< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: آيات 99 تا 108 سوره مومنون

 

﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ ﴿لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلاَ يَتَساءَلُونَ﴾ ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ﴿وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ﴾ ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ﴾ ﴿أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَي عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ﴾ ﴿قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْماً ضَالِّينَ﴾ ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ﴾ ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾

 

بعد از براهين توحيد و وحي و معاد خطر منكران دين را ذكر كرد فرمود اينها كه بعد از اقامهٴ همه براهين از حق رو برگردان‌اند در هنگام مرگ حق برايشان روشن مي‌شود.

مطلب دوم آن است كه در حين احتضار اراده قفل مي‌شود يعني بين نفس و بين افعال ارادي قفل مي‌شود انسان نمي‌تواند كاري انجام بدهد لكن در بخش انديشه و علم اين در همچنان باز است خيلي از چيزها را مي‌شنود خيلي از چيزها را مي‌بيند اما بخواهد جزم كند يا دفع كند تولّي كند يا تبرّي كند مقدورش نيست چون همهٴ اينها افعال‌اند فعل با اراده صادر مي‌شود و ارادهٴ اينها قفل شده است چون مرگ كه رسيد نصاب عمل تمام مي‌شود كه «اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» ديگر ظرف عمل تمام مي‌شود.

اينها استغاثه مي‌كنند استغاثه اينها را ذات اقدس الهي در موارد فراواني از قرآن كريم ذكر مي‌كند كه زمخشري شش موردش را از ابن‌عباس و ديگران نقل كرده است در همهٴ موارد قرآن كريم استغاثه آنها را ذكر مي‌كند بعد پاسخ منفي مي‌دهد يكي از آن موارد همين محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است استغاثه اينها از زمان احتضار شروع مي‌شود تا استقرار در جهنم آنجا هم كه هستند استغاثه مي‌كنند وقتي از خروج از جهنم نااميد شدند از برگشت به دنيا نااميد شدند درخواست مرگ مي‌كنند جواب مي‌آيد كه مرگ، مُرده است اين‌چنين نيست كه مرگ در كار باشد وقتي قيامت مي‌رسد خود موت مي‌ميرد يعني تغيّري دگرگوني انتقالي نيست كه مي‌گويند ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾ جواب مي‌آيد خير، اينها ﴿لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾ اين شش مورد را البته مطالعه مي‌كنيد بعضي از آن موارد را هم ممكن است در اين نوبت مطرح كنيم خب.

 

پرسش:...

پاسخ: بله، نه زندگيِ آرام‌بخش و مطمئن و مرفّه دارند نه مي‌ميرند تا راحت باشند ﴿ثم لا يموت فيها حتّي يستريح و لا يحيي حياة طيبة﴾ خب.

 

﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ موت مستحضريد اينكه در كتابهاي ادبي مي‌گويند كه مثلاً «مات زيدٌ»، «مات» فعل و «زيد» فاعل اين به تعبير بزرگان «او ز روي لفظ نحوي فاعل است» به تعبير بعضي از سراينده‌ها «ورنه آن مفعول و فعلش قاتل است» در همان اوايل تعليم جامع‌المقدمات به اين طلاب مي‌گفتند كه اين «مات زيد» نزد اديب «مات» فعل است و «زيد» فاعل وگرنه عندالتحقيق «مات زيد» «زيد اگر فاعل بدي كي ز مرگ خويشتن غافل بدي» اين «مات زيد» يك وقت «مات» فعل است و «زيد» است فاعل كه موت، موت اختياري باشد نه موت طبيعي يعني اگر كسي خواست به دستور حضرت كه فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا و زنوا قبل أن توزنوا» به اين سه دستور عمل بكند خود را قبل از اينكه صحنه قيامت برسد و او را وزن بكنند خودش را وزن بكند ببيند كه چقدر با حق است.

قبل از اينكه «يوم الحساب» فرا برسد خودش را به حساب بكِشد و قبل از اينكه به مرگ طبيعي بميرد به مرگ ارادي رخت بربندد اگر «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا» اگر «زنوا قبل أن توزنوا» اگر «موتوا قبل أن تموتوا» را رعايت كرد با موت ارادي مُرد «مات زيدٌ» «زيد اگر فاعل بدي» اما اين مرگ طبيعي اينجا گفتند «مات زيدٌ» زيد اگر فاعل باشد، ليك فاعل نيست كاو عاطل بود او ز روي لفظ نحوي فاعل است وگرنه در حقيقت مورد فعل است اينجا هم فرمود: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ يعني موت، فعل انسان نيست انسان مورد فعل است آن موت ارادي البته فعل انسان است.

﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ اين نام مبارك ربّ براي استغاثه آمده است در خيلي از موارد مي‌بينيد كه گرچه كلمهٴ مبارك «يا الله» مطرح است اما غالباً در اين ادعيه و استغاثه‌ها كلمهٴ «ربّ» مطرح است «ربّ، ربّ، ربّ» اول ده بار با «ياء» گفته مي‌شود «يا ربّ» بعد اين «ياء» حذف مي‌شود مي‌گويند «ربّ» اين نه براي آن است كه واقعاً اين مناداي محذوف الياء باشد يا حذف شده باشد جا براي ياء نيست اين به مناجات نزديك مي‌شود از منادات به مناجات مي‌آيد ديگر جا براي ياء نيست نه اينكه آن ده بار اول كه مي‌گويند «يا ربّ» بعد كه مي‌گويند ربّ اينجا مناداي محذوف است اينجا جا براي ندا نيست اين برابر همان دستوري كه در مناجات پربركت شعبانيه كه دارد اول منادات است بعد كم كم مناجات است «إذا ناجيتك» بعد بالاتر از مناجات طوري است كه انسان ساكت مي‌شود و مخاطب مي‌شود و ذات اقدس الهي با او مناجات مي‌كند «وَاجْعَلْني‌ مِمَّنْ‌ نادَيْتَهُ فَاَجابَكَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ» به جايي برسم كه تو با او مناجات كني نه من با تو مناجات كنم پس اول «يا ربّ» است بعد «ربّ» است بعد سكوت محض كه از برخيها سؤال كردند كه ما چه ذكري بگوييم گفتند ذكر سكوت، همهٴ ذكرها حرف زدن نيست برخي از ذكرها سكوت است آدم بايد به جايي برسد كه فقط گوش باشد «وَاجْعَلْني‌ مِمَّنْ‌ نادَيْتَهُ فَاَجابَكَ وَلاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ» به جايي برسم كه فقط گوش باشم ببينم تو چه مي‌گويي.

خب اين كلمهٴ «ربّ» در استغاثه سهم تعيين‌كننده‌اي دارد اين ﴿ارْجِعُونِ﴾ كه بحثش گذشت ﴿لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ باز هم سخن از ترجّي است اين طور نيست كه انسان جزم داشته باشد كه عمل صالح كند ﴿فِيَما تَرَكْتُ﴾ «ترك» هم كه دو احتمال داشت كه گذشت.

كلمهٴ «كلاّ» مثل كلمهٴ «هيهات» براي تبعيد است يعني اين‌چنين نيست دور است گاهي كلمهٴ «هيهات» به كار گرفته مي‌شود گاهي كلمهٴ «كلاّ» مثل سورهٴ مباركهٴ «فجر» ﴿كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً﴾ يا ﴿كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ﴾ ﴿وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَي طَعَامِ الْمِسْكِينِ﴾ ﴿وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمّاً﴾ ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ و مانند آن، ﴿كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ برزخ آن حاجز و حائلي است كه مانع برخورد دو طرف است دنيا مراتب فراواني دارد (يك) آخرت مراحل فراواني دارد (دو) بين مراتب دنيا تناسبي هست بين مراحل آخرت تناسبي هست اما بين مراتب دنيا و مراحل آخرت تناسبي نيست لذا حاجزي، حائلي به نام برزخ مطرح است دنيا موجودي از جماد حركت مي‌كند اين غذا كم كم نطفه مي‌شود كم كم به مرحلهٴ نباتي مي‌رسد كم كم به صورت حيواني مي‌رسد كم كم مي‌شود انسان كه در سورهٴ مباركهٴ «حج» و بخش مهمّش در همين سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گذشت كه اين نطفه بود علقه شد مضغه شد جنين شد ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ اين مراتب كه از جمادي به نباتي مي‌آيد از نباتي مي‌ميرد حيوان مي‌شود از حيواني مي‌ميرد انسان مي‌شود و گاهي هم از انسان برتر اين مراتب بينش تناسبي هست.

در صحنهٴ آخرت از صحنهٴ برزخ كه يا «روضةٌ مِن رياض الجَنّة» يا «حُفرة مِن حُفَر النيران»[1] تا ساحرهٴ قيامت تا مسئله صراط و تطاير كتب و عندالميزان و عندالمحاسبه و امثال ذلك تا برسد به بهشت ـ ان‌شاءالله ـ همهٴ اين مراحل نسبتي با هم دارند اما نظام حاكم در برزخ و قيامت كه شبيه هم‌اند با نظام حاكم در دنيا تناسبي ندارند لذا بين اين دو عالَم حاجزي و برزخي قرار گرفته نظير آنچه فرمود: ﴿بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ﴾ برزخ به همين معنا مي‌گويند گرچه با ديد كلّي يك تناسب جامعي هست كه انسان از صفر شروع مي‌كند تا به لقاء الله برسد به آن معنا تناسبي هست لذا فرمود برزخ است ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾.

عرض كنم در اين تفسير شريك كنزالدقائق روايات فراواني دربارهٴ برزخ است هم آن خطبه نوراني حضرت امير هست هم روايتي كه مرحوم كليني نقل كرده هست هم رواياتي كه ديگران نقل كردند دربارهٴ برزخ هست هم برخي از رواياتي كه در روزهاي قبل نقل شده ايشان نقل مي‌كنند كه از امام(سلام الله عليه) سؤال مي‌كنند برزخ از چه موقع شروع مي‌شود؟ «منذ القبر»[2] البته همين كه اين شخص مُرد حالت احتضارش تمام شد مُرد اين وارد برزخ مي‌شود ولو هنوز در سردخانه است هنوز دفنش نكردند ولي وارد برزخ شد اين نشئهٴ برزخ يا «روضةٌ مِن رياض الجَنّة» يا «حُفرة مِن حُفَر النيران»[3] برابر روايات فراواني است كه ائمه فرمودند شما برزخ را دريابيد براي اينكه به ما دسترسي نداريد اينكه در روايات فراواني هست كه بخشي از اينها در تفسير كنزالدقائق آمده نه يعني ما دسترسي نداريم بلكه شما به ما نمي‌توانيد دسترسي پيدا كنيد چون شفاعت اينها به اذن خداست هر وقت ذات اقدس الهي اذن داد شفاعت مي‌شود اگر خداي سبحان در برزخ هم اذن بدهد براي اهل بيت(عليهم السلام) شفاعت آسان است اين مربوط به اذن الهي است اگر خدا مقرّر فرمود كه در برزخ اذن ندهد تا افراد در برزخ شستشو بشوند و پاك بشوند خب در برزخ طبق اين روايات شفاعتي نيست فرمود به ما دسترسي نداريد شما برزختان را دريابيد عرض كردند برزخ چه موقع است؟ فرمود: «منذ القبر» قبر هم نه يعني اينكه در گورستان دفن مي‌كنند اگر كسي مُرد وارد قبر شد وارد برزخ شد و صحنهٴ برزخ براي او هست.

آن بحثهاي فقهي خودمان را دارد ما قبرستان مي‌رويم زيارت مي‌كنيم نماز شب مربوط به ليلةالدفن است ما كه در دنياييم احكام دنيا را بايد رعايت بكنيم قبر كجاست تشريع كجاست نماز ليلةالدفن كجاست و اينها نه اينكه مدّتي در سردخانه بعضيها يك هفته منتظرند تا صاحبش پيدا بشود اين يك هفته معلوم نيست كه اين كجاست يك هفته در برزخ است ديگر، ديگر ما چهار عالَم نداريم يكي دنيا يكي سردخانه يا قبر يكي هم برزخ يكي هم معاد، همين كه انسان مُرد وارد برزخ مي‌شود.

 

پرسش:...

پاسخ: احتضار قبل از برزخ است. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد كه چهارده معصوم(سلام الله عليه) را مؤمن در حال احتضار مي‌بيند هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازهٴ لذّت مرگ نيست يك مؤمن اگر هشتاد سال نود سال زندگي كرده و لذّتهاي فراواني را پشت‌سر گذاشت و تجربه كرد هيچ لذّتي به اندازهٴ لذّت مردن براي مؤمن نيست براي اينكه چهارده.

 

پرسش:...

پاسخ: بله اينها احكام فقهي است كه ما موظّفيم چون در دنيا هستيم اما او سرگردان نيست او الآن وارد برزخ خودش شده او همان جريانها كه بعد از ورود برزخ دارد كه چه چيزي مي‌بينند چه چيزي نمي‌بينند يا عذاب است يا رفاه است ـ ان‌شاءالله ـ همه را او مي‌بيند.

 

﴿وَمِن وَرَائِهِم﴾ اين سه چهار صفحه است يا سه چهار ورق است روايات نوراني هم هست اين را حتماً ببينيد اگر بعضي از روايات احتياج به توضيح و شرح داشت اينها را ـ ان‌شاءالله ـ اميدواريم شرح بكنيم ولي اين روايات را حتماً ببينيد.

﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ اينكه درخواست كردند خداي سبحان غالباً در چند مورد آن طوري كه زمخشري نقل كرد پنج شش مورد نقل مي‌كند كه اينها درخواست تأخير دارند درخواست ترخيص دارند درخواست تخفيف دارند هيچ كدام از اين درخواستها عملي نمي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» آيهٴ 44 اين است ﴿فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ﴾ ما را صبر كنيد جان ما را نگيريد اجازه بدهيد مدّتي ما بمانيم حرف انبيا را گوش مي‌دهيم پاسخش اين است ﴿أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ﴾ ما ساليان متمادي به شما مهلت داديم نصاب حجّيت به كمال رسيد و شما متنبّه نشديد.

در سورهٴ مباركهٴ «سجده» آنجا هم درخواست تأخير هست آيهٴ دوازده و سيزده سورهٴ مباركهٴ «سجده» اين است كه ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ ما تمام مهلتها و اتمام حجّتها را براي شما مقرّر كرديم الآن ديگر به جايي رسيد كه ﴿حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾.

در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيهٴ 37 به اين صورت است ﴿وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ﴾ جواب: ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ﴾ شما چندين بار مبتلا شديد عذرخواهي كرديد ما عمر طولاني به شما داديم كه براي تذكره و موعظه كافي بود ﴿وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ هم انبيا آمدند هم شاگردان انبيا آمدند جانشينان انبيا آمدند ما هم به شما مهلت داديم ديگر حالا نوبت شما تمام شده مهلت به پايان رسيد.

در سورهٴ مباركهٴ «غافر» آيهٴ دوازده و سيزده به اين صورت است وقتي اينها درخواست مي‌كنند آيهٴ يازده ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَي خُرُوجٍ مِن سَبِيلٍ﴾ جواب: ﴿ذلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ﴾ ساليان متمادي هر وقت سخن از توحيد مي‌شد شما اظهار انزجار مي‌كرديد هر وقت سخن از شرك مي‌شد اظهار رضايت مي‌كرديد ديگر نوبت شما گذشت و به پايان رسيد.

 

پرسش:...

پاسخ: حالا آن ـ ان‌شاءالله ـ در جاي خودش بايد بحث بشود كه اين ﴿أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ﴾ چه موتيني است و اينكه دارد ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَي﴾ كدام است اين دو طايفه را چگونه بايد جمع كرد.

در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» آيهٴ 76 به بعد اين است ﴿وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾ اينها بعد از اينكه در جهنم نااميد شدند كه نه تخفيفي هست نه ترخيصي هست نه استجابتي كه اينها را خارج بكنند به مالك مي‌گويند خودشان آن قدرت را ندارند به مالك دوزخ(سلام الله عليه) مي‌گويند از خدايت بخواه كه جان ما را بگيرد كه ما راحت بشويم ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ﴾ ﴿لَقَدْ جِئْنَاكُم بِالْحَقِّ وَلكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ﴾ ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ﴾ ﴿أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَي وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾ ما ساليان متمادي غفلت كرديد صرف‌نظر كرديم درخواست كرديد مهلت داديم توبه نكرديد ايمان نياورديد شده ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ ديگر جا براي مرگ شما در جهنم نيست چه رسد به خروج شما از جهنم.

اين موارد شش‌گانه‌اي كه زمخشري در كشاف از ابن‌عباس نقل كرد نمونه‌اي از آن موارد فراواني است كه درخواست تبهكاران از زمان مرگ شروع مي‌شود تا در استقرار در دوزخ و در همهٴ موارد ذات اقدس الهي مي‌فرمايد حجّت خدا بر شما تمام شد، پس بنابراين جا براي برگشت نيست.

﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾ نفخ صور همان طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» هست اين نفخ در صوَر بعيد است بايد اين علامت شيپورباشي است حالا يا حقيقي است يا كنايي است اين شيپور زدن اعلان عمومي با يك اعلان عمومي همه خاموش مي‌شوند ﴿وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ﴾ سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيهٴ 68 و 69 با يك اعلان عمومي با يك فرمان همه رخت برمي‌بندند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ كه حالا گفتند اهل بيت(عليهم السلام) ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾ حالا اين فوت كردن حقيقي است يا كنايه از آن فوت كردن است كه از بعضي از روايات همان مسئلهٴ شيپور و اعلان عمومي در مي‌آيد بالأخره آن خصوصيّتش را انسان نمي‌داند لكن با يك فرمان عمومي همه رخت برمي‌بندند با فرمان ديگر همه زنده مي‌شوند بنابراين نفخ صور نمي‌تواند نفخ في الصوَر باشد يعني ارواح را در صوَر اجسام مي‌دمند براي اينكه اين نفخ صور است هم دربارهٴ نفخ اول آمده هم دربارهٴ نفخ دوم آمده همان طوري كه در مَثل و در تشبيه با يك فوت كردن اين آتش خاموش مي‌شود با فوت كردن ديگر آتش مشتعل مي‌شود دو گونه فوت كردن است اين در مثال است ممثّل دو گونه فرمان است با فرمان ﴿مُوتُوا﴾ همه رخت برمي‌بندند با فرمان حيات‌بخش همه زنده مي‌شوند اين اجمال را مي‌شود فهميد كه در نفخه صور با يك فرمان همه رخت برمي‌بندند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ با فرمان ديگر همه زنده مي‌شوند حالا كه زنده شدند فرمود: ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾ اين تكويناً انساب نيست براي اينكه همه از خاك برخاستند ديگر والد و ولدي نيست اگر ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾ خب چه نسبتي بين اينهايي است كه از خاك برخاستند ديگر كسي والد نيست كسي ولد نيست اين براي اين.

مي‌ماند به لحاظ ما كان يعني در دنيا اين شخص فرزندان فلان شخص بود كه يكديگر را هم مي‌شناسند اگر دارد كه روزي است كه ﴿يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ ﴿وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾ نه اينكه در آخرت يكي والد است ديگري ولد بلكه كساني كه در دنيا والد و ولد بودند و در آخرت همانها زنده شدند و يكديگر را مي‌شناسند مي‌شود ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ وگرنه در آخرت سخن از والد و ولد نيست اين دو. در نظام آخرت گرچه در سورهٴ «واقعه» فرمود نظام، نظام جمعي است ولي نظام اجتماعي نيست.

باين ذلك اين است كه همه حاضرند اما هر كدام جداگانه حاضر است ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ﴾ ﴿لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اما ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ هر كسي كار خودش را انجام مي‌دهد لذا اينكه ايستاده است ممكن است مؤمن باشد يك فضاي شفاف و روشني داشته باشد كه «نوره يسعي من بين يديه» و كسي كه در كنار او ايستاده است ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ و ذات اقدس الهي با اين شخص گفتگوهاي فراواني دارد او اصلاً نمي‌شنود با اينكه كنار هم‌اند. نظام آخرت نظام اجتماعي نيست گرچه جمع‌اند ولي نظام، نظام فردي است چون نظام فردي است نه تعاطفي در كار است نه تراحمي در كار است و نه تفاخري.

در دنيا چون نظام، نظام اجتماعي بود بعضيها مشكل بعضي را حل مي‌كردند اين با عاطفه و تعارف و تعاطي و تعاون بعضيها هم به بعضي افتخار مي‌كردند به آبائشان به اجدادشان افتخار مي‌كردند ﴿اولئن آبائي وجئني بمثله﴾ نه جا براي تفاخر است نه جا براي تعاطف است نه جا براي تعاون است چون نظام، نظام فردي است در آخرت.

 

پرسش:...

پاسخ: نه، شناختن كه مي‌شناسند آيه ﴿يَتَعَارَفُونَ﴾ را خوانديم اما كمك بكنند ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ﴾ هر كسي گرفتار كار خودش است البته به جايي مي‌رسند كه مؤمن حق شفاعت دارد عالِم حقّ شفاعت دارد به او مي‌گويند «قِفْ تَشْفَعْ تُشفّع» يكديگر را مي‌شناسند برابر آيه ﴿يَتَعَارَفُونَ﴾ كه قبلاً خوانديم حق است لا ريب فيه اما نظير نظام دنيايي باشد كه مشكل يكديگر را حل بكنند اين‌چنين نيست.

 

پرسش:...

پاسخ: بله خب، اگر بخواهد شفاعت بكند اگر بخواهد مشكل او را حل بكند مي‌تواند اما نظام، نظامي نيست كه كسي بتواند مشكل ديگري را بدون اذن خدا حل كند.

در دنيا انسان مشكلات خودش را يا با ضوابط حل مي‌كند يا با روابط حل مي‌كند يا با مجموع امرين. ضوابط اين است كه كسي مشكلي دارد با خريد و فروش با اجاره با عقود اسلامي زميني تهيه مي‌كند خانه‌اي تهيه مي‌كند مايحتاج خودش را با خريد و فروش تأمين مي‌كند اين ضوابط است.

روابط آن است كه پدري هست پسري هست برادري هست قوم و خويشي هست عاطفه‌اي هست دوستي هست پدر مشكل پسر را حل مي‌كند و مانند آن.

در بحث قيامت نه ضوابط حاكم است نه روابط ضوابط خاصّ خودش حاكم است لذا فرمود: ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ اين بيع كنايه از مطلق داد و ستد است مثل اينكه فرمود: ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ﴾ اين بيع در قبال عقود ديگر نيست كلّ عقد، كلّ داد و ستد چه اجاره باشد چه مضاربه باشد هنگام نماز جمعه ترك كنيد به سراغ نماز جمعه برويد چون مهم‌ترين كار خريد و فروش است لذا بيع را ذكر فرمود.

فرمود: ﴿وَذَرُوا الْبَيْعَ﴾ در قيامت هم ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ﴾ اصلاً جا براي عقود نيست كه كسي چيزي بفروشد چيزي بخرد اين طور نيست مي‌ماند روابط ﴿وَلاَ خُلَّةٌ﴾ خليل و حبيب و دوست و امثال ذلكي در كار نيست كه مشكل آدم را حل كند نظام، نظام فردي است هر كسي بار خودش را مي‌برد هر كسي مهمان سفره خودش است و مانند آن.

ديگران ممكن است حقّ شفاعت داشته باشند يكديگر را هم البته مي‌شناسند قريب حقّ خود را از قارِن مي‌گيرد و مانند آن، اما بخواهد تعاطفي كند مشكل ديگري را حل كند ﴿وَلاَ يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً﴾ پس در نظام تكوين ﴿لاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾ چون همه از خاك برخاستند در نظام اعتبار نظام آخرت مثل نظام دنيا نيست كه با ضوابط و روابط دنيايي حل بشود بلكه ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ چون اين‌چنين است هر كسي مشكل كار خودش را بايد انجام بدهد.

 

پرسش:...

پاسخ: آ‌نجا كه جاي شفاعت است آنجا را مي‌گويند: «قِفْ تَشْفَعْ تُشفّع» جايي است كه جاي شفاعت است چون پنجاه هزار سال است پنجاه موقف دارد و مانند آ‌ن در جايي كه جاي شفاعت است به عدّه‌اي اجازهٴ شفاعت مي‌دهند اما صحنهٴ قيامت كه هر كسي بايد كار خودش را بررسي بكند كسي به ديگري بگويد كه مشكل مرا حل كن ديگر اين‌چنين نيست ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ ﴿وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾، ﴿لاَ يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً﴾ حميم و حمّام و گرم و صميمي مشكل ديگري ر نمي‌تواند حل كند مسئله شفاعت جداست موقف خاصّ خودش را هم دارد شفعاء هم به اذن خدا معلوم‌اند كه چه گروهي‌اند خب.

 

پرسش:...

پاسخ: تناسخ كه مستحيل بود قبلاً گذشت تناسخ رجوع انسان به دنيا نيست كه روح كسي كه از اين بدن فارغ شده به بدن ديگر تعلّق بگيرد چون آن روح محصول رشد خود بدن است اگر روحي كه براي بدن زيد بود به حدّي از كمالات رسيد بخواهد به بدن نوزاد ديگر تعلّق بگيرد مثل اينكه ميوهٴ اين درخت را كسي بخواهد بچسباند به نهالي كه تازه آمده روح نتيجه و ميوه درخت خود شخص است مگر مي‌شود ميوهٴ اين درخت را به آن درخت چسباند بشود ميوهٴ او، آن درخت بايد خودش رشد پيدا كند به حدّ باردار شدن و ميوه‌دار شدن برسد روح نتيجهٴ بدن است همين اوايل سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» خوانديم كه ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ هم او را بالا آورديم روح پيدايشش اين طور است روح كه براي زيد بود تعلّق بگيرد به بدن نوزاد كه اين مستحيل بود بحثش در سال قبل هم گذشت در طيّ اين آيات هم گذشت خب.

بنابراين فرمود: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾ از چند جهت ﴿وَلاَ يَتَساءَلُونَ﴾. ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾ مسئلهٴ ميزان پنج طايفه از آيات بود كه در بحث ديروز گذشت. فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ معمولاً چون اين بخشها صبغهٴ انذار بيش از صبغهٴ تبشير است جريان كساني كه ميزانشان سبك است سبك‌مغزند تهي‌قلب‌اند كه ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ يعني فؤاد اينها مغز اينها جان اينها خالي است زيرا آنچه را كه پر كردند از متاع دنيا كه در آنجا خريدار ندارد آنچه بايد پر مي‌كردند كه شرح صدر پيدا كنند اينها تهيه نكردند فرمود قبل اينها خالي است خب ظرف خالي آدم چه چيزي را بسنجند لذا در سورهٴ مباركهٴ «كهف» فرمود: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً﴾ خب يك كفّه كه حق است ما يك كفّه را حق بگذاريم آن كفّه ديگر چه چيزي را بسنجيم؟ باطل را كه نمي‌شود با حق سنجيد اگر گروهي ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ شدند مي‌شوند خفيف الميزان يعني اين كفّه‌اي كه حق در آن هست سنگين است پايين، آن كفّه‌اي كه عقايد و اخلاق و اعمال اينها بايد باشد در آن خالي است مي‌رود بالا.

دربارهٴ اين گروه غالباً آنهايي كه ﴿خَفَّتْ مَوَازِينُهُ﴾ خطرهاي آنها را بيشتر از بشارتهاي مؤمنين ذكر مي‌كند براي اينكه غالباً اين آيات در سياق آيات كفر و نفاق و امثال ذلك است در اينجا فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ همين يك جمله، اما ﴿وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ (يك) ﴿فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ﴾ (دو) ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ (سه ﴿وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ﴾ (چهار).

يك روسوزي است يك درون‌سوزي، يك ﴿يَصْلَي النَّارَ الْكُبْرَي﴾ است يكي ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾ است كه باب تفعيل بالاتر از باب ثلاثي مجرّد پيام خاص دارد بعضيها روسوزي جهنم دارند آنهايي كه هستند معاصي‌شان كمتر است بعضيها درون‌سوزي دارند كه ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾ نه ﴿يَصْلَي النَّارَ الْكُبْرَي﴾ وقتي درون و بيرون را مي‌سوزانند اين هم كالح مي‌شود برشته مي‌شود بريان مي‌شود گاهي مي‌فرمايد: ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ در ذيل آن آيه آمده است كه هنوز اينكه تشنه است همين كه اين حميم جهنم را مي‌خواهند به او برسانند هنوز به لب نرسيده اين پوستهاي لب مي‌ريزد «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» باطن گناه اين است يك وقت انسان مي‌خواهد بگويد كه معصيت كردن حرام است اين مي‌شود بحث فقهي يك وقت مي‌خواهد اخلاق بگويد و خودش متخلِّق بشود نبايد بگويد اين كار حرام است فلان كار واجب است اينكه مي‌شود فقه، بايد بگويد اين سمّ است بايد باور كرد درونش آتش است زرورقي از لذّت به آن زدند اين كالح كردن بريان كردن مَشوي يعني بريان‌شده ديگر درون‌سوزي و برون‌سوزي كه كاملاً سوخته مي‌شود، مي‌شود ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾ خب اگر كالح مي‌شود اگر پوست مي‌ريزد اگر ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ است اگر اول فرمود: ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ نار صورتشان را سياه مي‌كند روسوزي مي‌كند بعد درون‌سوزي مي‌كند اينها مي‌شود اخلاق اينها تشبيه نيست اينها تنزيل نيست اينها شاعرانه نيست ـ معاذ الله ـ كه اغراقي باشد باطنش هم اين است باطن گناه زباله است باطن گناه سمّ است باطن گناه آتش است اينكه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اگر كسي خواست بگويد ظلم حرام است كه ديگر درس اخلاق نيست مي‌شود فقه، اما اگر بگويد ظلم، هيزم جهنم است و خود ظالم گُر مي‌گيرد اين مي‌شود اخلاق اين را بايد ثابت بكنند كه جهنمي هست و هيزمي هست حالا خيلي از اسرار است كه ما نمي‌فهميم ولي اين را كه مي‌فهميم اين هيزم نقد است فرمود كسي كه ظالم است خودش گُر مي‌گيرد اين هيزم جهنم است ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ حالا يا هيزم را مي‌آورند ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ است يك حرفهاي ديگر است آنها هم سر جايش محفوظ اما اينكه فرمود: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ اين آتشي است اول از درون گُر مي‌گيرد بعد بيرون را مي‌سوزاند بر خلاف آتش دنيا كه اول برون‌سوز است و بعد درون‌سوز فرمود اين سرخ مي‌كند مي‌سوزاند پوست را مي‌ريزد بريان مي‌كند بعد اينها چنين ناله‌اي كه داشتند خدا مي‌فرمايد: ﴿أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ اين براي احتجاج است ديگر اين همه انبيا اين همه اوليا اين همه اهل بيت اين همه سخنان آمده و شما مرتب تكذيب كرديد گفتيد اينها فسون است و فسانه خب ما شما را چنين بايد مي‌كرديم ديگر اينكه افسانه نيست كه باطن گناه همينهاست ﴿فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ﴾ حالا اينها دارند عذرخواهي مي‌كنند مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾ حالا ببينيم اين عذرخواهي‌شان درست است يا نه؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo