< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی‌سبزواری

96/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقصد ثالث/ مطلق و مقیّد/ جمله مشتمل بر علم جنس

 

ادامه جمله دوّم: جمله مشتمل بر علم جنس

بیان گردید که بحث از دلالت و عدم دلالت جمله مشتمل بر علم جنس بر اطلاق، در گرو روشن شدن معنای علم جنس می باشد. گذشت که راجع به معنای علم جنس، دو نظریّه در میان ادباء مطرح می باشد: برخی این دو را به لحاظ معنا مترادف می دانند و برخی موضوعٌ له علم جنس را حصّه خاصّه ای از طبیعت دانسته و آن را اخصّ مطلق از اسم جنس می دانند. بیان شد که علمای عامّه نیز از میان این دو نظریّه، قائل به نظریّه دوّم یعنی تفاوت معنوی علم جنس و اسم جنس شده اند. در ادامه به بیان اقوال علمای امامیّه و نظریّه مختار خواهیم پرداخت.

بیان اقوال امامیّه

علمای امامیّه راجع به مدلول علم جنس و اسم جنس اختلاف نموده اند:

برخی با نظریّه دوّم ادباء یعنی نظر جناب سیوطی مبنی بر تفاوت مدلول اسم جنس و علم جنس موافق هستند. سیّد حکیم «رحمة الله علیه» در حقائق الاصول، ذیل کلام محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» که به اهل عربیّة نسبت می دهند که موضوعٌ له علم جنس را ماهیّت متعیّنه به تعیّن ذهنی می دانند و پس از بیان برداشت محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» از این فرمایش اهل عربیّه، به بیان برداشت خود از این فرمایش پرداخته و می فرمایند[1] : «الظاهر انّ مرادهم من التعیّن الذهنیّ فی کلامهم، کون المعنی، له مطابَقٌ فی الذهن، فالموضوع له اللفظ، نفس المعنی المقیّد بکونه ذا مطابَقٍ ذهنیّ موجب له نحواً من التعیّن نظیر التعیّن الحاصل للمعهود الذکری و الخارجی، غایة الامر انّ منشأ حضور المطابق الذهنی تارةً یکون تقدّم ذکره و اخری حضوره الخارجی و ثالثةً غیر ذلک، فأسامة- مثلا- موضوع لنفس الأسد بشرط أن يكون له نحو من التعين الحاصل من حضوره في ذهن السامع قبل الكلام و كذا الحال في المعرف بلام الجنس فانه من قبيل عَلَم الجنس و انما الفرق بينهما في أن التعين المذكور مدلول عليه بنفس اللفظ في علم الجنس و باللام في المعرف بلام الجنس و كذا الحال في المعرف بلام العهد الذهني، فانه مثل المعرف بلام الجنس و الفرق بينهما في أن مدلول الأول الفرد المنتشر و مدلول الثاني نفس الجنس فليس معنى أخذ الحضور الذهني قيداً في معناه أنه موضوع للمعنى الموجود في الذهن بل موضوع لنفس المعنى الّذي له مطابق في الذهن و ان كان كلامهم ربما يوهم الأول.

قال ابن الحاجب: أعلام الجنس وضعت أعلاماً للحقائق المتعينة كما أشير باللام في نحو: (اشتر اللحم) إلى الحقيقة الذهنية و كل واحد من هذه الاعلام موضوع لحقيقة في الذهن متحدة فهو أيضا غير متناول غيرها وضعاً و إذا أطلق على فرد من الافراد الخارجية نحو: هذا أسامة مقبلا، فليس ذلك بالوضع بل لمطابقة الحقيقة الذهنية لكل فرد خارجي مطابقة كل كلي عقلي لجزئياته الخارجية نحو قولهم: الإنسان حيوان ناطق، و قال أيضاً: إن الحقيقة الذهنية و الفرد الخارجي كالمتواطئين انتهى. فان قوله: حقيقة ذهنية و كلي عقلي، و ان كان يوهم ذلك إلا أن ملاحظة خصوصيات عبارته تشهد بإرادة الطبيعة من الكلي العقلي في قبال الافراد و بالحقيقة الذهنية ما ذكرنا لا ما ذكر المصنف».

و برخی دیگر همچون محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» تقریباً با نظریّه اوّل ادباء یعنی نظریّه امثال ابن عقیل و رضیّ الدین استر آبادی مبنی بر ترادف معنوی اسم جنس و علم جنس موافق هستند. حاصل فرمایش ایشان آن است که می گویند: علم جنس وضع شده است برای ماهیّت و طبیعت شیء بما هی متمیّزةٌ عن سائر الماهیّات و الطبایع و اسم جنس نیز وضع شده است برای همان ماهیّت و همان طبیعت بما هی هی بدون نگاه تمیّزی آن از سایر ماهیّات.

توضیح مطلب آن است که بلا شکّ، هر طبیعت و ماهیّتی از طبایع که به ذهن ما بیاید، خود به خود متمایز از سایر ماهیّات و طبایع می باشد ولی در مقام وضع الفاظ، وقتی طبیعتی در ذهن حاضر می شود، تارةً لفظ وضع می شود برای همان طبیعتی که متمیّز از سایر طبایع می باشد به گونه ای که تمیّز آن از سایرین، جزئی از موضوعٌ له قرار می گیرد مثل اسامة که وضع شده برای حیوان مفترسی که غیر از حیوان ناطق است، غیر از حیوان صاهر است، این لفظ، علم جنس می باشد؛ و تارةً لفظ وضع می شود برای همین طبیعت بدون اینکه تمیّزش از سایرین در موضوعٌ له اخذ شود مثل اسد که وضع شده برای حیوان مفترس، این لفظ، اسم جنس می باشد.

بر این اساس، هر دو اسم اسد و اسامة، برای حیوان مفترس وضع شده است با این تفاوت که اسد برای حیوان مفترس بدون لحاظ تمیّزش از سایر ماهیّات وضع شده است و اسامه وضع شده است برای همان حیوان مفترس با لحاظ تمیّزش از سایر ماهیّات. لذا به لحاظ همین قید تمیّز که در موضوعٌ له علم جنس اخذ شده است، علم جنس برخوردار از نوعی تعیّن و ویژگی می شود و از افراد معرفه شناخته می گردد، ولی اسم جنس به جهت عدم برخورداری از لحاظ این تعیّن، از افراد نکره شمرده می شود.

بیان[2] استاد معظّم

گفته می شود نظریّه ترادف مبتلا به سه اشکال می باشد:

اوّلاً اگر وضع لفظی خاصّ به عنوان علم جنس برای ماهیّت متمیّز از سایر ماهیّات در ذهن، توجیه عقلائی داشته باشد، باید در کنار هر اسم جنسی که برای ماهیّت من حیث هی هی و بدون لحاظ تمیّز آن از سایر ماهیّات وضع شده است، یک علم جنس نیز برای افاده ماهیّت متمیّز از سایر ماهیّات، وضع گردیده و شاهد وفور اعلام اجناس به مقدار وفور اسماء اجناس باشیم، در حالی که این چنین نیست و این کاشف از آن است که وضع اسمی خاصّ برای افاده ماهیّت متمیّز از سایر ماهیّات به عنوان علم جنس، اساساً هیچ توجیه عقلائی ندارد و لذا موضوعٌ له علم جنس باید چیز دیگری باشد؛

ثانیاً هر ماهیّتی به لحاظ تصوّر ذاتیّات خود، متمیّز از دیگر ماهیّات بوده و حضور یک ماهیّت در ذهن، بدون تمیّز از سایر ماهیّات ممکن نمی باشد، بنا بر این وضع علم جنس برای افهام ماهیّت متمیّز از سایر ماهیّات، لغو خواهد بود؛

و ثالثاً تمیّز، قیدی ذهنی بوده و در نتیجه ماهیّت متمیّزه نیز حقیقتی ذهنیّه می باشد که موطنی جز ذهن ندارد، لذا قول به وضع علم جنس برای ماهیّت متمیّزه، مستلزم آن است که حمل آن بر افراد خارجی ماهیّت، نیازمند تجرید معنای آن از این قید ذهنی باشد، در حالی که حمل علم جنس بر افراد خارجی ماهیّت در محاورات عرفیّه، بدون هر گونه عملیّات تجریدی صورت می پذیرد و این کاشف از آن است که علم جنس، برای ماهیّت متمیّزه فی الذهن وضع نشده و موضوعٌ له دیگری دارد.

این اشکالات موجب شده مثل محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» نیز که که قائل به ترادف علم جنس و اسم جنس می باشند، اخذ قید ذهنی تمیّز از سایر ماهیّات را در معنای علم جنس نپذیرفته و قائل شوند علم جنس و اسم جنس هر دو به لحاظ دلالت تصوّری برای ماهیّت مهمله و لا بشرط مقسمی وضع شده اند، نه برای ماهیّت مطلقه و لا بشرط قسمی[3] ، لذا به لحاظ دلالت تصدیقی، دلالت هر دو بر اراده اطلاق، نیازمند قرینه عامّه مقدّمات حکمت می باشد؛

همانطور که بنا بر نظریّه تفاوت معنوی علم جنس و اسم جنس نیز استفاده اطلاق از اسم جنس نسبت به تمام افراد ماهیّت و استفاده اطلاق از علم جنس نسبت به تمام افراد حصّه خاصّه از ماهیّت، نیازمند قرینه عامّه مقدّمات حکمت می باشد، زیرا بر اساس این نظریّه، خصوصیّت حصّه خاصّه ای از ماهیّت مثل شیر آفریقایی، به صورت فی الجملة ملحوظ واقع شده است نه اینکه علم جنس برای تمامی افراد این حصّه وضع شده باشد.

 


[1] - حقائق الاصول، جلد 1، صفحه 548.
[2] - شروع درس 64، مورّخ 17/11/96.
[3] - ایشان در کفایة الاصول، صفحه 243، در مورد موضوعٌ له اسم جنس می فرمایند: «و بالجملة الموضوع له اسم الجنس هو نفس المعنى و صرف المفهوم الغير الملحوظ معه شي‌ء أصلا الذي هو المعنى بشرط شي‌ء و لو كان ذاك الشي‌ء هو الإرسال و العموم البدلي و لا الملحوظ معه عدم لحاظ شي‌ء معه الذي هو الماهية اللابشرط القسمي و ذلك» و از آنجا که در بحث علم جنس، صفحه 244، علم جنس را مترادف با اسم جنس می دانند و می فرمایند: «لكن التحقيق أنه موضوع لصرف المعنى بلا لحاظ شي‌ء معه أصلا كاسم الجنس‌» روشن می شود موضوعٌ له علم جنس را نیز ماهیّت مهمله و لا بشرط مقسمی می دانند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo