< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 37 تا 47 سوره مريم

 

﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَي﴾ ﴿إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّكَ مَا يُوحَي﴾ ﴿أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَي عَيْنِي﴾ ﴿إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلَي أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي﴾ ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾ ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴾ ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾ ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي﴾ ﴿قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي﴾ ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾

 

كلام زمخشري در مرجع ضماير آيه 39 سوره ‌«‌طه»

بعد از اينكه ذات اقدس الهي به وجود مبارك موساي كليم فرمود تمام خواسته‌هايت را گرفتي آن‌گاه فرمود ما قبل از اينكه به اين سِمت منصوب بشوي منّتهاي فراوان و نعمتهاي زيادي را نسبت به شما اِعمال كرديم آن نعمتها از ميلاد وجود مبارك موساي كليم شروع مي‌شود در ارجاع اين ضماير يك حرف لطيفي جناب زمخشري دارد معمولاً ﴿أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ﴾ اين ضمير «فيه» را به موساي كليم(سلام الله عليه) برمي‌گردانند ﴿فَاقْذِفِيهِ﴾ اين ضمير «فيه» دوم را به تابوت، فَاقذفي موسي را در تابوت، فَاقذفي تابوت را در يَم آن‌گاه ‌«‌فَلْيلق يم» اين تابوت را به ساحل، زمخشري حرفش اين است كه چندتا ضمير در اين آيه است ما اگر بعضي از اين ضماير را به موساي كليم(سلام الله عليه) برگردانيم بعضي را به اين تابوت اين يك تفكيكي در رجوع ضماير هست انسجام را از دست مي‌دهد همه اينها به موسي برمي‌گردد منتها بعضي مع‌الواسطه بعضي بلاواسطه زيرا ضمير اول كه به موسي برمي‌گردد اگر ضمير دوم به تابوت برگردد و همچنين ضمير سوم به تابوت برگردد ضمير چهارم و ضمير پنجم كه يقيناً به موسي برمي‌گردد ﴿يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ اين ضماير كه به موسي برمي‌گردد پس ضماير اوّلي به موسي برمي‌گردد، ضماير آخري به موسي برمي‌گردد، اين وسطي اگر به تابوت برگردد اين انسجامش را از دست مي‌دهد همه اين ضماير به موسي(عليه السلام) برمي‌گردد منتها بعضي مع‌الواسطه بعضي بلاواسطه.

 

قرائتي ديگر از كلمه ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾

خب، اين ﴿وَلِتُصْنَعَ﴾ هم مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان نقل كرد[1] از ما و هم جناب زمخشري در كشّاف [2] و فخررازي در تفسير كبير [3] و قرطبي در جامع[4] و ابي‌السعود[5] در تفسير خاصّ خودشان همه آنها احتمال قرائت جزم را دادند كه «وَلْتُصْنَعْ» كه امر حاضر باشد به صيغه مجهول چون گاهي «إصنع» است گاهي بخواهد مجهول بشود به اين صورت در مي‌آيد منتها قرائتي كه رايج است همين لام مكسور است و عين منصوب است و به صورت جزم نيست و به صورت امر نيست وگرنه آن احتمال قرائت را همه اين آقايان نقل كردند.

 

نقش خواهر حضرت موسي در بازگشت ايشان به دامن مادر

خب، ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَي عَيْنِي﴾ ﴿إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي مَن يَكْفُلُهُ﴾ معلوم مي‌شود كه درباريان فرعون همه علاقه‌مند به اين كودك بودند و همه در اين تصميم‌گيري ماندند براي اينكه كودك نيازمند به شير است هر دايه‌اي كه مي‌آوردند اين نمي‌پذيرفت بر اساس ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ آن خدايي كه به مادر مي‌گويد صبر بكن به كودك هم مي‌گويد صبر بكن يعني قدري گريه بكن شير را قبول نكن پستان را قبول نكن تا به مادر برگردي ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾[6] خواهر موساي كليم(سلام الله عليهما) گفته من شما را راهنمايي مي‌كنم به كَفيل نه مُرضِع، مُرضع اگر باشد بايد بدهد به دايه يا دايه بيايد شير بدهد و برگردد روزي دو بار يا اين را روزي دو بار ببرند و برگردانند اما اگر كفيل باشد بايد در تحت اختيار او باشد لذا كودك به مادر برمي‌گردد اين نگفت «هل أدلّكَ» كه به شخص فرعون گفته باشد به اين مجموعه كه همهٴ اينها در تصميم‌گيري ماندند گفته ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي مَن يَكْفُلُهُ﴾ نه «مَن يُرضعه» كَفيلش باشد يعني در اختيارش قرار بدهد او را پرستاري كند نگهداري كند كه بشود ﴿فَرَجَعْناكَ إِلَي أُمِّكَ﴾ صادق باشد به احسن صِدق.

 

سرّ تقدّم ﴿كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا﴾ بر ﴿لا تَحْزَنَ﴾

مطلب بعدي آن است كه وقتي اين كودك به مادر برمي‌گردد اول آن خوف و حزنِ آمده برطرف مي‌شود بعد قرّةالعين حاصل مي‌شود اين طور نيست كه اول چشم روشن بشود بعد حزن برطرف بشود در تقديم و ترتيب لفظي اين‌چنين فرمود: ﴿كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ در حالي كه اول بايد ﴿لا تَحْزَنَ﴾ باشد بعد ﴿تَقَرَّ﴾ اول آ‌ن غم برطرف مي‌شود بعد آن نشاط پديد مي‌آيد.

 

پرسش:...

پاسخ: بله خب، اول با ديدن غم برطرف مي‌شود، بعد آن نشاط و شوق پديد مي‌آيد يعني قرّةالعين مي‌شود چون اول دفع درد و رنج است بعد حصول آسايش و آرامش اين طور نيست كه آرامش قبلاً بيايد درد بعداً برطرف بشود لكن اين قرّةالعين شدن نشان آن است كه حُزن قبلي كه تا اكنون بود برطرف شد براي اينكه اگر آن حزن و اندوهِ قبلي برطرف نمي‌شد كه اشك شوق نمي‌آمد، قرّةالعين نبود اين قرّةالعين بين دوتا نفي قرار دارد يكي اينكه آن اندوهِ قبلي رخت بربست بعد نشاط و اشك شوق آمد دوم اينكه اين لحظه‌اي نيست كه دوباره از دستش بگيرند اين نشاط و شوق باعث مي‌شود كه ديگر حزني نخواهد آمد كه اين دومي همان فعل مضارع است راجع به آينده ﴿كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا﴾ ديگر ﴿وَلا تَحْزَنَ﴾ ديگر از اين به بعد غمي نيايد نه اينكه غمِ قبلي از بين برود.

﴿كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا﴾ اين قرّةالعيني كه حاصل مي‌شود نشانه رخت بربستنِ آن اندوه قبلي است بعد چون اشك شوق پديد آمد قرّةالعين حاصل شد از اين به بعد ديگر حزني نخواهد آمد ﴿كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا﴾ يك، ﴿وَلا تَحْزَنَ﴾ از اين به بعد ديگر غمي و اندوهي به سراغ او نيايد دو،

چگونگي نجات حضرت موسي(عليه السلام) از قصاص و پيروزي در آزمون‌ها

بعد اين مقطع كه گذشت فرمود: ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً﴾ اين باز بيان منّت ديگر و نعمت ديگر است ﴿وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ﴾ غمّي كه مربوط به قصاص دنيا بود ما تو را نجات داديم، غمّي كه مربوط به عذاب آخرت بود با اِنابه تو نجات داديم ﴿فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً﴾ اين فُتون يا مصدر است نظير ركوع و جلوس كه مصدر فعلِ ﴿فَتَنَّاكَ﴾ مفعول مطلق تأكيدي مي‌شود مثل ضربتُ ضرباً، جلستُ جلوساً و اما اگر جمع باشد يعني ما تو را به چندين آزمون آزموديم با چند كه جمع باشد به هر تقدير اگر مصدر بود و مفعول مطلق فعل ﴿فَتَنَّاكَ﴾ بود مفيد تأكيد است و اگر جمع بود يعني ما چندين امتحان درباره تو كرديم كه اين دومي شايد أنسب باشد براي اينكه وقتي از غم قصاص و امثال قصاص در مصر نجات پيدا كرد حالا از آن شهر گريخت وارد مدين شد آنجا هم كه با فقر و غربت و تنهايي و تنگدستي و ناآشنايي روبه‌رو شد همه اين امتحانها را بايد پشت سر بگذارد آنجا عرض كرد ﴿رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾[7] همه اينها آزمون الهي بود و وجود مبارك موساي كليم با سرافرازي از اين امتحانها به عنايت الهي بيرون آمد خب.

 

اختصاص نعمت و تربيت خاص الهي به موساي كليم(عليه السلام)

﴿وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً﴾ اينها چندين آزمون در جريان مدين پيش آمد ﴿فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ﴾ حالا بيان وجود مبارك شعيب اين بود كه ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾[8] چون آن وقت هم حج مي‌كردند و چون سالي يك بار حج مي‌كردند هر سالي را به حج شمارش مي‌كردند وقتي مي‌گفتند هشت حِجّه يعني هشت سال، ده حجّه يعني ده سال ﴿عَلَي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ هشت سال بايد كه اجير ما باشي، اگر بيشتر شد كه مايل بودي بسيار خب، اگر نبودي حدّاقل هشت سال وجود مبارك موساي كليم برابر آن اكمل المدتين يعني عشر سنين آ‌نجا ماند حالا بعد از عشر سنين چند سال ماند يا نه خيلي روشن نيست ولي فرزنددار شد چون ازدواج حاصل شد مَهريه‌اش هم همان ﴿ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ كار كردن بود حالا با اين قافله دارد حركت مي‌كند فرمود: ﴿فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي﴾ حالا به يك اندازه رسيدي چهل سال شدي كامل شدي آزمونها را پشت سر گذاشتي فراز و نشيبهاي زيادي را ديدي به اين صورت در آمدي ﴿ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي﴾ تا اين محدوده بيان ذات اقدس الهي است فرمود من تو را پروراندم براي خودم ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾ من كار دارم برخيها مخلِصين‌اند عدّه‌اي مخلَص‌اند، مخلَص كساني‌اند كه در بين مخلِصين خداي سبحان آنها را براي خود انتخاب مي‌كند كه ‌«استخلصهم الله لنفسه‌» اين مي‌شود مخلَص، درباره موسي(سلام الله عليه) آمده است كه ﴿كَانَ مُخْلَصاً﴾[9] مخلَص درباره حضرت موسي هم آمده فرمود من تو را براي خودم انتخاب كردم براي خودم يعني براي مأموريت ويژه، براي راهنمايي، براي نبوّت، براي رسالت ويژه تو را انتخاب كردم تا حال هم خوب پروراندم براي اين منظور، آن منظور من از همين جا شروع مي‌شود ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي﴾ سه بار جريان دستور به هدايت و ارشاد فرعون در همين بخش مطرح شد يكي در آيه 24 است كه بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ آنجا ديگر سخن از هارون(سلام الله عليه) نبود بعد وقتي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) درخواست كرد كه ﴿وَاجْعَل لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي﴾ ﴿هَارُونَ أَخِي﴾ ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي﴾[10] فرمود: ﴿قَدْ أُوتيِتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي﴾[11] برادرت را ما وزيرت قرار داديم در مرحله دوم فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ﴾ باز خطاب مستقيم را متوجّه موساي كليم كرد برادر او را بر او عطف كرد در بخش سوم آن‌گاه فرمود: ﴿اذْهَبَا﴾ پس فرعون كه مخاطب اصليِ وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) بود طرفِ رسالت اين دو بزرگوار قرار گرفت و اما خود اين دو بزرگوار در مرحلهٴ اول وجود مبارك موسي بدون هارون بود، در مرحله دوم موسي بالأصاله بود هارون بر او عطف شد، در مرحله سوم به هر دو خطاب شد ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ﴾

تفاوت معناي طغيان فرعون در كلام خداوند و حضرت موسي(عليه السلام)

مسئله طغيان براي اينكه او ادّعاي ربوبيّت مي‌كرد اين طغيان مفروغ ‌عنه بود بين متكلّم و مخاطب هم خدا فرمود: ﴿إِنَّهُ طَغَي﴾ هم آنها هم شنيدند ﴿إِنَّهُ طَغَي﴾ اما اينكه موسي و هارون عرض بكنند كه ما مي‌ترسيم او طغيان كند اين طغيانِ در دعوي ربوبيّت نيست چون او مفروغ ‌عنه بود و خود خدا هم فرمود: ﴿إِنَّهُ طَغَي﴾ عرض كردند كه ما مي‌ترسيم بر ما طغيان كند يا بر محرومان ديگر طغيان كند بشورد بر ما پس اين طغياني كه بعدها ذكر مي‌شود غير از اين طغياني است كه دو بار تا حال ذكر شده يكي در همان آيهٴ 24 است كه فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ يكي در آيه 43 است كه فرمود: ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ اما بعداً كه وجود مبارك موسي و هارون عرض مي‌كنند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي﴾ يعني بر ما طغيان كند، بشورد و شورش كند و مانند آن، وگرنه آن طغياني كه دعواي ربوبيّت و الوهيّت بود آن مفروغ ‌عنه است.

 

مراد از ‌«‌وني» در كتاب و سنت

خب، ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴾ وَنْي در قرآن كريم فقط در همين آيه به كار رفته در هيچ جا ذكر نشده وَنْي يعني سستي ولي در روايات اين كلمات زياد آمده مخصوصاً در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه چند جا فرمود وَنْي و تواني و امثال ذلك باعث ركود حق و رشد باطل است[12] در قرآن كريم گرچه مادّه وَنْي به كار نرفته فرمود اين دشمنان تو تلاش و كوشش مي‌كنند علاقه‌مندند كه تو اهل سازش باشي خب كسي كه اهل سازش است اهل وَنْي و سستي است در حقيقت ديگر، در سوره مباركه «قلم» آيه نُه به اين صورت آمده ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾ اين مداهنه همان سازش، روغن‌كاري، روغن‌مالي كردن چيزي را آدم بخواهد ظاهرسازي كند مي‌گويند روغن‌مالي كرده، دُهن‌كاري كرده، مداهنه كردن يعني با نرمش با آنها برخورد بكني، آنها با تو برخورد بكنند يعني بسازي ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾ فرمود اينها دلشان مي‌خواهند كه تو سازش كني آنها هم با تو بسازند در بيانات وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است كه «مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إيهانٍ»[13] نه من اهل ادهانم نه اهل إيهان، نه اهل مداهنه‌ام نه اهل مباهنه، نه در كار من دُهن و روغن‌مالي است نه در كار من وَهن و سستي است «مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إيهانٍ» ايهان و ادهان يعني دُهن و وهن در كار من نيست براي اينكه كسي كه داراي قول فَصل است اهل دُهن و وهن نيست.

 

مراد از ‌«‌وني» در نهج‌البلاغه

لكن در ساير كلمات خود حضرت فرمود اگر كسي اهل سازش بود بالأخره حقوق را ضايع مي‌كند در كلمات حكيمانه آن حضرت يعني كلمات قصار شماره 239 در نهج‌البلاغه اين است كه فرمود: «مَنْ أَطَاعَ التَّوانِي ضَيَّعَ الْحُقُوقَ وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِيَ ضَيَّعَ الصَّدِيقَ»[14] اگر كسي پيرو وَنْي و سستي و مداهنه و روغن‌كاري كردن مال باشد اين حقوق را ضايع كرده و اگر حرف سخن‌چين و دروغ‌پرداز و تهمت‌زننده‌هاي بي‌جا را گوش بدهد دوست خودش را از دست مي‌دهد اين را در كلمات قصار فرمود در نامه‌اي هم كه مرقوم فرمودند حضرت دوتا نامه نوشتند يكي براي مالك(رضوان الله عليه) كه همان عهدنامهٴ مالك است كه حضرت آن را براي استاندار شدن مصر اعزام كرد يكي هم براي مردم مصر نوشتند كه وظايف مردم مصر را مشخص بكند آن نامه‌اي كه براي مردم مصر نوشتند همان نامه 62 نهج‌البلاغه است در آنجا فرمود: «إِذْ أَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ» آن وقتي كه شما از پيروي حق اِبا كرديد و وَني و سستي به خود راه داديد بالأخره سقوط دامن‌گير شما خواهد شد «إِذْ أَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ» در خطبه‌هاي نوراني آن حضرت خطبه 116 وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را معرفي مي‌كند مي‌فرمايد: «أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَي الْحَقِ‌ّ وَ شَاهِداً عَلَي الْخَلْقِ فَبَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ» او واني نبود، سست‌كار نبود، سست‌عهد نبود، سست‌اراده نبود وني اي در كار پيغمبر نبود.

 

آرامش دل در پرتو ذكر الهي و مراتب آن

خب پس اگر كسي از طرف ذات اقدس الهي مأموريتي دارد بايد اهل عزم باشد اينكه فرمود: ﴿إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾[15] يعني جايي است كه انسان بايد تصميم بگيرد با ترديد و شك و مظنّه و گمان كار پيش نخواهد رفت با سستي هم كار پيش نمي‌رود فرمود: ﴿وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴾ آنچه باعث طمأنينه است ياد خدا و نام خداست شما اگر بخواهيد مصمّم باشيد بايد به مركز تصميم ارتباط برقرار كنيد مركز تصميم، مركز ثبات و طمأنينه ياد و نام خداست براي اينكه ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[16] قبلاً هم اين بحث گذشت كه اگر ما اين ذكر را اضافه به مفعول بدانيم اين بخشي از طمأنينه را به همراه دارد يعني اگر كسي خدا را به ياد بياورد قلب او مطمئن مي‌شود اين بخشي از طمأنينه است ولي اگر همين ذكر خالص بود صغرا قرار مي‌گيرد براي كبرايي كه فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[17] ، اگر صغرا قرار گرفت براي آن كبراي ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ دوباره انسان برمي‌گردد به همين آيه ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ﴾ مي‌بيند كه اين از باب اضافه مصدر به فاعل است نه اضافه مصدر به مفعول «الا بذكر الله عباده تطمئنّ قلوب عباده» اگر خدا به ياد كسي بود آن مذكور آرام مي‌شود هر دو حق است منتها انسجام اين سه آيه ما را وادار مي‌كند كه طرزي به ياد خدا باشيم كه مشمول ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ بشود وقتي مشمول ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ شديم خب خدا به ياد ماست وقتي خدا به ياد كسي باشد يقيناً او مي‌آرمد ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[18] پس دو بار ما در خدمت ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ هستيم يكي قبل از مراجعه به ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ يكي بعد از مراجعه، اينجا هم كه وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) مأمور شدند كه وَنْي نكنند يعني طوري مستقيم به ياد من باشيد كه من هم به ياد شما باشم اگر من به ياد شما باشم هيچ مشكلي در برخورد با فرعون نخواهيد داشت.

 

پرسش:...

پاسخ: خيلي درجه‌اش فرق مي‌كند ديگر، درجه طمأنينه فرق مي‌كند يك وقت است درجه طمأنينه درجه موساي كليم است يك وقت درجه طمأنينه درجه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در درجه موساي كليم وقتي كه خدا به ياد او بود دستور داد كه شما سحرگاهان اين بني‌اسرائيل مستضعف را از مصر بيرون ببريد و به طرف رود نيل حركت كنيد عرض كرد چَشم، بني‌اسرائيل هم به دنبال حضرت حركت كردند آنها نمي‌دانستند كه جريان چيست كه آنها به عنوان فرار از آل‌فرعون از شهر در آمدند آل‌فرعون با آن ارتش جرّارشان پشت سر حركت كردند وقتي به لَب اين رود نيل رسيدند برخيها به موساي كليم عرض كردند اين چه جايي بود ما را آوردي، جلو كُشتن پشت سر كُشتن آخر اين جا بود ما را آوردي! حضرت فرمود: ﴿كَلاًّ﴾ اين چه حرفي است مي‌زني با جمله اسميه، اول با ﴿كَلاًّ﴾ حرف اينها را رد كرد با جملهٴ اسميه با بيان قاطع فرمود: ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[19] اين را مي‌گويند طمأنينه درست است جلو مرگ است پشت سر مرگ، ولي اگر او دستور بدهد جلو برويم نجات پيدا مي‌كنيم دستور بدهد برگرديم نجات پيدا مي‌كنيم اين چه حرفي است مي‌زنيد با جمله اسميه ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ بالاتر از اين براي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود وقتي به آن قسمت غار رسيدند و تعقيب‌كنندگان حضرت به لبه غار رسيدند آن كه همراه حضرت بود غمگين شد و گفت اگر بيايند ما را پيدا كنند چه خواهيم كرد فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾[20] تفاوت موسي و پيغمبر(عليهما السلام) خيلي است موساي كليم اول نام خود را مي‌برد مي‌گويد ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾، اما وجود مبارك پيغمبر مي‌فرمايد خير، ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ نه «إنّ معنا ربّي» اول خدا ما در سايه اوييم اين دو تعبير نشانه دو درجه از طمأنينه است.

دعوت فرعون با كلامي نرم؛ رسالت حضرت موسي و هارون(عليهما السلام)

به هر تقدير فرمود: ﴿وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴾ ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾ اين ﴿إِنَّهُ طَغَي﴾ آيه 43 همان ﴿إِنَّهُ طَغَي﴾ آيه 24 است ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً﴾ مي‌دانيد او آدم پرخاشگري است هم حرفِ خوب بزنيد هم خوب حرف بزنيد كه او بهانه‌اي نداشته باشد و حرفِ نرم بزنيد او را دعوت كنيد ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً﴾ هم با القاب خوب، هم با تعبيرات خوب كه تا او متذكِّر بشود كه بالأخره نبود و خدا او را ايجاد كرد و پاياني هست و يك روز حسابي هست كه در درون او فطرتاً تعبيه شد يا بترسد كه اينها به عنوان منفصله مانعةالخلوّ است او ديگر «شوقاً إلي الجنّة» يا «شكراً و حبّاً» اهل عبادت نيست اهل خشيت است بالأخره يا بترسد ايمان بياورد يا متذكّر به گذشته بشود.

پاسخ خداوند به خوف موسي و هارون(عليهما السلام) در مواجه با فرعون

وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) عرض كردند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي﴾ «فَرَطَ» يعني عجله كرد، شتاب‌زده، عرض كردند خدايا! ما مي‌ترسيم همين كه برويم آنجا و با او بخواهيم سخن بگوييم او شتاب‌زده اعتراض كند حرفِ ما را گوش ندهد يا پرخاش كند با ما درگير بشود اين طغيان غير از آن ﴿إِنَّهُ طَغَي﴾ است كه خود خداي سبحان فرمود ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي﴾

﴿قَالَ لاَ تَخَافَا﴾ نترسيد از اين دو كار براي اينكه ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي﴾ در بعضي از آيات ديگر آمد من با هر سه هستم ﴿مَعَكُمْ﴾[21] هم با او هستم كه جلوي اقتدار او را مي‌گيرم هم با شما هستم شما را مقتدر مي‌كنم ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ﴾ حرفهاي شما را و مي‌بينم مناظر شما را

آزادي بني‌اسرائيل؛ محور رسالت موسي و هارون(عليهما السلام)

﴿فَأْتِيَاهُ﴾ برويد به طرف او و بگوييد، حالا رسالت شما از اينجا شروع مي‌شود در بعضي از تعبيرات از توحيد شروع مي‌كند در بعضي از آيات به مناسبتهايي از نجات مردم شروع مي‌كند ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ﴾ بگوييد تو ربّي داري كه آن ربّ عالَمين است ربّ ما هم هست يك، ما از طرف پروردگار تو آمديم دو، و اولين كار ما اين است كه مردم را رها كن به دست ما بسپار ما از تو سرزمين و رود نيل و اينها را نمي‌خواهيم مردم را انبيا بايد اداره كنند مردم امانت خدايند و امانت خدا را بايد امين‌الله اداره كند اولين حرفي كه در اين بخش وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) به فرعون گفتند اين است كه مردم را به ما واگذار كن نه كشور را، نه سرزمين را، وقتي مردم به رهبري انبياي الهي مستقل شدند خودشان كشور را اداره مي‌كنند. فرمود: ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ﴾ نه اينها را بده ما برويم جايي، اينها را آزاد كن الآن اينها را در بند كردي اينها را آزاد بكن در سوره مباركه «دخان» به اين صورت آمده فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ﴾ ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾[22] آن رسولِ كريم كه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) است به فرعون گفت تأديه كن تأديه براي اَداي امانت است ملّت امانتِ خدايند اين امانت را به امينِ خدا بسپار همين، ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ حالا وقتي مردم را انبيا اداره كردند همين مردم آگاه كشورشان را به بهترين وجه اداره مي‌كنند ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ چرا، براي اينكه ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ﴾ از طرف خدا آمدم ﴿أَمِينٌ﴾[23] هر اميني بايد امانت‌دار باشد هر امانتي را بايد به امين بسپارند ديگر. در بخشهاي ديگر سخن از توحيد و معاد و اينها مطرح شد اما اينجا به يك مناسبت مسئلهٴ حفظ مردم و حقوق مردم طرح شد اينكه به كارگري مي‌گرفتند بر اينها تحميل مي‌كردند اينها را فرمود رها كنيد اينها را آزاد كنيد.

سرّ تقدّم معجزه يد بيضا بر معجزه عصا

﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ﴾ ما رسوليم و با معجزه هم آمديم ﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ﴾ اول مسئله يدِ بيضاست آن آخرها مسئله اژدها، ﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ﴾ نه «بآيتين» يا «آيات» كه فرمود با اين آيات شما برويد در آيات قبلي فرمود ما تو را فرستاديم با همين آياتي كه فرستاديم همين آيه 42 كه خوانديم اين بود ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي﴾ نه «بآيتي» اما آن آيات پشت سر هم را وجود مبارك موساي كليم مأمور نبود كه دفعتاً نشان بدهد اژدها براي مرحله بعد است اين «يا مَن سبقت رحمته غضبه»[24] كه در بحثهاي قبل هم داشتيم اينجا هم ظهور مي‌كند معناي سبقتِ رحمت بر غضب تنها اين نيست كه رحمتِ خدا بيش از غضب خداست «قد مرّ مراراً» كه اين جمله مي‌خواهد بگويد رحمت خدا پيش از غضب خداست نه بيش از غضب خدا البته بيش از غضب خدا هم هست اما رحمت اِمام غضب است، رحمت اَمام غضب است اين مجموعه كه يك نماز جماعتي برگزار مي‌كنند صف غضب صفِ دنبالي است صف رحمت صف جلويي است پيشاپيش صفوف رحمت، امامِ رحمت قرار دارد «يا مَن سبقت رحمته غضبه» نه «زادَتْ رحمته علي غضبه» آن بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) اين است كه «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَي رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ»[25] وقتي خدا بخواهد كسي را عذاب بكند پيشاپيش او رحمت مي‌فرستد كه غضبش رحيمانه باشد مثل طبيبي كه دارد جرّاحي مي‌كند اين طور نيست كه غضب در يك طرف، رحمت در يك طرف منتها رحمت بيش از غضب باشد خير، رحمت پيش از غضبِ اوست.

 

حضرت موسي و هارون(عليهما السلام)، پيام‌آور سلام الهي

اينجا هم وجود مبارك موساي كليم عرض كرد ﴿قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ ما از طرف خدايي كه سلام است، سلامت را هم پيام آورديم كه به پيروان هدايت ابلاغ بكنيم هر كس پيرو هدايت بود سلام خدا بر او، چه اينكه ذات اقدس الهي درباره موسي و هارون(سلام الله عليهما) دارد كه ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾ ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[26] فرمود اين سلام ما درست است كه آن قلّه‌اش براي موسي و هارون است اما مخصوص موسي و هارون نيست اين برهان مسئله است ديگر، فرمود اين اصل كلي اين است كه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ ﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾[27] كه راجع به معاد است.


[4] الجامع لاحكام القرآن، ج12، ص197.
[12] ر . ك: نهج‌البلاغه، خطبه 116، نامه 62 و حكمت 239.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo