخوند این ثمره را از قبلی جدا کرده اند و مستقل ذکر کرده اند. البته بخشی از اطلاقات این طوری اند و بیان خواهیم کرد.

مثلا پیامبر فرموده «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَة» فرض کنیم این را پیامبر در تابستان فرموده و عده ای هم که دارند می شنوند احتمال می دهند این نماز در تابستان مطرح شده، یعنی تابستان بودن موثر و دخیل است، آنها می توانند به اطلاقات تمسک کنند و بگویند اگر تابستان قید بود برای نماز جمعه آن را ذکر می کرد در آیه، الان که ذکر نکرده به اطلاق تمسک می کنند و می گویند تابستان قید نیست مطلق است و همه فصول را می گیرد. می گویند اگر دخیل بود و قید نمی آورد نقض غرض می شد وحالا که نفرموده یعنی قید نیست و مطلق است. جواب ما از اینکه این دوتا ثمره با هم فرق دارند این است که اینجا قطعا اطلاقات نیاز دارند به مقصودین به افهام.

مرحوم آخوند در جواب از این ثمره قیود را دو قسم خواهند کرد یکی مفارق و یکی لازم، قیود مفارق مثل سفر و حضر و شب و روز ... ممکن است یک وقت باشند و یک وقت نداشته باشند، نسبت به قیود مفارق اطلاقات کامل است و به غیر مقصود به افهام و مقصود به افهام نسبت به اینها فرقی ندارد، اما نسبت به قیود لازم چطور، قیودی هست اصلا از آن شی جدا نمی شود مثل زبان عربی، فرموده عقد بخوانید بگویید انکحت و قید نیاورده که به عربی بگویید چون همه عرب بوده اند و عربیت از آنها جدا نمی شده مثل عدالت نیست که الان شخص عادل است و فردا فاسق می شود، پس یک قیودی می توانیم فرض کنیم که لازم اند، در قیود لازم مثل عربی بودن عقد می توانیم تمسک کنیم به اطلاق و بگوییم نفرمود عربی بخوانید لذا نیاز نیست، در اینجا اگر ما مقصودین به افهام باشیم می توانیم به اطلاق تمسک کنیم ولی اگر مقصودین به افهام نباشیم نمی توانیم به اطلاق تمسک کنیم. برای اینکه اطلاق نسبت به آنها تمام نیست در قیود لازم اطلاق نسبت به مقصودین و مخاطبین تمام نیست برای اینکه مولا بگوید یا نگوید آنها عربی خواهند خواند، یعنی قید لازم است و اینطوری نیست که اگر مولا نگوید نقض غرض بکند، لذا اگر نگوید هم نقض غرضی پیش نمی آید چون اینها در هر حال عربی خواهند خواند این عقود را، پس نسبت به آن مشافهین اگر یک قید لازمی بود مولا آن قید لازم را نیاورد نقض غرض نمی کند چون فرض این است آن قید لازم است و موجود است، بخلاف قیود مفارق که اگر نگوید نقض غرض می شود.

پس در قیود مفارق اگر نگوید می فهمیم لازم نیست واجب نیست مورد غرض نبوده و الا می گفت، اما نیست به قیود لازم چه بگوید چه نگوید این قیود خودشان موجودند و نگفتنش نقض غرض محسوب نمی شود، لذا نمیتوانیم بگوییم حالا که نگفته است داخل در غرضش نیست نمی توانیم چنین چیزی را بگوییم، چون ممکن است داخل در غرضش باشند ولی چون این قیود لازم بوده اند نگفته است، اگر بگوییم که در خطابات ما معدومین هم مقصودین به افهام هستیم آن قید نبست به آنها لازم بوده ولی نسبت به ما مفارق بوده لازم نبوده، لذا باید قید را بگوید اگر در خطابات ما هم مقصودین به افهام باشیم حتما باید قید را برای ما بگوید والا نقض غرض می شود چون قیدی را که دخیل بوده است برای ما بیان نکرده است، بخلاف جایی که ما مقصود به افهام نباشیم و قید هم لازم برای آنها باشد مثل عربیت، آنجا نمی شود به اطلاق تمسک کرد تا گفته شود حالا که نگفته پس دخیل نیست اینکه نگفته چون دخیل بوده و لازم بوده نگفته است، لذا نقض غرض نشده است. پس در این اطلاقات یک خصوصیتی وجود دارد که در اطلاقات حتما مقصود به افهام بودن دخیل است البته در بخشی از اطلاقات، اگر مقصود به افهام نباشیم و بگوییم ما داخل مقصود به افهام نیستیم نمی توانیم به اطلاق تمسک کنیم برای اینکه نقض غرض نمی شود.

ثمره دوم این شد که فرمودند که اگر ما بگوییم که خطابات مخصوص مشافهین است اطلاقات نسبت به معدومین قابل تمسک نخواهد بود. اعتراض کردند که فرقی بین این ثمره و ثمره سابق نیست، عرض کردیم فرق وجود دارد برای اینکه در ثمره سابق جواب اول مشکل را تقریبا حل می کرد ولی در بخشی از اطلاقات آن جواب سابق که بفرمایید حجیت ظواهر اعم است و نسبت به همه حجت است در اینجا به درد نمی خورد برای اینکه حجیت بخشی از طلاقات فقط مخصوص مقصودین بالافهام است. این درباره این فرق.

آن وقت مرحوم آخوند از این ثمره سه تا جواب داده است[3] در حقیقت یک جواب است سه تا بخش دارد، می فرمایند قیود بر سه قسم است: یک دسته از این قیود هستند که یقین داریم که اینها در حکم دخیل نیستند، مثلا داخل در خانه بوده مسجد بوده ... هزاران قید اینطوری وجود دارد که قطعا می دانیم در حکم دخیل نیستند پس شما نمی توانید بگویید نمی توانیم نسبت به این قیود به اطلاقات تمسک کنیم نه می توانیم نسبت به این قیود تمسک به اطلاق کنیم.

یک دسته دومی از قیود هستند که مفارق هستند نسبت به مخاطبین، مثل سفر و حضر و عدالت و فسق و اینها، در این نوع قیود می فرمایند ما می توانیم به اطلاقات تمسک کنیم بنا بر اینکه ظواهر را حجت بدانیم برای همه، برای اینکه اگر این قیود در نظر مولا دخیل بود حتما باید آنها را ذکر می کرد بیان می کرد اگر نمی گفت نقض غرض می شد چون فرض این است که این قیود برای مخاطبین هم مفارق است، لذا می شود در اینجا به اطلاقات تمسک کرد برای فرار از نقض غرض.

دسته سوم قیودی اند که نسبت به مشافهین لازم است و نسبت به معدومین که ما باشیم مفارق است، مثل عربیت برای صحت عقد یا حضور معصوم برای وجوب نماز جمعه، این قیود برای مشافهین قیود لازمه است چون عرب بوده اند و یا در زمان معصوم بوده اند، اما نسبت به ما حالت مفارق پیدا کرده است، در اینجاها اشکال وجود دارد برای تمسک به اطلاقات، در اینجا اگر قائل بشویم خطابات مخصوص مشافهین نیست و همه را می گیرد آن وقت می توانیم به اطلاقات تمسک کنیم چون نسبت به ما قید لازم نیست باید بیان میکرد، تکلیف ما را هم باید بیان کند باید بیان می کرد این قیود را، لذا اگر نگفت می فهمیم در غرضش دخیل نیست.

اما اگر بگوییم خطابات مخصوص مشافهین است وشامل معدومین نیست، در ین صورت نمی شود به اطلاقات دلیل تمسک کنیم چون فرض این است که آن قیود لازم آن مخاطبین بوده و اگر هم نمی گفت نقض غرض لازم نمی آمد لذا می فرمایند این اشکال عدم صحت تمسک به اطلاق در اینجا وجود دارد ولی چنین مواردی نادر است، یک قیودی لازم باشد نسبت به مخاطبین و نسبت به ما مفارق باشد، چنین قیودی باشد بعید است و نادر. لذا این قیود را سه قسم کردند و به این طریق جواب ثمره دوم را می دهند.

آقای خوئی و دیگران می فرمایند این قسم سوم که قید لازم است دیگر ثمره ظاهر می شود و نباید انصاف را از دست بدهیم یعنی اگر بگوییم خطابات مخصوص مشافهین است در این قیود لازم نمی توانیم به اطلاقات تمسک کرد پس باید یک جواب دیگری برای این ثمره پیدا کنیم یعنی یا بگوییم خطابات مخصوص مشافهین نیست ویا اینکه جواب دوم از آن ثمره اولی را بگوییم که این بود که اگر چه مخصوص مشافهین است ولی ما هم مقصود بالافهام هستیم. یکی از این دو جواب را بدهیم مشکل ثمره حل می شود اما اینکه بگویید اینجا کانه به اطلاقات می شود تمسک کرد حتی نسبت به قیود لازم نه این صحیح نیست یا بگوییم این موارد نادر است این هم صحیح نیست چون چنین مواردی وجود دارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo