« فهرست دروس

درس حدیث استاد محسن فقیهی

96/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:شرح حدیث دوازدهم کتاب عقل و جهل

بحث در باب توضیح و بررسی حدیث دوازدهم کتاب کافی بود و بحث به این نقطه از حدیث رسید:« يَا هِشَامُ، ثُمَّ ذَكَرَ أُولِي الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّكْرِ، وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْيَةِ، فَقَالَ:«يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‌»وَ قَالَ: «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‌ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ‌ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‌»»[1]

در این فراز امام در رابطه با اولوا الالباب با هشام سخن می‌گویند. ایشان هشت آیه را در قرآن ذکر می‌کنند،که جملگی در توصیف و مدح "اولوا الالباب" وارد آمده‌اند به هشام خاطر نشان می‌کنند.

اما جا دارد کمی در باب معنی واژه "لبّ" توضیح دهیم. لبّ به معنی عقل خالص و کامل است که خالی از اوهام و آشفتگی باشد. عقل کاملی که در آن حجابهای هوس و نادانی راه ندارد. عقل خالصی که شائبه هر گونه ناپختگی و کج فهمی در آن منتفی است.

فلذا در این تعبیر "اولوا الالباب" نوعی تشویق و ترویج به نیکویی وجود دارد. خداوند برای کسانی که صاحب این عقل خالص و کامل هستند، بهترین زینت ها را در بیانات خود آورده است. امام می‌فرماید: خداوند بهترین زینت را برای این دسته از انسان‌ها آورده است. بهترین زینت در لباسها و تزئینات ظاهری نیست، بلکه در همین یاد و ذکر نیکو و زیبایی است که خداوند از این افراد در قرآن و بر لسان وحی آورده است.

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‌؛این اولین آیه ای است که امام در رابطه با اولوا الالباب ذکر می‌کنند. در این آیه بین بخشش حکمت از جانب خداوند و خیر کثیری که در آن است و اولوا الالباب رابطه‌ای برقرار شده است. یعنی حکمت دارای خیر کثیری برای صاحبش خواهد بود؛که این خیر کثیر برای اولوا الالباب روشن است و آنها به این خیر کثیر متفطّن می‌شوند.

اما در توضیح حکمت لازم است این نکته را یادآور شویم که حکمت نوعی آگاهی نافذ است که در عمل انسان اثرگذار است. یعنی حکمت جمع بین علم و عمل است؛«الحكمة تحقيق العلم و إتقان العمل[2] »حکمت این است که انسان در مقام تحقیق، معارف را با دقت تمام، یاد گرفته و به دقت در مقام عمل به کار می‌بندند.

انسان در بسیاری از موارد حرفها را تنها حفظ کرده است تا به عنوان مثال برای دیگران به عنوان یک متن یا سخنرانی ایراد کند. اما هیچ اثری در زندگی شخصی انسان ندارد. این معرفت حتی اگر به آگاهی و دانایی شخص افزوده است، ولی در زندگی او و رفتار و اقدام او هیچ اثر و زیادتی در رشد و تکامل شخص ندارد. ولی اگر علم، عمل شخص را نیز تنظیم کند، مایه رشد و زیادت خود او هم باشد، این معرفت نافذ را حکمت می‌گویند. این حکمت بر اساس پیوندی که در این آیه با اولوا الالباب یافته است،در نزد آنها یافت می‌شود.

ما خیلی چیزها را نمی‌دانیم.اما در باب بسیاری از آگاهی های ما نیز نمی‌توان نسبت عالم به ما داد. زیرا عالم کسی است که در مقام عملش، اثر و لوازم آن معرفت را می‌توان مشاهده کرد. ولی ما وضع زندگی و رفتارمان، قبل و بعد از دانستن یکسان است. یکی از بزرگان در رابطه با مرحوم آیت‌الله بروجردی می‌فرمود:«ایشان باور داشت خدا وجود دارد».یعنی خود این باور زندگی او را در شعاع وجود خداوند غرق کرده بود.

نکته دیگری که در باب حکمت در این آیه تذکر داده می‌شود،خدادادی بودن این موهبت است."یؤت الحکمه من یشاء".این فضیلتی است که خداوند باید به بندگان خود ببخشد.

آخرین نکته در این آیه بازگشت به اولوا الالباب دارد.خداوند می‌فرماید حکمت تنها برای اولوا الالباب مایه تذکر است. یعنی تنها آنها هستند که به لزوم تطابق بین معرفت و عمل آگاه می‌شوند.آنها می‌فهمند که باید آثار معرفت را در رفتار شخص دنبال کرد. بسیاری از اوقات می‌شود که ما حتی به آن مسائلی که روزانه چندین بار اعتراف می‌کنیم-مثل این که من مسلمانم- در مقام عمل هیچ اعتنائی نداریم. یعنی می‌خواهیم تمام هوس ‌بازیهای خود را داشته باشیم و نمازی هم بخوانیم و روضه‌ای هم شرکت کنیم.این هیچ اثری از آن ادعای مسلمانی با خود ندارد.

 


logo