< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

91/03/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 89 تا 93 سوره نمل

 

﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾ ﴿وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾ ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾

 

در بخش پاياني سوره مباركه «نمل» فرمود انبيا(عليهم السلام) موظّف هستند معارف الهي را به جان مردم برسانند نه تنها در سطح گوش مردم بلكه ﴿وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً﴾[1] آنها كه تابع بيانات انبيا هستند اين معارف را در جانشان مي‌يابند و باور مي‌كنند و عمل مي‌كنند و به ديگران منتقل مي‌كنند ولي گروهي عالماً عامداً از شنيدن اين مواعظ الهي خود را محروم مي‌كنند بنابراين اگر در همين سوره مباركه فرمود: ﴿وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[2] اين به سوء اختيار خود آنهاست آنها گاهي مي‌گويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[3] آنها مي‌گويند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[4] بنابراين انبيا در ابلاغ اين معارف به جان مُستعدّين قصوري ندارند آنها تنها سخنراني نمي‌كنند مي‌كوشند طوري كه ﴿فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً﴾ ولي يك عدّه حاضر نيستند بپذيرند. در جمع‌بندي فرمود عمل هر كسي با اوست اينكه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ﴾ كذا ﴿مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَهُ﴾ كذا معلوم مي‌شود كه اعمال هر كسي با اوست در درون او اين كتاب اعمال هست صفحه اعمال هست خب اگر ﴿نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[5] از درون خود انسان در مي‌آورند صدق مي‌كند كه بگويند كسي آورد وگرنه اگر اعمال انسان را در جايي يادداشت كنند و انسان بدون آن اعمال وارد صحنه محاكمه شود مي‌گويند ما انسان را حاضر مي‌كنيم پرونده اعمال او را هم حاضر مي‌كنيم بعد محاسبه مي‌كنيم اما معلوم مي‌شود كه هر كسي پرونده خود را به همراه مي‌آورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ اين طور نيست كه پرونده دست ديگري باشد تا انسان بگويد شما كم كرديد يا زياد كرديد اگر پرونده اعمال هر كسي در درون انسان هست ديگر جا براي دست‌كاري نيست لذا به هيچ وجه انسان احتمال خلاف نمي‌دهد كه بگويد شما كم كرديد زياد كرديد براي اينكه پرونده در جيب انسان نيست در كيف انسان نيست در لباس انسان نيست به بدن انسان چسبيده نيست در درون هويّت اوست اين ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ لذا هر كس وارد صحنه معاد مي‌شود نامه اعمال خود را به همراه مي‌آورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ لذا هيچ احتمال خلاف نمي‌دهد هيچ هم جا براي اعتراض نيست هرگز در معاد احدي نمي‌گويد كه شما كم كرديد يا شما زياد كرديد.

مطلب ديگر اينكه در جريان ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ برخي از قدماي اهل تفسير احتمال دادند كه اين ﴿خَيْرٌ﴾ افعل تفضيل نباشد اين «مِن» هم «مِن» افضلي نباشد بلكه «مِن» نشويه باشد يعني براي اين شخص خيري از ناحيه آن حَسنه مي‌رسد يعني «يَصل له خيرٌ مِن تلك الحسنة»[6] اين بد نيست ولي مطابق سوره مباركه «انعام» كه قبلاً گذشت فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ اينها نشان مي‌دهد كه آن پاداشي كه در قيامت مي‌دهند افضل از عمل است؛ آيه 160 سوره مباركه «انعام» اين بود ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ اين نشان مي‌دهد كه ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ اين «مِن» براي افضليّت است يعني بهتر از حسنه‌اي كه آورد پاداش دريافت مي‌كند ولي اين‌چنين نيست كه آن معنا باطل باشد ممكن است كه ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ يعني براي اين شخص خيري از ناحيه آن حسنه مي‌رسد حالا آن خير، معادل اين است يا بيشتر از آن است اين به كَرم مُعطي برمي‌گردد چون اين «مِن» در ﴿مِنْهَا﴾ اگر «مِن» نشويه باشد يعني اين سبب مادي است وگرنه جزاي حقيقي به عنايت الهي خواهد بود گذشته از اينكه ﴿وَهُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾.

فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ﴾ خداي سبحان مأموريت‌هاي وجود مبارك پيغمبر را دارد بيان مي‌كند ملاحظه فرماييد در يك سطر كلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ تكرار شده است فرق ﴿أُمِرْتُ﴾ اول با ﴿أُمِرْتُ﴾ دوم چيست و چرا در مسائل بعدي ﴿أُمِرْتُ﴾ بازگو نشده فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ من مأموريتي ويژه دارم در برابر مشركان، اول كسي كه در برابر مشركان مأمور به توحيد شد و توحيد ربوبي را طرح كرد و توحيد ربوبي را باور كرد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود طبق مأموريت الهي فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ﴾ اين حصرها، حصرهاي اضافي است نه اينكه مأموريت من فقط همين است در برابر شما كه وثني و صنمي هستيد من مأموريتم توحيد ربوبي است ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ در بخش‌هاي ديگر دارد ﴿رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[7] و مانند آن اما براي ترغيب مردم حجاز به توحيد ربوبي، عظمت و جلال مكه را مطرح مي‌كند، مي‌فرمايد شما مردمان اين شهر هستيد اين شهر در روي كُره زمين يك ويژگي دارد كه هيچ جاي دنيا اين ويژگي را ندارد اين شهر با اينكه هيچ چيزي از خود ندارد در طول سال غرق نعمت است. هيچ چيزي از خود ندارد براي اينكه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) كه همسرش و آن خردسال را در كنار جاي بيت به خدا سپرد عرض كردند ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾[8] وادي يعني درّه، درّه يك وقت است كه داير است يك وقت باير است يك وقت موات است يك وقت لم يُرزع است يك وقت هيچ كدام از اين چهارتا نيست ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است غير ذي زرع با لم يزرع با موات با باير فرق مي‌كند چه اينكه با داير فرق مي‌كند داير آن است كه كشاورزي مي‌شود باغداري مي‌شود اين را مي‌گويند داير، باير اين است كه قابل اين هست ولي يك سال آن زمين را داير مي‌كنند يك سال اين را، موات اين است كه تا حالا اين كار را نكرده بودند ولي قابل كَندن چاه و اينهاست لم يُزرع اين است كه با دشواري مي‌شود آن را مزرعه قرار داد براي اينكه اين لَم يزرع عدم مَلكه است يعني شأنيت اين را دارد كه مزرعه شود غير ذي زرع يعني هيچ! مكه سنگلاخي بود كه نه تنها آب نداشت پر از اين سنگ‌هاي سياه بود آن هم در درّه، كعبه هم در درّه است ديگر يعني اطراف مكه، كوه است آن پايين‌ترين منطقه يعني درّه آنجا اين بيت ساخته شده لذا چند بار سيل آن بيت را تهديد كرده. وجود مبارك حضرت ابراهيم عرض كرد كه من همسرم را با اين خردسال در جاي غير ذي زرع قرار دادم اينجا هيچ چيزي ندارد اما همه كار از تو برمي‌آيد و اگر زير پاي اسماعيل(سلام الله عليه) زمزم جوشيد الآن چهار هزار سال است دارد مي‌جوشد اين مي‌شود معجزه الهي. شما مي‌بينيد بسياري از شماها در اين منطقه‌هاي كوهستاني رفت و آمد داريد يا اهل آنجا هستيد اگر يك سال يك مختصر برف كمتر بيايد آن چشمه خشك مي‌شود در مكه جا براي برف و تگرگ نيست كه آب ذخيره شود اما خب چهار هزار سال است دارد مي‌جوشد اين عنايت الهي است براي اين سرزمين وجود مبارك پيغمبر فرمود اين سرزمين روي كُره زمين خصيصه‌اي دارد خدا ﴿حَرَّمَهَا﴾ هم محترم شمرد هم محرّم شمرد هم ظلم در آن را تحريم كرد در تمام روي زمين هيچ شهري هيچ بَلْده‌اي اين خصوصيت را ندارد كه هر كس در هر وقت سال خواست برود بايد احرام ببندد مكه مثل مدينه و عتبات نيست كه هر كسي خواست در طول سال به زيارت برود همين طوري آزادانه برود اين اول بايد در يكي از اين مواقف احرام ببندد عمل عمره مفرده را انجام بدهد يا اگر موقع حج است حج انجام بدهد و بعد وارد مكه شود شهري نيست كه اگر خواست براي درمان برود آنجا يا كار سياسي، اجتماعي داشت خواست وارد مكه شود همين طور مثل مدينه آزادانه برود يا مثل كربلا و نجف آزادانه برود اين طور كه نيست در طول سال در هر زمان و زميني كسي حركت كرده بخواهد برود آنجا كار دارد حالا يا كار اجتماعي يا كار فرهنگي، اهل تحصيل است يا كارهاي ديگر دارد اصلاً نمي‌خواست به زيارت برود مثلاً يكي از بستگانش آنجا مريض شده رفت ببيند و برگردد اين هيچ چاره ندارد مگر اينكه مُحرِم شود چنين خصيصه‌اي است علي وجه الأرض براي مكه است كه هيچ جايي اين خصيصه را ندارد لذا ورود غير مسلمان در اين منطقه ممنوع است براي اينكه اين بخواهد احرام ببندد احرام كه از او متمشّي نيست بي‌احرام هم برود كه حقّ ورود ندارد ‌چنين خصيصه‌اي هست.

در سوره مباركه «فيل» فرمود اين سرزمين با اينكه از خود هيچ چيزي ندارد همه نِعَم فراوان است در آن سوره مباركه «فيل» فرمود: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ﴾ منتها اينجا سخن از ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ آنجا سخن از ﴿رَبَّ هذَا الْبَيْتِ﴾ است ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ﴾ ﴿الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[9] يعني مسائل اقتصادشان را تأمين كرده امنيت را تأمين كرده يك كشور ركن اساسي‌اش همين دو چيز است مسائل اقتصادي مردم حل است امنيت مردم هم حل است اينها حرف اول را مي‌زنند اما مسائل اقتصادي بر اساس معجزه حل شد براي اينكه ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[10] مسائل امنيتي حل شد براي اينكه آنجا كه قانون مدوّني نبود تنها چيزي كه حكم مي‌كرد قدرت شمشير بود راهزني و جنگ و خونريزي رسم رايج مردم جاهلي بود همه جا خونريزي بود مكه امن بود همه جا راهزني بود مكه امن بود در سوره مباركه «عنكبوت» فرمود: ﴿يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ مردم در جاي ديگر مرتب گرفتار رهزن‌ها و قاطع طريق هستند ولي آنجا خبري از اين خطرها نيست آيه 67 سوره مباركه «عنكبوت» اين است: ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ مردم را در بيرون مكه مي‌ربايند آدم‌ربايي يك چيز رايجي است در اطراف مكه اما در مكه مردم در امنيت هستند ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ است ﴿آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ است همه جا سخن از آدم‌ربايي است و قطّاع الطريقی است به استثناي مكه، اين خصوصيت مكه است لذا فرمود من مأمور شدم خداي اين سرزمين را بپرستم شما هم مردم همين سرزمين هستيد از جاي ديگر كه نيامديد اين سرزمين خصيصه‌اي دارد كه بايد خدايي كه اين سرزمين را محترم شمرد عبادت كرد مي‌بينيد در وصف مكه، موصوف را نام نمي‌برد واصف را نام مي‌برد نمي‌گويد مكه‌اي كه محترم است مي‌گويد مكه‌اي كه خدا آن را محترم كرد آيه محلّ بحث اين است ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي﴾ نه «الّتي» وقتي مي‌خواهد وصف مكه را شرح دهد موصوف را ذكر نمي‌كند واصف را ذكر مي‌كند نمي‌گويد مكه اين‌چنين است مي‌گويد مكه‌آفرين چنين كرد اگر مي‌فرمود «إنّما امرتُ أن أعبد ربّ هذه البلدة الّتي حرّمها» همين معنا فهميده مي‌شد وصف را با ذكر موصوف تبيين كرد اما آيه درصدد آن است كه وصف را با ذكر واصف معرفي كند نفرمود «التي» فرمود: ﴿الَّذِي﴾ خدا اين كار را كرده نه اين طوري شده البته اگر «التي» هم مي‌فرمود، ضمير [حَرَّم] چون فعل معلوم است به الله برمي‌گشت ولي اصرار آيه اين است كه نام ذات اقدس الهي برده بشود بعد هم فرمود اينكه من مي‌گويم: ﴿رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ نظير حاكمان و سلاطين نيست كه يك قلمرو محدود داشته باشد كه من بگويم خدا ربّ اين سرزمين است نه، خدا ربّ كلّ شيء است لذا فرمود: ﴿وَلَهُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ﴾ ربّ آسمان‌ها و اهل آن، ربّ زمين و اهل آن، اما مكه را كه من نام مي‌برم براي اينكه آن عِرق ديني‌تان را لااقل به اين سمت بيدار كند ﴿وَلَهُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ﴾ اين يك مأموريت.

﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ در يك آيه دو بار كلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ تكرار شده آن براي الهام است آن براي شخص خودش است آ‌ن به بخش رسالت برمي‌گردد اين به اين بخش كه من هم مثل شما بايد مسلمان باشم يك وقت است مي‌فرمايد: «و أن أكون مسلما» اين يك ويژگي را نشان مي‌دهد ولي آيه درصدد آن نيست نفرمود «و امرت أن أكون مسلما» بلكه فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ البته آن ويژگي خاص را در سوره مباركه «انعام» هم گذشت كه فرمود: ﴿أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ لذا فرمود: ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ البته اين ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ خصيصه‌اي كه دارد مي‌تواند اوّليت رتبي هم باشد يعني همه انبيا موحّد و مسلمان هستند ولي من در خطّ مقدم انبيا هم هستم در بين سلسله انبيا من ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ هستم وگرنه ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ اگر يعني در جامعه خودمان، خب هر پيغمبري اين طور است در جامعه خودش. اين تعبير ظاهراً درباره انبياي ديگر نيامده آنكه در سوره مباركه «انعام» مطرح شد اين است؛ آيه 162 به بعد ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ ﴿لَا شَرِيكَ لَهُ وِبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ اين ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ مي‌تواند خصيصه آن وجود مبارك باشد اما ﴿أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ در همان سوره مباركه «انعام» به اين صورت گذشت ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾[11] در بين امّت اسلامي خب اوّلين مسلمان من هستم اين اوّليت زماني است اما در اينجا كه فرمود: ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ اين خصيصه را دارد مأموريت دومش اين است كه جزء امّت اسلامي باشد مأموريت‌هاي ديگري هم ذات اقدس الهي براي ايشان نقل كرده كه در بين جامعه اسلامي من عدل را اقامه كنم ﴿أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾ ملاحظه بفرماييد اين مأموريت‌ها را خدا جمع‌بندي مي‌كند مي‌گويد: ﴿وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ﴾

 

پرسش:...

پاسخ: همه به بركت وحي است، اگر شما مردم را برداريد ﴿آمَنَهُمْ﴾ را برداريد ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ را برداريد ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ را برداريد چه چيزي مي‌ماند همان ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ مي‌ماند اين مردم هستند كه از سراسر جهان طبق بيان نوراني حضرت امير در همان اوّلين خطبه نهج‌البلاغه فرمود همه اينها مثل كبوترها بال مي‌زنند به طرف مكه مي‌روند اينها نروند آنجا همان غير ذي زرع است ديگر مردم و مسافر و اين بركات ديني و حج و عمره را برداري مي‌شود غير ذي زرع اينها همه عنايت‌هاي الهي است كه خداي سبحان فرمود ما اينجا سرريز كرديم فرمود: ﴿يُجْبَي﴾ جِبايه يعني جمع‌آوري مي‌شود خودش چيزي ندارد ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ نه «يُجتني من بساتينها» يك وقت اجتناست از باغ يك شهر، ميوه يك شهر را تأمين مي‌كنند يك وقت جبايه، جبايه يعني جبايه از بيرون جمع مي‌كنند مي‌آورند فرمود: ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ همه از بيرون سرريز مي‌شود اينجا غير ذي زرع را آباد مي‌كند.

فرمود اين مأموريت‌هايي كه ما گفتيم را شما بايد اجرا كنيد آيه پانزده سوره مباركه «شوريٰ» ﴿فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ﴾ در اين مجموعه مي‌فرمايد: ﴿وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ﴾ پس مأموريت‌هاي وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشخص، لزوم استقامت در مأموريت هم مشخص، اما در بخش سوم ديگر مأموريت تكرار نشده بخش اول بازگو شده ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ كه اين بلده اين خصيصه را دارد اگر كسي خواست نسبت به اين بلده دهن‌كجي كند ﴿وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ كه در سوره مباركه «حج» آنجا گذشت؛ آيه 25 سوره مباركه «حج» اين بود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ اينجا جاي ناامني و ظلم و امثال ذلك نيست حالا اگر آل‌سعود به خود نيايد اين هم گرفتار وضع قزافي و مبارك و اينها خواهد شد ﴿وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ خدا، خداي محرومان است بالأخره اين‌چنين نيست كه حالا اين زائران و حاجيان و معتمران اينها بخواهند بروند اين وهابي و غير وهابي مزاحم اينها بشوند ﴿وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ اين وعده الهي است اينها بايد بيدار بشوند قبل از اينكه به سرنوشت تلخ آنها مبتلا شوند بايد بيدار شوند. فرمود اين صحنه اين است شما جاي عادي ننشستيد جايي است كه بالأخره انبيا اينجا آمدند در بعضي از روايات حج وقتي كه زراره سؤال مي‌كند عرض كرد من الآن چهل سال است كه روايات حج را از شما سؤال مي‌كنم تمام نشده فرمود جايي كه چندين قرن است انسان‌ها در اطراف اين خانه طواف مي‌كردند و مي‌كنند تو مي‌خواهي احكام اين خانه با چهل سال حل شود.[12]

در آيات محلّ بحث اين كلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ براي بار سوم تكرار نشده بار دوم سرّش معلوم شد كه چرا تكرار شده ولي در بار سوم تكرار نشده بار اول اين بود كه ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ دوم: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ سوم: ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ ديگر اينجا نفرمود «امرت أن أتلوا القرآن» زيرا اينكه فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ در حوزه رسالت آن حضرت است و حضرت در حوزه رسالتش مأموريت‌هاي فراواني دارد يكي ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ﴾[13] است يكي ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[14] است يكي ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[15] است و مانند آن، ديگر درباره تك تك اينها بيان مأموريت لازم نيست ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ يعني «أتلوا القرآن عليكم» نه في نفسه قرآن بخواند به چه دليل؟ به دليل اين تفريع [كه فرمود: ﴿فَمَنْ اهْتَدي﴾] اگر در آيات ديگر فرمود: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ﴾ اينجا هم كه فرمود: ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ يعني «أتلوا القرآن عليكم» نه في نفسه قرآن بخواند خب في‌ نفسه قرآن مي‌خواند اما به قرينه سياق از يك طرف و به قرينه اين تفريعي كه فرمود از طرف ديگر معلوم مي‌شود آن متعلّق حذف شده «و أن أتلوا القرآ‌ن عليكم» كه «عليكم» از باب و حذف ما يُعلم منه جائز ذكر نشده.

اين تفريع كه فرمود: ﴿فَمَنِ اهْتَدَي﴾ خب معلوم مي‌شود كه تلاوت بر مردم است وگرنه اگر يعني في نفسه آيات الهي را تلاوت كند چگونه با فاء تفريع مي‌فرمايد هر كه قبول كرد كذا هر كه نكول كرد كذا، اينكه فرمود هر كه پذيرفت كذا هر كه نپذيرفت كذا، نشان مي‌دهد كه «و أن أتلوا القرآن عليكم» نه «أتلوا القرآن في نفسي» ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَي﴾ اگر «واو» بود خب خيلي ظهور نداشت فقط سياق بود اما گذشته از سياق اين تفريع يعني «فاء» قرينه ديگر خواهد بود ﴿فَمَنِ اهْتَدَي﴾ اگر كسي پذيرفت و قبول كرد ﴿فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ﴾ و اگر كسي نپذيرفت من مسئوليتي ندارم مرز مسئوليت من ابلاغ است تا به جان شما برسد شما را بايد آگاه كنم از آن به بعد مسئله عزم و اراده و نيّت و اخلاص در اختيار شماست بارها مطرح شد كه بين انسان و علم، اراده فاصله نيست يعني كسي مطلب علمي را گفت آدم مي‌فهمد ديگر بخواهد بگويد من نمي‌خواهم بفهمم اين نيست بين نفس و علم، اراده فاصله نيست چون آن مطلب ضروري باعث مي‌شود كه نظري، بديهي خواهد شد آن مبيَّن، بيّن مي‌شود (يك) وقتي انسان در برابر مطلب ضروري قرار گرفت مضطرّ به فهم است (دو) لذا هيچ كسي نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم (سه) اما بعد از اينكه فهميد، بين نفس و باور، اراده فاصله است مطلبي است صد درصد براي او روشن، حق براي او روشن است اما نمي‌خواهد بپذيرد شما ببينيد در شرق عالم در غرب عالم اينها مي‌دانند [در اين گفتگوهاي هسته‌اي] حق با ايران است براي آنها هيچ مشكل علمي نيست يعني آنها ترديد دارند شبهه علمي دارند خيال مي‌كنند ايران ـ معاذ الله ـ درصدد ساختن بمب اتم است با اينكه همه تحريم كردند يقين مي‌دانند كه ايران كار هسته ای‌اش صلح‌آميز است اما باور نمي‌كنند همان حرف موساي كليم(سلام الله عليه) است كه به فرعون فرمود براي تو مسلّم شد كه حق با ماست[16] غرض اين است كه اين خطر همه ما را در اثر آن تفرعني كه داريم تهديد مي‌كند ممكن است كسي مطلبي را صد درصد بداند نظير همان آيه حجابي كه بارها مثال زده شد تفسير مي‌كند درس مي‌گويد مقاله مي‌نويسد سخنراني مي‌كند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ را بحث مي‌كند اما نامحرم را نگاه مي‌كند اين براي آن است كه بين اراده و علم خيلي فرق است نفس، مطلب را بخواهد بفهمد، اراده فاصله نيست اگر دليلي اقامه شد خب مي‌فهمد هيچ كس نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم اما بعد از اينكه مطلب صد درصد براي او روشن شد از اين به بعد در بخش عمل كاملاً آزاد است ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[17] با اينكه صد درصد آن حق است صد درصد اين باطل اين قبول نمي‌كند بين نفس و ايمان، اراده فاصله است بخش عزم غير از بخش جزم است بخش ايمان غير از بخش علم است فرمود ما به شما گفتيم ﴿مَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾ ما ديگر وظيفه‌اي بيش از انذار نداريم ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ بگو حمد و ثنا براي خداست اكنون كه ايمان نياورديد ما دو سنخ آيات داريم [مثلاً] آسمان و زمين آيات الهي هستند ﴿وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ﴾ ﴿وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾[18] اين مضمون در قرآن فراوان است اما يك سلسله آياتي است نفس‌گير فرمود ما آنها را بعد به آنها نشان مي‌دهيم ديگر هرگز نمي‌توانند ايمان نياورند ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ﴾ آن آيات ويژه را ما نشان مي‌دهيم نظير آيات عذابي كه براي امم پيشين آمده آن آيات كه بيايد ديگر هيچ كس نمي‌تواند بگويد من ايمان نمي‌آورم به قدري مسئله رعب‌آور است كه اينها بالضروره مي‌پذيرند ﴿وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ گاهي به صورت اثبات مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[19] گاهي به صورت صفت سلب مي‌فرمايد: ﴿وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ همه اعمال را ذات اقدس الهي عالِم است و عادلانه داوري مي‌كند.


[6] ر.ك: جامع البيان في تفسير القرآن، ج20، ص15.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo