< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 21 تا 23 سوره فرقان

 

﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَي رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً﴾

 

بعد از بيان بخشي از آيات توحيد و وحي و نبوّت به جريان معاد پرداختند عدّه‌اي كه منكر معاد بودند فكر مي‌كردند كه معاد عبارت از رجوع مردم بعد از مرگ به دنياست معاد را عود به دنيا فكر مي‌كردند و چون مشاهده مي‌كردند كه مرده‌ها به دنيا برنمي‌گردند انكار آ‌نها بيشتر مي‌شد مي‌گفتند اگر خدايي هست ما بايد ببينيم و اگر فرشته‌اي هست بايد بر ما هم نازل بشود اينكه گفتند خدا را ما هم بايد ببينيم حرف همه نيست حرف كساني است كه معرفت‌شناسي آنها در حدّ حس و تجربه است شبيه آنچه را كه بني‌اسرائيل به موساي كليم(سلام الله عليه) مي‌گفتند كه ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[1] يا مي‌گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾[2] چنين فكر و معرفت‌شناسي، تمنّي مشاهده خدا را با چشم ظاهر ـ معاذ الله ـ دارد. درباره فرشته‌ها مي‌گفتند همان طوري كه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ملائكه نازل مي‌شود بر ما هم بايد نازل بشود براي اينكه او هم بشر است ما هم بشريم و «حُكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» در اين بخش قرآن كريم بعد از نقل شبهات آنها درباره خداي سبحان فرمود اصلاً او ديدني نيست نه تنها با چشم ظاهر ديدني نيست با چشم مثالي هم ديدني نيست فقط با چشم قلبي كه با حقيقت ايمان است قابل ديدن است كه شما آن را نداريد كه ﴿إِنَّهَا لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[3]

 

پرسش ...

پاسخ: اينها به بركت آن دو پيامبر، متمثّل شدند و بعضيها هم ديدند بر بشر كه نازل نشدند اينها مهمانان اين دو پيغمبر بودند بر اين پيغمبرها وارد شدند نه براي آنها، آنها هم به بركت معجزه اين دو پيامبر اين وجودات مثالي را مشاهده مي‌كردند شاهد اينكه اينها وجودشان وجود مثالي بود اين بود كه وقتي وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) مهماني كرد و براي اينها غذا آورد ﴿جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ﴾[4] ديد دست آنها به طرف طعام دراز نمي‌شود اهل غذا نيستند معلوم مي‌شود كه جسم و ماده و غذاخور و امثال ذلك نبودند پس براي آن دو پيغمبر نازل شدند (يك) و در اثر معجزه آن دو پيغمبر چشم مثالي عدّه‌اي باز شد (دو) آنها چند لحظه‌اي ديدند (سه) نظير جريان دحيه كلبي.

خب اينكه درباره خداي سبحان فرمود كه خداوند اصلاً قابل ديدن نيست نه ديدن با چشم مادي نه ديدن با چشم مثالي; چشم مثالي همين است كه انسان در حالت خواب سفرهايي مي‌كند حرفهايي را مي‌شنود مناظري را مي‌بيند با اينكه اين چشم مادي‌اش بسته است چنين ديدن مثالي و برزخي نسبت به ذات اقدس الهي محال است خدا را نه در دنيا نه در آخرت با چشم ظاهر نمي‌شود ديد (يك) با چشم مثالي نمي‌شود ديد (دو) فقط با حقيقت قلوب مي‌شود شناخت آن هم براي گروه خاص است لذا درباره خداي سبحان او چون مفروق‌عنه بود جواب نداد. درباره فرشته‌ها فرمود فرشته بر شما نازل بشود كه وحي‌اي بياورد، اين‌چنين نيست; اما اصلِ شهود فرشته‌ها براي شما هست وقتي كه اين چشم ظاهرتان از كار افتاد و چشم برزخي و مثالي شما باز شد يعني در حال احتضار كه شما مي‌بينيد هيچ چيزي را اين شخص محتضر نمي‌بيند هيچ صدايي را نمي‌شنود ارتباطش از دنيا كلاً قطع شد وارد عالَم مثال شد همان روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از ائمه(عليهم السلام) نقل كردند كه مال او براي او متمثّل مي‌شود فرزندان او براي او متمثّل مي‌شوند و عمل او هم براي او متمثّل مي‌شود[5] در آن لحظه فرشته‌ها را مي‌بينند البته فرشته‌ها را با قهر مي‌بينند كه در دو قسمت از آيات قرآن دارد كه تبهكار وقتي فرشته‌ها را مي‌بينند آنها اين انسان محتضر را مي‌زنند كه ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ [6] كه چرا چهره‌هاي اينها را مي‌زنند چرا پشت اينها را مي‌زنند هم در آيات قبلي گذشت. فرمود يك لحظه‌اي در مقطعي اينها فرشته‌ها را مي‌بينند اما براي آنها خيلي سخت مي‌گذرد اينها توقّع نداشته باشند كه فرشته را ببينند و مشاهده كنند.

مطلب بعدي آن است كه همه به لقاء خدا مي‌روند ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾[7] هيچ كس نيست كه به لقاءالله نرود بعدالموت براي همه حق روشن مي‌شود لكن تبهكاران، مشركان، منافقان، كافران و امثال ذلك قهر الهي را مي‌بينند خدا را با اسماي جلاليّه مي‌بينند ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[8] را مي‌بينند و مؤمنان خدا را با رحمت و عنايت و لطف مشاهده مي‌كنند با اين تفاوت كه گرچه براي ايمان، درجات هست و براي كفر، دركات لكن مؤمنان اسماي حسنا را مي‌بينند برخي از آنها اسم اعظم را هم مشاهده مي‌كنند ولي كافران فقط قهر الهي را مي‌بينند قهرهاي خدا در تحت اِشراف مِهر و رحمت خداي سبحان است ما يك اسم اعظم قهّار نداريم اما اسم اعظم رحمان داريم در بحثهاي قبل هم گذشت كه اگر گفته مي‌شود رحمت خدا بيش از غضب خداست اين يك بخش از مطلب است عمده آن است كه رحمت خدا هم بيش از غضب اوست (يك) و هم پيش از غضب اوست (دو) آنچه مهم است دومي است «يا مَن سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه»[9] نه يعني «زادت رحمته علي غضبه» رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او يعني مهندس و معمار و نقشه‌كشِ غضب، رحمت است; كجا بايد سوزاند كجا بايد عذاب كرد چه كسي بايد دستور بدهد نقشه به دست چه كسي است مهندس چه كسي است معمار چه كسي است؟ جناب رحمت است آن رحمت است كه مي‌گويد فلان جا بسوزان فلان جا نسوزان «أنت الّذي سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه در صحيفه آمده ناظر به همين بخش است «أنت الّذي تَسعيٰ رَحمتُهُ أمامَ غَضبه»[10] خدايي كه غضب او به امامتِ رحمت او ظهور مي‌كند و رحمتِ او اَمام و اِمام غضب اوست; پيشاپيش، رحمت جلو مي‌آيد نقشه مي‌كشد دستور مي‌دهد كه اينجا جاي بهشت است آنجا جاي جهنم است جاي بگير و ببند است. بنابراين رحمتْ مقابل ندارد اين رحمت خاصّه است كه مقابل دارد به نام غضب وگرنه رحمت مطلقه مقابل ندارد چون ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾[11] بنابراين كفار هرگز آن رحمت مطلقه را آن اسم اعظم را مشاهده نمي‌كنند.

 

پرسش ...

پاسخ: آن رحمت خاصّه است كه مقابل غضب است آن رحمت مطلقه است كه مقابل ندارد يك غضب مطلقي براي خداي سبحان نيست شما در هيچ آيه در هيچ روايت در هيچ دعا در هيچ زيارت نمي‌خوانيد «و غضبه وسع كلّ شيء» اما فرمودند: ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾ همه جا سخن از رحمت واسع حق است «و برحمتك التي وسعت كل شيء»[12] غضب مطلق براي خدا نيست آنچه براي خداست رحمت مطلقه است اگر رحمت مطلقه است پس غضبش طبق رحمت و عدل است يعني خداي سبحان براي اينكه به جامعه رحمت بفرستد نظام را مرحوم خود قرار بدهد بگير و ببندي هم دارد وگرنه مي‌شود هرج و مرج اين عدلِ رحيمانه خداست كه عذاب را تنظيم مي‌كند. خب اگر آن رحمت مطلقه باشد آن رحمت مطلقه را فقط مؤمنان مي‌بينند كفار اين غضب خاص را مي‌بينند لذا نسبت به همين كفاري كه در قيامت مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[13] درباره همين كافران هم آمده است كه ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[14] آنها ديگر رحمت خاصّه را نمي‌بينند بهشت را نمي‌بينند طبق آن بياني كه قبلاً گذشت، اوليا را نمي‌بينند، مؤمنين را نمي‌بينند، مردان حق را نمي‌بينند و مانند آن رحمت واسعه را هم مشاهده نمي‌كنند براي اينكه اينها همه در گودال تنگ‌نظري و محدوده تنگ به سر بردند بنابراين همه خدا را ملاقات مي‌كنند منتها بعضي جمال الهي را بعضي جلال الهي را آنهايي كه جمال الهي را نگاه مي‌كنند درجاتي دارند مي‌توانند آن جمال مطلق را هم ببينند اما آنهايي كه جلال و قهر الهي را مي‌بينند دركاتي دارند هرگز اينها به درجه نمي‌رسند چه رسد به درجه عاليه لذا فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ اين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ كه چند وجه براي آن ذكر شده يكي از آن وجوه همين بود كه جناب زمخشري از سيبويه نقل كرده كه اين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ به منزله «معاذ الله» است يعني از ما دور باد يعني «منعاً ممنوعا»[15]

 

پرسش: جريان قوم لوط كه عدّه‌اي ملائكه عذاب را مشاهده كردند آن هم تمثّل بوده؟

پاسخ: بله يعني به بركت وجود مبارك لوط بود كه مشاهده كردند، اين لوط پيامبر است آن ابراهيم(سلام الله عليهما) پيامبر است اين فرشته‌ها براي آنها نازل شدند گاهي به بركت پيغمبر هر عصري آن حالت تمثّل پيدا مي‌شود نظير دحيه كلبي، دحيه كلبي آمده در اتاق در محضر حضرت اما آن طوري نبود كه اگر درِ اتاق را ببندند او نتواند برود بيرون اين طور نيست نظير انسان نيست كه اگر وارد اتاق شد درِ اتاق را بستند او ديگر نتواند برود بيرون آن طور نيست به بركت آن پيغمبر اين‌چنين هم هست البته ملائكةالأرض ممكن است احكام ديگر هم داشته باشند نازل‌تر از آنها هم باشند ما دليلي بر حصر ملائكه در اقسام مجرّد محض يا مجرّد مُستكفي نداريم.

فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ فرمود اينها كارهايي كه كردند به حسب ظاهر اينها خودشان خيال مي‌كردند كار خير است ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[16] به نظر اينها اين كارشان خير بود عبادت بود مي‌گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[17] ولي به نظر واقع اين به دنبال سراب رفتن است در سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود كفار عملي كه انجام مي‌دهند اعمال اينها سراب است [18] سراب يعني فِريه محض، سراب غير از صورت مرآتيه است صورت مرآتيه چيزي در آينه نيست ولي راست مي‌گويد هر چه را كه صورت مرآتيه نشان مي‌دهد حق است يعني شاخصي در خارج هست و صورت مرآتيه، آن را نشان مي‌دهد صورت مرآتيه دروغ نمي‌گويد كذب و فريه نيست اما سراب، كذب و فريه است اگر كسي راه بلد باشد و به اين تشنه بگويد آنچه را كه شما از دور مي‌بينيد سراب است آنجا آب نيست او تكاثر است نه كوثر، كوثر جاي ديگر است اين شخص گوش نمي‌دهد پشت سر هم با تلاش و كوشش به دنبال سراب مي‌رود وقتي كه اعضا و جوارحش از دست رفت دست و پايش فلج شد و شكست و به آخر عمر رسيد مي‌بيند خبري نيست حالا عطش هست (يك) براي او روشن شد كه سراب است (دو) راه برگشت ندارد (سه) كسي هم آب به او نمي‌دهد (چهار) اينكه كافر تا زنده است مشرك تا زنده است بت را مي‌پرستد آن روز براي او روشن مي‌شود كه سراب است اينكه در اين آيه فرمود ما اعمال اينها را هباء منثور مي‌كنيم اين ظهور هباء منثور است اين كشف است در حقيقت، نه اينكه اعمال اينها واقعيتي داشت حقيقتي داشت بعد ما اين را هباء منثور مي‌كنيم. در سورهٴ مباركهٴ «ق» آمده است كه ما آن روز پرده را از جلوي چشم اين شخص برمي‌داريم ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[19] نه «عنّا» يا «عن الواقع» خداي سبحان پرده‌اي ندارد چون او ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[20] است اسرار عالم هم پرده‌اي ندارند چون آيات بيّن و شفاف و روشن‌اند اين پرده جلوي چشم خود اين كافر و مشرك و منافق است و دست‌بافت خود اوست خود او اين پرده را بافت و جلوي چشم خودش آويخت و ما اين پرده را كنار مي‌زنيم كه ﴿أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَن ذِكْرِي﴾[21] ما اين غطاء را در قيامت برمي‌داريم نفرمود ما غطاء را از خودمان برمي‌داريم از پرده بيرون مي‌آييم يا اسرار عالم را بي‌پرده نشان مي‌دهيم آيات بيّن، معنايش بي‌پرده بودن است ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است معنايش بي‌پرده بودن است هم خدا ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است بي‌پرده به در آمده هم اسرار عالم بي‌پرده است اما اين پرده جلوي چشم خود كافر و مشرك و منافق است كه فرمود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ حالا وقتي پرده كنار رفت معلوم مي‌شود اين به دنبال سراب مي‌رفت نه اينكه واقعيتي بود خداي سبحان اين را به صورت ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ در آورده گرچه بعضي از چيزهايي كه ستبر و غليظ و محكم‌اند آنها را هم خداي سبحان هباء مُنبث مي‌كند نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» آمده ﴿وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً﴾ ﴿فَكَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾[22] اينها را هم آن كار را مي‌كند يعني خداي سبحان كه وقتي بخواهد صحنه قيامت را ترسيم بكند اول اين كوهها را به منزلهٴ رملِ يكجا جمع شده مي‌كند شما مي‌بينيد اين گردباد در اين منطقه‌هاي كويري گاهي تلّي از شن درست مي‌كند اين كوه نيست چون ريشه‌اي ندارد سنگي ندارد بادها يك گردباد يك مقدار شن را جمع كرده بالا آورده اين ﴿كَثِيباً مَّهِيلاً﴾[23] است اول اين كوههاي ستبرِ ريشه‌دار سنگي را مثل تلّي از شن درست مي‌كند كه نه ريشه دارد نه سنگ است نه سنگين، از اين ضعيف‌تر و رقيق‌تر مي‌كند ﴿كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾[24] مي‌كند مثل آن پنبه ندّافي‌شده، از اين ضعيف‌تر و رقيق‌تر مي‌كند ﴿فَكَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾[25] بعد اگر سؤال كردند كه قيامت كه مي‌خواهد برپا بشود خدا اين كوهها را چه كار مي‌كند ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً﴾[26] اينها را پودر مي‌كند اول به صورت كثيب مهيل در مي‌آورد بعد به صورت عِهن منفوش در مي‌آورد بعد به صورت پودر در مي‌آورد بعد هم معلوم مي‌شود خبري نيست بنابراين ممكن است چيزي كه به حسب ظاهر مستحكم است خدا او را هباء منثور قرار بدهد ولي در جريان اعمال مشركين اين‌چنين نبود كه اعمال اينها مُتقن بود عمود بود عماد بود مستحكم بود بعد خدا اين را هباء منثور قرار داد اين سراب بود وقتي كشف غطاء شد معلوم مي‌شود كه اين هيچ واقعيتي نداشت ﴿فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ از چند نظر با اهميّت اين مطلب را ذكر كرده فرمود ما به ميدان مي‌آييم خب اينكه فرمود ما به ميدان مي‌آييم مي‌خواهد قدرت‌نمايي كند ديگر ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا﴾ بعد كلمه هَباء خودش پراكنده شدن است ديگر نيازي به ﴿مَّنثُوراً﴾ ندارد اين هباء منثور نظير ﴿قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾[27] [28] است اين يكي وصف است يكي موصوف براي تأكيد و اهتمام، قِرده خاسيء خود قِرَده باعث خُسران و خسارت و تحقير و خاسيء بودن و فرومايه‌بودن است ديگر، هباء يقيناً منثور و پراكنده است ولي اين تأكيدش براي اهميت مسئله است پس هم از نظر مبدأ فاعلي با تأكيد بيان شده فرمود ما به ميدان مي‌آييم، هم از نظر مبدأ قابلي فرمود آن را ما ذرّات ريز مي‌كنيم بعد هم فرمود: ﴿مَّنثُوراً﴾

مطلب ديگر اينكه فرمود در برابر اينها اصحاب جنّت‌اند اصحاب جنّت در آن روز جايگاهشان خوب است و قرارگاهشان خوب است اين قيلوله نشان مي‌دهد كه اين بخش مربوط به مسئله برزخ است قيلوله آن استراحت نيمه‌روز است در بعضي از آيات دارد كه عذاب الهي آمده ﴿هُمْ قَائِلُونَ﴾[29] هنوز در خواب قيلوله بودند كه عذاب الهي آمده در بهشت محض شايد اصلاً نومي در كار نباشد همه‌اش صحنه يقظه و بيداري است اما در بهشت برزخي چون جريان قيلوله و نوم مطرح است فرمود: ﴿وَأَحْسَنُ مَقِيلاً﴾ اما اين كلمه «خير» و كلمه «أحسن» اين معناي افعل تفضيلي را ندارد كه بهشتيها بهتر از جهنّميها باشند يا جاي بهشتيها بهتر از جاي جهنّميها باشد اين طور نيست نظير ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾[30] [31] كه افعل تعييني است و نه تفضيلي اينجا هم خير به معناي خوب بودن است نه بهتر، أحسن به معناي حَسن است نه به معناي أحسن و اگر معناي تفضيلي داشته باشد به لحاظ گمان آنهاست; آنها گمان مي‌كردند كه كارشان خوب است خدا مي‌فرمايد بر فرض كار شما خوب باشد اصحاب جنّت كارشان بهتر از شماست، بر فرض جايتان خوب باشد جاي اصحاب جنّت بهتر از شماست بنابراين اين خير و أحسن يا معناي تعييني دارد نه تفضيلي يا اگر معناي تفضيلي دارد به لحاظ توهّم آنهاست.

مطلب ديگر اينكه مال فرزند ازواج، اينها گاهي فتنه‌اند گاهي دشمن‌اند گاهي هم خيرند مستحضريد كه هيچ چيزي بيرون از جان آدم نيست كه بالذّات ضارّ يا نافع باشد و اگر چيزي ضارّ يا نافع است تعلّق و وابستگي انسان است به او، اگر مال كسي كه خيّر است در راه صحيح مصرف مي‌كند خير است خود آن مال ذاتاً خير نيست اين تعلّق عاقلانهٴ اين خيّر است كه از آن مال بهره حُسن مي‌برد و اين مال او را پاك مي‌كند كه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[32] كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» گذشت كه اين ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ اين جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد براي صدقه اين صدقه يعني همان زكات و وجوه شرعي اين وجوه شرعي، پرداخت وجه شرعي و مال باعث طهارت صاحب مال است نه اينكه مال پاك مي‌شود خود شخص پاك مي‌شود مال كه آلوده نيست اينكه فرمود: ﴿صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ نه «تُطَهِّرْهُمْ» معلوم مي‌شود خود اين صدقه اين كار خير باعث طهارت خود شخص مي‌شود شخص اگر مشرك باشد كه روشن است ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[33] و اگر مشرك نباشد موحّد باشد مؤمن باشد در حدّ خودش قبل از پرداخت وجوه شرعيه اين نقص را دارد به هر تقدير عملِ درباره مال، كيفيت وابستگي و تعلّق به مال يا بد است يا خوب وگرنه خود مال، نعمت الهي است فرزند، نعمت الهي است ذاتاً اينها نه نافع‌اند و نه ضارّ اگر از راه حلال باشد اين مال، خير و رحمت و بركت است و مانند آن، اگر تعلّق از راه صحيح نباشد و آلوده باشد هم درباره مال هم درباره فرزند هم درباره زن آمده منتها در بعضي از آيات زن و فرزند آمده در بعضي از آيات مال و فرزند آمده اگر فرمود مال اينها باعث خسارت اينهاست فرزند اينها مايه خسارت اينهاست ناظر به همان بدرفتاري شخص نسبت به مال و فرزند است در بعضي از آيات نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نوح» آمده آيه 21 سورهٴ «نوح» اين است كه ﴿قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً﴾ مال اينها دشمن اينهاست فرزند اينها دشمن اينهاست مايه خسارت اينهاست پس اگر در بعضي از آيات دارد كه بعضي از ازواج و اولاد عدوّ شما هستند[34] اينها حصر نيست كه دشمن انسان فقط فرزند ناصالح باشد يا همسر ناصالحه باشد مال حرام هم دشمن انسان است. در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آنجا فرمود خداي سبحان با مال اينها مي‌خواهد اينها را عذاب بكند فرمود مبادا از داشتن مال اينها شما در تعجّب باشيد آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ خدا مي‌خواهد به وسيله مال و فرزند اينها را عذاب بكند خب اگر دشمني نباشد اگر سوء برداشت نباشد اگر تعلّق سوء نباشد كه اينها باعث عذاب نيست پس تعذيب شخص است به وسيله مال و به وسيله فرزند براي اينكه اينها مايه خسارت‌اند آنچه البته مايه خسارت است تعلّق بي‌جا، كسب حرام و مانند آن است ﴿وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ همينها باعث مي‌شود كه اينها در قيامت هم گرفتار اين خواهند شد.

در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم آمده است كه آيهٴ 64 سورهٴ «اسراء» آمد كه ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ خب اگر انسان شريكي داشت به نام شيطان اين شريك مال بود و شريك ولد بود اين شريك چه سهمي دارد انسان را به كجا مي‌برد اگر كسي عينِ مال غير مخمَّس را مَهريه زنش قرار بدهد مصداق «و شاركهم في الأولاد» مي‌شود اين ولد ، مشترك بين پدر و شيطان است اين معني‌اش است . خب اگر ولد مشترك بود بين انسان و شيطان چه مي‌كند با او؟ ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ در بعضي از تعبيرات آمده كه اگر كسي نامحرمي را ببيند به شوق رسيدن به او با همسرش هم‌بستر بشود مصداق «و شاركهم في الأولاد» است اين‌چنين نيست كه آدم نگاه نامحرمانه بكند به بيگانه دل ببندد با حلال خودش جمع بشود و شيطان حضور نداشته باشد اين طور نيست كه اگر فرزندي ناصالح در آمد رايگان ناصالح در آمده باشد اين طور نيست خب ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾ اگر شريك مال شد چه كار مي‌كند؟ يا وعده مي‌دهد به باطل يا وعيد مي‌دهد از حق مي‌گويد اگر اين مال را در راه خير صرف كردي فقير مي‌شوي غافل از اينكه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود اگر وضع مالي‌تان ضعيف شد «إذا أمْلَقْتُم فَتاجروا الله بالصّدقة»[35] اگر ديديد مشكل مالي داريد به قرض افتاديد زندگي يك مقدار براي شما دشورا است تجارت كنيد با چه كسي تجارت كنيد با خدا، چطور تجارت كنيد يك مقدار صدقه بدهيد. خب باور كردن اين حرفها يك هنر ديني مي‌خواهد فرمود: «إذا أمْلَقْتُم» اِملاق كه در قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» و امثال انعام آمده [36] آنجا گذشت كه املاق به معني فقر نيست ﴿خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾ [37] به معني «خشية الفقر» نيست بلكه اين لازمِ آن فقر است چون انسان ندار كه دستش تهي است به تملّق مي‌افتد انسان متملّق گرفتار اِملاق فقيرانه است اگر گفتند ﴿خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾ يعني «خشية الفقر المنتهي إلي الاملاق، خشية الفقر موجب للتملّق» انسان ندار تملّق مي‌كند بالأخره، اينكه گفتند تا مي‌توانيد يا مال پيدا كنيد يا استغناي طبع براي همين است اگر ـ خداي ناكرده ـ جامعه‌اي، كشوري يكي از اين دو را نداشته باشد وقتي بيگانه تهديد كرد او ناچار است تحمّل كند يا بايد آن هنر را داشته باشد كه مسائل اقتصادي‌اش را به نصاب برساند يا اگر آن هنر را نداشت از نظر قدرت روحي به استغنا برسد كه دومي بالاتر از اوّلي است انسان بتواند از چيزي بي‌نياز باشد بهتر از آن است كه به وسيله آن بي‌نياز باشد به هر تقدير اگر استغنا نشد لااقل قدرت غنا باشد. فرمود اگر مي‌ترسيد به چاپلوسي و تملّق بيفتيد با خدا تجارت كنيد او فرمود ارحامتان همسايه‌هايتان را دريابيد من كاملاً جبران مي‌كنم. اين است كه فرمود اگر ـ خداي ناكرده ـ كسي كسب حرام كرد شيطان شريك اوست [38] و اگر عين آن مال حرام را نه ذمّه، مهريه قرار داد «شاركهم في الأولاد» مي‌شود (يك) و اگر با نگاه نامحرمانه انگيزه‌اي پيدا كرد آن فرزند هم مصداق «شاركهم في الأولاد» مي‌شود (دو). خب اينها را ذات اقدس الهي مشخص كرده كه اولاد و اموال في نفسه بركت‌اند و خير و رحمت‌اند، كيفيت بهره‌برداري آنها درآمد آنها هزينه آنها به دو قسم حلال و حرام تقسيم مي‌شود و اگر حرام بود ﴿لَمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً﴾[39] مي‌شود، ﴿شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[40] مي‌شود بعد آن آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» دامنگير مي‌شود كه ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ (يك) ﴿وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[41] (دو). بنابراين اينها يعني مشركان و کافران چه در بخش اعمال چه در بخش اولاد چه در بخش اموال مشكل جدّي داشتند و خدا فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً﴾


[38] تفسير العياشي، ج2، ص299 و 300.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo