درس حدیث استاد محسن فقیهی
96/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:شرح حدیث دوازدهم کتاب عقل و جهل
امام در این روایت هشام را مخاطب قرار داده و در رابطه با موضوعاتی با او سخن میگویند.بحث به آیاتی رسید که امام برای هشام تلاوت میفرمایند،این آیات در موضوعات مختلفی تلاوت میشود.در بررسی روایت به آیاتی رسیدیم که امام در باب "اولوا الالباب" آنها را تلاوت فرمودند:« يَا هِشَامُ، ثُمَّ ذَكَرَ أُولِي الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّكْرِ، وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْيَةِ، فَقَالَ:«يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ»وَ قَالَ: «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ» وَ قَالَ:«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ»وَ قَالَ:«أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» وَ قَالَ: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» وَ قَالَ:«كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» وَ قَالَ: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ هُدىً وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ» وَ قَالَ: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ».[1]
﴿ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ ﴾[2]
این آیه دوّمین آیه از قرآن است که امام برای هشام در رابطه با رفعت ذکر اولوا الالباب تلاوت میفرمایند.
خداوند در سوره آل عمران میفرمایند:﴿ هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ﴾[3] در قرآن آیاتی داریم که نوع ظهور و دلالتشان هیچ تردیدی در باقی نمیگذارد.این آیات را خود قرآن تعبیر به "محکمات" میکند.یعنی آیاتی که در دلالت و رساندن مقصود به مؤمنین استحکام داشته و امکان هیچ بهرهبرداری از آنها نیست.ولی آیاتی هم در قرآن وجود دارند که وجوه مختلفی در آنها احتمال میرود و به اصطلاح قرآن "متشابه" هستند.قرآن میفرماید کسانی که قلب مریض و مبتلائی دارند،برای ایجاد فتنهها به سراغ همین آیات متشابه میروند،تا از احتمالات مختلف در آن به سود خود بهره جسته و آن را به نفع اهداف خود تأویل برند.این اشخاص که انحرافشان از انحراف در قلوب آنها نشأت میگیرد،در هر دوره و زمانهای هم پیدا میشوند.در همین دوران بسیاری از کلمات امام خمینی و رهبری بهرههای سیاسی و جناحی میبرند.به برخی کلمات ایشان استناد میکنند که وجوه معنائی محتمل مختلفی داشته و آن را به نفع خودشان مصادره میکنند.
قرآن میفرماید این آیات متشابه را هر کسی توان بر درکش ندارد؛بلکه به تعبیر خداوند تنها "راسخون در علم" توانایی در ک صحیح آنها را دارند.
در برخی تفاسیر کافی این راسخون در علم را به ائمّه هدی تفسیر کردهاند.آنها توان درک متشابهات را دارند.و هنگامی که آنها از این آیات برای ما گفتند ما دیگر باید به گفتهی آنها گردن نهیم.ما از آنجا ایمان ناقصی داریم،وقتی به دین میرسیم دائما به دنبال اشکال کردن به آن هستیم.به همین موارد متشابه در قرآن انگشت مینهیم و با سماجت سعی در ایراد به آن را داریم.به تعبیری که مرحوم آیتالله اراکی در این رابطه داشتند،اشخاصی که دائما به دنبال ایراد کردن به دین هستند،و نسبت به احکام شرعی تعبّد ندارند،ایمان ضعیفی دارند.
ما وقتی به پزشک متخصّصی مراجعت میکنیم،وقتی او نسخهای برای شما پیچید،اما و اگری در میان نمیآورید.وقتی به پزشک و قوّت طبابت او اعتماد کردید،به اگاهی او گردن مینهید.در رابطه با آیات قرآن نیز همین روال است،انسان وقتی اعتماد کرد که یک بیانی از شارع مقدّس به دست ما رسیده است،باید به آن تعبّد داشته باشد.این اشکالاتی که ما گاهی در احکام و بیانات الهی می کنیم، نشان از ضعف ایمان ماست.
این فضایی که امروزه رواج یافته است و در هر کلام شارع برخی تشکیک کرده و به دنبال فهم چرایی آن هستند،این حاکی از فقدان ایمان به خداوند است.بسیاری از اوامر الهی تنها برای اختبار بندگان و آزمودن آنهاست.خدا میخواهد میزان تعبّد ما را بسنجد.به قول فقهاء مصلحت برخی احکام الهی در جعل آنهاست.یعنی همین که خداوند امری در این باب به بندگان داشته باشد،برای او مهم است.میزان انقیاد بندگانش را به سنجش و محک میگذارد.فلذا نمیتوان در هر مسأله و امری تشکیک نمود.شاید خداوند متعلّق امر را آنقدر مد نظر ندارد که خود امر به آن برای او مهم است.
بنابراین انسان باید به دنبال گوهر تعبّد در درون خویش باشد.و وقتی حکمی و بیانی از طرق معتبر به او رسید،بدان گردن نهاده و پذیرای احکام الهی باشد.